آخرین روزهای زندگی هشام بن حکم یحیی برمکی در آغاز به هشام بن حکم اظهار علاقه می کرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظره خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد. انتقادهای هشام آرای فلسفی یحیی بن خالد، مغلوب ساختن پیوسته وی در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود. روزی هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم; اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند.یحیی مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامه قبلی پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر می پروراند با نقشه قبلی هشام را وارد بحث امامت کرد. هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت: «اگر امام مرا به جنگ فرمان دهد، اطاعت می کنم.»منطق هشام طاغوت زمان را می لرزاندهارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت باقی می ماند؟ به خدا سوگند، اثر زبان این مرد در دلهای مردم از صد هزار شمشیر برنده تر و مؤثرتر است. (26)بی درنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به مدائن گریخت. از آنجا به کوفه رفت، در منزل ابن شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادی را وداع گفت.حضرت رضا(ع) در باره او فرمود: خدا او را رحمت کند. بنده ای خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقی بود. اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند. (27)
در پایان این نوشتار، بیان سفارشهای اخلاقی امام هفتم(ع) به هشام بن حکم بسیار مناسب می نماید:1 - «یا هشام ان العاقل الذی لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره.»ای هشام، عاقل کسی است که حلال او را از سپاسگزاری باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود.2 - «یا هشام ان العاقل لا یکذب و ان کان فیه هواه.» (28)ای هشام، عاقل دروغ نمی گوید، هر چند دلخواهش باشد.3 - «یا هشام لا دین لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له. ان اعظم الناس قدرا الذی لا یری الدنیا لنفسه خطرا. اما ان ابدانکم لیس لها ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها.» (29)ای هشام کسی که جوانمردی ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، جوانمردی ندارد. با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود منزلت و مقام با ارزشی نداند. همانا برای بدنهای شما بهایی جز بهشت نیست. پس آن را به غیر بهشت [و ارزانتر] نفروشید.4 - «ای هشام، عاقل به کسی که می ترسد دروغگویش بخواند، خبر نمی دهد و از آنکه نگرانی مضایقه دارد، چیزی نمی طلبد و به آنچه توانا نیست، وعده نمی دهد و به آنچه در امیدواری اش سرزنش شود، امید نمی بندد و به کاری که می ترسد در آن درماند، اقدام نمی کند.»