پا از رکاب نور بر زمین نهادی، در حالی که فرشتگان،
همراهی ات می کردند و بانوان پرده نشین،
گرداگردت حلقه زده بودند.
خاک تفتیده قم، زیر قدم های مبارکت، جان می گرفت
و از برکت غبار نشسته بر دامانت، هر چه
بیابان و کویر به شکوفه می نشست.
ای دختر آفتاب! تو آمدی؛ در سرسبزترین بهاری
که اهالی قم به چشم دیده بودند و در روزی که
جدّ بزرگوارت، وعده آمدنش را داده بود.
آسمان آن روز، میزبان فرشتگانی بود که برای
پابوسی ات بر هم پیشی می گرفتند و مشتاقانه
اذن دخول می طلبیدند.
تو در امواج خروشان مردمی که فرسنگ ها به
پیشوازت آمده بودند، چون خورشید می درخشیدی
و با تبسمی شیرین به صدای تکبیر و تهلیل مردم گوش می سپردی؛
مردمی که شبنم اشک بر غنچه لبخندشان نشسته بود
و با دست های گل و ریحان، به استقبالت آمده بودند.
تو آمدی، معصومه جان و بعد از تو،
همه چیز رنگ و بویی دیگر یافت.
قم قطعه ای از بهشت شد و صدای بال فرشتگان
، هر صبح و شام از آسمانش به گوش رسید.
انگار همه خوبی ها، همه شادی ها به سوی
این نقطه از زمین سرازیر شده بود.
ای پرده نشین حرم عصمت و عفاف، خدا را شکر
که آفتاب وجودت بر آسمان بی ستاره قم درخشید.
خدا را شکر که بیت النور عبادتت،
بیت الله دلخستگان این وادی شد.
خدا را شکر که طوبای عشق و معرفتت، چونان درختی
سبز و ستبر بر سر مردمان شیفته این دیار، سایه گستر شد.
بانوی عشق! قم، خانه اهل بیت است و صاحب این خانه تویی!
قم، پناهگاه همه دلسوختگان عالم است و
سرسلسله این عاشقانِ دلسوخته تویی!
قم، باغی از جنات بهشت است و باغبان
مهربان شکوفه هایش تویی!
خوش آمدی به خاک کویری این دیار، ای طلایه دار بهار!
صفای قدم های خسته ات، ای نادره روزگار!
چشم هامان را تا ابد به جمال فاطمی ات روشن کردی
و دل ها مان را تا همیشه، سرشار از پروانگی ات کردی!
اینک، تو را قسم به کرامت دستانت، قبولمان کن!
تو را قسم به زلال چشمانت، آب کوثرمان بخش!
تو را قسم به عطوفت و مهرت، از خانه خویش مرانمان!
ای تجسم مهربانی زهرا علیهاالسلام و
رأفت برادرت امام رضا علیه السلام !
دریاب ما را که ساحل نشین دریای تو ایم؛
رهامان مکن در این روزگار وانفسا!
نسرین رامادان