❤ |
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
سایبان
«چند روزی بیش مهمان شما نخواهم بود.»
کشتی شکستهی ما در سابیان بقیع در کنارهی قافلهها پهلو گرفت. بگذار فریاد
مظلومیت ولی غریب، به آفاق پر کشد.
شاید همتی بیدار، ساحت رفعت او را پاسخ گوید.
آیا امید لبیکی هست؟
ای تولد بالغ تاریخ!
ای بلوغ بیداری!
اقرار
«همه شاهد باشید این دو تن مرا آزردند، هرگز از آنان نخواهم گذشت.»
با خود میپنداشتند که میتوان قبل از افول زهره، سند مظلومیت را ربود. این اوج تزویر بود.
اما زهرا علیهاالسلام بیدار، روی بر دیوار، تا بگیرند اقرار.
در شهر هو افتاد...
وصیت
«نماز و تشییعم بر تبار قابیل حرام.»
همه جا همهمه شد!
این هم تیری دیگر از چلهی بیداری!
آیه
«قبر من پنهان؛ نشانش بی نشانی است.»
اگر قبرت را نشانی نیست جه باک
هر سنگ نبشتهای حکایت تو را دارد
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
تسلیت
«خداحافظ علی جان! خدایا به سوی تو و در جوار کوی تو.»
مرد خیبر، مرد احزاب، تا شنید، از پای افتاد.
آبی بیاورید...
در کنارش میگفت:
«ای کوثر خدا، ای دختر رسول، ای انس مهربان، این دل رمیدهی ما را دیگر چه کسی انیس و مونس باشد؟»
آبی بیاورید...
... یکبار دیگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابیل، خورشیدی دیگر را که در ابتدای طلوع خود بود، بر سجادهی خون از پای انداخت.
رسول صلی الله علیه و آله از تنهایی درآمد،
و علی علیهالسلام، غربت خود را به سوگ نشست
و حرامیان سرمست، که علی علیهالسلام تنها شد،
چون بیهمتا شد.
میتوان از ابعاد مختلف این منشور خدایی و اسوهی الهی سخن گفت:
علم، ایمان و عبادتش؛
زهد، ورع و اخلاصش؛
[ صفحه 26]
عصمت، آیات، و سور نازله در شانش؛
برخورد با پدر، مادر، همسر و فزرندانش؛
انفاقها، ایثارها و کراماتش؛
انصاف، پوشیدگی و عشق به شهادتش؛
راستگویی، خشیت، سازندگی و تربیتش؛
شفاعت، رضا، ادب و مصحفش؛
شکوهها، خطبهها، مواعظ و احادیثش؛
شعرها، دعاها و مجاهدتهایش؛
وفاء، ولاء و توسل به ساحت قدسش؛
... و... و...
و یا از همهی اینها گذشته از هشیاری و بیداری و زمانشناسیاش.
و من تنها از همین زمانشناسی او- همان مدافعات او از مقام ولایت و ولی الله زمانهی خود- گفتم و شمهای از دقت و پیچیدگی برخوردهای او را در راه احقاق این حق عظیم- همان اصیلترین و مهمترین نیاز امروز و هر روزمان- آوردم تا صدق سخن صادق علیهالسلام روشن شود که:
(عرفان فاطمه علیهاالسلام ادراک شب قدر است و شناخت فاطمه نجات از یک عمر- هزار ماه- سردرگمی.» [4] .
[ صفحه 27]
و همین کمال زهرا علیهاالسلامست که او را محور قرار داده. [4] .
و همین بلوغ بیداری اوست که از او اسوه ساخته. [4] .
برادر! اینها تنها اشارتی بود به کارنامهی دو ماههی زهرا علیهاالسلام.
اکنون تو نیک بنگر در کجای راهی و در کدامین کلاس.
که تا رسیدن به او، جز توسل به او راهی نیست.
باید مستانه و دامن کشان هویی کشید.
یا زهرا! علیهاالسلام
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
اوضاع مدینه
اشاره
وضعیت داخلی مدینه پس از فوت رسول بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله را میتوان در شش ویژگی خلاصه کرد:
حیرت و نگرانی
حیرت به سبب بحرانهای فردی و اجتماعی برخاسته از عظمت مصیبت فقدان رسول صلی الله علیه و آله و شدت تاثر و اندوه از دست دادن آن پیامآور بزرگ و رهبر آگاه و توانا و نگرانی به سبب ترس از آینده و این که سرانجام چه پیش خواهد آمد و چه اتفاقی خواهد افتاد، [17] و آن چه بر این نگرانی میافزود، علاوه بر وجود و ابرقدرت مترصد در دو سوی جزیره و سر برداشتن پیامبران دروغین، اختلاف و درگیری منافقین از صحابه با اهلبیت رسول صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیهالسلام بود تا آن که همگان شنیدند که بههنگام فوت رسول صلی الله علیه و آله و در کنار بستر او، عدهای در مقابل آخرین درخواست وی ایستادند و از آوردن قلم و کاغذ سر باز زدند و فریاد «دعوا الرجل فانه لیهجر، حسبنا کتاب الله» [18] سر دادند.
و بهترین گواه بر عظمت این مصیبت، شدن تاثر و اندوه تودهی مردم [19] .
مرثیههای جانسوز علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام [16] و دیگر شاعران [17] است.
درک عظمت این مصیبت در گرو درک عظمت رسول صلی الله علیه و آله است و بر عظمت رسول صلی الله علیه و آله همین بس که خدا او را در نوشیدن (بلی) از جام (الست)، اول قرار داد [18] و به عنوان «حبیب الله» مفتخرش ساخت و به همراه ملایکهاش مدام بر او درود می فرستد [19] و مشتاق دیدار اوست. [16] .
آن جا که مرگ عالمی، شکافی در اسلام به وجود میآورد که هیچ چیز حتی وجود عالمی دیگر هم نمیتواند آن را جبران کند، [17] . فقدان رسول بزرگ صلی الله علیه و آله را چه میتواند جبران کند؟ آن جا که زهرا علیهاالسلام، حجم مصیبت و عظمت حادثه را این گونه ترسیم میکند «مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ. شکافی که هر دم فراختر و گسستگیاش دامنهدارتر و وسعتش فزونتر گردد. در نبودش زمین تاریک و
در مصیبتش خورشید و ماه بیفروغ و ستارهها پراکنده شد. هنگام مرگش امیدها منقطع، و کوهها منهدم، حریمها ضایع و حرمتها زایل شد. به خدا سوگند! مرگ او فاجعهای بس بزرگ و مصیبتش بس دهشتناک بود. رخدادی که بسانش همتایی و در دنیا برایش جبرانی نیست». [18] .
پس در سوگ و تسلیت رسول بزرگ صلی الله علیه و آله چه میتوان گفت و به راستی، چه میتوان گفت؟ جز همان که زهرا علیهاالسلام گفت و علی علیهالسلام گفت و رسول صلی الله علیه و آله گفت و خدا گفت.
یا ابتاه جنه الخلد یا ابتاه عند ذی العرش ماواه، یا ابتاه کان جبرائیل یغشاه، یا ابتاه لست بعد الیوم اراه. [19] .
و لولا انک امرت بالصبر عن الجزع لانفدنا عیلک ماء الشوون و مکان الداء مماطلا و الکمد محالفا و قلا لک. [16] .
من اصیب بمصیبه فیلذکر مصیبه بی فانها من اعظم المصائب. [17] .
السلام علیکم اهل البیت و رحمه الله و برکاته، ربکم عز و جل یقرئکم السلام و یقول لکم ان فی الله خلفا من کل مصیبه و عزاءا من کل هالک و درکا من کل فوت فتعزوا و بعزاء الله واعلموا ان اهل الارض یموتون و ان اهل السماء لا یبقون والسلام عیلکم و رحمه الله و برکاته. [18] .
و نکتهی آخر این که هر دو- حیرت و نگرانی- هم چنان که میتوانست با توجه به راهنماییهای و هشدارهای مدام و اقدامات سیاسی رسول صلی الله علیه و آله، زمینهی پیوند با علی علیهالسلام و اهلبیت رسول صلی الله علیه و آله باشد، همچنین میتوانست زمینهساز بهرهبرداری کسانی نیز باشد که این شرایط و بحرانهای را برای رسیدن به مقاصد خویش، مطلوب میدانستند و از سالها پیش، حتی از نخستین روزهای گرایش خود، مترصد چنین فرصتی بودند. اگر چه رسول بیدار و آگاه از پیشتر، هم به رسوا کردن خط نفاق و هم به این دو زمینه پرداخته بود، و فقدان خود را بارها با آیات مختلف (افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؛ انک میت و انهم میتون) گوشزد کرده بود و آن را امری قطعی و طبیعی نشان داده بود و با تاکید و سفارش مدام و نشان دادن کفایت و شایستگیهای او هیچ جایی برای نگرانی باقی نگذاشته بود؛ اما، به هر حال این خود مردماند که میتوانند روشنگریها و فرامین رسول صلی الله علیه و آله رابپذیرند و بهرهمند شوند و یا پشت کنند و در محرومیت بمانند که: (من شاء اتخذ الی ربه سبیلا) و (لیقوم الناس بالقسط).
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
کمبود یاران توانمند و مخلص
یاران پر توان و مخلص به شهادت رسیدهاند و فراریهای احد و... میان دارند.
رسول صلی الله علیه و آله هر چه به پایان عمرش نزدیک میشد، با دو مسالهی متضاد بیشتر مواجه میشد: «کمبود یاران توانمند و مخلص» و «وسعت قلمرو». تنها در جنگ احد بیش از هفتاد تن از بهترین یاران او به شهادت رسیدند و خلیفهی اول و دوم و سوم تا آن سوی کوههای مدینه فرار کردند. [20] .
امام باقر علیهالسلام در تحلیلی از وقایع پس از فوت رسول صلی الله علیه و آله میگوید: «به خدا قسم! اگر علی علیهالسلام به جای عقیل و عباس، «جعفر» و «حمزه» را داشت، هرگز در خانه نمینشست.» [21] .
امام علی علیهالسلام هم خود میفرمود. «اگر چهل یاور داشتم در خانه نمینشستم»؛ «لو وجدت اربعین ذوی عزم لناهضت القوم». [22]
ابوهیثم نقل میکند. پس از آن که امام را با آن وضع به مسجد کشاندند، امام در بازگشت در سر راه خود، سی عدد گوسفند مشاهده کرد و فرمود:
«والله لو ان رجالا ینحصون لله عز و جل و لرسوله بعدد هذه الشیاه لاذلت ابن اکله الذبان عن ملکه». [23] .
«به خدا سوگند! اگر به اندارهی این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و رسول صلی الله علیه و آله میداشتم، ابوبکر را از حکومت خلع میکردم).
و در جای دیگر نقل است که پس از کودتای سقیفه، علی علیهالسلام سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو خود می دانی که پیامبر به من فرمود اگر بیست یاور داشتی جهاد کن، و این همان گفتهی تو در قرآن است. «اگر بیست نفر باشید و صبر کنید، بر دویست نفر غلبه میکنید.» بار خدایا! بیست نفر هم پیدا نشد و این را سه مرتبه تکرار کرد. آن گاه به خانه بازگشت. [24] .
امام خود در نهجالبلاغه در تحلیلی از اوضاع پس از مرگ پیامبر میگوید: «پس در کار خود اندیشیدم و دیدم که به غیر از اهلبیت خود یاوری ندارم و راضی نشدم که آنان کشته شوند. و با تیغی در چشم و استخوانی در گلو صبر کردم». [25] .
میتوان به نهایت غربت اهلبیت پی برد، آن جا که درب خانه زهرا علیهاالسلام در آتش
میسوخت و هیچ مدافعی و علی علیهالسلام را با ریسمان به مسجد کشاندند و فریاد اعتراضی بلند نشد.
به زهرا علیهاالسلام در مسجد اهانتها شد و هیچ کس به پا نخاست، تنها «امسلمه» برآشفت و او هم تا یک سال سهمیهاش از بیتالمال قطع شد. [26] .
خود رسول صلی الله علیه و آله نیز پیشینتر به علی علیهالسلام فرموده بود: «به زودی از قریش به سبب قیامهایی که علیه تو میکنند و ظلمهایی که نسبت به تو انجام میدهند. فشار خواهی دید. اگر یارانی پیدا کردی با آنان جهاد کن و اگر یاوری نداشتی، صبر کن و دست نگهدار». [27] .
در روایت دیگر هم آمده است: «ارتد الناس بعد النبی صلی الله علیه و آله الا ثلاثه نفر:...، ثم ان الناس عرفوا ولحقوا بعد». [
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
نظام قبیلگی
نظام حاکم، قبیلهای بود و افراد، تابع محض رییس قبیله بودند و در هر راهی که او قدم مینهاد از او پیروی میکردند. این رییس قیبله بود که الگوی مردم قبیله بود.
میتوان او را تطمیع کرد و تمامی قبیله را با خود داشت، و در یک کلام نظام قبیلهای در اطاعت افراد قبیله از رییس خلاصه میشد. و این وضعیت به همان اندازه که در پذیرش اسلام مردم تاثیر داشت، میتوانست در جدایی آنها نیز موثر باشد.
این روسا بودند که مسئول تصمیمگیری در امور مهم قبیله، مانند استقبال از سفیران قبایل، تصمیمگیری در مورد جنگ و صلح و بستن پیمان با قبایل دیگر بودند [29] و آنان بودند که مسئولیت حمایت از افراد قبیله را به عهده داشتند و در این میان آن چه مهم بود قبیله بود، نه حق و باطل و یا ظالم و مظلوم. معروف است که رسول صلی الله علیه و آله آن گاه که به شعب رفت، عدهای از بنیهاشم مؤمن و کافر به او پیوستند. [30] .
هنوز افراد قبیله در پذیرش یا رد اسلام بیشتر به رییس یا روسای قبیلهی خود توجه داشتند و تا آنان در مورد مسالهای نظر نمیدادند و یا موضعی نمیگرفتند، افراد عادی قبیله میلی از خود نشان نمیدادند. هنور هم در میان بسیاری از قبایل، حمیت و تعصبی، عامل اصلی وحدت قبیله بود و افراد با شنیدن فریاد استغاثه یکی از افراد قبیله به حمایت او میشتافتند. [31] و در این میان آن چه مهم نبود ظالم بودنو یا مظلومیت بود. علاوه بر اینها در بین قبایل رقابت، شدیدی وجود داشت و همین رقابت باعث اولین گام انحراف در سقیفه شد و موجب گردید خشت بنا کج نهاده شود.
بسیاری از این قبایل هیچ بهرهای از اسلام نداشتند [32] به طوری که امیرالمومنین نقل است که روزی فرمود:«قبیلهی غنی و باهله- و چند قبیلهی دیگر که نامشان را برد- نزد من فراخوانید تا سهمیهی خود را بگیرند. سوگند به آن که دانه شکافت و جانداران را آفرید! آنان هیچ بهرهای از اسلام ندارند و من در جایگاه خودم سر حوض کوثر و مقام محمود (مقام شفاعت) گواهی میدهم که اینان دشمنانی بودند در دنیا و آخرت، و چنان قبیلهی غنیث را کیفر دهم که قبیلهی باهله بر خود بهراسد و وحشت کند. و اگر حکومتم پا بگیرد همانا قبایلی را به قبایل دیگر، و قبایل دیگر را به قبایل دیگری بر هم زنم و خون شصت قبیله را هدر دهم که هیچ بهرهای از اسلام ندارند». [33] .
گرچه رسول صلی الله علیه و آله در مدت محدود عمر خود توانست بسیاری از ارزشهای جاهلی را از میان بردارد و ملاکهای و معیارهای جدیدی بیاورد و نیز توانستدست مایه و زمینههای تحولی دیگر ارزشها را هم فراهم کند، اما از بین رفتن تمامی ارزشهای جاهلی و جایگزین شدن و رسوخ ارزشهای الهی، آن هم در میان تمامی قبایل و تمامی عالم، فرصتی دراز میخواهد؛ فرصتی به درازای تاریخ امامت شیعه، و همین است که پس از رسول صلی الله علیه و آله، همواره باید امامی باشد، که امامت ادامه رسالت است و ضرورت آن، همان ضرورت رسالت و ملاک انتخاب آن نیز همان ملاک انتخاب رسول است و چارهای جز عصمت و تنصیص رسول صلی الله علیه و آله نیست
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
کینه از علی
بدون تردید شجاعت علی علیهالسلام و کشتههای او در حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله اساسیترین علت در کینه به دل گرفتن از آن حضرت میباشد.
امام خود در نهجالبلاغه میگوید:
«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعه و مضره». [34] .
«من در دوران جوانی بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و پهلوانان قبیلهی ربیعه و مضر را در هم شکستم».
کینه داشتن از علی علیهالسلام آن هم از مردمی که هنوز اسلام در دلهایشان رسوخ نکرده، طبیعی است. در جنگ بدر هفتاد نفر از سپاه مشرکان کشته شدند که بیش از سی نفر از آنان را علی علیهالسلام کشته و در احزاب، پهلوان بزرگ عرب؛ عمرو بن عبدود را با شمشیر دیگران در راه رسول ریخته شده باشد، انتقامش را تنها از علی میگرفتند چون عادت عربها بر این بود که اگر خونی از آنان ریخته میشد، انتقامش را از قاتل میگرفتند و اگر او میمرد و یا توان انتقام از او را نداشتند، انتقامش را از نزدیکترین
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
خویش او میگفتند و کسی که در داستانها و جنگهای عرب مطالعه کند، آن چه گفتیم مییابد. [35] .
این علی علیهالسلام بود که در لیله المبیت به جای رسول صلی الله علیه و آله در بستر او خوابید و با یک شجاعت بینظیر [36] و ایثار جان خود، دشمنان پیامبر و سران قریش را رسوا و مفتضح نمود. [37] .
زهرا علیهاالسلام نیز در جمع زنان مهاجر و انصار فرمود:
«و ما لذی نقموا من ابی الحسن؟ نقموا منه والله نکیر سیفه و قله مبالاته بحتفه و شده و طاته و نکال وقعته و تنمره فی ذات الله». [38] .
«چه باعث شده که با کینهتوزی از علی علیهالسلام انتقام بگیرند؟ آری، او را سرزنش کردند، چون شمشیر علی علیهالسلام در راه خدا، خودی و بیگانه و شجاع و ترسو نمیشناخت و چون علی علیهالسلام در برابر مرگ بیاعتنا بود و ترسی نداشت.»
و نیز هم او فرمود:
«و لکنها احقاد بدریه، و تراث احدیه، کانت علیها قلوب النفاق مکتمنه لامکان الوشاه فلما استهدف الامر ارسلت علینا شابیب الاثار من مخیله الشقاق» [39] .
«این برخورد شما با علی علیهالسلام به سبب کینههای بدر و انتقامجویی احد است. این کینهها در قلوب منافقان مخفی بود و جرات اظهار آن را نداشتند؛ اما، روزی کهحکومت را غصب کردند و ما را منزوی نمودند، تمام کینهها و حسادتها را بر ما فروریختند.»
و باز خود علی علیهالسلام میگوید:
«و لقد کنا مع رسولالله صلی الله علیه و آله؛ نقتل آبائنا و اخواننا و اعمامنا». [40] .
«از موقعی که همواهی رسول صلی الله علیه و آله را پذیرفتیم هر کسی که مخالف با او بود حتی اگر پدران و فرزندان و برادران و عموهایمان بودند از دم تیغ می گذراندیم».
و در نامهای به معاویه نوشت:
«و قد دعوت الی الحرب... فانا ابوالحسن قاتل جدک و اخیک و خالک». [41] .
«ای معاویه! تو مرا به جنگ میخوانی... منم ابوالحسن، قاتل جد و برادر و دایی تو».
این بغضها و کینهها تا آن اندازه بود که معاویه گروهی از صحابه و تابعین را گمارد تا اخبار زشتی را دربارهی علی علیهالسلام که موجب طعن و برائت از وی میشد روایت کنند [42] و به کارگزاران خود بخشنامه کرد که از ذمهی من بری است کسی که دربارهی ابوتراب فضیلتی نقل کند و از آن پس خطیبان در هر شهری و بر سر هر منبری، علی علیهالسلام را دشمنام میدادند و از او و اهلبینش بیزاری میجستند. [43] .
این
کینهها تا آن جا که هر گاه بنیامیه میشنیدند بر مولودی نام علی نهادهاند، او را میکشتند. [44] و آن قدر ادامه داشت که هر روز عاشورا در جواب حسین بن علی علیهالسلام که پرسید! به چه گناهی ما را میکشند؟
گفتند: «نقاتلک بغضا منا لابیک»؛ «به خاطر کینهای که از پدرت به دل داریم». [45] .
و دیدیم که هم او با فرزند علی علیهالسلام چه کرد و چگونه بر خود میبالید و میگفت: «ای کاش! پدرانم زنده بودند و میدیدند که چگونه انتقام بدر و احد را گرفتم.» البته رسول آگاه و بیدار هم از پیش علی را بر این همه ستم آگاه ساخته و آمادهاش نموده بود.
علی علیهالسلام میگوید: «همراه رسول صلی الله علیه و آله از کوچه باغهای مدینه میگذشتیم. به باغی رسیدیم، عرض کردم: یا رسولالله چه باغ زیبایی! فرمود: چه زیباست! در بهشت زیباتر از اینها برای توست. تا به باغ دیگری رسیدیم، گفتم: یا رسولالله چه باغ زیبایی است! فرمود چه زیباست! و زیباتر از اینها برای تو در بهشت است. تا چندین باغ امر همین گونه بود. وقتی راهمان خلوت شد، پیامبر مرا در آغوش گرفت و در حال گریه، نالهای زد و فرمود: «پدرم به فدای تو باد ای شهید تنها!».
عرض کردم: یا رسولالله چرا گریه میکنید؟ فرمود: از کینههایی که در دل گروهی از مردم است و بعد از من آن را ظاهر میکنند؛ کینههای جنگ بدرو خون خواهیهای جنگ احد.
پرسیدم: آیا دینم سلامت خواهد ماند؟ فرمود: دینت در سلامت خواهد بود». [46] .
این کینهها همراه با حسادت بود. حسادت به علی علیهالسلام به سبب محبوبیت او نزد رسول صلی الله علیه و آله [47] و فضایل بیحساب او، از سبقت در ایمان و اسلام گرفته تا همسری زهرا علیهاالسلام تا فتح خیبر، قرائت سورهی برائت، جریان مباهله و احادیث منزلت، خلافه، وصیت، ثقلین و خلفای اثنی عشر و سد ابواب و... تا آیات «ولایت»، «تبلیغ»، «تطهیر»، «موده» و... تا سورههای «هل اتی»، «والعادیات» و... تا واقعهی غدیر (آن هم هفتاد روز قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله) و جریان قلم و دوات.
بیدلیل نبودن که رسول صلی الله علیه و آله در سال آخر عمر خود برای دعوت مردم به اسلام علی علیهالسلام را دوباره به یمن فرستاد، [48] آن هم پس از خالد بن ولید، [49] و آن هم برای ماهها، تا اهل یمن که از علی علیهالسلام کینهای و حسادتی نداشتند او را آن گونه که هست ببینند. همین است که بهترین یاران علی علیهالسلام نیز از یمن بودند [50] و گروهی از آنان بودند که
بعدها به کوفه آمدند و پس از شهادت امیرالمومنین علیهالسلام و خانهنشین شدن امام حسن علیهالسلام به قم مهاجرت کردند. [51] .
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
نوپا بودن اسلام
امام علی علیهالسلام یکی دیگر از ویژگیهای این دوران را نوپا بودن اسلام میداند و میگوید: «والناس حدیثو عهد بالاسلام». [52] حقیقت این است که اسلام هنوز در قلوب بسیاری از مردم راه نیافته بود و پس از فتح مکه، تمامی فرصتطلبان و محافظهکاران در دین داخل شدند و از دین مدخلی ساختند (یدخلون فی دین الله). به جای این که دین در آنها داخل شود، آنان از دین مدخلی ساختند. آیه نمیگوید: «یدینون دین الحق»، [53] که میگوید: «یدخلون»؛ دین در آنها نفوذ نکرده بلکه آنان از دین مدخلی ساختند.
«عمرو بن سلمه الجرمی»میگوید: هنگامی که خبر فتح مکه به ما رسید، همهی قبایل به اسلام روی آوردند. [54] .
بعضی از قبایل نیز چون هجوم دیگران را به مدینه برای تسلیم شدن دیدند
برای این که از قافله عقب نمانند اسلام آوردند. [55] .
هجوم همگانی قبایل به سوی مدینه در سال نهم و دهم هجری برای پذیرش اسلام، موجب شد قبایل اگر چه علاقهای به تسلیم شدن نداشتند، اما چارهای نیز جز آن نداشتند و حتی برخی برای کسب فضیلت بیشتر از یکدیگر سبقت میگرفتند. شناخت اندکشان از قرآن و اسلام و شخصیت رسول صلی الله علیه و آله، زمینهای بود برای انحراف. انحرافی که اگر زمینههای لازم را پیدا میکرد، میتوانست به خوبی وضع موجود را وارونه کند، به همین سبب بسیاری از آنان که ادعای پیامبری کردند، هوادارانی یافتند؛ مانند: «اسود عنسی» در یمن، «مسیلمه» در یمامه، «سجاح» در بنیتمیم، «طلیحه» در بنیاسد.
و سجاح زنی است که در قبیله بنیتمیم ادعای نبوت کرد سپاه کثیری نیز فراهم کرد. در جنگ یمامه، مسلمانان نزدیک بود که از مسیلمه- که سجاح را نیز به عقده خود درآورده و همدست خویش نموده بود- شکست بخورند. حتی گروهی از مسلمانان فرار کردند و سرانجام با بیش از هزار شهید توانستند بر آنان غالب شوند.
وفود یا هیاتهای نمایندگی پس از فتح مکه راهی مدینه شدند [56] و پس از اسلام آوردن، به نمایندگی از قبیلهی خود، اسلام آنان را نیز اعلام میکردند. پیامبر صلی الله علیه و آله از میان خودشان یا افراد دیگری از اصحاب خود، کسی را به عنوان سرپرست آنان تعیین و ایشان را به منطقهی خودشان اعزام میکرد. بیشتر آنانی که به نام مسلمان در سال دهم در جزیره العرب زندگی میکردند، پس از فتح مکه مسلمان شده بودند و این در حالی بود که اکثر قریب به اتفاق آنها در بادیهها زندگی میکردند و بسیاری از
آنان حتی یک بار نیز پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیده بودند. گاهی در مواردی این هیاتها، درخواستهای جاهلی، نظیر باقی گذاردن بتها تا مدتی یا اجازهی شرب خمر یا ترک نماز و... را مطرح میکردند.
گذشته از اینها، مسالهی ترس یکی از دلائل عمدهی قبایل برای تسلیم شدن بود، [57] . چون با سقوط قریش در سال هشتم هجری و پس از آن، سقوط طائف، حاکمیت شرک در جزیره به پایان رسید و قبایل مختلف دریافتند که توان مقابله با اسلام را ندارند. آنان بر اساس تصورات جاهلی خود که معمولا برای دفاع از خویش با قبیلهای برزگتر هم پیمان میشدند (حلف) تا هم خود را از گزند او حفظ کنند و هم یک پشتوانه و حامی قوی برای خود تدارک ببینند، معمولا وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند، از او میخواستند تا نوشتهای بنویسد تا آن چه از زمینها و مراتع و آبها در دست آنان هست از نظر پیامبر صلی الله علیه و آله به مالکیت کاملشان درآید. [58] .
واقعهی تبوک نیز که در سال نهم هجری اتفاق افتاد، نشان داد که بسیاری از آنان که به اسم مسلمان هستند، ایمان واقعی ندارند؛ زیرا هر کدام سعی داشتند به بهانهای از زیر بار جنگ شانه خالی کنند و پیامبر صلی الله علیه و آله را در جمعآوری نیرو با مشکل مواجه سازند. [59] .
ابنهشام در سیرهی خود مینویسد: وقتی خبر فوت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مکه رسید، بیشتر اهل مکه تصمیم گرفتند از اسلام بازگشته و مرتد شوند، تا آن جا که والی مکه از ترس فرار کرد و سهیل بن عمرو بر در کعبه ایستاد و با فریاد همه را گرد خود جمع آورد، آن گاه مردم را برحذر داشت و آنان را به یاد سخنان رسول صلی الله علیه و آله در همان جا انداخت که فرموده بود: «در صورت مسلمان بودن به گنجهای کسری و قیصر دست
مییابید و...» و بدین وسیله ایشان را از ارتداد بازداشت. [
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
باند نفاق
و آخرین ویژگی، وجود باندی پرقدرت و منافق است؛ نفاقی که از همان دوران مکی [61] شکل گرفت. برخی از همان ابتدا به طمع قدرت آمدند، چون از اهل کتاب شنیده بودند که این پیامبر کارش بالا میگیرد و بر تمامی جزیره مسلط میشود. از امام زمان علیهالسلام در روایتی، علت اسلام خلفا این گونه تحلیل شده که آن دو به طمع کسب قدرت اسلام آوردند، چون با یهود مجالست داشتند و از ایشان راجع به اخبار آینده که در تورات و سایر کتب آمده میپرسیدند... و بیعتشان با پیامبر صلی الله علیه و آله به این سبب بود که هر کدام به امارت شهری دست بیابند. [62] .
زید بن علی علیهالسلام هم میگوید: «به خدا قسم! اگر این جماعت میتوانستند حکومت را بدون اسلام به چنگ آورند، بدون شک این کار را میکردند و از نبوت رسول صلی الله علیه و آله برمیگشتند». [63] .
ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه میگوید: کسی از علی علیهالسلام سوال کرد: اگررسول خدا صلی الله علیه و آله پسر بالغ و رشیدی داشت آیا پس از فوت رسول صلی الله علیه و آله عربها تسلیم امر وی میشدند و میگذاشتند او به خلافت برسد؟ علی علیهالسلام فرمود: هرگز! بلکه اگر کاری غیر از آن چه من انجام دادم میکرد، او را میکشتند. تا آن جا که میفرماید: اگر قریش اسم رسول صلی الله علیه و آله را وسیلهای برای ریاست دنیوی و نردبانی برای رسیدن به قدرت نمیدانستند، پس از فوتش حتی یک روز هم خدا را عبادت نمیکردند. [64] .
و باز هم از علی علیهالسلام نقل است: «باند نفاق همپیمان شدند و طوماری در خانهی کعبه امضا کردند مبنی بر این که اگر خداوند، محمد صلی الله علیه و آله را به قتل برساند!! یا بمیرد، خلافت را از ما اهلبیت بگیرند» و علی علیهالسلام آنان را نام میبرد و آن گاه میگوید: «این را رسول صلی الله علیه و آله به من خبر داده است» و سلمان و ابوذر و مقداد را هم به شهادت میگیرد.
این منافقان پنج نفرند و به اصحاب صحیفه معروفند همان صحیفهی ملعونهای که علی علیهالسلام دوست داشت با آن خدا را ملاقات کند تا با همان بر منافقان احتجاج کند. [65] امام صادق علیهالسلام در مورد آن فرمود: (اذا کتب الکتاب قتل الحسین)؛ «هنگامی که آن
نوشته (صحیفهی ملعونه) نوشته شد حسین علیهالسلام به شهادت رسید». [66] و اینان با هفت نفر دیگر همانانی بودند که در بازگشت از تبوک، نقشهی قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را ریختند، اما صاعقهای زد و رسوا شدند.
این باند در حدیبیه گرچه فریاد میکردند، اما کاری از پیش نبردند و در واقعهی تبوک میخواستند از زیر جنگ شانه خالی کنند و در همان سال- سال نهم- و سال آخر تعدادشان آن قدر زیاد شد [67] که در واقعهی تبوک، برخی از آنان که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، به ساختن مسجد ضرار پرداختند و بسیاری نیز در مدینه ماندند. و پیامبر صلی الله علیه و آله برای این که مبادا اینان در غیاب او دست به توطئهای بزنند، علی علیهالسلام را در مدینه باقی گذاشت. ولی میبینیم در روزهای آخر حیات رسول صلی الله علیه و آله آن قدر قوی شدند که در برابر خواسته و اصرار رسول صلی الله علیه و آله برای آوردن قلم و دوات میایستند و در برابر او فریاد برمیدارند: «دعوا الرجل فانه لیهجر، حسبنا کتاب الله». [68] و رسول صلی الله علیه و آله برای افشا کردن این باند و نشان دادن بیکفایتیشان هیچ کم نگذاشت و حتی در آخرین لحظه میخواست مدینه را از نفاق خالی کند و آن همه اصرار میکرد که: «انفذوا بعث اسامه لعن الله من تخلف عنه». [69] و حتی جوانی هفده ساله را بر ایشان امیر کرد؛ اما آناننرفتند و ماندند و لعنت خدا را برای همیشه بر خود خریدند.
در برابر این همه اقدامات رسول صلی الله علیه و آله، دیگر این خود مردمند که باید گامی بردارند و اقدامی کنند. (لیقوم الناس بالقسط)؛ به پا دارند نه این که به پا داشته شوند «لیقام».
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)