چه آمد بر سر اقوام و خویشان.
که گردید جمعشان اینطور پریشان.
چرا فامیلها از هم جدایند.
چرا مردم به این حد بی وفایند./
چرا خواهر ز خواهر می گریزد
برادر با برادر می ستیزد./
چرا دختر ز مادر ننگ دارد./
پدر با بچه هایش جنگ دارد./
چرا مهر و محبت کیمیا شد
رفاقتهای دیرینه ریا شد./
برای اغنیا هم لذتی نیست./
فقیران را به جایی عزتی نیست./
به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است./
درونش یک جهان اندوه و آه است./
در و دیوارها کاشی و سنگ است./
ولی هر خانه یک میدان جنگ است
دگر از بذل و بخششها اثر نیست./
ز انصاف و مروتها خبر نیست./
عموجان، خاله جان، دیگر نگوئیم./
برای مرگ هم در آرزوئیم./
یکی حج می رود سالی دو سه بار./
کنارش خواهرش نادار و ناچار./
یکی با سود اموال نزولی./
رود مکه به امید قبولی./
یکی از کربلا و شام گوید./
یکی از فخر بر اقوام گوید./
یکی نازد به ماشین و به باغش./
یکی باشد تکبر در دماغش./
یکی وقتی به ماشینش سوار است./
فقط مثل بتی از زهرمار است./
خلاصه وضع تعریفی نداریم./
همگی بر خر شیطان سواریم./
حسنعلی ابراهیمی سعید
hasan ali ebrahimi said
https://www.uplooder.net/img/image/32/4b3119683b0297f547e39d3d6cecd4b4/masihyt___._hasan_ali_ebrahimi_said.jpg