مأمون پس از آوردن امام رضا عليه السّلام به مرو، جلسات علمى متعددى با حضور افراد مختلف از علما تشكيل مىداد.
در اين جلسات مذاكرات زيادى ميان امام عليه السّلام و ديگران صورت مىگرفت كه به طور عمده در حول و حوش مسائل اعتقادى و فقهى بود.
بخشى از اين مذاكرات را طبرسى در كتاب خود فراهم آورده است.[1]
هدف مأمون از تشكيل اين محافل علمى، نشان از علم دوستى او يا تظاهر به آن بود. در اصل بايد وى را از اين زاويه متمايز از ديگر خلفاى عبّاسى دانست، به ويژه كه مذاق عقلى او و همراهيش با معتزله، او را بر آن مىداشت تا در برابر اهل حديث[2]
ايستادگى كرده و آنان را منكوب سازد. با اين حال مسأله در اينجا خاتمه نمىيافت.
مأمون از تشكيل چنين جلساتى هدف ديگرى نيز داشت.
او مىخواست با كشاندن امام به بحث، تصوّرى را كه عامّه مردم درباره ائمه اهل بيت عليهم السّلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلا از نوع «علم لدنّى» مىدانستند، از بين ببرد.
مرحوم صدوق در اين باره مىگويد: مأمون انديشمندان سطح بالاى هر فرقه را در مقابل امام قرار مىداد تا حجت آن حضرت را به وسيله آنان از اعتبار بيندازد و اين به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمى و اجتماعى او بود.
اما هيچكس با آن حضرت رو به رو نمىشد جز آن كه به فضل او اقرار كرده و به حجتى كه از طرف امام عليه او اقامه مىشد، ملتزم مىگرديد.[3]
در روايتى آمده: هدف مأمون از اين كارها جلب نظر امام بود؛ اما آن حضرت به اصحاب خود فرمود: فريب ظاهرسازيهاى او را نخوريد، من به دست مأمون به شهادت خواهم رسيد.[4]
اين مجالس كه در اوائل به همين مقصود تشكيل مىشد، به تدريج مشكلاتى را براى مأمون درست كرد. زمانى كه مأمون متوجه شد، تشكيل چنين مجالسى براى وى خطرناك است، اقدام به محدود كردن امام كرد.
از عبد السلام هروى نقل شده كه به مأمون اطلاع دادند:
امام رضا عليه السّلام مجالس كلامى تشكيل داده و بدين وسيله مردم شيفته آن بزرگوار مىشدند.
مأمون به محمّد بن عمرو طوسى مأموريت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نمايد.
پس از آن امام در حق مأمون نفرين كرد و از جمله چنين فرمود:
يا بديع يا قوىّ يا منيع يا علىّ يا رفيع! صلّ على من شرّفت الصّلاة بالصّلاة عليه و انتقم لى ممّن ظلمنى و استخفّ بى و طرد الشّيعة عن بابى.[5]
اى پديدآورنده زمين و آسمانها، اى پروردگارى كه داراى قدرت بىپايانى، اى پروردگارى كه تغيير و تبديلى در او راه ندارد، اى پروردگار بلند مرتبت، درود بفرست بر كسى كه نماز را با صلوات و درود به او،
شرافت دادى و از كسى كه به من ستم روا داشت و مرا سبك كرد و شيعه مرا از در خانه من راند و متفرق كرد، انتقام مرا بگير.
اين مسأله به صورت يك دليل عمده براى شهادت امام در آمد. احمد بن على انصارى مىگويد: از ابو صلت پرسيدم: چگونه مأمون راضى به قتل امام رضا عليه السّلام شد؟
ابو صلت گفت: ... مأمون ولايتعهدى را بدين جهت به امام رضا داد كه به مردم نشان دهد آن حضرت رغبت به دنيا دارد، تا از چشم مردم بيفتد.
اما وقتى از امام جز آنچه برترى او را بر مأمون نشان مىداد چيزى براى مردم آشكار نمىشد، دست به دعوت و جلب متكلّمان تمامى سرزمينهاى اسلامى زد تا به وسيله آنان، امام را از نظر علمى محكوم نمايد و از اين رهگذر، نقص آن حضرت ميان عامّه مردم ثابت شود؛ ولى امام با هيچ عالم يهودى و نصرانى و ... روبرو نمىشد جز آن كه بر او برترى مىيافت و مردم مىگفتند:
آن حضرت شايستهتر از مأمون براى تصدى مقام خلافت است.
جاسوسان نيز چگونگى امر را به اطلاع او مىرساندند. بدين ترتيب بود كه مأمون دست به مسموم ساختن امام زد.[6]
پي نوشت: ------------------------------------
[1] . طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص237- 171 و ر.ك: شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص167- 126؛ مجلسي، بحار، ج49، ص216- 189.
[2] . در مجالس اهل حديث نيز شركت مىكرد ر.ك: مجلسي، بحار، ج49، ص189.
[3] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص152.
[4] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 183؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 49، ص 189.
[5] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص171.
[6] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص241.