صفحه 1 از 15 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 146

موضوع: اشعار و پیامک های شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها(1401)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض اشعار و پیامک های شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها(1401)



    گریه نکن زهرا، علی طاقت ندارد
    چون کوثر است این اشک ها قیمت ندارد

    مثل تو را از دست دادن فاطمه جان
    اصلا تو جای من بگو حسرت ندارد؟


    اصلا برایم از تو دل کندن محال است
    این حرفها کاری که با قسمت ندارد


    آرام می گویم که طفلانت نفهمند
    بعد از تو دیگر شوهرت عزت ندارد


    باور کن از آن شب که درد آمد سراغت
    دیگر علی هم یک شب راحت ندارد


    کمتر بخوابان روی شانه زینبت را
    این روزها که بازویت قوت ندارد


    رخصت بده جبران کنم کم بودنم را
    حیدر برای چند شب فرصت ندارد؟


    برخیز بانویم تنورت رو به راه است
    فضه به نان پختن هنوز عادت ندارد


    ای کاش می مردم نمی دیدم عزیزم
    دیگر جوانم آن قد و قامت ندارد


    پیش علی سیلی زدند و پشت سر هم
    گفتند گویا شوهرش غیرت ندارد


    بستند دستان خدا را بین کوچه
    گفتند راهی هم به جز بیعت ندارد


    من فکر می کردم که بین شعله، آتش
    کاری به کار چادر عترت ندارد


    گفتم به خود آن روز این نامرد حتما
    کاری به کار بانوی عصمت ندارد...


    ای بشکند دستی که سیلی زد به رویت
    گریه نکن زهرا، علی طاقت ندارد


    شاعر : وحید محمدی



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 26-11-2023 در ساعت 22:32
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب

    تمام غصه عالم نشسته در محراب

    نگاه کن که ببینی چگونه می بارد
    مصیبت از در و دیوار خانه ارباب

    برای غسل شب قدر امده امشب
    فقط خدا و رسولش به منزل مهتاب

    بنای زندگیش را به آب می شوید
    الهی صبر علی را به فاطمه دریاب

    به قطره قطره سرشکش دخیل می بندد
    بر آن ضریح کبود و شکسته و بیتاب

    چه آبها که سراسیمه غسل می کردند
    برای آنکه نماند در آن بدن خوناب

    چه می رسد به علی از مرور خاطره ها

    که ناله های صبورش ندارد امشب تاب

    رحمان نوازنی




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 26-12-2020 در ساعت 00:35
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
    پرگرفت از آشيان مرغ روان فاطمه

    گر بسوزد عالمى از اين مصيبت نى عجب
    سوخته يكسر زآتش كين آشيان فاطمه


    وامصيبت بعد مرگ احمد ختمى مآب
    دادن جان بود هردم آرمان فاطمه

    آسمان شد نيلگون چون ديد نيلى روى او
    خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه


    محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهيد
    ريخت خون در ماتمش از ديدگان فاطمه

    نيمه ی شب بهر تدفينش مهيّا شد على
    عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه


    منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل
    ناله ها زد همسر والانشان فاطمه

    اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر
    از غم مرگش به جان كودكان فاطمه

    نيست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى
    مهدى (عج) يى آيد كند پيدا نشان فاطمه

    محمّد على مردانى



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 17-01-2019 در ساعت 05:23
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    یادمان باشد ولایت یادگار فاطمه است
    هر که مولایش علی شد از تبار فاطمه است

    یادمان باشد فداییّ علی مرتضی
    بازوی بشکسته و چشمان زار فاطمه است


    یادمان باشد که آثار حمایت از علی
    روی چشمان کبود و اشک بار فاطمه است

    یادمان باشد که سیلی زد عدو بر روی او
    بیت الاحزان شاهد چشمان تار فاطمه است


    یادمان باشد که پیغمبر سفارش کرده بود
    در میان عرش حتی بی قرار فاطمه است

    یادمان باشد عدو سیلی زد و خندید و رفت
    حضرت محسن بلا شک رازدار فاطمه است


    آن که سیلی زد بر او گوش فلک را پاره کرد
    هستی از روز ازل دور مدار فاطمه است

    آیه ی لولاک را در وصف او فرموده اند
    چرخش چرخ فلک از اعتبار فاطمه است


    مانده ام در مدح او زیرا که مداحش خداست
    خلق ارباب دوعالم شاهکار فاطمه است

    از برای فاطمه در عرش اگر باشد حرم
    حضرت جبریل حتما کفشدار فاطمه است


    یادمان باشد که قلب عاشقان مرتضی
    تا قیام حضرت حجت مزار فاطمه است

    ناله زد بین در و دیوار مهدی جان بیا
    تا بگیری انتقام ، این انتظار فاطمه است



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ندارد کس خبر از این دل درد آشنای من
    نمی باشد کسی غیر از اجل مشگل گشای من

    یقین دارم که از من غیر خاکستر نمی ماند
    که چون شمع سحر می سوزد از سر تا به پای من


    در ایام جوانی آن چنان افتاده از پایم
    که وقت راه رفتن می شود زینب عصای من

    بیا خانه نشین! امشب کنار بسترم بنشین
    تماشا دارد امشب هم نماز و هم دعای من


    مپرسی از چه با یک دست بگرفتم قنوتم را
    که خود آگاهی از حال من و از ماجرای من

    اگر برخیزم از جا باز هم دور تو می گردم
    طرفدار توام تا پای جان، ای مقتدای من!


    شاعر:سید محسن حسینی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    گل در میان آتش غمها نشست و بعد
    گلبرگهای نازکش از هم گسست و بعد


    یک تازیانه پیکر گل را هدف گرفت
    شلاق،شد طناب شقایق پرست و بعد

    شد طوق و دور گردن یک باغبان تنید
    ظرف بلور غیرت مردی شکست و بعد


    با داس تشنه بر شکم یاسمن زدند
    طوری که غنچه از وسط ساقه جست و بعد

    طوفان ضربه های لگد ناگهان زد و
    راه نفس به یاس کمر بسته، بست و بعد


    عمر بهارگونه آن گل تمام شد
    بگرفت باغبان ثمرش روی دست و بعد

    بردش که در میان زمین مخفی اش کند
    اما به زیر هجمه غمها شکست و بعد


    گفت ای عزیز گل کفنم، یاسمن بمان
    بنگر مرا که در محنم، یاسمن بمان

    شاعر:سید حمید برقعی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ببين مـي تـوانـي بـمــاني ، بمان!
    عزيزم! تـو خيلي جواني ، بمان!

    تو هم مثل من نيمه جاني ، بمان!
    زمينگير من!، آسماني! ، بمان!

    اگر مي شود ، مي تواني ، بمان!
    اگر راه دارد بماني ، بمان!


    چه شد باعلي همسفر ماندنت؟!
    چه شد ماجراي سپر ماندنت؟!

    چه شد پاي حرف پدر ماندنت
    پس از قصه ي پشت در ماندنت

    ندارد علي همزباني ، بمان
    پس از تو چه آبي چه ناني؟! ، بمان!

    ببين مي تواني بماني ، بمان!
    عزيزم تو خيلي جواني ، بمان

    براي علي بي تو بد مي شود
    بدون تو غم بي عدد مي شود

    مرو که غرورم لگد مي شود
    و اين سقف سنگ لحد مي شود


    تو بايد غمم را بداني ، بمان!
    اگر راه دارد بماني ، بمان!

    چرا اشک را آبرو مي کني؟!
    چرا چادرت را رفو مي کني؟!

    چرا استخوان در گلو مي کني؟!
    چرا مرگ را آرزو مي کني؟!


    چه کم دارد اين زندگاني ، بمان!
    اگر مي شود مي تواني ، بمان!



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
    ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش

    کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید
    بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش


    علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد
    مجسم می کند عشق و فداکاری و ایثارش

    کند اشک علی را پاک با دستی که بشکسته
    نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش


    علی گه در بغل زانو گهی سر بر سر زانوست
    تو گویی از جدایی می کند زهرا خبردارش

    به زحمت وا کند چشم و به سختی می نهد بر هم
    رمق رفته دگر از دیده تا صبح بیدارش


    دوای درد خود تنها ز مرگ خویش می خواهد
    که در فصل جوانی از جهان گردیده بیزارش

    شاعر : حاج علی انسانی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نیـمـه شــب، تـابـــوت را بـرداشـتـنــد
    بـــار غــــم بـر شــانـــه هـا بگذاشتنــد

    هـفـت تــن، دنـبــال یـک پیکــر روان
    وز پــی آن هـفــت تـن، هفـت آسمــان


    ایــن طـرف، خیــل رُسُـــل دنبـــال او
    آن طــرف، احمـــــد به استـقـبــــال او

    ظــاهــرا تشیـیـع یـک پـیـکـــر ولــــی
    بـاطـنــا تشـیـیـع زهــــرا و عـلـــــــــی


    امشب ای مَه، مِهر وَرز و خوش بتاب
    تـا بـبـیـنـد پـیـش پــایـــش آفــتـــــــــاب

    ابـــرهــا گِـریـنــد بـر حـــال عــلــــــی
    مــی رود در خــاک، آمـــال عــلــــــی


    چـشـم، نــور از دسـت داده، پـا رمـــق
    اشـک، بر مهتـاب رویش، چون شفـق

    دل همه فریــاد و لــب، خاموش داشت
    مــرده ای، تابــوت، روی دوش داشت


    آهِ ســرد و بـغـض پـنـهـــان در گــلــــو
    بـــود بــا آن عـــدّه، گـرم گفـت و گـــو

    آه آه؛ ای همـرهـــان، آهــستـــه تـــــــر
    مـی بـریـد اســـــرار را، سـربستــه تـر

    ایــن تـــن آزرده، بـاشـــد جـــــان مــن
    جــــــان فـدایـــش، او شـده قربـان مـن

    همــــرهــان، ایـن لیـلـــة القدر من است
    من هـلال از داغ و، این بــدر من است

    اشــک مــن زیـن گــل، شــده گـلـفــام تر
    هـسـتـی ام را مـی بـَریـــد، آرام تـــــــــر

    وســعــتِ اشــکــم، به چشـم ابــر نیست
    چــاره ای غیـر از نمـاز صبـــــر نیست


    زیـن گـل من، بـاغ رضوان نَفحه داشت
    مصحف من بود و هجـده صفحه داشت

    مَرهـمـی خــــرج دل چــاکــــــم کـنـیـــد
    هـمـرهــان، هـمــراهِ او خـــاکـــم کـنـیــد


    علی انسانی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض








    اسیر اندوه تو هستم ، رفتی و از داغت شکستم
    قد خمیده ام شاهده که ، از پا نشستم

    مونده علی تنهاي تنها ، رنج تمامه بی تو دنیا
    دیگه سلامم بی جوابه ، بعد از تو زهرا


    بی تو چه دلگیره ، این شبهاي ابري
    چیکار کنم من با ، این همه بی صبري

    زینب تو بی تاب ، حسین پریشونه
    حسن براي تو ، باز روضه میخونه

    بعد از تو قلبم بی قراره ، درد و غم من بی شماره
    آخه تموم خونۀ من ، بوي تو داره

    سجاده تو وقتی می بینم ، بدجوري دلتنگ تو می شم
    این در سوخته هر شب و روز ، زده آتیشم

    با خاطرات تو ، دیگه دلم خونه
    چشاي بارونیم ، روضه ها م یخونه

    مگه یادم میره ، اون روزاي نیلی
    چشماي خونبار و ، کبودي سیلی



    شاعر : یوسف رحیمی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 1 از 15 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi