❤ |
ویرایش توسط ناظرسایت : 22-05-2019 در ساعت 07:49
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), نرگس منتظر (05-11-2016), شهاب منتظر (16-11-2015)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ۞۩§۩۞ ويژه نامه شهادت حضرت علي بن الحسين٬زين...
- ▐** ▐ويژه نامه ولادت فرخنده خورشيد سامرا...
- ▌◄ويژه نامه سالروز ارتحال ملکوتي رهبر...
- ▐▄ ۩ ▄ ▐شهيد مکتب تقوا(وبژه نامه شهادت امام...
- ویژه نامه شهادت امام حسن محبتی {کریم اهل بیت...
- خورشید به خون طپیده{ویژه نامه ضربت خوردن و...
- محمل نشین عرش کبریا {ویژه نامه وفات حضرت...
- ويژه نامه ي شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء علیه...
- ویژه نامه شهادت مظلومانه حضرت رقیه علیها...
- غریب سامراء *ویژه نامه شهادت امام هادی علیه...
❤ |
رقیه ...رقیه نجیب!
ای مهتاب شب های الفت حسین!
ای مظلوم ترین فریاد خسته!
گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک!
ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا!
دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد
و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات
نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت
دیگربوی بهاررا استشمام نخواهد کرد
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی
پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), نرگس منتظر (05-11-2016), شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
ما گمشدگانیم به عرفان رقیه
دلها شده محزون و پریشان رقیه
او دختر معصوم بود و خواهر معصوم
هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه
حاتم که بود شهره آفاق سخایش
محتاج بود بر در احسان رقیه
پرچم زده در شام نماینده زینب
کنسول گری عشق شد ایوان رقیه
گه سینه زند گاه کند ناله و افغان
این هیئت پرشور محبان رقیه
ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا
از جان خودم سیر شدم جان رقیه
رفتی ز برم ای به من غمزده مونس
دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه
گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم
شاید بخندد لب خندان رقیه
رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت
پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه
کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت
آخر چه بگویم به عزیزان رقیه
گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم
آمد پدرش در شب پایان رقیه
بگرفت به دامان سر خونین حسین را
آلوده به خون شد بله دامان رقیه
لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد
بگریست بر او دیده مهمان رقیه
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), نرگس منتظر (05-11-2016), شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند
آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون
اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید
و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم
و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم
اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود،
تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار
چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند،
طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار
کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), نرگس منتظر (05-11-2016), شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
فعالیتهای فرهنگی ، ادبی , هنری
صوتی , تصویری و نرم افزاری
ویرایش توسط ناظرسایت : 22-05-2019 در ساعت 07:51
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), نرگس منتظر (05-11-2016), شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
مقالات و سایر مطالب مرتبط
ویرایش توسط ناظرسایت : 22-05-2019 در ساعت 07:52
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (15-11-2015), شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
آه رقیه!
آه رقیه! چگونه پس از تو تشنگی خویش را به آبی فرو نشانیم؛
حال آنکه همواره صدای کودکانه العطش تو در گوشمان طنین افکن است؟!
چگونه ریگزار داغ آشنا به قدم های کوچکت را از یاد ببریم؛
آن هنگام که بر تربت کربلا سجده می کنیم؟!
نمی دانم دستی که کودک سه ساله را سیلی می زند،
چقدر بزرگ تر از رخسار اوست؟
و خارهای بیابان، لطافت قدم های برهنه او را چند ضربه شمشیر شدند؟
خرابه ای که اندوه رقیه را در خود جای داده بود،
آن قدر شرم کرد که فرو ریخت؛
اما بی شرمی خاندان ابوسفیان در طلب دنیا، تسلّط بر دختر بچه ای
را نیز غنیمت می دانست برای رسیدن به شادمانی پیروزی.
روح وسیع رقیه در کالبد کوچکش، تکّه ای جا مانده
از حسین بود که باید پرواز می کرد.
شب هنگام است و سنگباران خرابه، فروکش کرده است.
اینک، بغض های جهان را در خرابه ای انباشته اند تا
خارهای راه را از پاهای زخمی خود، یکی یکی درآورد؛
ولی صبر تو، ارث به جا مانده از حسین است؛
آن هنگام که شهری آسوده سر به بالین گذاشتند و تو سر از بالین سنگ ها برنداشتی.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
روح وسیع؛ در کالبدی سه ساله
آه رقیه! چگونه پس از تو تشنگی خویش را به آبی فرو نشانیم؛
حال آنکه همواره صدای کودکانه العطش تو در گوشمان طنین افکن است؟!
چگونه ریگزار داغ آشنا به قدم های کوچکت را از یاد ببریم؛
آن هنگام که بر تربت کربلا سجده می کنیم؟!
نمی دانم دستی که کودک سه ساله را سیلی می زند،
چقدر بزرگ تر از رخسار اوست؟
و خارهای بیابان، لطافت قدم های برهنه او
را چند ضربه شمشیر شدند؟
خرابه ای که اندوه رقیه را در خود جای داده بود،
آن قدر شرم کرد که فرو ریخت؛
اما بی شرمی خاندان ابوسفیان در طلب دنیا، تسلّط بر دختر
بچه ای را نیز غنیمت می دانست برای رسیدن به شادمانی پیروزی.
روح وسیع رقیه در کالبد کوچکش، تکّه ای جا مانده
از حسین بود که باید پرواز می کرد.
شب هنگام است و سنگباران خرابه، فروکش کرده است.
اینک، بغض های جهان را در خرابه ای انباشته اند تا خارهای راه
را از پاهای زخمی خود، یکی یکی درآورد؛
ولی صبر تو، ارث به جا مانده از حسین است؛
آن هنگام که شهری آسوده سر به بالین گذاشتند و
تو سر از بالین سنگ ها برنداشتی.
رزیتا نعمتی
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
یارب امـشـب چـه شـبـی اسـت. در و دیـوار فـرو ریـخـتـه ی ایـن خـرابـه،
غـزل کـدامـیـن خـداحـافـظی را می سـرایـنـد؟ زینب (س)،
ایـن بانوی نـور و نافله های نیمه شب، دسـتـی بـه آسـمان دارد
و دسـتـی بـر سر رقیه ؛ بـخـواب عـزیـز بـرادرم!
بـاز هـم رقیه و گـریـه های شـبـانـه، بـاز هـم بـهـانـه بـابـا و بی قـراری هایـش،
و این بـار شامیان چـه خـوب پـاسـخ بی قراریِ رقیه را می دهـنـد؛
سـر بـریـده سـیـد شـهـیـدان جـهان در کـنـار رقیه اسـت.
آن شـب، هـیـچ کـس تـوان جـدا کـردن رقیه را از سـرِ بابا نـداشـت.
تـو بـا سـرِ بابا چـه گـفـتـی؟
چـشـم های پـدر، کـدامـیـن سـرود رفـتـن را بـرایـت خـوانـد
کـه مـانـنـد فرشته ای سـبـک بال، از گوشه خرابه
تـا عرش اعلا پـر کـشـیـدی و غـربـتِ خرابه را بـرای عمه بـه جـای نـهادی...
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (16-11-2015)
❤ |
تو، بخشی از یک اقیانوس بودی که خورشید گرم چشم هایت
ما را با ابرها باران می کرد و هر شب، باران های هزار ساله
بغضمان از ناودان های دلتنگی حرمت سرازیر می شد.
چقدر تلخ است این همه فاصله از حریم حرمت!
چقدر تلخ است که کبوتر باشیم و نتوانیم بر
شانه های حرمت بوسه بزنیم!
نمی دانم کی دست های تشنه زیارت، مرا به ضریح
مقدس تو می رساند. هر روز ساعت هفت صبح، هفت گل سرخ
غنچه می شوند تا صدای تشنگی تو را هفت بار در گوش هفت دریا بخوانند.
هر روز ساعت هشت، هشت پرنده، هشت بار نامت را
در همه هشتی های خشتی دلتنگت آواز می کنند.
هر روز ساعت نُه، نسیم نه بار از شش جهت، نامت را در تمام
طبقات آسمان جار می زند. کاش نسیم صدایت را به خواب هایم
می فرستاد تا از این سکوت سربی شب و روز
که لبریز تنهایی ام کرده است، رهایی یابم!
کاش می توانستم پرواز کنم تا حریم
حرم کوچکت، ای دریایی ترین!
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
شهاب منتظر (16-11-2015)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)