*ماجرای نذر کثیر خلیفه عباسی
روزی متوکل بیمار شد و نذر کرد که اگر شفا یابد، تعداد «کثیری» (سکه زر) در راه خدا صدقه بدهد، هنگامی که بهبود یافت، فقها را گرد آورد و پرسید چند دینار باید صدقه بدهم که «کثیر» محسوب شود؟
فقها در این باره فتاوای مختلف دادند، متوکل ناگزیر مسأله را از امام هادی(ع) سؤال کرد، امام(ع) پاسخ داد که باید 83 دینار بپردازی! فقها از این فتوا تعجب کردند و به متوکل گفتند از او بپرسید این فتوا را بر اساس چه مدرکی داده است؟
متوکل موضوع را با امام(ع) مطرح کرد. حضرت(ع) فرمود: خداوند در قرآن میفرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَ»؛ خداوند شما(مسلمانان) را در موارد «کثیر» یاری کرده است» و همه خاندان ما روایت کردهاند که جنگها و سریههای زمان پیامبر(ص) اسلام 83 جنگ است.
*عنایت امام هادی(ع) به یک ایرانی
مردی در اصفهان به نام عبدالرحمان بود که جزء شیعیان محسوب میشد، از او پرسیدند چرا این مذهب را برگزیده و به امامت هادی(ع) معتقد شدهای؟
گفت: به جهت معجزهای که از امام(ع) دیدم، من مردی فقیر و بیچیز بودم، ولی چون زبان و جرأت داشتم اهالی اصفهان در سالی از سالها مرا همراه گروهی نزد متوکل فرستاند تا دادخواهی کنیم. روزی بیرون خانة متوکل ایستاده بودیم که دستور احضار علی بن محمد بن رضا از سوی متوکل صادر شد، من به یکی از حاضران گفتم: این مرد کیست که دستور احضارش صادر شد.
گفت: این مرد علوی است و رافضیان او را امام میدانند و ممکن است خلیفه برای قتل دستور احضارش را داده باشد.
گفتم: از جای خود حرکت نمیکنم تا این مرد علوی بیاید و او را ببینم، ناگهان دیدم شخصی سوار بر اسب به سوی خانة متوکل میآید، مردم به احترام در دو طرف مسیر او صف کشیدند و او را تماشا میکردند، چون نگاهم بر او افتاد مهرش در دلم جا گرفت و نزد خود به دعای او مشغول شدم تا خدا شر متوکل را از او دفع کند، آن حضرت از میان مردم میگذشت و نگاهش بر یال اسب خود بود و چپ و راست را نگاه نمیکرد و من پیوسته به دعای او مشغول بودم، چون به من رسید با تمام رو به سوی من متوجه شد و فرمود: خدا دعای تو را پذیرفت و به تو طول عمر داد و مال و فرزندان تو را زیاد کرد.
چون این را مشاهده کردم مرا لرزه گرفت و در میان دوستانم افتادم، دوستانم پرسیدند: چه شد؟ گفتم: خیر است و چیزی نگفتم، هنگامی که به اصفهان بازگشتم خدا مال و فراوان به من عطا کرد، و امروز از اموال آنچه در خانه دارم قیمتش به هزار هزار درهم میرسد، غیر از آنچه بیرون از خانه دارم و 10 فرزند یافته ام و عمرم نیز از 70 سال گذشته است، من به امامت آن مردی معتقدم که از دلم خبر داشت و دعایش در حق من مستجاب شد.