چند ماهي نگذشته بود كه سازمان منافقين خلق اقدام به تبليغات منفي براي جنگ رواني و هم سو نمودن اسرا نمودند.
آنها مي پنداشتندكه اكنون اسرا كه در وضعيت بسيار سختي هستند حتماً از علايق و خواسته هاي خود عدول كردند و پشيمان هستند،و بهترين فرصت براي جذب نمودن نيرو وايجاد نفاق بين ما مي باشد.
آنها نشريا ت مختلف را بين آسايشگاه ها پخش مي كردند تا اسراي ايراني بخوانند ، عكس ها و پوستر هائي به آسايشگاه ها مي فرستادند . وخودشان جرات نمي كردند وارد اردوگاه شوند چون مي ترسيدند. اسراي بيدار دل تمام نشريات و پوستر ها را پاره پاره مي كردند و دور مي ريختند وحتي عده اي هم توسط سربازان عراقي بسختي تنبيه مي شدند . آنها ناراحت نمي شدند چون مي دانستندكه چكار مي كنند.
روزي براي گرفتن غذا به آشپزخانه كه وسط دو محوطه بزرگ اردوگاه قرار داشتيم رفتيم ديديم كه تعدادي با لباس هاي شخصي مانند لي و پيراهن هاي رنگارنگ و مدل دار براي گرفتن غذا از آن قسمت اردوگاه آمدند .
نمي دانستيم آنها چه كساني هستند چون صحبت كردن باهم در بيرون مجازات داشت و عراقي ها بشدت كنترل مي كردند . پيش خود تصور مي كرديم كه آنها ايراني هستند وتازه از شهرهاي ايران اسير گرفته شدندو يا اينكه آنها ايراني هاي مقيم عراق هستندكه صدام آنها را ازروي دشمني به آْنجا آوردند .
در بين اسراء يك پزشكي بود كه كارهاي ساده مانند پانسمان و تجويز قرص سردرد و سرما زير نظر عراقي ها را به عهده داشت و اتاق او در قسمت اين تازه وارد ها قرار داشت .
هنگام ظهر كه دكتر به آسايشگاه آمد خبر داد اين شخصي ها منافقين خلق هستند و نمي دانم براي چه منظوري به اردوگاه آوردند. هركس چيزي مي گفت : مثلاً اينكه صليب سرخ عراق را زير فشار گذاشته و عراق كه ديده صليب سرخ مي خواهد آمار گيري كند براي بيشتر نمودن تعداد آنهارا بصورت موقت به آنجا آوردند. يا اينكه منافقين با عراقي ها در گير شدند و صدام گفته آنها را دستگير ومانند اسيرنگهداري شوند.
ولي نظريه سوم معقول تر بود منافقين مي خواستند با اين ترفند كه آنها هم درراه وطن اسير شدند با اسراي جنگي رابطه دوستي بگذارند آنگاه اهداف خود كه ايجاد نفاق و تفرقه بين اسرا و مخالفت با نظام جمهوري اسلامي ، تخليه اطلاعاتي ، جذب نيرو از بين اسيران دربند اقدام كنند.
اما وجدان بيدار اسراي غيور كه خيانت هاي اين منافقين خائن در همكاري با دشمن ملي به چشم ديده و حتي اذيت و آزار شان را لمس كرده بودند هرگز اجازه و تحمل ديدن آنها را نداشتند .
حضور خائنين و خطرات آنان سريعاًدر همه اردوگاه پيچيد .جلسات سري تشكيل شد همه عقيده داشتند نبايد اجازه بدهيم اين منافقين خلق آزادانه در جلوي چشمان ما ظاهر شوند و براي ايراني لكه ننگ است كه با آنها همكاري كنيم دشمنان عراقي بما مي خندند، تبليغات متقابل شروع شد و هر آنچه كه منافقين و عراقي ها مي بافتند با درايت و آگاهي چند نفر پنبه مي شد. خبرچين ها كه در آسايشگاه ها هم وجود داشت اخبار را به عراقي ها منعكس مي كردند و عراقي ها دنبال ما بودند كه اين جمع را از بين ببرد.
ما كار خود را انجام داده بوديم با كمك چند نفر كه رزمي كار هم بوديم به بهانه هاي مختلف در حين گرفتن غذا درگيري راه انداختند.و عراقي ها براي حمايت از منافقين اين برادران را به سختي تنبيه كردند و به داخل زندان انفرادي ( لانه سگ ) انداختند .
هدف ما هم همين بود لذا ما در حمايت از دوستان خود مورد خشم عراقي ها واقع شديم چون همه در بيرون آسايشگاه ها بودند هم صدا با ساير آسايشگاه ها به سوي عراقي ها حمله كردند.