❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (04-11-2019)
❤ |
پدر روزهای انتظار
هر شب که دلم برای تو تنگ میشود، ابرها در فراق،
با من گریه میکنند. کاش به جای خاک، از کلمه آفریده
میشدم تا سراپا شعر میشدم در ستایش تو!
تو، پدر غمهای شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است
و از تو نوشتن دشوارتر. اشکهایم، مرغان دریاییاند که ساحل
چشمانم را به بوی غربت حرم تو جست وجو میکنند.
اشکهایم، کبوترانی اند که آرزو دارند گره دخیلهایی شوند که به
ضریحت بسته شده است. بیست و ششمین بهار که پرپر شد
بالش شبهایم خیس میشود از خیال 26 بهاری که کوتاهتر از
همه پروازها، گذشت.
عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال
امامت مهربانیهایت بگوید.
هنوز تنگنای روزهای زندانهای پی در پی تو، گلوی جهان را میفشارد.
جهان مسموم، هنوز سرفه میکند.
از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه میکنند.
بوی رفتنت، خبر شهادت داشت.
پرنده تر از همه ابرها رفتی. رفتی، تا طلوع تو، در آغاز
چهاردهمین خورشید بشکند و عطر عدالت، مثل
بارانهای بهاری، جهان را فرابگیرد.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
❤ |
سردار عاشق
حلقه محاصره، تنگ تر و تنگ تر می شد.
حتی دیوارهای خانه ات، چشم و گوش دشمنانت شده بود.
در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه ات را؛
جایی که نفس هایت را می شمردند، ذکرهایت را، پلک زدن هایت
را، نمازهای طولانی ات را، آیات خیس قرآنی که می خواندی.
بیشتر از هر کس و هر پرنده ای، حال پرنده های گرفتار را می فهمیدی.
دنیایت را تنگ تر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن
را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.
دور تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره
این همه سرباز بودی؛ سرداری بی سپاه که با هیچ کس سر جنگ
نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت و هیچ قلعه ای
را فتح نکرد،با سربازانی که اطرافش بودند.
اگر فتحی هم داشت دل های عاشقانی بود که بوی حقیقت را از
نفس هایش فهمیده بودند.سردار فاتح جان های بی قرار بود؛
سرداری بی سپاه، سردار عاشق، سردار بی شمشیر،
آشنای پرنده های در قفس.
رودها، مسافر دریای چشم هایت شدند، ابرها، شانه هایت را می پرسیدند.
بهارها، رد پایت را می جستند تا سبز شوند. نسیم ها،
آرزوی بوسیدن لب هایت را داشتند.
ستاره ها، در آرزوی مردن بر سقف خانه ات، به خواب
می رفتند و ماه، از آه هایت زنده می شد.
هنوز خاک های باران خورده، بوی روزهای دلتنگی
ابرهای بی قرار دیدنت را می دهند.
روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می کند؛
اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخی ها را فراموش کند.
عباس محمدی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
مرثیه سرای تو و چشم انتظار فرزند توایم
از کودکی ات، سجود و سیر و سلوک، به سیمایت نور می افشاند
و عرفان، رخ آرای تو گشته بود.
وقتی بر شانه های تو، جامه فاخر امامت امت نشست
به حبس کج نهادان، آرزده شدی.
پرنده روح تو اما به هیچ میله و قفلی تن نداد؛
که اوج زندان و کنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود
با معبود؛ «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».
روزها با تشنگی کام تو، با روزه و شب ها با ناله و نوای
مناجات تو پیوسته، رنگ خدا می گرفت.
آن رنج ها و عسرت ها را به صبر و سکوت، به شیوه نیای
بزرگت علی علیه السلام از سر گذراندی و با حضور گسترده
کلامت بر سرزمین های شیعیان، دل آرامشان شدی.
این حضور گرم، از آنِ ارشادگری های تو بود.
سیره و سریرت تو، به سان کهکشانی از نور و منظومه ای
از ستارگان شب، مرز پیدا کردن راه بود از بیراهه، و بدعت ها
و کژی ها، با انگشت اشارات تو به سمت صراط، راه می نمود.
آهسته آهسته، روی در پرده می کشاندی تا دلدادگان کوی تشیع
را به شیوه مهدی ات مأنوس کنی که:آفتاب می خواهد روی
در نقاب ابر کشد و تا زمانی دور، این گونه بتابد.
مرثیه سرای هجرت توییم و همچنان چشم انتظار رونمایی آفتاب.
«ما در انتظار رویت خورشیدیم»
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
رفت و فردا را به موعود(عج) سپرد
امام، دل به فردایی سپرده است که موعودش علیه السلام
حقیقت دین را فریاد زند.
می رود و دنیا را با همه فرازها و نشیب هایش
با همه پستی ها و بلندی هایش به او می سپارد.
به او می سپارد، دردهای نهفته ای را که جز در و دیوارهای
اتاق کوچکش در سامرا، احدی تاب گفتنش را نداشت.
اسارت و سکوت حسنی علیه السلام باز هم در قصه
حماسی او رقم خورده است.
باشد تا خروش و فریاد حسینی اش
نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
پدر روزهای انتظار
هر شب که دلم برای تو تنگ میشود، ابرها در فراق،
با من گریه میکنند. کاش به جای خاک، از کلمه آفریده
میشدم تا سراپا شعر میشدم در ستایش تو!
تو، پدر غمهای شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است
و از تو نوشتن دشوارتر. اشکهایم، مرغان دریاییاند که ساحل
چشمانم را به بوی غربت حرم تو جست وجو میکنند.
اشکهایم، کبوترانی اند که آرزو دارند گره دخیلهایی شوند که به
ضریحت بسته شده است. بیست و ششمین بهار که پرپر شد
بالش شبهایم خیس میشود از خیال 26 بهاری که کوتاهتر از
همه پروازها، گذشت.
عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال
امامت مهربانیهایت بگوید.
هنوز تنگنای روزهای زندانهای پی در پی تو، گلوی جهان را میفشارد.
جهان مسموم، هنوز سرفه میکند.
از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه میکنند.
بوی رفتنت، خبر شهادت داشت.
پرنده تر از همه ابرها رفتی. رفتی، تا طلوع تو، در آغاز
چهاردهمین خورشید بشکند و عطر عدالت، مثل
بارانهای بهاری، جهان را فرابگیرد.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
گویا واقعه ای رخ داده است
که بادها اینگونه پریشانند
که رودها اینقدر بیتابانه میخروشند،
که ابرها ناله کنان میگریند
که زمین اینقدر احساس غریبی میکند!
گویا واقعه ای رخ داده است
که صدای بیتابی و ضجه فرشتگان، در آسمانها پیچیده،
که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته،
که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامنگیر خاک شده است.
آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق!
روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛
تاریکی، افقهای پس از تو را تاب نمیآورد.
سایه مهربانیات را از سر دنیا نگیر؛
دستهای یتیمی خاک،
تا ابد به جستجوی وجود بهارانهات،
در به در خواهد شد.
اگرچه سخت میگذرد برایت،
اگرچه لحظه هایت سرخند و دلگیر،
اگرچه دورت حصاری کشیدند
تا فاصلهای باشد بین تو و دنیا،
اگرچه دستهای «معتمد»ها،
تو را پنهان کردند از چشمها؛
تنها از ترس حقیقت محضی
که از خانه تو برخواهد خاست
تا عدالت را در زمین فراگیر کند،
کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو!
سایه ات را از سرِ زمین مگیر!
هر چند دیوارهای فاصله «بنی عباس» بلندتر میشد،
عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر میشد.
هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگ تر میشد،
میدان جاذبه عشق و محبت تو گسترده تر میشد.
تو در احاطه کینه ها و نفرتها،
در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی
و آنگاه، با سرانگشت معجزه و غیب،
بند از پای گرفتاران میگشودی.
آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت،
آتشی انداخته بود به جان کوردلان که میپنداشتند
میتوانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.
چه زیبا جانها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی!
چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛
جانها هنوز در آتش انتظار موعود شعله ورند.
و امروز، روز توست؛
روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته ها،
روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (23-10-2020)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)