مأمون از آوردن امام به مرو به نتايج مطلوبش دست نيافته بود.
چنانچه وضع به همين منوال ادامه مى يافت، به احتمال ضررهاى غير قابل جبرانى براى او در پى داشت.
مأمون كه از كشتن برادر خود براى رسيدن به خلافت خوددارى نكرده بود و بعدها از كشتن وزير خويش كه براى رسيدن او به خلافت آن همه زحمت كشيده بود احساس نگرانى نكرد،
اين بار نيز همانند اجداد جنايتكار خود، به منظور حفظ خلافت، براى كشتن امامى ديگر از امامان شيعه اقدام به توطئه كرده و آن حضرت را با سياست بازيهاى خاص خود به شهادت رساند.[1]
در عين حال به مردم چنان وانمود كرد كه از رحلت امام بسيار غمگين و افسرده شده است، به طورى كه سه شبانه روز حاضر به ترك آرامگاه امام نگرديد.
توسّل به تزوير توسط او چنان گيرا و ظاهر فريب بود كه حتى اقليتى از علماى شيعه نيز حاضر به پذيرفتن شهادت آن حضرت به دست او نشده اند كه اربلى از جمله آنهاست.[2]
اين در حالى است كه اكثريت علماى شيعه و در رأس آنها شيخ صدوق كه مفصل ترين كتاب را درباره امام و اخبار مربوط به آن حضرت تحت عنوان «عيون اخبار الرضا عليه السلام» نگاشته، به صراحت و با استناد به روايات زيادى، شهادت امام به دست مأمون را پذيرفته است.[3]
پي نوشت: ----------------------------
[1] . ابن شهرآشوب، مقاتل الطالبيين، ص 337؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص 316.
[2] . اربلي، كشف الغمه، ج 2، ص 282- 283. وي اين مسأله را به سيد بن طاووس نيز نسبت داده است.
[3] . مسند الامام الرضا، ج 1، ص 124- 139.