صفات خدا- قسمت دوم
صفات الهی در کلمات امیرالمؤمنینخدای متعال که هر متدینی با یک زبان بر حقیقت این واژه سر تعظیم فرود میآورند این مفهوم را به ذهن القاء میکند که مسمای آن حد و مرزی ندارد و از هر عیب و نقصی به دور است و در یک کلمه، او کامل مطلق است. حضرت علی (ع) میفرماید: «الذی سالت انبیاء فلم تصفه بحد و لانقص» او خدایی است که پیامبران مورد پرستش قرار دادند و او را به حد و نقص توصیف نکردند برای او مرزی نیست تا در مرزش انتها یابد پس هر کس گمان برد خدای خلق محدود است حقا به خالق معبود جاهل است که هر کس به سوی او اشاره کند او را محدود کره و هر کس او را محدود کند او را ناقص شمرده است چون او کامل مطلق است با عطا کردن ناقص نمیشود و عطا و بخشش او را نیاز ضد نمیکند چرا که از دهندهای جز او فرو کاسته میشود حدالاشیاء عند خلقه لها ابانه له من شبهها... تعالی عما ینحله المحددون من صفات الاقرار و نهایات الاقطارو ثاثل المساکن و تمکن الا ما کن فالحد اخلقه مضروب الی غیره منسوب و لایقال له حد و لا نهایه و لا انقطاع و لانمایه و لا اشیاء تحویه فتقله» لم یتعاوره زیاده و لا نقصان.
صفات سلبی در کلام امیرالمومنین
در اصطلاح: به صفاتی که دال بر نقص و محدودیت موصوف باشد «صفات سلبی» گفته میشود چرا که ذات ربوبی از این اوصاف منزه و پاک است و این صفات را نمیشود به خدا نسبت داد چون خدا کامل مطلق است. برخی از اوصاف در کلمات حضرت علی (ع) از خداوند نفی شده است بدون آنکه بر نفی آنها استدلالی بیاورند زیرا روشن است که این اوصاف دال بر نقصند و ساحت ربوبی از این اوصاف مبر است.
الحمد الذی لایموت حد فدایی را سزد که نمیمیرد
اندی لم یلد فیکون فی الغر مشارکاً و لم یولد فیکون موروئاً هاکلاً خدایی که ترایید تا در عزت (با غیر خود) شریک باشد و زاده نشد تا موروی و هالک باشد.
الذی لم یسبقه وقت و لا بتقدمه زمان و لم یتعاوره زیاده و لانقصان و لا یوصف باین و لابمکان خدایی که وقت بر او سبقت نگرفته و زمان بروی مقدم نگشته ؟؟ و نقصانی عارض نگشته و نه به کجایی توصیف گردد و نه به مکان.
توقیفیت اسما وصفات از نظر عرفانی
به نظر میرسد عارفان، توقیفیت را به هر دو معنی مطرح کردهاند هم نظر به الفاظ داشتهاند و هم به اسماء عینی خارجی، هم توجه به بحث فقهی آن داشتهاند و هم به بحث عرفانی در آنجا که نظر به اسماء اسماء یا اسماء ملفوظ داشتهاند و اشاره به جنبة فقهی کردهاند مثل علامه طباطبائی که میفرماید: از نظر فقهی مقتضای احتیاط در دین است که ؟؟ خداوند را محدود کنیم به اسمایی که خودش ؟؟ به آنها خوانده است
یا به تعبیر برخی از ایشان «مقتضای ادب شرعی اینست که خدای متعال را نفامیم مگر به آنچه خودش خود را به آن نامیده است در عین حال که به اقتضای کشف و شهود کاملاً علم داریم به نامتناهی بودن اسماء الهی در همة این موارد توقیفیت را با تناهی اسماء کلیه الهیه نشان میدهند یعنی اسماء کلیه الهیه را متناهی میدانند و از باب ادب شرعی تسمیه الهی را فقط در همان اسماء مجاز میدانند.
توقیفیت به معنی عرفانی کاملاً با آنچه از لحاظ فقهی مطرح شده است، فرق دارد زیرا در تلقی فقهی کلامی بحث از جواز تسمیه خداوند به یک لفظ است یا عدم جواز آن. در حالیکه عرفانی بحث از خود اسماء یعنی حقایق وجودی خارجی است.
این ترکه اصفهانی در کتاب تمهید القواعد در باب توقیفیت اسماء میگوید:
مسائل عرفان نظری عبارتند از مباحث مربوطه به تعینات الهی یعنی اسماء و صفات حق و متعلقات آنها و بحث از متعلقات در واقع بحث از جایگاه اسماء و صفات است که هر اسمی موطنی دارد که از آن جدا نمیشود مرتبهاش همان است.
در ناظم هستی تقدیم موثر و تاخیر مقدم روانیست هر یک از موجودات مظهر اسمی از اسماء الهیاند که مشخص کنندة موطن آن اسم است و آن موطن اختصاص به آن اسم دارد و توقیفیت اسماء ترد عارفان به این معنی است
در جای دیگر در بحث از قوس نزول عالم هستی،کیفیت انتشای اسماء و صفات الهی و اسناد آنها به ذات باری تاکید میکند که هر اسمی موطنی دارد و در آن ظهور میکند و به اعتبار همین ظهور در موطن خاص است که به خدا اسناد داده میشود و یکی از معانی توقیفیت اسماء حق که از سوی پیشوایان دین مطرح شده همین است.
در جایی دیگر در بحث از علم الهی به ذات، صفات و اسماء خود تعبیر واضعتری از توقیفیت دارد به این مضمون که در توس ترول که بیانگر تحلیات حضرت حق است. طفره محال است یعنی تا تجلی در مقام عقل صورت نگیرد در مقام مثال صورت نمیگیرد و همین طور عالم طبیعت سیر تجلیات باری تعالی در سلسله مراتب طولی نزولی است بر حسب استعدادات، همچنین در قوس صعود که بیانگر سبک مراتب است تا مرتبة پایین به دست نیاید مرتبة بالا حاصل نمیشود هر موطنی اقتضایی دارد که باید مقتضای آن حاصل است.
بنابراین توقیفیت به معنی نظمی است که در دو قوس نزول و صعود، انشای خلق از حق و بازگشت خلق به حق وجود دارد و امکان تخلف و تبدیل در آن نیست.
و سر انجام در بحث از تعینات ذات حق در صورت اسماء ذات و اسماء فعل، سخنشان در این باب است که خصوصیات هر موطنی باعث ظهور حضرت حق در آن موطن است و فقط اسم مناسب با همان مون را میتوان به خدا نسبت داد و نه اسم دیگری را زیرا اسماء الهی توقیفیاند.
نتیجه اینکه همة عالم هستی در سلسله طولی و عرضی آن جلوههای ذات حق است و مظاهر تعینات اوست.
هم اسماء کلیه و هم اسماء جزئیه نامتناهی و متعلقاتی آنها حاکی در این است که به لحاظ فقهی کلامی اسماء و صفات الهی توقیفی نیست.
اما در باب توقیفیت عرفانی باید گفت که هر موجودی در نظام طولی که بیانگر دو سیر منالحق در قوس نزول ومن الحق الی الحق در قوس صعود، سیر تجلی ذات حق در مراتب عبد به سوی خدا جایگاهی خاص دارد و هر موجودی بیانگر اسمی از اسماء الهی است که مختص همان موطن و جایگاه است و این نظم دقیق توقیفی است.