مصاحبه حوزه علمیه قم با استاد سید هادی خسروشاهی
مدير مركز البحوث الاسلامية ـ قم
پرسش:در صورت امكان بفرمائيد كه اولين آشنايي شما با امام موسي صدر چگونه بود و به چه سالي مربوط ميشود؟
پاسخ: در مورد آشناييم با امام موسي صدر، بايد عرض كنم كه من در اواخر سال 1332 به قم آمدم و در اين شهر مستقر شدم. البته قبل از اين تاريخ هم چندين بار آمده بودم، منتهي نه به عنوان تحصيل و اقامت، بلكه در هنگام مراجعت از مشهد و براي زيارت و ديدار دوستان در قم. اما در سال 1332 و بعد از فوت مرحوم پدرم، آيةالله حاج سيد مرتضي خسروشاهي در تبريز، تشخيص دادم كه ماندنم در محيط تبريز فايدهاي نخواهد داشت و لذا به قم آمدم. به طور طبيعي در اين راه مشكلاتي نيز وجود داشت ... بعد از چند ماه كه در «مدرسة فيضيه» بودم، بالاخره توانستم در مدرسة «حجّتيه» يك اتاقي و به اصطلاح حجرهاي را بگيرم و بدين ترتيب استقرار يابم ... منزل مرحوم آيةاﷲ صدر ــ صدر بزرگ ــ در نزديكي همين مدرسة حجّتيه بود ... يعني از شبها كه از كوچه عبور ميكردم ــ يعني شبهاي پنج شنبه ــ ميديدم كه در آنجا اجتماعاتي هست و طلاب به منزل آقاي صدر ميروند. خوب، كنجكاو شدم و بعد معلوم شد كه آيةالله آقاي حاج سيد رضا صدر، شبهاي پنجشنبه جلسات درس اخلاق براي طلاب دارند و طبعاً شركت هم براي عموم آزاد بود. من هم خيلي خوشحال شدم و شبهاي پنجشنبه بعد از نماز مغرب و عشاء به بيت ايشان ميرفتم و در درس اخلاق ايشان شركت ميكردم. نخستين درسهاي ايشان دربارة استقامت بود، سپس مسئله حسد و مسئلة دروغ بود، كه اتقاقاً هر سه بحثي را كه اشاره كردم، بعداً توسط ايشان تأليف و به صورت كتاب مستقلي منتشر شد. خوب، اين رفت و آمد به منزل ايشان در شبهاي پنجشنبه، باعث شد كه با آيةالله آقارضا صدر آشنا شوم و خدمتشان ارادت پيدا كنم. بعضي روزها هم ايشان بعدازظهرها يك ساعت قبل از غروب در بيروني مينشستند و طلاب و فضلا ميآمدند. آقايان بزرگان امروز، مثل آيةالله حاج آقاموسي زنجاني، آيةالله حاج سيد مهدي روحاني، آيةالله احمدي ميانجي و اشخاص ديگر امثال اين آقايان تشريف ميآوردند. ما طلبهها هم ميرفتيم تا از محضر فيضگستر آنان استفاده نماييم.
در يكي از همين جلسات بعدازظهرها بود كه من با امام موسي صدر آشنا شدم. برخورد ايشان بسيار دوستانه بود. خوب، ايشان قيافة خيلي مشخصي داشتند: بلندقامت، با چهرهاي زيبا، رنگي باز و سفيد و چشماني سبز و روشن ... به هرحال چهرة مشخصي بود و در قم نظيري از جهات ظاهر هم نداشتند. اين آشنايي با توجه به اختلاف سن و تحصيلات، آشنايي دو فرد همتراز نبود، بلكه عليرغم اينكه من در محضرشان درس نخواندهام، يك آشنايي استاد و شاگرد بايد تلقي گردد. ولي با توجه به اينكه ايشان اخلاق بسيار بزرگوارانهاي داشتند و متواضع و فروتن بودند و به اصطلاح ما «خودشان را نميگرفتند» كه من ده سال از شما بزرگترم!، اين آشنايي خيلي زود تبديل به دوستي شد ... اين آغاز آشنايي و ارادت من خدمت ايشان بود كه با توجه به اين تاريخي كه عرض كردم، يعني سال 1332 و اوايل 1333، به حدود 42 الي 43 سال پيش باز ميگردد ...