فاطمه جان!
به ماه سپرده ام شیون چشمهایش را پنهان کند
تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند.
کودکانت، ناله یتیمی را
در بغض گلوهاشان فرو میبرند
تا تو را مخفیانه غسل دهم
و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ام
پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان!
«بعد تو اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده داری است،
تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند