می خواهیم باز هم سری به مدینه بزنیم ،
بر سفینه نجات " عترت" سوار شویم و از موج ها بگذریم.
" موج فتنه ها و کینه ها فرا گرفته باز هم ،
دامن مدینه و حجاز را .
" اهل بیت " در میان موج های سهمگین ، یک " سفینه " اند،
ثابت و نجابت بخش و استوار، مایه امید و رشته قرار
لیکن این سفینه نجات هم شکسته است
دست و بازوی امیر عشق بسته است
چشم روزگار، مانده همچنان در انتظار
این دل شکسته، پای خسته، بی شکیب مانده بی قرار "
و ... سوگنامه " بانوی بانوان" را نهایتی نیست.
کتاب غم وغربت زهرا، تا ابدیت
و تا دامنه محشر گشوده است،
تا درس های ناگفته و ناشنوده این مکتب و کتاب،
به گوش همگان برسد.
پایان غم فاطمه ، صبح قیامت است
و عرصات داوری خدا.
سلام بر آن" منظومه غم " که بی پایان است...
جواد محدثی