شیطان پرستی و شیطان گرایی چگونه و از کی شروع شده؟
به طور کلّي ميتوان تاريخچة شيطانگرايي را در 4دوره تاريخي دستهبندي نمود:
1. دوران بَدَوي که شامل دوران باستان و تمدّنهاي باستاني ميشود.
2. دوران قرون وسطي که مربوط به قرون چهارم تا پانزدهم ميلادي ميشود.
3. دوران مدرن که مشتمل بر قرون شانزدهم تا نوزدهم ميلادي ميگردد.
4. دوران معاصر شامل قرنهاي بيستم و بيست و يکم ميلادي.
شيطانگرايي بدوي
وقتي كتابهايي كه در زمينة تاريخ تمدّن و تاريخ اديان نگاشته شده است را ورق ميزنيم، به مواردي برميخوريم كه خداياني با ماهيّت شيطاني توسّط برخي قبايل بدوي ستايش ميشده است. امّا اينكه چگونه اين آئينها در ميان قبايل بدوي مرسوم گشته و با وجود پيامبران الاهي در هر زمان چه عاملي باعث گرايش آنان به چندخدايي و پرستش خدايان شيطاني گرديده است، سؤالي است كه برخي آن را با اين فرضيه پاسخ دادهاند كه: اديان ابتدايي که پيامبران الاهي براي بشر ميآوردند مثل اديان ابراهيمي در راستاي پيوند ميان ساحت مادّي و معنوي زندگي انسان بود. پيامبران ميکوشيدند تا دست خلاّق و روزيبخش خداوند را در چرخة اين زندگي طبيعي آشکار سازند و از اين رهگذر مسير رشد و تعالي انسان را بگشايند.
به دنبال تعاليم انبيا، مردم کشت و زرع و باران و آفتاب و ساير نمودها و پديدههاي طبيعي را نشانهاي از پروردگار و لطف و رحمت او ميدانستند و همواره ميکوشيدند تا با ايمان و نيايش و آيينهاي معنوي، رحمت و برکت او را در زندگي خود جاري سازند. اما گاهي خشکسالي ميشد، يا آفتي تمام تلاش آنها را از بين ميبرد؛ در اين مواقع به جهت انحراف از تعاليم پيامبران کمکم معتقد شدند که هميشه تدبير جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نيست، بلکه گاهي اوقات نيروهاي شر و شيطاني هم دست در امور جهان دراز ميکنند و بر سود و زيان انسان مسلّط هستند.
باور به اينکه شر و شيطان مستقلاً منشأ قدرت و اثر در عالم است، به باورهاي دوگانهگرايي در الوهيت و ربوبيت انجاميد و مردم گمان کردند که با نيايش خداي خير و رحمت به تنهايي منافعشان تأمين نميشود و لازم است که نيروهاي شر را هم ستايش کنند و براي تعظيم و تجليل شيطان نيز برنامههايي داشته باشند.
امّا عامل مهمتري که در همين دوران شکل گرفت و موجب انتقال بسياري از آموزههاي شيطانگرايانه از دوران باستان به دوران بعدي گرديد، ورود بنياسرائيل به سرزمين مصر و آشنايي آنان با عقايد کفرآميز مصر باستان است.
يکي از ويژگيهاي بارز تمدّن مصر باستان، رواج عقايد خرافي، آئينهاي جادويي و شيطاني و پرستش خدايان گوناگون بوده است، که گسترة رواج اين عقايد را هنوز هم در آثار بهجا مانده از آن دوران ميتوان مشاهده نمود.
همچنين ماجراي تمايل بنياسرائيل به پرستش گوساله سامري که در آيات مختلفي در قرآن کريم و همچنين بخشهايي از تورات[1] به آن اشاره شده است، نيز رنگ و بويي از اين اعتقادات شيطاني و تأثيرپذيري بنياسرائيل از عقايد خرافي مصر باستان را ميتوان مشاهده کرد. گوسالة طلايي كه بنياسرائيل در زمان غيبت موسي(عليهالسلام) عبادت كردند، در حقيقت نسخه عيني از «هاثر»[2] و «آفيس»[3]، بتهاي مصريان بود.
اين عقايد شيطاني به گونهاي زيرزميني و مخفي در ميان منحرفين بنياسرائيل سينه به سينه منتقل شد و در دورة حکومت حضرت سليمان نبي(عليهالسلام) و ارتباط برخي از اين افراد با جنيان گمراه قوت بيشتري پيدا کرد.
در آية 102 سورة بقره ميتوان گسترة اشاعة آموزههاي جادوگري در آن برهه از تاريخ يهود را به وضوح مشاهده کرد. به گونهاي که خداوند دو فرشته با نام «هاروت» و «ماروت» را به سمت قوم يهود فرستاد تا با آموزشهاي خود به يهوديان با اين امور شيطاني مقابله نمايند. لکن عمق انحراف و گرايش به سحر و جادوگري در ميان آنان به حدي بود که از اين آموزشهاي الهي نيز سوءاستفاده نموده و آنها را در مسير باطل به کار بستند.
نمونهاي از اين انحرافات شيطاني شيوع پرستش بتي به نام «بعل» در ميان يهوديان منحرف است. بعل نام خدايي است که جوامع باستاني بسياري در سرزمين بينالنهرين، آن را ميپرستيدند.[4] از جمله اين اقوام به فينيقيها ميتوان اشاره کرد که در منطقه لبنان کنوني ميزيستند. هم اکنون نيز شهري در کشور لبنان با نام «بعلبک» به معناي «محل پرستش بعل» موجود است.
در قرآن کريم نيز به مبارزه حضرت الياس(عليهالسلام) با پرستش بت «بعل» در ميان بنياسرائيل اشاره شده است. آنجا که حضرت الياس نبي به قوم خود ميفرمايد:
«أَتَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ»[5]؛ «آيا بت «بعل» را ميپرستيد و بهترين خالق و سازنده را رها ميكنيد؟!».
يهوديان منحرف به مرور زمان اين اعتقادات شيطاني را با تعاليم وحياني تورات در هم آميخته و با تحريفات فراوان در آن کتاب مقدس، پشتوانة شريعتگونهاي براي عقايد شيطاني خود پديد آوردند. اين آموزههاي شيطاني بود که بعدها، در دوران قرون وسطي، در قالب عرفان يهود و يا همان عرفان کابالا آشکار گرديد.
به عقيده فيبر اوليوت، مورّخ يهودي، کابالا سنّتي است که برخي رهبران بنياسرائيل از عقايد مصريان باستان آموختند و به صورت شفاهي نسل به نسل منتقل کردند.
يکي ديگر از مورخّان يهودي به نام تئودور ريناخ دربارة آثار زيانبار عرفان کابالا بر دين يهود اينگونه مينويسد: «کابالا يک سم بيصدا بود که وارد عروق يهوديت گرديد و تمام آن را آلوده نمود»[6].
[1]. عهد عتیق، سفر خروج، فصل 32 (البتّه در مطالب تحریف شدة تورات ساختن گوساله را به هارون برادر حضرت موسی(عليهالسلام) نسبت می دهند).
[2]. Hathor.
[3]. Aphis.
[4]. نک.دانشنامه اینترنتی بریتانیکا، بخش تاریخ و جامعه، مقالة «بعل» (http://www.britannica.com/EBchecked/topic/47227/Baal)
[5]. صافات، آية 125.
[6]. فراماسونری جهانی، ص 23.