نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: امام موسی صدر ، مصلح بزرگ معاصر (قسمت اول)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,856 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    در اينجا شيخ محمد غزالي خيلي ناراحت شد و گفت:

    والله المتعة عند الشيعة، افضل عندي ألف مرة من هذه الخديعة! ــ به خدا، ازدواج موقت در نزد شيعه پيش من هزاربار برتر و بهتر است از نيرنگي كه شما مي‌گوييد و بعضي از فقهاي ما جايز دانسته‌اند ــ
    و بعد توضيح داد كه شيعه از اول به طرف قرار خود مي‌گويد كه من يك روز با شما هستم و يا يك ماه يا يك سال و طرف هم كه زن عاقله و بالغه‌اي است، خودش مي‌تواند تصميم بگيرد كه آيا من با ازدواج يك­ساله موافقت بكنم و يا بروم دنبال ازدواج دائم و همسري پيدا كنم كه هميشه با من باشد؟ پس اغفالي در كار نيست. اما آن كسي كه اعلان نمي‌كند كه تا چه مدتي با شما هستم و در نيت خود يك سال و يا يك روز را در نظر مي‌گيرد، در واقع به نحوي طرف را اغفال مي‌كند و بعد از ازدواج و كاميابي به طرف مي‌گويد به سلامت! من همان يك روز را مي‌خواستم با شما ازدواج كنم!
    بعد از اين تأييد، اغلب آقايان ساكت شدند و ديدند كه به قول شيخ محمد غزالي؛ اين ازدواج موقت نزد شيعه خيلي بهتر است. من هم به دانشجويان اطمينان دادم كه در اين زمينه به فقه شيعه عمل كنند، اگر ثوابي داشت مال آن‌ها و اگر اشكالي داشت در يوم‌الجزا مال فقهاي ما باشد! خوب! اين جلسة مباحثة ما با علماي اهل تسنن با سن بالا، در حالي كه بنده در سن جواني بودم، خيلي براي امام صدر جالب بود و وقتي از جاي بلند شديم و آنها رفتند، ايشان دستي بر پشت من زد و گفت:

    احسنت! آقاي خسروشاهي واقعاً ما را سربلند كردي و راستي جاي شما لبنان است نه قم، چرا پيش ما نمي‌آيي؟
    خوب، البته اين تشويق ايشان بود ولي من حس مي‌كردم كه توفيق الهي بود، كه هم عربي حرف زدن! من در آنجا تقويت شد كه توانستم با اين‌ها بحث كنم و هم مطلب را از جنبه فقهي مورد بررسي قرار داديم. ــ البته بحث ما مفصل‌تر بود و من به طور اجمال و خلاصه آن را بيان كردم. ــ
    يك موضوع جالبي هم در روز بعد اتفاق افتاد كه نقل آن بي‌مناسبت نيست: در ساعت استراحت كنفرانس ــ جلسات كنفرانس صبح شروع مي‌شد و تا ده ادامه مي‌يافت و سپس تا ده و نيم استراحت بود و بعد جلسه تا وقت نماز ادامه مي‌يافت ــ من با امام موسي صدر يك طرف نشسته بوديم و شيخ محمد غزالي و شيخ محمد ابوزهره و شيخ بيصار در طرف ديگر، يك حالت مستطيل مانند بود. يك زن فرانسوي كه ظاهري غربيه داشت؛ يعني موي بور و چشم آبي و... حجاب هم نداشت، آمد و يك عكس تكي از من گرفت، يك عكس تكي از امام موسي و يك عكس دوتايي هم از ما گرفت و بعد به زبان فرانسه يك چيزي به من گفت كه متوجه نشدم ... امام موسي صدر گفتند كه ايشان وقت مصاحبه از شما مي‌خواهند! براي روزنامة فيگارو ــ يا يكي از روزنامه‌هاي ديگر فرانسه. ــ من عذرخواهي كردم كه فرانسه نمي‌دانم و اگر به تركي بتوانند مصاحبه كنند من حاضرم! آقايان خنديدند و بعد من به امام موسي صدر گفتم كه خوب اين قضيه ديگر به عهدة حضرت­عالي است، بحث با شيوخ مال ما بود و اين مصاحبه مال شما! ايشان هم با خنده گفتند:
    آقاي خسروشاهي كارهاي مشكل را به من ارجاع مي‌دهند، باشد من مي‌پذيرم.6 وقت مصاحبه‌اي گذاشته شد و اين خانم رفت ...

    شيخ ابوزهره به من گفت:
    يا شيخ! عندي سؤال! من سؤالي دارم، به چه دليلي اين خانم جوان آمد و از شما و امام موسي عكس گرفت و از ما نگرفت؟ با شما صحبت كرد ولي با ما صحبت نكرد؟
    من هم بلافاصله به شوخي گفتم:
    يا شيخ! اين جوابش روشن است، لأنكم تحرمون المتعه و نحن نجوزها و هي تحب المتعه! ــ شما ازدواج موقت را حرام مي‌دانيد، ولي ما جايز مي‌دانيم و اين خانم هم جوان است و شوهر ندارد و دنبال ازدواج موقت است، خوب طبيعي است كه سراغ ما بيايد! ــ
    همه زدند زير خنده و آقاي صدر هم گفت:
    شوخي بسيار به‌جايي بود! ...
    حالا شايد نقل اين مسئله براي برخي از دوستان امروزي ما! خوشايند نباشد كه ما چرا آنجا شوخي كرديم! و مي‌بايستي قيافه مي‌گرفتيم و ترش مي‌كرديم! ولي ما اين شوخي را آن زمان كرديم و به نظر خود من هم بسيار به‌جا بود كه امام موسي صدر هم تأييد فرمودند و شيخ ابوزهره هم تصديق كردند كه حق با شماست! و ...
    در كنفرانس‌هاي الجزاير معمولاً يك روز مهمان‌ها را مي‌بردند از مناطق مقاومت در برابر استعمارگران فرانسوي بازديد كنند. امام صدر شبي به من گفتند كه فردا آقايان مي‌خواهند بروند به كوه‌هاي كنستانتين و از صبح تا غروب در آن‌جا باشند، آفتاب هم مي‌زند و من فكر نمي‌كنم كه شما آمادگي نداشته باشيد تا در زير آفتاب سوزان الجزاير از جبال بربر ديدن كنيد؟
    گفتم:
    بلي همين­طور هست.
    ايشان گفتند:من فردا مي‌خواهم به ديدن مالك‌بن نبي بروم كه نزديكي‌هايي پايتخت زندگي مي‌كند.
    كفرانس در شهر تينري اوزو بود كه حدود 120 كيلومتر از پايتخت الجزاير فاصله داشت. مالك ‌بن نبي در 20 الي 40 كيلومتري پايتخت زندگي مي‌كرد. گفتم:چشم، من خودم ماشين دارم و مي‌آيم.
    چون آن سال همة مهمان‌ها يك ماشين اختصاصي با راننده در اختيار داشتند، مثلاً اگر 200 مهمان بود، 200 دستگاه هم ماشين بود. امام صدر گفتند كه فردا همة ماشين‌ها مي‌خوابند و همه با اتوبوس مي‌روند. راننده فردا سراغ شما نخواهد آمد! و من قبلاً براي خودم ماشين آماده كرده‌ام. وزير آقاي دكتر مولود قاسم بود كه يك شخصيت برجسته فرهنگي بود و بعد از انقلاب هم دو، سه بار به ايران آمد و جزوه‌اي هم دربارة انقلاب ايران نوشت و متأسفانه در سال قبل در 50 سالگي مرحوم شد. آقاي صدر گفتند كه من صحبت كرده‌ام و ماشين من فردا هست. گفتم:
    چشم من صبح در خدمت شما هستم.
    صبح ايشان با ماشين خود آمدند، يك آقايي هم همراه ايشان بود كه لبناني بودند، راننده بوقي زد و من هم سوار شدم و سفر خوبي را در خدمت ايشان شروع كرديم.
    مالك ‌بن نبي اطلاع قبلي داشت و ما يك­سره به منزل ايشان رفتيم. صبح زود بود، تقريباً ساعت هشت و نيم بود و تا نزديكي‌هاي ظهر منزل ايشان بوديم. امام موسي صدر بيشتر بحث‌هاي علمي و فلسفي و اجتماعي با آقاي مالك‌ بن نبي داشتند، يكي، دوتا سؤال هم من داشتم راجع به كتاب‌هايشان كه چرا كتاب‌هاي خود را همه به زبان فرانسه نوشته‌اند و به عربي چيزي ننوشته‌اند؟، با اينكه همة اين كتاب‌ها اسلامي و ضدغربي است. ايشان گفتند كه يكي از آثار استعمار اين است كه من به زبان خودم يعني زبان عربي نمي‌توانم بنويسم و براي همين است كه با حركت تعريب موافقم. و بعد از آن ــ در دوران بومدين كه خود مدتي در الازهر درس طلبگي خوانده بود ــ يك حركت تعريبي در الجزاير راه افتاد كه اول آموزش زبان عربي بود و بعد زبان فرانسوي و يا هر دو هم‌زمان. اين جلسه پرباري بود كه ما هم مالك‌ بن نبي را ديديم و هم از بحث‌هاي ايشان و امام موسي صدر استفاده كرديم و تا نزديكي‌هاي ظهر هم اين ديدار ادامه داشت.
    در حوالي ظهر كه بيرون آمديم، آقاي صدر گفتند:

    من به دكتر نورالدين آل علي ــ5 وابسته فرهنگي ايران در الجزاير بود ــ خبر داده‌ام كه به منزل ايشان مي‌رويم. اگر دوست داريد شما هم بياييد.
    من گفتم:هتل هست و نهار هم آماده است،
    ايشان گفتند:نه از هتل خسته شده‌ام، برويم و يك كمي در آنجا طلبه‌اي بنشينيم و صحبت كنيم،
    نورالدين خودش هم طلبه است. دكتر نورالدين آل علي فرزند يكي از علما است، خانواده ايشان همه از علما هستند، خودش هم تحصيلات امروزي داشته و وابسته فرهنگي آن زمان ايران در الجزاير بود. خانمش هم الجزايري بود. در هرحال همراه آقاي صدر به منزل دكتر نورالدين آل علي رفتيم و اتفاقاً يك اتاقي داشت كه حصير در آن انداخته بود. امام موسي صدر گفتند كه من خيلي علاقه دارم روي حصير بنشينم، ياد قم افتاده‌ام و خيلي وقت است كه روي حصير ننشسته‌ام. در آنجا نشستيم تا وقت ناهار برسد. مدتي فاصله بود تا نهار آماده شود.




    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi