صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 92

موضوع: ملکوت اخلاق((گلگشتی در جلوه‌های رفتاری و گفتاری پیامبر اعظم *ص* ))

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    14 انجام کارهای شخصی


    پیامبر در روش و منش خویش استقلال را می‌آموخت. آن حضرت در برخوردها و رفتار، مسلمانان را متوجه این اصل با ارزش در حیات انسان‌ها می‌کرد و شخصیت مستقل را در آنها احیا می‌فرمود. لقمان حکیم در وصایای خود به فرزندش، راز رشد و تعالی پیامبران و راست‌کرداران را چشم پوشی از غیر خدا می‌دانست:
    فَانَّما بَلَغَ الْأَنبیاءُ وَ الصِّدّیقونَ ما بَلَغوا بِقَطْعِ طَمَعِهِمْ. (1) 200
    همانا پیامبران و راست کرداران به آنچه دست یافتند، جز به قطع طمعشان نبود.
    آن حضرت کارهای شخصی خود را به دیگران نمی‌سپرد و آنچه را خود می‌توانست انجام دهد، به دیگران واگذار نمی‌کرد. در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
    کانَ یَخیِطُ ثَوْبَهُ وَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ وَ کانَ اکْثَرُ عَمَلِهِ فی بَیْتِهِ الْخِیاطَةَ. (2) 201
    رسول خدا صلی الله علیه و آله لباس خود را می‌دوخت و کفشش را پینه می‌کرد و بیشترین کاری که در خانه انجام می‌داد، دوزندگی بود.
    پیامبر خدا کفش خود را پینه می‌زد و لباس خود را می‌دوخت و در خانه را
    ________________________________________
    1- بحارالانوار، ج 13، ص 420.
    2- الجامع الصغیر، ج 2، ص 116.
    ص: 67
    خود باز می‌کرد. شیر گوسفندان را می‌دوشید و شتر را می‌بست و سپس آن را می‌دوشید. چون خادمش در دستاس کردن خسته می‌شد، به او کمک می‌کرد. (1) 202 نوشته‌اند آن حضرت در سفری با اصحاب و یاران خود در جایی که آب بود، توقف کردند تا آماده نماز شوند. پیامبر که به سوی آب می‌رفت، بدون آنکه با کسی چیزی بگوید، به سوی شتر خویش برگشت. اصحاب متوجه برگشت وی شدند و پرسیدند: چه می‌خواهید؟ فرمود: می‌خواهم زانوی شتر خویش را ببندم. گفتند:
    اجازه دهید ما این کار را برایتان انجام دهیم. فرمود: هرگز در کارهای خود از دیگران ولو به اندازه یک قطعه چوب مسواک کمک نخواهید و کارهای خود را خودتان انجام دهید. (2) 203 آن حضرت می‌فرمود: «کُلُوا مِنْ کَدِّ ایْدِیکُمْ؛ از دسترنج خود بخورید». (3) 204 رسول عزتمند اسلام در روایتی دیگر مژده داده است:
    مَنْ اکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ مَرَّ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ الْخاطِفِ. (4) 205
    کسی که از دسترنج خویش بخورد، از صراط چون برق درخشان بگذرد.
    همچنین فرمود:
    مَنْ اکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلالًا فُتِحَ لَهُ الْأَبْوابُ الْجَنَّةِ یَدخُلُ مِنْ أَیِّها شاءَ. (5) 206
    هرکس معاش خود را از دسترنج حلال خویش تأمین کند، درهای بهشت بر او گشوده شود تا از هر یک که خواست، داخل شود.
    ________________________________________
    1- اسد الغابه، ج 1، ص 29.
    2- کحل البصر، صص 68- 69.
    3- بحارالانوار، ج 66، ص 314.
    4- مستدرک‌الوسائل، ج 2، ص 417.
    5- همان.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند







  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    15 حفظ زبان

    حضرت محمد صلی الله علیه و آله همواره مراقب زبان خویش بود و در سخنانش نیز نقش بسیار مهم زبان را یادآوری می‌فرمود:
    زبان چنان عذابی می‌بیند که هیچ یک از اعضای بدن چنان رنجی نمی‌بینند.
    زبان می‌گوید: خداوندگارا! مرا چنان شکنجه‌ای دادی که هیچ عضوی را چنان رنجی ندادی؟ آفریدگار پاسخ می‌دهد: از تو سخنی برآمد که به خاور و باختر رسید و در نتیجه آن خون بی‌گناهان ریخت؛ فال‌هایی به ناحق گرفته شد و حرمت‌هایی هتک شد. پس سوگند به ارجمندی خودم تو را چنان عذاب خواهم کرد که هیچ عضوی از اعضا را چنین عذابی نکرده باشم. (1) 207
    همچنین فرمود:
    من ضامن خانه‌ای در بالای بهشت، خانه‌ای در میانه بهشت و خانه‌ای در ورودی بهشت برای کسی هستم که ستیزه‌جویی در گفتار را رها کند؛ گرچه بر حق باشد. بنده به اوج ایمان نمی‌رسد، جز آنکه زبان خویش را نگه دارد. (2) 208
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
    در قیامت، اهل سخریه و استهزا را می‌آورند و برای یکی از آنها، یک در بهشت باز می‌شود و به او گفته می‌شود که بیا داخل بهشت شو. او با غم و اندوه می‌آید، ولی همین که می‌خواهد داخل بهشت شود، در به رویش بسته می‌شود. بعد درِ دیگری باز می‌شود و می‌گوید بیا از این در داخل شو.
    تا نزدیک در بهشت می‌رسد، در به رویش بسته می‌شود و به همین ترتیب در سوم و چهارم و ... تا اینکه بالاخره در بهشت به رویش گشوده می‌شود، به او می‌گویند بیا بیا از این در داخل شو. او که چندین دفعه مسخره شده است، دیگر باور نمی‌کند و به طرف در بهشت نمی‌رود. (3) 209
    ________________________________________
    1- کنز العمال، ج 3، ص 577.
    2- بحارالانوار، ج 2، ص 128.
    3- محجة البیضاء، ج 5، ص 236.
    ص: 69
    نقل است: «شخصی به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: من بیشتر گناهان را مرتکب می‌شوم، ولی تصمیم گرفته‌ام که خود را اصلاح کنم، ولی نمی‌دانم چگونه؟ حضرت فرمود: راست بگو و دروغ نگو و هر گناهی را که می‌خواهی، انجام بده. او در محضر پیامبر تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید.
    پس از مدت کوتاهی، شیطان او را وسوسه کرد تا کار خلافی انجام دهد.
    بی‌درنگ به فکر فرو رفت که اگر من مرتکب چنین عملی شوم و فردا رسول خدا صلی الله علیه و آله از من در این باره بپرسد، چه بگویم. اگر راست بگویم، حد بر من جاری می‌کند و اگر دروغ بگویم، که خلاف تعهد است. به همین ترتیب، هرگاه می‌خواست مرتکب گناهی شود، قدری اندیشه می‌کرد و به این ترتیب، ترک دروغ سبب شد دیگر گناهان را نیز ترک کند». (1) 210




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    16 شوخ طبعی

    اسلام، شوخی را تا زمانی تأیید کرده است که با گناه دیگری مانند تحقیر و تمسخر و افترا و غیبت و مانند آن همراه نباشد. رسول گرامی اسلام با سفارش یاران خود به شوخ طبعی، به مقدار ضرورت، خود نیز با آنان شوخی می‌کرد. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
    کانَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ اصْحابِهِ اذا رأهُ مَغْمُوماً بِالْمُداعَبَةِ وَ کانَ یَقُولُ انَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُعَبَّسَ فی وَجْهِ اخیهِ. (2) 211
    ________________________________________
    1- امالی، ص 419.
    2- سنن النبی، ص 60.
    ص: 70
    رسول الله صلی الله علیه و آله هرگاه مردی از اصحابش را غمگین می‌یافت، او را با شوخی، خرسند می‌ساخت و می‌فرمود: خداوند دشمن دارد کسی را که به روی برادرش چهره در هم کشد.
    نمونه‌های دیگری از مزاح‌های پیامبر در کتاب‌های احادیث و سیره ذکر شده است. از آن جمله:
    1. انجشه، خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله برای شتر همسر آن حضرت «حُدی» (1) 212 می‌خواند. پیامبر فرمود: «ای انجشه! با شیشه‌ها مدارا کن». (2) 213 (کنایه از اینکه زنان، لطیف و ضعیفند ممکن است با شتابان رفتن شتر بترسند و بیفتند).
    2. زنی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و نام شوهرش را برد. حضرت فرمود:
    شوهرت همان است که در چشمانش سفیدی هست؟ گفت: نه در چشمانش سفیدی نیست. آن زن به خانه آمد و جریان را برای شوهرش تعریف کرد. مرد گفت: آیا نمی‌بینی که سفیدی چشم من از سیاهی آن بیشتر است. (3) 214 3. پیامبر به پیرزنی از قبیله اشجَع فرمود: پیرزنان وارد بهشت نشوند.
    بلال حبشی که سیاه چهره بود، آن پیرزن را ناراحت دید و جریان را به رسول اللَّه صلی الله علیه و آله باز گفت. پیامبر فرمود: سیاه هم به بهشت نمی‌رود. بلال و پیرزن هر دو ناراحت بودند که ناگهان عباس، عموی پیامبر که پیرمرد بود، آن دو را دید و حال آنان را برای پیامبر بازگو کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمی‌رود. همه غمگین شده بودند. پیامبر که چنین دید، همه آنها را فراخواند، دلشان را نرم کرد و فرمود: «خداوند، پیرزنان، پیرمردان و سیاهان را به نیکوترین شکل برمی‌انگیزاند و آنان جوان و نورانی شده به بهشت می‌روند». (4) 215
    ________________________________________
    1- نوعی از خواندن که باعث حرکت بیشتر شتر می‌شود.
    2- بحارالانوار، ج 16، ص 294.
    3- همان.
    4- همان ص 295.
    ص: 71
    4. سیره رسول اللَّه صلی الله علیه و آله به گونه‌ای بود که به یارانش اجازه می‌داد تا در حضور مبارکش، گفته‌های طنزآمیز ادا کنند. آنان نیز به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از شوخی‌های ناپسند پرهیز داشتند، ولی از شوخی‌های پسندیده دریغ نمی‌کردند. از جمله، نُعیمان، مرد شوخ طبعی بود. روزی عربی را با یک خیک عسل دید. آن را خرید و به خانه عایشه برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله پنداشت که به عنوان هدیه آورده است. نعیمان رفت و اعرابی بر در خانه پیامبر ایستاده بود. چون انتظارش طولانی شد، صدا زد: ای صاحب خانه! اگر پول ندارید، عسل را برگردانید. رسول خدا صلی الله علیه و آله جریان را دریافت و قیمت عسل را به آن شخص پرداخت. پیامبر چون زمانی دیگر، نعیمان را دید، فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله عسل را دوست می‌دارد و اعرابی هم یک خیک عسل داشت. پیامبر خدا از کار نعیمان خندید و به او هیچ گونه درشتی نکرد. (1) 216 رسول خدا صلی الله علیه و آله هم کلام خویش را با تبسم می‌آمیخت و هم چهره‌ای خندان داشت و هم به چهره دیگران لبخند می‌زد. در حدیث است:
    کَانَ اکْثَرُ النَّاسِ تَبَسُّماً و ضِحْکاً فی وُجُوهِ اصْحابِهِ. (2) 217
    بیش از همه، لبخند داشت و بر روی یارانش لبخند می‌زد.
    5. امام موسی بن جعفر علیه السلام می‌فرماید: «عربی بدوی نزد پیامبر می‌آمد و هدیه و سوغاتی به پیامبر اهدا می‌کرد. بعد همان ساعت می‌گفت: پول سوغات و هدیه ما را بدهید. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز می‌خندید. پس از آن جریان هر وقت غمگین می‌شد، می‌فرمود: آن اعرابی کجاست. کاش پیش ما می‌آمد». (3) 218
    ________________________________________
    1- همان، ص 296.
    2- المحجة البیضاء، ج 4، ص 134.
    3- اصول کافی، ج 2، ص 663.
    ص: 72
    6. پیامبر از پشت سر کسی آمد و بازوی او را گرفت و فرمود: «چه کسی این «بنده» را می‌خرد؟» (و منظور حضرت، بنده خدا بود).
    7. شوخی و مزاح ظریف و زیبای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره خوردن خرما نیز معروف است. گفته‌اند روزی آن دو گرامی با هم خرما می‌خوردند که پیامبر، هسته‌ها را جلوی علی علیه السلام می‌گذاشت و در پایان فرمود: هرکه هسته‌اش بیشتر باشد، پرخور بوده است! امیرمؤمنان در پاسخ گفت: هر که با هسته خورده باشد، پرخورتر بوده است. (1) 219 8. همچنین از شوخ طبعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل می‌کنند که حضرت برخی یاران را از پشت سر بغل می‌گرفت و دو دستش را بر چشمان آنان می‌گذارد تا آنان را بیازماید که آیا می‌توانند با چشم بسته، طرف مقابل را تشخیص دهند یا نه. (2) 220 9. رسول خدا صلی الله علیه و آله نه تنها خود، شوخی را آغاز می‌کرد، بلکه زمینه فرح را برای یاران خود فراهم می‌آورد.
    روزی مرد عربی بر آن حضرت- که بسیار اندوهگین می‌نمود- وارد شد. وی می‌خواست چیزی بپرسد. اصحاب گفتند: نپرس! چهره پیامبر چنان گرفته است که جرئت پرسیدن نداریم. چهره پیامبر هرگز گرفته نبود، مگر هنگام نزول آیات موعظه یا آیات قیامت. او گفت: مرا به حال خود واگذارید. سوگند به خدایی که او را به پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمی‌کنم تا خنده بر لبانش ظاهر شود. آن‌گاه به پیامبر گفت: ای رسول خدا! شنیده‌ام دجّال با نان و غذا نزد مردم گرسنه می‌آید. پدر و مادرم به فدایت. آیا باید غذا نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزد دجّال
    ________________________________________
    1- ملامحسن فیض کاشانی، التحفَةُ السنّیه، ص 323.
    2- سید نعمت الله جزایری، زُهر الربیع، ص 7.
    ص: 73
    غذای کافی بخورم و چون سیر شدم، به خدا ایمان آورم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن‌قدر خندید که دندان‌های مبارکش نمایان شد. سپس فرمود: خیر! خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مؤمنان را بی‌نیاز می‌کند، بی‌نیاز می‌سازد. (1) 221 9. نقل است روزی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به صهیب بن سنان فرمود: در حالی که از چشم درد رنج می‌بری، خرما می‌خوری؟ صهیب گفت: این چشم من درد می‌کند و من خرما را با طرف دیگر می‌خورم. (2) 222 10. روزی ابوهریره کفش حضرت را ربود و آن را نزد خرما فروشی گرو گذاشت و خرما گرفت. مشغول خوردن بود که پیامبر سر رسید و از او پرسید: ای ابا هریره! چه می‌خوری؟ پاسخ داد: کفش پیامبر را. (3) 223 در مکتب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله شوخی باید به اندازه‌ای باشد که مایه تخریب شخصیت گوینده آن نشود. قیس بن سعد، یار جوان پیامبر پس از توصیف شوخ طبعی حضرت می‌گوید: «به خدا سوگند! آن حضرت با آن شگفتی و خنده، هیبتش از همه افزون‌تر بود». (4) 224 زیاده‌روی در شوخی، ابهت انسان را درهم می‌شکند و اسلام هم برای شخصیت پیروان خود ارزش والایی قائل شده است. بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه و آله افراط در شوخی را نکوهش می‌کرد: «لاتَمْزَحْ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ؛ از شوخی زیاد بپرهیز؛ زیرا ارزش و قداستت شکسته می‌شود». (5) 225
    در شوخی نباید از وسایل نامشروعی چون دروغ، برای خندان دیگران بهره گرفت. رسول گرامی اسلام در هشداری می‌فرماید:
    ________________________________________
    1- . محجة البیضاء، ج 4، ص 134.
    2- . زُهرالربیع، ص 7.
    3- . بحارالانوار، ج 16، ص 296.
    4- . منتهی الآمال، ج 1، ص 151.
    5- . بحارالانوار، ج 74، ص 48.
    ص: 74
    وَیْلٌ لِلَّذی یُحَدِّثُ فَکَذِبَ لِیَضْحَکَ به الْقَوْمُ وَیْلٌ لهُ، وَیْلٌ لهُ. (1) 226
    وای بر کسی که کلام دروغی را نقل کند تا دیگران بخندند. وای بر او، وای بر او.
    مزاح باید از زشتی گفتار و نادرستی عاری باشد. پیامبر می‌فرمود:
    انّی لاامْزَحُ وَلا أقُولُ الَّا حَقاً. (2) 227
    من شوخی نمی‌کنم و سخنی نمی‌گویم، مگر آنکه در چارچوب حق باشد.
    یکی از یاران پیامبر از ایشان پرسید: آیا در اینکه با دوستان خود شوخی می‌کنیم و می‌خندیم، اشکالی هست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: «اگر سخنی ناشایست در میان نباشد، اشکالی ندارد». (3) 228 از سوی دیگر، خنده زیاد و قهقهه نیز عظمت و متانت آدمی را از بین می‌برد. از این رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید:
    ایّاکَ و کَثُرَةَ الضِّحْکِ فَإِنَّهُ یُمیتُ الْقَلْبَ. (4) 229
    از خنده بسیار برحذر باش که دل را می‌میراند.
    تبسم، بهترین نشانه شادی و نشاط است. چهره رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نیز هنگام دیدار یاران بیش از دیگران شاداب و خندان می‌نمود و گاه چنان می‌خندید که دندان‌های مبارکش نمایان می‌شد. (5) 230 ابوالدرداء می‌گوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه سخنی می‌فرمود، سخنش با لبخند همراه بود». (6) 231
    ________________________________________
    1- همان، ص 88.
    2- همان، ج 66، ص 7.
    3- کافی، ج 2، ص 192.
    4- بحارالانوار، ج 74، ص 285.
    5- محجة البیضاء، ج 4، ص 134.
    6- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 58.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    17 استقامت و پایداری

    مهم‌تر از کسب پیروزی، نگه‌داری دستاوردهای آن است که تنها در سایه استقامت و پایداری امکان‌پذیر خواهد بود. در همین زمینه، وقتی آیه شریفه سوره هود نازل شد، این حقیقت که بقای پیروزی به استقامت مردم بستگی کامل دارد، پیامبر را به سختی، به تفکر واداشت:
    فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ. (هود: 111)
    پس چنان‌که مأمور شده‌ای، استقامت کن و کسانی نیز که همراه تو رو به خدا کرده‌اند، استقامت بکنند و از حد مگذرید که خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست.
    از ابن عباس نقل است که هیچ آیه‌ای شدیدتر و مشکل‌تر از این آیه بر پیامبر نازل نشد. به همین دلیل، هنگامی که اصحاب آن حضرت از وی پرسیدند که چرا به این زودی موهای شما سپید شده و آثار پیری در شما نمایان گشته است، فرمود: «سوره هود و واقعه مرا پیر کرد». (1) 232 به راستی چرا این آیه این قدر بر پیامبر گران و سنگین بود؟ آیا امر به استقامت به آن بزرگوار این شدت و سنگینی را سبب گشته بود؟ او که خود اسوه استقامت بود؛ سیزده سال استقامت در مکه و ده سال استقامت در مدینه.
    ________________________________________
    1- . صدوق، امالی، ص 194.
    ص: 76
    بنابراین، چه چیزِ این آیه، آن همه سنگینی و فشار بر حضرت وارد آورده بود که موجب سپید شدن موها و فرا رسیدن پیری وی شده بود؟ آیا امر به استقامت موجب شده بود؛ حال آنکه خطاب «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» (شورا: 15) پیش‌تر نازل گشته بود. این بار سخن از «من تاب معک» بود. برای آنکه پیروزی بماند، امت تو باید استقامت کند و پیامبر نگران این امر بود.
    هنگامی که آیه شریفه نازل شد، پیامبر فرمود: «شَمِّرُوا شَمِّرُوا؛ (1) 233 دامن به کمر بزنید! دامن به کمر بزنید (یعنی وقت کار و تلاش بسیار است).» از آن پس ایشان هرگز خندان دیده نشد.
    پیامبر نگران آینده امت بود؛ چون صلاح و خیر و سعادت‌شان در گرو استقامت آنها بود. (2) 234 پیامبر، الگوی تمام عیار ثبات نفس و استقامت به شمار می‌رفت. (3) 235 یاران مقاوم و پرتلاش ایشان نیز استقامت و پایداری را از رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آموخته بودند. در آن هنگام که مشرکان، محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را محاصره کرده بودند، ناگاه چشم پیامبر به ابودجانه افتاد. فرمود: ابودجانه! من بیعت خود را از تو برگرفتم و به سلامت بیرون شو و به هر جا خواهی برو، ولی علی، او از من و من از اویم. ابودجانه گریه کرد و گفت: به خدا سوگند، هرگز خود را از بیعت تو رها نمی‌کنم. به کجا بروم؛ به سوی زنم بروم که خواهد مرد. به خانه خود بروم که خراب خواهد شد یا به طرف مال خود برگردم که فانی می‌شود یا به سوی اجل بگریزم که زود می‌رسد؟ حضرت رسول از مشاهده قطره‌های درشت اشک که از دیدگان ابودجانه می‌ریخت، بر او رقّت کرد و اجازه مبارزه داد. از یک طرف، علی علیه السلام و از طرف دیگر، ابودجانه با کفار جنگیدند. در این هنگام، ابودجانه از کثرت جراحت بر زمین افتاد. علی علیه السلام او را برداشت و خدمت پیامبر آورد.
    ابودجانه عرض کرد: یا رسول اللَّه! آیا بیعت خویش را به انجام رسانیده‌ام؟ آن حضرت فرمود: آری و در حق او دعای خیر گفت.
    ________________________________________
    1- . الدر المنثور، ج 3، ص 351.
    2- . سیره نبوی، دفتر اول، ص 469.
    3- . بحارالانوار، ج 16، ص 175.
    ص: 77
    باز علی علیه السلام یک تنه به جنگ درآمد. آن قدر در رزم کوشید که بدن مبارکش نود زخم برداشت و شانزده مرتبه هنگام حمله آوردن بر زمین افتاد که در چهار مرتبه از آن، جبرئیل به صورت مردی نیکوصورت، آن حضرت را از زمین بلند کرد. ناگاه پیامبر دید که پاهای علی علیه السلام از فشار درگیری لرزان شده است. پس سیلاب اشک از دیده فرو ریخت و عرض کرد: پروردگارا! مرا وعده دادی که دین خود را قوی و غالب کنی و البته اگر بخواهی، بر تو دشوار نیست. (1) 236 این الگوهای استقامت چنان مطیع حق بودند که از هرگونه سختی و مشکلی در راه اطاعت او استقبال می‌کردند. آنها با یقین به راه خود و ایمان به مقصد، هرگز از درگاه اطاعت حق خارج نشدند.
    وقتی دعوت علنی پیامبر آغاز شد و ایشان مردم را به اطاعت خدا فرا خواند و بت‌ها را نفی کرد، سران قریش سراغ ابوطالب رفتند که از مرام پیامبر دفاع می‌کرد.
    آنان با او اتمام حجت کردند و گفتند که برادرزاده‌ات به خدایان ما عیب می‌گیرد و پدران ما را گمراه می‌داند. یا خودت جلوی او را بگیر یا ما با تو کارزار می‌کنیم.
    ابوطالب سخنان قریش را با پیامبر در میان گذاشت. آن حضرت در پاسخ فرمود: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا اینکه آن را انتشار دهم یا در راه آن کشته شوم. پس از این موضع‌گیری صریح و محکم پیامبر، ابوطالب که خود نمونه استقامت بود، خطاب به او گفت: به راه خود ادامه بده و هرچه می‌خواهی بگو. به خدا سوگند، هرگز از یاری تو دست برنخواهم داشت. (2) 237 در دوران سخت‌گیری قریش، رسول اکرم صلی الله علیه و آله از اینکه آشکارا به نماز و عبادت بپردازد، باکی نداشت. گاهی آن حضرت به همراه علی علیه السلام و همسرش،
    ________________________________________
    1- . ناسخ التواریخ، ج 1، ص 357.
    2- . سیره ابن هشام، ج 1، ص 278.
    ص: 78
    خدیجه در کنار خانه کعبه به نماز می‌ایستاد. روزی عفیف کندی آنها را در آن حالت دید. از عباس بن عبدالمطلب پرسید: اینها چه کسانی هستند و این چه آیینی است؟ گفت این آیین برادرزاده من محمد است که خدا، او را به نبوت برگزیده است و این زن، همسر او و این جوان، برادرزاده من، علی‌بن‌ابی‌طالب است. (1) 238 کفار قریش در برخورد با شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ناسزا گویی و توهین می‌پرداختند تا او دست از دعوت خویش بکشد، ولی استقامت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ستودنی بود. روزی پیامبر در مسجد الحرام در حال سجده بود. عقبة بن ابی معیط مقداری خون و فضولات شکم شتری را که در گوشه‌ای ریخته بودند، برداشت بر سر و گردن رسول اکرم صلی الله علیه و آله نهاد. دخترش، فاطمه آنها را از سر و گردن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله برداشت و ایشان بار دیگر به نماز ایستاد. این بار عقبه، بالاپوش خود را به گردن پیامبر پیچید و به سختی فشار داد و نزدیک بود ایشان را خفه کند که ابوبکر فرا رسید، دست عقبه را گرفت و او را به کناری کشید.
    روزی دیگر به دیوار کعبه تکیه داده و در سایه آن آرمیده بود که خباب بن ارت از ستم‌های قریش شکایت کرد و گفت: آیا وقت آن نرسیده است که برای ما از خدا فرج و گشایش بخواهی. پیامبر برخاست و نشست و در حالتی که رنگ رخسارش برافروخته بود، گفت: «هنوز به پای خداپرستان پیشین نرسیده‌اید. بدن آنها را با شانه‌های آهنین چنان می‌خراشیدند تا به استخوان می‌رسید. با اره به دو پاره‌شان می‌کردند و آنان همچنان در راه دین و عقیده‌شان استقامت می‌کردند. سوگند می‌خورم که خداوند، دین خود را سرانجام پیروز خواهد ساخت». (2) 239
    ________________________________________
    1- سیره حلبی، ج 1، ص 306.
    2- صحیح بخاری، ج 5، صص 45 و 46.
    ص: 79
    آری، محاصره سه ساله در شعب ابوطالب، گرسنگی، محرومیت و آوارگی نتوانست استقامت پیامبر و یارانش را درهم‌شکند. ایشان پس از بیست و سه سال مبارزه، هدف خویش را پیش برد و دین اسلام را گسترش داد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    18 نظم و انضباط

    پیامبر اسوه نظم و انضباط بود. نظمی دقیق و الهی بر همه شئون رفتاری وی سایه افکنده بود. وی صف‌های نماز را منظم می‌داشت و سخت بر آن تأکید می‌کرد و می‌فرمود:
    سَوُّوا بَیْنَ صُفُوفِکُم وَ حاذُوا بَیْنَ مَناکِبِکُمْ لایَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمُ الشَّیْطانُ. (1) 240
    میان صف‌ها را پر کنید و دوش به دوش یکدیگر بایستید تا شیطان بر شما چیره نشود.
    پیامبر آن‌قدر نسبت به نظم حساس بود که در سخن دیگری با شدت بیشتری، رعایت این هماهنگی را از نمازگزاران می‌طلبد:
    اقِیمُوا صُفُوفَکُم فَإِنّی أراکُم مِنْ خَلْفی کَما اراکُم مِنْ قُدّامی وَ مِنْ بَیْنَ یَدَیَّ وَ لاتَخالِفُوا فَیُخالِفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُم. (2) 241
    ________________________________________
    1- وسائل الشیعه، ج 5، ص 472.
    2- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 385.
    ص: 80
    صف‌هایتان را به پا دارید (و بدانید) که من شما را از پس سر می‌بینم، همان گونه که از جلو می‌بینم. نامرتب نباشید؛ که خداوند دل‌های شما را از یکدیگر دور می‌گرداند.
    نعمان می‌گوید:
    حضرت همواره صف‌های نماز ما را منظم می‌کرد؛ آن چنان که تیرهای کشیده و صاف را ردیف می‌کنند. روزی برای آغاز نماز ایستاد و چیزی نمانده بود که تکبیرة الاحرام را نیز بگوید که دید مردی سینه‌اش را جلو داده است. سپس فرمود: بندگان خدا یا صف‌هایتان را منظم کنید یا (همین بی‌نظمی در شما تأثیر می‌گذارد و) میانتان اختلاف خواهد افتاد. (1) 242
    از ابوذر غفاری نقل شده است که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
    بر عاقل واجب است که برای خود ساعت‌هایی را داشته باشد. ساعتی برای مناجات با پروردگار؛ ساعتی برای رسیدگی به کردار خود؛ ساعتی برای اندیشه در آنچه خداوند نسبت به او انجام داده است و ساعتی برای خلوت خویش و بهره گرفتن از حلال. (2) 243
    بنابراین، شأن انسان عاقل، برنامه‌ریزی و نظم است و سیره انبیای الهی نیز بر نظم استوار بوده است.
    رسول اللَّه صلی الله علیه و آله در ساعت معینی از شبانه‌روز به همسرانش سر می‌زد. (3) 244 چون به خانه می‌رفت، وقتش را سه قسمت می‌کرد: بخشی برای پروردگار والا (و راز و نیاز با او)؛ قسمتی برای خانواده‌اش و پاره‌ای برای خودش.
    همچنین گاه آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم می‌کرد. (4) 245
    ________________________________________
    1- فیض‌القدیر، ج 4، ص 396.
    2- بحارالانوار، ج 71، ص 323.
    3- صحیح بخاری، ج 1، ص 71.
    4- بحارالانوار، ج 16، ص 150؛ حلیة الابرار، ج 1، ص 174.
    ص: 81
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آرایش نظامی و نظم دادن به صف‌های سربازان اسلام چنان دقیق بود که هرگاه شانه سربازی جلوتر بود، او را به عقب می‌برد و پس از منظم ساختن صف‌ها، برای آنان خطبه می‌خواند. (1) 246 در جنگ موته، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لشکری سه هزار نفری فراهم ساخت و برای این لشکر، سه فرمانده برگزید که در صورت شهادت هر کدام، دیگری فرماندهی را برعهده گیرد: جعفر بن ابی طالب؛ زیدبن‌حارثه؛ عبدالللَّه بن رواحه.
    همچنین دستور داد در صورت به شهادت رسیدن نفر سوم، لشکریان، خود، یک نفر را به فرماندهی برگزینند. (2) 247 همچنین نقل است که ایشان گروهی ده نفری را که طلحه نیز در میان آنان بود، برای جهاد به منطقه‌ای فرستاد و به آنان فرمود: اسم رمز شما «یا عشرة» (/ ای ده نفر) باشد. اسم رمز رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از جنگ‌ها «یا کُلُّ خیر» و در جنگی دیگر «امِتْ امِت» (/ بمیر، بمیر) بوده است. همچنین کسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که آن حضرت می‌فرماید: «هرگاه دشمن به منطقه شما وارد شد، اسم رمزتان «طم لاینصرون» باشد». (3) 248 پس از جنگ بدر، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله دستور داد شهیدان مسلمان را در قبر گذارند و فرمود: قبرها را در یک ردیف قرار دهید و دقت کنید که ظاهر قبرها خوب و زیبا باشد. یکی از مسلمانان گفت: ای رسول خدا! اگر ظاهر قبرها خوب و زیبا نباشد، تصور می‌کنید که شهیدان را ناراحت کند؟ پیامبر در پاسخ فرمود: آنها را ناراحت نمی‌کند، بلکه زندگان را ناراحت و اندوهگین می‌کند؛ زیرا مشاهده یک قبر زشت و ناهمگون یکی از مناظر غم‌انگیز است. (4) 249
    ________________________________________
    1- فروغ ابدیت، ج 2، ص 380.
    2- همان، ص 289.
    3- جعفر ابن حیان اصفهانی، اخلاق النبی، ص 135.
    4- محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص 233؛ داستان‌ها و پندها، ج 6، ص 67.
    ص: 82
    نظم و ترتیب و مانور نظامی سپاه اسلام برای فتح مکه به فرماندهی رسول گرامی‌اسلام نیز نشان‌دهنده اهمیت دادن رسول اعظم صلی الله علیه و آله به نظم و انضباط نظامی است.
    هنگام فتح مکه، عباس در مورد ابوسفیان پیشنهادی به پیامبر اسلام داد.
    وی گفت: ابوسفیان فرد نیرنگ بازی است. اینک همه امیدهای او به ناامیدی تبدیل شده است، ولی در مورد اینکه بین مسلمانان اختلاف ایجاد شود و در نتیجه شکست بخورند، امیدوار است. از این رو، بجاست که او در این زمینه نیز ناامید گردد. پیامبر به عباس فرمود: این مأموریت با توست که ابوسفیان را به کنار بیابان در تنگنای محل عبور لشکر بیاوری تا صلابت لشکر اسلام و اتحاد و استواری و به هم پیوستگی آنها را بنگرد و دیگر امیدی برای او در مورد اختلاف افکندن بین مسلمانان نماند.
    عباس مأموریت خود را به خوبی انجام داد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله لشکر ده هزار نفری اسلام را به چند گردان تقسیم کرد. آن‌گاه سپاه اسلام، گُردان به گرُدان در برابر چشم ابوسفیان حرکت کردند.
    ابوسفیان که سخت تحت تأثیر لشکر اسلام قرار گرفته بود و گردان‌های رزمی سپاه اسلام را تماشا می‌کرد، وقتی که یک گردان از سپاه اسلام نزدیک او رسید، مضطربانه گفت: این محمد است که پیشاپیش می‌آید؟ عباس گفت: نه، این خالدبن ولید است. گردان دیگر نزدیک آمد، ابوسفیان گفت: این (اشاره به فرمانده) محمد صلی الله علیه و آله است؟ عباس گفت: نه، او زبیر است. گردان‌ها یکی پس از دیگری با کمال صلابت و شکوه، رژه می‌رفتند. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز در میان گُردان انصار بود و سعد بن عباده در آخر این گردان، پرچم اسلام را حمل می‌کرد. وقتی این گردان به ابوسفیان رسید، سعد با خشم فریاد زد: امروز روز
    ص: 83
    انتقام است. امروز روز اسیر گرفتن زنان و کودکان است. ای گروه اوس و خزرج! امروز روزی است که باید شما خون پاک عزیزان جنگ احُد را از این کافران بخواهید و انتقام بگیرید.
    وقتی ابوسفیان این سخن را شنید، عباس را رها ساخت و با شتاب‌زدگی خاصی در میان ازدحام جمعیت به سوی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله رفت و عاجزانه رکاب اسب آن حضرت را بوسید و سخن سعد را به آن حضرت بازگو کرد.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سخن سعد درست نیست. آن‌گاه به علی علیه السلام فرمود: نزد سعد بن عباده برو و پرچم را از او بگیر و با همراهان با کمال رفاقت و مدارا، وارد مکه شوید.
    ابوسفیان کمی آرام گرفت، ولی با شتاب‌زدگی و هیجان ناشی از ترس به سوی مکه رفت. قریش به استقبال او شتافتند، ولی او را ژولیده و غبار آلوده دیدند و پرسیدند: چه خبر است؟ در پاسخ گفت: سپاه بزرگ اسلام به سوی مکه می‌آید، ولی هرکس داخل خانه من شود، در امان است. (چون رسول اللَّه صلی الله علیه و آله این گونه فرموده بود).
    همسرش، هند وقتی این سخن را شنید، ناراحت شد و کافران را از ورود به خانه خود بازداشت و گفت: این پیر ناپاک (ابوسفیان) را بکشید که دیگر چنین سخنی نگوید. ابوسفیان به هند گفت: وای بر تو، من گردان‌های نیرومند و پرصلابتشان را دیدم و یکّه سواران چابکی را مشاهده کردم که از فرزندان دلیرمردان بزرگ هستند و سیمای شاهان کنده و جوانان حِمْیَرْ را در آنها دیدم.
    وای بر تو، خاموش باش، که حق فرا رسید و بلا و گرفتاری نزدیک شد. (1) 250
    ________________________________________
    1- . اعلام الوری، ص 116.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    19 قناعت و ساده زیستی

    ساده زیستی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک اصل بود. روش او در خوراک، پوشاک، مسکن و برخورد با افراد، سادگی بود و در تمام رفتارهایش اصل سادگی و سبک بودن مئونه به چشم می‌خورد. (1) 251 علی علیه السلام در نهج‌البلاغه جمله‌ای دارد که سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را تفسیر می‌کند. در قسمتی از آن می‌فرماید:
    مَعَ قَناعَةٍ تَمْلَأَ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غَنِیً. (2) 252
    خدا به آنها در درونشان نیروی عزم و تصمیم و اراده داد، با قناعتی که دل‌ها و چشم‌ها را از نظر بی‌نیازی پر می‌کند. (3) 253
    به فرموده امام علی علیه السلام، پیامبران در زیّ قناعت و سادگی بودند و این سیاستشان بود. سیاست الهی آنها، علاوه بر چشم‌ها، دل‌ها را هم پر می‌کرد، ولی نه با جلال و شکوه ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگی همراه بود.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به قدری از جلال و حشمت‌های ظاهری تنفر داشت که سراسر زندگی او از این قضیه پر است.
    ________________________________________
    1- . همان، صص 101 و 103.
    2- . نهج‌البلاغه، شهیدی، قسمتی از خطبه 192 (قاصعه)، ص 215.
    3- . سیری در سیره نبوی، صص 107 و 108.
    ص: 85
    اگر سواره بود و یک پیاده می‌خواست با او بیاید، می‌گفت: برادر! یکی از کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو تا من از پشت سرت بیایم یا من می‌روم و تو بعد بیا. یا اگر هم ممکن بود که دو نفری سوار بشوند، می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. در مجلس که می‌نشست، می‌گفت: به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. حضرت تا زنده بود، از این اصل تجاوز نکرد و این شیوه را برای رهبر جامعه، ضروری و لازم می‌دانست.
    علی علیه السلام نیز در زمان خلافت خویش، این اصل را رعایت می‌کرد؛ چون اسلام هرگز به رهبر اجازه نمی‌دهد که برای خودش، جلال و جبروت قائل شود. جلال و جبروت، در معنویت، قناعت و روح فرد است، نه در جسم و تشکیلات ظاهری‌اش. (1) 254 منطق عملی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله چنین بود: ساده و بی پیرایه، مردمی، به دور از تجمل و رفت‌وآمدهای تشریفاتی. سیره نویسان درباره‌اش نوشته‌اند: «کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَفِیفَ الْمَؤُونة؛ پیامبر (در زندگی) کم خرج بود». (2) 255
    امام علی علیه السلام می‌فرماید:
    و کافی است روش پیامبر را سرمشق خویش قرار دهی. همچنین او سرمشق توست در بی‌ارزش بودن دنیا و رسوایی‌ها و بدی‌هایش؛ چه اینکه دنیا از او گرفته شده، ولی برای دیگران مهیا گردید. (3) 256
    ایشان در بیانی دیگر می‌فرماید:
    در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله اموری است که تو را به عیب‌های دنیا آگاه می‌سازد، چه اینکه او و نزدیکانش در آن گرسنه بودند و با اینکه مقام بزرگی در پیشگاه خداوند داشت، زینت‌های دنیا را از او دریغ داشت.
    بنابراین، هرکس با عقل خویش باید بنگرد که آیا خداوند با این کار، پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت کرده است؟ اگر کسی بگوید او را
    ________________________________________
    1- همان، صص 110 و 111.
    2- ارشاد القلوب، ص 115.
    3- نهج‌البلاغه، خطبه 160.
    ص: 86
    تحقیر کرده است که- به خدا سوگند- این دروغ محض است و اگر گوید او را گرامی داشته است، باید بداند خداوند، دیگران را (که زینت‌های دنیا را به آنها داده) گرامی نداشته است؛ چه اینکه دنیا را برای آنها گسترده و از نزدیک‌ترین افراد به او دریغ داشته است.
    بنابراین، (کسی که بخواهد خوشبختی واقعی پیدا کند) باید به این فرستاده خداوند اقتدا کند، گام در جای گام‌هایش بگذارد و از هر دری که او داخل شده است، وارد شود و اگر چنین نکند، از هلاکت ایمن نشود. (1) 257
    ابن ابی الحدید نیز در شرح قول امام علی علیه السلام درباره پیامبر اسلام که فرمود: «لَمْ یَضَعْ حَجَراً عَلَی حَجَرٍ» می‌نویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، بدون اینکه سنگی را بر سنگی نهاده باشد». (2) 258 عمربن خطاب می‌گوید: با اجازه قبلی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و آن حضرت را در حجره (ام ابراهیم) ملاقات کردم. دیدم بر فرشی بسیار ساده آرمیده که قسمتی از بدنش روی خاک زمین و قسمتی دیگر روی فرش است. زیر سرش هم متکایی از لیف خرما قرار دارد. بر او سلام کردم و در محضرش نشستم. عرض کردم: ای پیامبر خدا! تو برگزیده خداوند در میان همه مخلوقات هستی. در حالی که قیصر و کسری (شاهان روم و ایران) بر فرش‌های طلا بافت و دیبا و ابریشم می‌آرمند، ولی تو که مقامت از آنها بالاتر است، چنینی؟ پیامبر در پاسخ فرمود:
    آنها در عیش و نوش و بهره‌مندی از لذت‌ها و شادی‌ها در همین دنیا شتاب کردند، در حالی که دنیا محل گذر و ناپایدار است و بهره‌های آن نابود می‌شود، ولی زندگی خوش ما برای آخرت، تأخیر افتاده است و من سرای جاوید آخرت را برگزیده‌ام. (3) 259
    ________________________________________
    1- . همان.
    2- . شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 235.
    3- . مجمع البیان، ج 9، ص 88.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    20 دل‌سوزی

    حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردی از پیروان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به نام سعد بسیار مستمند بود و جزو اصحاب صفه به شمار می‌رفت. وی تمام نمازهای شبانه‌روزی را پشت سر پیامبر به جا می‌آورد. آن جناب از تنگ‌دستی سعد متأثر بود. روزی به او وعده داد که اگر مالی به دستم بیاید، تو را بی‌نیاز می‌کنم.
    مدتی گذشت و چیزی به دست ایشان نیامد. افسردگی پیامبر از وضع سعد بیشتر شد. در این هنگام، جبرئیل نازل گردید و دو درهم با خود آورد و عرض کرد: خداوند می‌فرماید ما از اندوه تو به واسطه تنگ‌دستی سعد آگاهیم. اگر می‌خواهی از این حال خارج شود، دو درهم را به او بده و بگو خرید و فروش کند.
    حضرت رسول دو درهم را گرفت. وقتی برای نماز ظهر از خانه خارج می‌شد، سعد را دید که بر در یکی از حجره‌های مقدسه به انتظار ایشان ایستاده است. فرمود: آیا می‌توانی تجارت کنی؟ عرض کرد: سوگند به خدا که سرمایه ندارم. پیامبر دو درهم را به او داد و فرمود: با همین سرمایه خرید و فروش کن.
    سعد پول را گرفت و برای انجام فریضه در خدمت حضرت به مسجد رفت. نماز ظهر و عصر را به جا آورد و پس از پایان نماز عصر، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: برخیز و در طلب روزی جست‌وجو کن. سعد بیرون رفت و شروع به معامله کرد. خداوند برکتی به او داد که هرچه را به یک درهم می‌خرید، دو درهم می‌فروخت. خلاصه معاملات او همیشه سودی برابر با
    ص: 88
    اصل سرمایه داشت. کم کم وضع مالی او رو به افزایش گذاشت، به گونه‌ای که بر در مسجد دکانی گرفت و اموال و کالای خود را درآنجا جمع می‌کرد و می‌فروخت. رفته‌رفته اشتغال تجاری‌اش چنان زیاد شد که وقتی بلال اذان می‌گفت و حضرت برای نماز بیرون می‌آمد، سعد را می‌دید که هنوز خود را آماده نماز نکرده و وضو نگرفته است، در حالی که پیش از این جریان، زودتر از اذان، مهیای نماز بود.
    روزی پیامبر فرمود: سعد! دنیا تو را مشغول کرده و از نماز بازداشته است.
    عرض کرد: چه کنم، اموال خود را بگذارم تا ضایع شود؟ به این شخص جنسی فروخته‌ام، می‌خواهم قیمتش را دریافت کنم و از آن دیگری کالایی خریده‌ام، بایستی جنس را تحویل بگیرم و قیمتش را بپردازم.
    حضرت از مشاهده اشتغال سعد به مال دنیا و ثروت‌اندوزی و بازماندنش از عبادت، دوباره افسرده گشت، حتی بیشتر از مقداری که هنگام تنگ‌دستی‌اش متأثر بود. روزی جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می‌فرماید از افسردگی تو اطلاع یافتیم. اینک کدام حال را برای سعد می‌پسندی، وضع پیشین را یا گرفتاری و اشتغال کنونی‌اش را به دنیا و افزایش ثروت؟ پیامبر فرمود: همان تنگ‌دستی سابقش را بهتر می‌دانم؛ زیرا دنیاگرایی او، آخرتش را بر باد داده است.
    جبرئیل گفت: آری، علاقه به دنیا و ثروت، انسان را از یاد آخرت غافل می‌کند. اگر بازگشت وضع گذشته او را می‌خواهی، دو درهمی را که به او داده‌ای، پس بگیر. آن جناب از خانه بیرون آمد. پیش سعد رفت و فرمود: دو درهمی را که به تو داده‌ام، بر نمی‌گردانی؟ عرض کرد: چنانچه دویست درهم خواسته باشید، می‌دهم. فرمود: نه همان دو درهمی که گرفتی، پس بده. سعد پول را تقدیم کرد.
    چیزی نگذشت که دنیا از او گریزان شد و سعد دوباره به حال اولش بازگشت. (1) 260
    ________________________________________
    1- . حیوة القلوب، ج 1، ص 578.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    21 محکم کاری

    محکم کاری یکی از جلوه‌های روشن سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است. سعد مقبری در این باره می‌گوید:
    چون پیامبر گرامی اسلام کاری را آغاز می‌کرد، آن را به انجام می‌رساند و چنین نبود که بخشی از آن را انجام دهد و بخشی دیگر را واگذارد. (1) 261 پیشوای گرامی اسلام در سخنی نورانی می‌فرماید:
    انّ اللّه تعالی یُحِبُّ إذا عَمِلَ أَحَدُکُمُ عَمَلًا أن یُتْقِنَهُ. (2) 262
    به درستی که خداوند دوست دارد وقتی یکی از شما کاری را انجام می‌دهد، آن را محکم و استوار کند.
    داستان تدفین سعد بن معاذ، نمونه‌ای از محکم کاری پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است.
    از امام صادق علیه السلام روایت است که چون نزد پیامبر آمدند و خبر دادند که سعدبن معاذ درگذشته است، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. اصحاب نیز همراه آن حضرت برخاستند. سپس حضرت دستور داد سعد را بشویند. چون سعد را
    ________________________________________
    1- . الطبقات الکبری، ج 1، ص 379.
    2- . جامع الصغیر، ج 1، ص 384.
    ص: 90
    شستند و حنوط کردند و کفن پوشاندند، در تابوت نهادند. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله پای برهنه و بدون ردا، در پی تابوت به راه افتاد و گاه سوی راست تابوت و گاه سوی چپ تابوت را می‌گرفت تا به قبرستان رسیدند. پس از کندن قبر، رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل قبر شد و لحد را چید و آن را با گِل محکم کرد و پیوسته می‌فرمود: سنگ بدهید، گل بدهید! و به وسیله آن، میان خشت‌ها را محکم می‌کرد. چون از محکم ساختن لحد فارغ شد و بر آن خاک ریخت و قبر آماده شد، فرمود:
    وَ انّی لأَعْلَمُ أنَّهُ سَیُبْلی وَ یَصِلُ إلَیْهِ الْبَلاءُ وَلکِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ عَبْداً إذا عَمِلَ عَمَلًا أحْکَمَهُ. (1) 263
    به درستی که من می‌دانم این قبر به زودی فرسوده می‌شود و بلا به سوی آن سرازیر می‌شود، ولی خدا دوست می‌دارد وقتی بنده‌ای، کاری را انجام می‌دهد، آن را محکم و استوار کند.
    در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است که چون ابراهیم، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، پیامبر پس از دفن او دریافت که در قبر وی شکافی هست. با دست خود آن را پر کرد و محکم ساخت. آن‌گاه فرمود: «إذا عَمِلَ أَحَدُکُمْ عَمْلًا فَلْیُتْقِنْ؛ وقتی یکی از شما کاری انجام می‌دهد، پس آن را محکم و استوار سازد». (2) 264
    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می‌فرماید:
    بهترین مردمان کسی است که (هنگام انجام دادن کاری) همه کوشش خود را به کار گیرد. (3) 265




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    22 خوش رویی


    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره گشاده‌رویی می‌فرمود:
    همانا آفریدگار از کسی که با چهره‌ای اخم‌آلوده با دوستانش روبه‌رو شود، نفرت دارد. (4) 266
    ________________________________________
    1- . الامالی صدوق، ص 314.
    2- . اصول کافی، ج 3، ص 263.
    3- . جامع الصغیر، ج 1، ص 194.
    4- . جامع الصغیر، ج 1، ص 283.
    ص: 91
    مردی نزد ایشان آمد و پندی خواست. ایشان در یکی از اندرزهایش به او فرمود: «با دوستت با سیمایی گشاده روبه‌رو شو.» (1) 267 همچنین می‌فرمود:
    «گشاده‌رویی، کینه را می‌برد». (2) 268 یکی از نمودهای حسن خلق، آمیختن سخن با لبخند است. هم جاذبه می‌آفریند و هم سخن را دل‌نشین‌تر می‌سازد. سخن گفتن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله به تبسمی ملیح و دل‌نشین آمیخته بود: «کان رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فی حَدیثهِ». (3) 269
    گاهی هم با دیگران، با گفتار خوش، مزاح و شوخی می‌کرد، با این هدف و قصد که آنان را مسرور و خرسند سازد. (4) 270 این گشاده‌رویی سبب شده بود که اصحاب از برخورد تند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله خود را ایمن دانند.
    ابن عبدالبر در استیعاب می‌نویسد: «نعیمان بن عمرو انصاری از قدمای صحابه و از جمله انصار و اهل بدر و مردی خوش مجلس و مزّاح بود. گفته‌اند مرد عربی از بادیه‌نشینان خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانید و به مسجد وارد شد. بعضی از اصحاب به نعیمان گفتند که اگر این شتر را بکشی، گوشت آن را تقسیم می‌کنیم. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نیز قیمتش را به اعرابی خواهد داد و این کار، او را خشنود خواهد کرد. نعیمان شتر را کشت. در این میانه، اعرابی بیرون آمد و شتر خود را کشته دید. پس فریاد کشید و پیامبر را به دادخواهی خواست. نعیمان فرار کرد. رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آن فریاد را که شنید، از مسجد خارج شد. ناقه اعرابی را کشته دید. پرسید این
    ________________________________________
    1- . شرح اصول کافی، ج 8، ص 295.
    2- . جامع الصغیر، ج 2، ص 603؛ به نقل از: همنام گل بهاری، ص 175.
    3- . سنن النبی، ص 48.
    4- . همان.
    ص: 92
    کار از چه کسی سر زده است؟ گفتند: از نعیمان. آن جناب یک نفر را فرستاد تا او را بیاورد. فرستاده رفت. پس از جست‌وجو فهمید در خانه ضباعه دختر زبیربن عبدالمطلب همسر مقداد بن اسود پنهان شده است. خانه وی نزدیک مسجد بود.
    نعیمان خود را در حفره‌ای پنهان کرده و با مقداری علف سبز جلو حفره را پوشانیده بود. فرستاده رسول اللَّه صلی الله علیه و آله او را نیافت. نزد پیامبر بازگشت و عرض کرد: یا رسول اللَّه! من او را ندیدم. حضرت با دسته‌ای از اصحاب به خانه ضباعه آمدند و آن مرد، مخفی‌گاه نعیمان را نشان داد.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد علف‌ها را برداشتند و نعیمان را بیرون آوردند که دیدند پیشانی و رخسارش از علف‌های تازه رنگین شده است. حضرت رسول فرمود: نعیمان! این چه کاری بود که انجام دادی؟ گفت: یا رسول اللَّه! همان کسانی که شما را به محل من راهنمایی کرده‌اند، مرا به این کار وادار کردند! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تبسم کنان، رنگ علف را با دست مبارک خویش از پیشانی و رخسار او زدود، بهای شتررا نیز به صاحبش داد و او را راضی کرد». (1) 271 همچنین آورده‌اند که دسته‌ای از بچه‌ها دامن پیامبر را در راه گرفته بودند و می‌گفتند ما را بر شانه خود سوار کن. همان‌گونه که برای حسن و حسین، خود را شتر می‌کنی! آن جناب به بلال فرمود: به خانه برو و هرچه پیدا کردی بیاور تا خود را از این بچه‌ها بخرم! بلال هشت دانه گردو آورد. حضرت گردوها را تقسیم کرد و خود را از آنها خرید. سپس فرمود:
    رَحِمَ اللَّهُ اخِی یُوسُفَ بَاعُوهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ بَاعُونی بِثَمانٍ جَوزاتٍ. (2) 272
    خدا، برادرم، یوسف صدیق را مورد رحمت خویش قرار دهد. او را به پول بی‌ارزش فروختند و مرا نیز به هشت دانه گردو معامله کردند.
    ________________________________________
    1- . داستان‌ها و پندها، ج 2، صص 101 و 103؛ به نقل از: لطائف الطوائف، ص 27.
    2- . همان، ص 101؛ به نقل از: وقایع الایام، ج 3.
    ص: 93
    او برای پروردگارش غضب می‌کرد، ولی به خاطر خودش خشمگین نمی‌شد. همیشه خوش‌رو، نیک‌خو و فروتن بود. تندی و خشونت نداشت.
    صدایش را بلند نمی‌کرد، ناسزا نمی‌گفت و عیب‌جویی نمی‌کرد. (1) 273 خداوند متعال هم در مورد اخلاق پیامبر فرموده است:
    به سبب رحمت الهی، با مردم نرم شدی و اگر سنگ‌دل بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می‌شدند. پس آنان را عفو کن و برای‌آنان آمرزش بخواه. (آل‌عمران: 159)
    ایشان می‌فرمود:
    در ترازوی عمل کسی در روز قیامت، چیزی بهتر از خوش‌خُلقی گذاشته نمی‌شود. (2) 274 ای فرزندان عبدالمطلب! شما با ثروت خود نمی‌توانید همه مردم را راضی کنید. پس با آنان با چهره‌ای گشاده و خوش‌خلقی روبه‌رو می‌شوید. (3) 275 نزدیک‌ترین هم‌نشین من در رستاخیز، خوش اخلاق‌ترین شماست. (4) 276




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    23 خویشتن‌داری

    حضرت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بسیار بردبار بود. این ویژگی سبب می‌شد که دیگران روز به روز بر گرد وجود او حلقه زنند و بر محبتشان به ایشان افزوده شود.
    کمتر کسی را می‌توان یافت که مانند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تحمل داشته باشد.
    ________________________________________
    1- سفینة البحار، ج 1، ص 415.
    2- اصول کافی، ج 2، ص 99.
    3- همان، ص 103.
    4- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 41.
    ص: 94
    انس بن مالک می‌گوید: «روزی عربی بادیه‌نشین سراغ پیامبرآمد و به شدت ردای آن بزرگوار را کشید به گونه‌ای که ردا، بر گردن رسول خدا صلی الله علیه و آله خط انداخت و اثر گذاشت. آن‌گاه به آن پیامبر رئوف خطاب کرد و پرسید: یا محمد! از آن اموال خدا که در اختیار توست، دستور بده که به من بدهند! حضرت لبخندی زد و دستور داد که چیزی به او بدهند». (1) 277 حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
    پیامبر خدا در برابر جفا و تندی غریبان در حرف زدن و سؤال کردن و خواستشان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان می‌داد که اصحاب تصمیم می‌گرفتند آن غریبان را جلب و بازخواست کنند و نگذارند رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد آزار قرار گیرد. (2) 278
    در خبری وارد شده است که روزی مردی اعرابی حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و از حضرت چیزی طلب کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او عطا کرد و فرمود: آیا به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: نه، هرگز به من احسان و نیکی نکردی.
    اصحاب از ناسپاسی این مرد خشمگین شدند و قصد آزار او را داشتند، ولی پیامبر آنان را از تعرّض به وی باز داشت.
    آن‌گاه حضرت به خانه رفت و مقدار بیشتری به او عطا کرد و فرمود: آیا اکنون به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: بلی، خداوند به تو پاداشی خیر دهد.
    رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بر اثر سخنی که نزد اصحاب من گفتی، ممکن است نسبت به تو بدبینی پیدا کرده باشند. اگر دوست داری نزد آنان حاضر شو و رضایت خود را اعلان کن تا آن فکر از سرشان بیرون رود. آن مرد به حضور اصحاب آمد و پیامبر فرمود: این مرد از ما راضی شده است؛ آیا چنین است؟
    ________________________________________
    1- . مکارم الاخلاق، ص 17.
    2- . همان، ص 15.
    ص: 95
    او گفت: بلی، خدا به تو و خانواده‌ات جزای خیر دهد. آن‌گاه پیامبر فرمود: مثَل من و این مرد مانند کسی است که ناقه‌اش فراری شده است و هر چه مردم آن را تعقیب می‌کنند، او بیشتر فرار می‌کند، ولی صاحبش می‌گوید رهایش کنید؛ من خودم می‌دانم چگونه او را رام کنم. می‌آید و دستی بر سر و روی او می‌کشد و خاک و غبار از تن و چهره‌اش پاک می‌کند و افسار او را به دست می‌گیرد. من اگر در روز گذشته شما را آزاد می‌گذاشتم، آن مرد را بر اثر بدزبانی‌اش به قتل می‌رساندید و او در آن حال به دوزخ می‌رفت. (1) 279




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi