صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 84

موضوع: چشمه در بستر(: تحلیلی از زمان‌شناسی حضرت زهرا علیهاالسلام)

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ترور ناکام


    باند نفاق در مراجعت از تبوک تصمیم گرفتند شتر پیامبر صلی الله علیه و آلهرا هنگام عبور از گردنه‌ای، پی کنند تا بدین وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله را کشته و این واقعه را تصادفی جلوه دهند [70] و در همان جا سقیفه‌ای به پا کنند و از سپاه برای ابوبکر بیعت بگیرند و آنگاه وارد مدینه شده علی علیه‌السلام را کنار بزنند و بر اوضاع مسلط شوند، سپاه هم که با آنها بود. اما جبرییل به رسول صلی الله علیه و آله خبر داد و رسول صلی الله علیه و آله با دلی مطمئن با «حذیفه» به طرف گردنه حرکت کرد. آنگاه صاعقه‌ای زد و تمامی‌باند نفاق چهره‌هاشان نمایان شد و در حالی که رسول صلی الله علیه و آله آنان را صدا می‌کرد، پا به فرار نهادند، البته رسول صلی الله علیه و آله به حذیفه امر کرد آنان را تعقیب کند. تعداد اینان که به «اصحاب عقبه» معروف شدند، دوازده نفر است؛ پنج نفر «اصحاب صحیفه»، پنج نفر «اصحاب شوری»، «عمروعاص» و «معاویه». [71] در نقلی دیگر تعدادشان چهارده [72] یا پانزده [73] نفر ذکر شده است.








    انکار فوت رسول
    عمر شمشیر کشیده بود و مدام فریاد می‌زد که رسول خدا صلی الله علیه و آله نمرده و هر کس مدعی مردن او باشد او را با شمشیر خواهم کشت. او زنده است و مانند موسی برمی‌گردد. [74] او بدین وسیله می‌خواست منکر خلافت علی علیه‌السلام شود، چون آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده است و بازمی‌گردد، دیگر علی علیه‌السلام چه کاره است و وصی و جانشین برای چه؟
    اگر چه عده‌ای معتقدند وی بدین وسیله می‌خواست تا ابوبکر که در آن هنگام خارج از شهر بود، برسد، [75] ولی من معتقدم که آنان تصمیم خود را گرفته بودند و بر
    همین اساس بود که منکر فوت رسول صلی الله علیه و آله شدند؛ زیرا با آن همه سفارش‌ها و تأکیدهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کمان نمی‌کردند بتوان این حق را ربود. و طبیعی جریان این گونه می‌شد که پس از جعل احادیثی، سقیفه را هم در خود مسجد مدینه تشکیل می‌دادند و آن گاه، ابوبکر به عنوان کسی که امور را در دست می‌گیرد تا خود پیامبر صلی الله علیه و آله برگردد، خلافت را به عهده می‌گرفت. اما خبر دادن دو نفر از انصار و این که عده‌ای در سقیفه گرد آمده‌اند تا خلیفه‌ای تعین کنند، باعث تغییر نقشه شد



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    انکار فوت رسول


    عمر شمشیر کشیده بود و مدام فریاد می‌زد که رسول خدا صلی الله علیه و آله نمرده و هر کس مدعی مردن او باشد او را با شمشیر خواهم کشت. او زنده است و مانند موسی برمی‌گردد. [74] او بدین وسیله می‌خواست منکر خلافت علی علیه‌السلام شود، چون آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده است و بازمی‌گردد، دیگر علی علیه‌السلام چه کاره است و وصی و جانشین برای چه؟
    اگر چه عده‌ای معتقدند وی بدین وسیله می‌خواست تا ابوبکر که در آن هنگام خارج از شهر بود، برسد، [75] ولی من معتقدم که آنان تصمیم خود را گرفته بودند و بر
    همین اساس بود که منکر فوت رسول صلی الله علیه و آله شدند؛ زیرا با آن همه سفارش‌ها و تأکیدهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کمان نمی‌کردند بتوان این حق را ربود. و طبیعی جریان این گونه می‌شد که پس از جعل احادیثی، سقیفه را هم در خود مسجد مدینه تشکیل می‌دادند و آن گاه، ابوبکر به عنوان کسی که امور را در دست می‌گیرد تا خود پیامبر صلی الله علیه و آله برگردد، خلافت را به عهده می‌گرفت. اما خبر دادن دو نفر از انصار و این که عده‌ای در سقیفه گرد آمده‌اند تا خلیفه‌ای تعین کنند، باعث تغییر نقشه شد



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    زمینه‌چینی‌ها و اقدامات رسول برای جانشینی علی

    اگر چه اقدامات رسول صلی الله علیه و آله و جانشینی بعد از خود در نوشته‌ای دیگر به تفصیل آورده شده است، ولی اشاره‌اش خالی از فایده نیست، که گاهی نم بهتر از خشکی است.
    مسأله‌ی جانشینی علی علیه‌السلام از نخستین روز دعوت علنی مطرح شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در جاهای گوناگون و به مناسبت‌های مختلف چه به صورت مستقیم و چه به صورت بیان فضایل علی علیه‌السلام، آن را مطرح می‌کرد و تذکر می‌داد. این همه احادیث، از «منزلت» گرفته تا «ثقلین» و «خلفای اثنی عشر»، «سد الابواب الا بابه»، «انا مدینة العلم»، «الحق مع علی»، «انا علیا منی»، «تزویج علی» و «کساء» و... (نزدیک به 30 حدیث به نقل از اهل سنت) و هم چنین این همه سوره و آیه، از آیه‌ی (انما ولیکم الله) گرفته تا آیات «تبلیغ»، «تطهیر»، «مودة»، «مباهلة»، «السابقون» «من یشری نفسه»، «نجوی» و... (نزدیک به 90 آیه به نقل از اهل سنت) [76] و نیز این همه

    تذکرهای گوناگون از سگ‌های حوأب [77] گرفته تا داستان علی علیه‌السلام [78] و... همه و همه در راستای همین تذکرها و تأکید بر این حق مهم است، تا واقعه‌ی غدیر که هفتاد روز قبل از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به وقوع پیوست و جمعیتی عظیم در زیر آفتاب نیمروز با علی علیه‌السلام بیعت کردند و دین به اکمال و اتمام رسید و دین مرضی و خداپسند، دین همراه مقام ولایت شد. در آخرین روزها نیز رسول صلی الله علیه و آله در بستر بیماری فرمود: قلم و داتی بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من شما را از گمراهی حفظ کند. آنانی که می‌دانستند پیامبر صلی الله علیه و آله چه می‌خواهد بنویسد، فریاد «دعوا الرجل فانه لیهجر، حسبنا کتاب الله» سر دادند.
    دیگر اقدام رسول، تأکید بر پیوستن به سپاه اسامه بود و این که این سپاه از مدینه خارج شود، آن هم با این تعبیر که «لعن الله من تخلف عنها» و تنها علی علیه‌السلام باید در کنار رسول صلی الله علیه و آله بماند. آنان هم به بهانه‌ی این که ما نگران رسول صلی الله علیه و آله هستیم و چگونه می‌توانیم از مدینه خارج شویم و خبر رسول صلی الله علیه و آله را از کاروانیان سر راه بگیریم، ماندند و لعنت خدا را بر خود خریدند. علاوه بر همه اینها، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای بعد از خود نیز نشانه‌ها و علامت‌هایی باقی گذاشت. منافقان هر چند از نوشتن و کتابت او جلوگیری کنند، از نشانه‌ها و علامتهایش نمی‌توانند جلوگیر باشند. این علامتها، انسانهای گویا، فاطمه علیهاالسلام، ابوذر، عمار، و همراهی قرآن روشنگر است.

    زهرا علیهاالسلام، برای دوره‌ی شیخین؛
    ابوذر، برای زمان عثمان؛
    عمار، در برابر معاویه؛
    و همراهی قرآن تا امروز.
    رسول بارها فرموده بود فاطمه علیهاالسلام پاره‌ی تن من است. هر که او را به خشم آورد، مرا و خدا را به خشم آورده است.
    و فاطمه علیهاالسلام بر شیخین خشمناک بود و در هر نماز آنان را نفرین می‌کرد. پنهانی قبرش، گواه این خشم است. [79] .
    و رسول گفته بود آسمان بر راست‌گوتر از ابوذر سایه نیانداخته است. [80] .
    و این زبان و صادق و برنده، رویاروی عثمان بود. [81] .
    و رسول گفته بود که عمار را، گروه ستمگر می‌کشند. [82] .
    و عمار در کنار علی علیه‌السلام بود و شمشیرش بر سینه‌ی معاویه. [83] (همین بود که با شهادت عمار، سپاه شام متزلزل شد و معاویه به دست و پا افتاد و حیله‌ها کرد).

    و رسول در جاجای مختلف اعلام کرده بود که جانشینان من دوازده نفرند، [84] و گفته بود من دو چیز را در میان شما می‌گذارم که چراغ راه و مانع گمراهی شما هستند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا این که در حوض کوثر بر من وارد شوند. [85] .
    و امروز جز شیعه کسی با این گفته همراه نیست که دیگران قرآن و عترت را از هم جدا کردند و بین قرآن و خلیفه و وصی رسول، فاصله انداختند در حالی که رسول به همراهی آن‌ها شهادت داده بود. همان گونه که با زبان گویایش از یوم الانذار... و با دست بلندش در غدیر... و با تقاضای قلم در واپسین لحضه‌های زندگی، و با فاطمه علیهاالسلام و ابوذر و عمار در دامن تاریخ، این رهبری و ولایت و این سرپرستی را گواهی داده و راه علی را به نور بسته بود.
    به راستی که رسول صلی الله علیه و آله هیچ کم نگذاشت و آن قدر بر این حق تأکید و سفارش می‌کرد که بیشتر از آن متصور نبود و این حق تا آن جا پیش رفت که «مزد رسالت»، بل «مکمل و متمم دین» قرار گرفت. و دیگر این خود مردم‌اند که باید همتی کنند و گامی بردارند. [86] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    چرا انصار در سقیفه گرد آمدند؟

    این که چرا انصار با آن که یاران فداکاری برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند، این گونه با شتاب و دور از چشم مهاجران و قریش برای تعیین خلیفه در سقیفه گرد آمدند، سؤال خوبی است که در تحلیل آن می‌توان به طور خلاصه به عواملی چند اشاره کرد:
    1. ترس از قدرت قریش و انتقام گرفتن آنان از انصار؛ زیرا که قریش که بیشترشان جزو گروه مؤلفة القلوبند، در هر حال انصار را قاتلان خویشان خود می‌دانستند و طبیعی بود که انصار از حاکمیت آنان وحشت داشته باشند. چنان که حباب بن منذر که از بزرگان انصار بود، در سقیفه گفت: ما ترس از آن داریم کسانی از شما بر سر کار آیند که ما، پدران و برادران‌شان را در جنگ کشته‌ایم؛ ترس از این که این افراد از ما انتقام بگیرند. [87] هم او به انصار گفت: اگر با این افراد بیعت کردید پس از چندی خواهید دید که فرزندان شما در درب خانه‌های این افراد به گدایی سرگرم‌اند و حتی از دادن آب نیز به آنان دریغ می‌کنند. [88] چنان چه بعدها حسان بن ثابت به قریش درمورد فشارها و آزارهای آنان به انصار گفت: گناه ما این است که ما پدران و برادران شما را کشتیم. [89] .
    2. آگاه بودن از قدرت و نفوذ باند نفاق و دسیسه‌ها و تحرکات آنان در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله برای کنار گذاشتن علی علیه‌السلام و به قدرت رسیدن خود، [90] تا آنجا که شاهد بودند که چگونه منافقان با دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله برای پیوستن به سپاه اسامه و یا آوردن قلم و کاغذ، مخالفت می‌کنند.
    3. از رسول صلی الله علیه و آله شنیده بودند که بعد از او به آنان صدماتی می‌رسد و باید بردبار و شکیبا باشند [91] و این هشدار رسول صلی الله علیه و آله و سلم (در صورت صحت خبر) به جای آن که سبب هشیاری آنان گشته و موجب موضع‌گیری صحیح و حمایتشان از علی علیه‌السلام بشود، باعث سوء استفاده‌ی سران آنان شد.
    4. نبود امثال «سعد بن معاذ» در میان آنان؛ همان بزرگ مردی که اگر زنده بود چه بسا هرگز سقیفه‌ای پا نمی‌گرفت.
    5. سران و اشراف انصار خود نیز منافق بودند و همین‌ها توده انصار را هم به دنبال خود می‌کشاندند. حقیقت مطالب این است که نفاق مختص قریش و مهاجران نبوده بلکه در میان انصار هم رواج داشته است و سران انصار با علی علیه‌السلام دشمن بودند. و بسیاری از کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را در لشگر اسامه قرار داده بود از رییس و مرئوس به نظر می‌رسد که منافق بوده و با علی علیه‌السلام دشمنی داشته‌اند و به همین سبب پیامبر صلی الله علیه و آله می‌خواسته آنان را روانه کند تا مدینه برای علی علیه‌السلام خالی بماند.
    تعجب نکنید که بزرگان انصار منافق شده باشند. مگر همین‌ها نبودند که در تقسیم غنایم حنین به رسول صلی الله علیه و آله اعتراض کردند؟! [92] آیا اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و آله با ایمان واقعی جمع می‌شود؟ به گفته امام باقر علیه‌السلام، انصار از همان روز، بی‌نور شدند. «فحط الله نور هم» [93] همین انصار و رییس آنان «سعد» اگر چه در سقیفه شکست خوردن اما باز هم با علی بیعت نکردند. رسول صلی الله علیه و آله از قبل درباره‌ی علی علیه‌السلام گفته بود: دوست نمی‌دارد تو را مگر مؤمن، و دشمن نمی‌دارد تو را مگر منافق. سعد می‌توانست با کمک فامیل خود، علی علیه‌السلام را به حق خود برساند، چون علی علیه‌السلام می‌گفت: اگر چهل یاور داشتم در خانه نمی‌نشستم. ولی سعد در عین آنکه با قریش دشمن بود، با علی علیه‌السلام نیز دشمن بود و حاضر نبود که او به خلافت برسد، چون می‌دانست که با وجود علی علیه‌السلام جایی برای امثال او نیست.
    علی علیه‌السلام می‌فرمود: به جز اهل‌بیت برای من یاوری نبود و من نخواستم آنان را به کشتن دهم. [94] از این کلام چنین برمی‌آید که مهاجر و انصار همگی با علی علیه‌السلام بد بودند و اگر جنگی می‌شد، اهل‌بیت او کشته می‌شدند.
    ابن ابی‌الحدید از کتاب سقیفه‌ی ابوبکر جوهری نقل می‌کند: پس از قضیه‌ی سقیفه «سعد بن عباد» حکایتی را نقل نمود که موجب خلافت علی علیه‌السلام بود. پسر او «قیس» گفت: تو از پیامبر این سخن را درباره‌ی علی شنیدی و با این حال در صدد گرفتن خلافت برآمدی و اصحاب تو می‌گفتند از ما امیر و از قریش امیری باشد؟!
    به خدا سوگند پس از این تا زنده‌ام با تو سخن نخواهم گفت. [95] .

    این عوامل باعث شد که انصار بر مهاجران و قریش پیش‌دستی کرده و جلو بیافتند. اگر انصار به جای جمع شدن در سقیفه، همراه سپاه اسامه خارج شده بودند و یا به دفن و تجهیز رسول صلی الله علیه و آله می‌پرداختند، منافقان به این زودی موفق به غصب خلافت نمی‌شدند و باز، اگر پس از شکست در سقیفه، به دعوت‌های علی علیه‌السلام و استغاثه‌های زهرا علیهاالسلام گوش می‌دادند و به حمایت علی علیه‌السلام برمی‌خاستند، نه خود نابود می‌شدند و نه اهل‌بیت از خلافت کنار گذاشته می‌شدند. آنان به جای بازگشت از اشتباه خویش، در مقام توجیه و در واقع برای قطع کردن رگ غیرت و احساسات مردم می‌گفتند: اگر علی علیه‌السلام زودتر آمده بود، ما با او بیعت می‌کردیم؛ اما، اکنون دیگر بیعت خود را نمی‌شکنیم! [96] غافل از این که این توجیهی بیش نبود، گویا از یاد برده بودند که پیشتر در غدیر با علی علیه‌السلام بیعت کرده بودند و پیش از آن هم در عقبه.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    تغییر نقشه

    به عنوان آخرین حربه قرار بر این شد که با انکار فوت رسول خدا صلی الله علیه و آله مانع خلافت علی علیه‌السلام شوند تا این که دو نفر از انصار مخفیانه از سقیفه خارج شده و خود را به عمر و ابوبکر رسانده و آن دو را در جریان گذاشتند. [97] ابوبکر که یکی از مغزهای طراح این باند بود متوجه شد که می‌توان خلافت را این گونه هم ربود. این بود که بلافاصله نقشه را تغییر داد و پس از دیدار از جنازه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و عمر را دید که شمشیر کشیده و فریاد می‌زد: «به خدا سوگند! پیامبر نمرده، او زنده است و برمی‌گردد و هر کس که بگوید او مرده، با همین شمشیر او را خواهم کشت». وی را به آرامش دعوت کرد و آنگاه ادامه داد: ای کسی که سوگند یاد می‌کنی، هر کس محمد صلی الله علیه و آله را می‌پرستید پس او مرده است و هر کس خدا را می‌پرستد پس او نمی‌میرد. خداوند فرموده: (انک میت و انهم میتون) و فرموده (افان مات او قتل انقلبتم
    علی اعقابکم). [98] و بدین وسیله او را متوجه ساخت که نقشه عوض شده و این در حالی بود که «عمرو بن زائده» همین آیات را برای عمر خوانده بود، اما او قانع نشده بود.
    عمر تا این آیات را از زبان ابوبکر شنید خود را به غش زد، او را به بیرون جمعیت بردند. مردم به عزاداری و علی علیه‌السلام و اهل‌بیت نیز به دفن و تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول گردیدند. مثلث ابوبکر، عمر و ابوعبیده، با شتاب خود را به سقیفه رساندند و در راه قرارها را گذاشتند و اگر ابوعبیده، در زمان عمر به سبب طاعون نمرده بود بدون شک خلافت به عثمان نمی‌رسید، و همین گونه است «سالم مولی حذیفه» این دو نفر از اصحاب صحیفه بودند و عمر خود بارها از مرگ این دو اظهار تأسف می‌کرد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    سخنرانی ابوبکر در سقیفه

    اشاره است به سخنرانی ابوبکر در سقیفه در جمع انصار. او در قسمتی از خطبه‌ی خود چنین گفت:
    «اگر خزرج داوطلب این مقام بشود، مسلم است که اوس تن در نخواهد داد و همچنین اگر اوس داوطلب شود، بدیهی است که خزرج تن در نخواهد داد. در نتیجه زد و خورد و کشتاری در میان دو قبیله روی خواهد داد که هیچ گاه فراموش نشود و جراحت‌های علاج ناپذیری وارد خواهد آمد. و اگر کسی از میان شما برخیزد و صدایی بلند کند، مثل این است که در میان چنگال شیری گرفتار شده باشد که مهاجر او را بجود و انصار او را مجروح کند». [100] .
    این سخنان به خوبی نشان می‌دهد که چگونه ابوبکر با مکر و شیطنت بین اوس
    و خزرج اختلاف می‌اندازد و چگونه دو دسته‌ی رقیب را به جان یکدیگر انداخته و رگه‌های تعصب جاهلی را زنده می‌کند و آنچه را که رسول صلی الله علیه و آله سال‌ها برای آن خون‌دل خورده بود بر باد می‌دهد و رگه‌های کهن تعصب جاهلی را از نو رنده می‌کند. این بود که «ابن دأب عیسی بن زید» گفت: «فرماهم بالمسکته!» یعنی ابوبکر آخرین تیری را که در ترکش داشت علیه این جمعیت به کار برد. [101] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    حیله

    ابوبکر بعد از سخنرانی خطاب به انصار گفت: «ای جماعت! من انتخاب یکی از این دو نفر- عمر و ابوعبیده- را به مصلحت شما می‌دانم. با هر یک از این دو که می‌خواهید بیعت کنید». آن دو هم مطابق قرار آنچه ابوبکر به آنان حوالت داده بود، به خودش پاس دادند و گفتند: «نه! به خدا قسم ما هیچ کدام با بودن تو، عهده‌دار این امر نمی‌شویم. تو یار غار پیامبری. دستت را بیش آور تا با تو بیعت کنیم» و آن گاه به طرف ابوبکر حرکت کردند.
    اوسی‌ها که می‌دیدند نزدیک است سعد بن عبادة؛ رییس خزرج، خلیفه شود و از این امر ناراحت و نگران بود، حال که می‌دیدند خلافت از دست آنان پرید، در دل مسرور شدند. از این رو برای آن که اولین کسانی باشند که با ابوبکر بیعت کنند تا در نتیجه به پست‌های حساس‌تری دست یابند، کوشیدند زودتر از عمر و ابوعبیده خود را به ابوبکر رسانده و با او بیعت کنند. [102]

    خزرجی‌ها نیز برای آنکه عقب نمانند، شتاب کردند و البته حسادت «بشیر بن سعد»خزرجی به پسر عموی خود «سعد» و رقابت بین آن دو بر این شتاب بی‌تأثیر نبود [103] و چون او، خود، نیز ادعای ریاست خزرج را داشت، در این میان تنها سعد بن عباده، رییس خزرجی میان دست و پا له شد [104] و هر چه فریاد می‌زد، کسی به دادش نمی‌رسید. اولین کسی که از قبیله اوس با ابوبکر بیعت کرد، «اسید بن حضیر» بود.
    رای همین بود که نیازهای او را بر طرف ساختند و عمر حتی پس از مرگش، تمامی دیون او را پرداخت کرد. [105] .
    کودتای سقیفه به همین سرعت شکل گرفت و به همین دلیل عمر همیشه می‌گفت: «امر ابوبکر در سقیفه ناگهانی شکل گرفت و خدا ما را از شرش حفظ کرد!!».



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    کودتا

    اشاره است به «فلتة» و ناگهانی بودن کودتای سقیفه و بیعت با ابوبکر.
    و اول کسی که به آن اعتراف کرد، خود او بود. [106] عمر هم همیشه می‌گفت: «کانت بیعة ابی‌بکر فلتة و قی الله المسلمین شرها و من اتی (اودعاکم الی) مثلها فاقتلوه». [107] .
    بیعت ابوبکر شتاب‌زده و ناگهان (بدون مشورت) بود و خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ کرد و هر کس به این شکل در انتخاب خلیفه عمل کند، او را بکشید.
    این شتاب و عجله برای تصاحب خلافت تا آن جا بود که هیچ کدام از ابوبکر و عمر و عایشه در دفن رسول خدا شرکت نداشتند. [108] عایشه می‌گوید: ما از دفن پیامبر آگاه نشدیم مگر آن گاه که صدای بیل‌ها را شنیدیم. [109] زهرا علیهاالسلام نیز در سخنرانی
    کوتاهی در هنگام هجوم به خانه‌اش فرمود: «لا عهد لی بقوم اسوأ محضرا منکم، ترکتم رسول‌الله جنازة بین ایدینا و قطعتم امرکم بینکم لم تستأمرونا و صنعتم بنا ما صنعتم و لم تروا حقنا». [110] .
    میاندارمراد «اولی» است.






    اولین نفر
    اشاره به اولین کسی که با ابوبکر در مسجد رسول صلی الله علیه و آله بیعت کرد که به گفته‌ی علی علیه‌السلام آن پیر «شیطان» بود. [111] او هنگام بیعت با ابوبکر گفت: مدت‌ها چشم

    [ صفحه 75]

    انتظار خلافت تو بوده‌ام... و آن گاه پس از بیعت، آهسته زیر لب گفت: «یوم بیوم آدم». یک روز به روز آدم (که سبب گردید با سجده نکردن به او از بهشت رانده شوم. حال امروز با این کار سبب گردیدم که ابنای بشر از بهشت رانده شوند).
    سلمان و سقیفه
    این کلام سلمان بود به آنانی که شتابان و موفق از سقیفه بازمی‌گشتند و آن را با لحنی گوشه‌دار و تعبیری پرمعنا به زبان فارسی گفت تا عمق احساس و دردش را بهتر بیان کند، او گفت: «کردید و نکردید»!. [112] و مقصودش این بود که کردید آن چه خود می‌خواستید و نکردید آن چه رسول خدا صلی الله علیه و آله از شما خواسته بود و با کنار گذاشتن علی علیه‌السلام، هنوز از عمق فاجعه و محرومیت همه انسان‌ها برای همیشه غافلید.

    [ صفحه 76]
    اقدامات کودتاگران
    اشاره
    هر باند کودتاگری با دو گروه درگیر است: «توده» و «مخالفان سرشناس». این باند برای درگیری با آنان، احتیاج به یک حامی مسلح و پشتوانه‌ی نظامی دارد. پس می‌شود سه عنصر: 1. قدرت نظامی 2. توده مردم 3. مخالفان سرشناس.
    قدرت نظامی
    پشتوانه و حامی مسلح باند کودتا، قبیله‌ی وحشی و بدوی «بنی‌اسلم» است. که به اقرار خود عمر در پیروزی کودتاگران نقش به سزایی داشت.
    طبری نقل می‌کند که قبیله‌ی «اسلم» پس از ورود به مدینه چنان در کوچه‌ها تجمع کردند که کوچه‌ها جای گنجایش آنان را نداشت. و عمر می‌گفت: همین که قبیله‌ی اسلم را دیدم به پیروزی یقین پیدا کردم. [113] .
    ابن‌اثیر در کامل می‌نویسد: «قبیله‌ی بنی‌اسلم آمدند و بیعت کردند. پس ابوبکر

    [ صفحه 77]

    قوی شد و آن گاه مردم با ابوبکر بیعت کردند. [114] .
    گویاتر از این دو، بیان شیخ مفید در کتاب (جمل) است. او از قول ابومخنف نقل می‌کند که. گروهی از اعراب بادیه بودند که برای تهیه‌ی آذوقه و خواربار به مدینه داخل شدند، اما مردم مدینه به علت فوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنان اعتنایی نکردند. آنان نیز با خلیفه جدید بیعت کردند و امر او گردن نهادند. آن گاه عمر آنان را طلبید و به ایشان گفت: در ازای بیعت با خلیفه‌ی رسول خدا آن چه نیاز دارید از خواربار و آذوقه- بی هیچ عوضی- برگیرید و به سوی مردم درآیید و آنان را گرد آرید و وادار به بیعت کنید و هر که امتناع کرد، بر سر و پیشانی‌اش بکوبید! راوی می‌گوید. به خدا قسم دیدم که آن قبیله‌ی بدوی در دم، کمربندها را محکم کردند و دستارها بر گردن حمایل نموده و با چوب‌دستی به مردم حمله کردند و با آن محکم به مردم می‌زدند و آنان را به زور وادار به بیعت می‌کردند. [115] .
    از این رو بعدها برای جبران اولین اقدام بزرگ کوشیدند اینان را از ننگ اعرابی بودن (جاهلیت و بدویت) استثنا کنند؛ عایشه به پاس خدماتی که به پدرش

    [ صفحه 78]

    کردند، از قول پیامبر در فضیلت آنها روایتی ساخت که آثار کذب بر خواننده‌ی آگاه پوشیده نیست. [116] .
    با توجه به آنچه درباره‌ی بنی‌اسلم نقل شد، و این که آنان در همان بحبوحه‌ی فوت رسول به مدینه می‌آیند دور از ذهن نخواهد بود اگر بگویم ابوبکر از قبل با آنان تماس گرفته و با هم قرارها را گذاشته‌اند به ویژه اگر بپذیریم که در هنگام فوت پیامبر، ابوبکر در خارج از مدینه به سر می‌برده است.
    توده مردم
    باند کودتا در برابر توده‌ی مردم این اقدامات را انجام دادند.
    1. ایجاد رعب و وحشت با استقرار قبیله مسلح و وحشی بنی‌اسلم در کوچه پس کوچه‌های مدینه و ترور یا ضرب و شتم برخی از سران و مخالفان. به همین سبب بود که خانه‌ی زهرا علیهاالسلام را به آتش کشیدند، سر «مالک بن نویره» را از تن جدا کردند و «فجائه» را در مدینه، زنده زنده در آتش سوزاندند.
    2. ایجاد تزلزل با پخش شایعات و احادیث جعلی و بی‌اساس؛ مانند آنچه ابوبکر می‌گفت، «ما از پیامبر شنیدیم که فرمود: خلافت و نبوت برای ما اهل‌بیت جمع نمی‌شود».
    علی علیه‌السلام در مقابل پرسید، «آیا کسی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا با تو بود که شهادت بدهد؟» عمر برخاست و با اشاره به ابوبکر گفت: «خلیفه‌ی رسول خدا راست می‌گوید، من این کلام را همان گونه که ابوبکر گفت، از پیامبر شنیدم».
    بعد از عمر، «ابوعبیده»، «سالم»- مولی ابی‌حذیفه- و «معاذ بن جبل» گفتند، ما

    [ صفحه 79]

    نیز همین کلام را از پیامبر شنیدیم. [117] .
    3. قرار دادن مردم در برابر اهل‌بیت، با جعل حدیث، «انا معاشر الانبیاء لا نورث درهما و لا دینارا»، که تنها عمر و عایشه شهادت دادند و گفتند: ما از پیامبر شنیدیم که این گونه می‌فرمود. درباره‌ی همین شهادت دروغ بود که زهرا علیهاالسلام فرمود: «هذا اول شهادة زور شهدا بها فی الاسلام». این نخستین شهادت باطل در اسلام است که آن دو نفر شهادت دادند». [118] .
    ابوبکر بر پایه‌ی همین حدیث جعلی، فدک را از دست زهرا علیهاالسلام درآورد و به مردم می‌گفت، «فدک از اموال عمومی است، چرا باید در دست فاطمه باشد؟» و برای تحریک بیشتر مردم در جواب حضرت زهرا علیهاالسلام می‌گفت: ما درآمد فدک را صرف سپاه اسلام برای جهاد با دشمنان می‌نماییم «یقاتل بها المسلمون و یجاهدون الکفار». [119] .
    می‌بینی که چگونه هم قدرت اقتصادی را از اهل‌بیت می‌گیرند و مردم را در برابر آنها قرار می‌دهند!.
    4. خریدن مردم به وسیله‌ی پول، تا آن جا که حتی بین مردم پول تقسیم می‌کرد. ابن ابی‌الحدید نقل می‌کند وقتی ابوبکر بر سر کار آمد پولی در میان مهاجر و انصار تقسیم گردید و در این میان قدری را برای زنی از انصار بردند، وقتی که زن پرسید این پول برای چیست؟ گفتند، پولی است که ابوبکر داده و سهمی نیز به تو رسیده است. زن گفت، آیا می‌خواهید در امر دین به من رشوه دهید. به خدا

    [ صفحه 80]

    سوگند! هرگز چیزی از آن را نخواهم پذیرفت. [120] .
    5. در لباس دلسوزی درآمدن و برای مردم دایه‌های مهربان‌تر از مادر شدن. وقتی به ابوبکر اعتراض می‌شد که با وجود علی علیه‌السلام چرا خلافت را عهده‌دار شدی؟ می‌گفت، «از فتنه ترسیدم» [121] و دیگران نیز فریاد می‌زدند اگر با ابوبکر بیعت نشود، فتنه‌ها ایجاد می‌گردد.
    مخالفان
    اشاره
    مخالفت‌ها گاهی از جانب افراد به صورت فردی و گاهی از جانب قبایل به صورت دسته جمعی صورت می‌گرفت و در رابطه با هر یک از اینها از جانب باند کودتا اقدامات متعدد و مزورانه‌ای صورت گرفت.
    تطمیع
    1. تطمیع: آن هم با وعده‌ی قدرت و شرکت در حکومت و یا با پول و درهم و دینار.
    عده‌ای را با وعده‌ی قدرت و حکومت به طمع انداختند و خریدند، و مانند «عثمان». در راستای همین سیاست به نزد «عباس»، عموی علی علیه‌السلام رفتند و به او پیشنهاد شرکت در خلافت را دادند، اما او دست رد به سینه ایشان زد. [122] .

    [ صفحه 81]

    عده‌ای دیگر را نیز با درهم و دینار و بخشش مال و منال، رام ساختند هم چون «ابوسفیان»، «طلحه»، «اسید بن حضیر» و...
    به ابوسفیان که مأمور جمع‌آوری زکات‌های شهر بزرگ طائف بود، تمامی آنچه را جمع کرده بود به عنوان حق السکوت بخشیدند [123] و بعدها هم- پس از فتح شام- حکومت آنجا را به فرزندان وی واگذار کردند.
    تهدید
    2. تهدید: عده‌ای را با تهدید به قتل و ضرب و شتم از صحنه خارج کردند و در برابر برخی دیگر، پا را از تهدید فراتر گذاشته، به ضرب و شتم‌شان پرداختند. شمشیر «زبیر» را شکسته و بر سینه‌اش نشستند، [124] «ابوذر» و «سلمان» و «مقداد» را آن گونه زدند که سلمان می‌گوید، گردنم هم چون غده‌ای ورم کرد و بالا آمد [125] و اگر علی علیه‌السلام به فریادش نرسیده بود، او را کشته بود.
    «بریده‌ی اسلمی» را به دستور عمر با ضرب و جرح از مسجد بیرون کردند، به سبب این که در مسجد به ابوبکر می‌گفت، این حدیثی که تو از پیامبر نقل می‌کنی که نبوت و خلافت در یک نسل جمع نشود، دروغ است و شما همان دو نفری هستید که رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما فرمود: خدمت علی بروید و به ولایت او بر مؤمنان تسلیم شوید و شما هم گفتید: آیا دستور خدا و رسول است؟ و آن حضرت هم فرمود. آری. بریده‌ی اسلمی می‌گفت: شما دروغ گویید و به خدا قسم در شهری که تو امیر آن باشی سکونت نمی‌کنم. پس آن گاه به دستور عمر او را کتک زدند و بیرونش

    [ صفحه 82]

    انداختند. [126] .
    «مالک بن نویره» را که به ابوبکر اعتراض می‌کرد که: از منبر رسول خدا پایین بیا؛ زیرا آنجا جایگاه علی علیه‌السلام است؛ زدند و از مسجد بیرون انداختند [127] و همین جسارت سبب شد که ابوبکر، «خالد بن ولید» را برای کشتن او مأمور کند. [128] .
    «مقداد» را آن چنان زدند که اگر علی علیه‌السلام به فریادش نرسیده بود و او را از زیر مشت و لگدهای آنان نجات نمی‌داد، جان باخته بود. [129] .
    «حباب بن منذر» آن بزرگ صحابی و مجاهد بدری را با آن همه سابقه درخشان به جرم این که در سقیفه در برابر ابوبکر شمشیر کشیده بود و خلافت او را قبول نکرده بود، در همان سقیفه لگدکوبش کردند و دهانش را پر از خاک نمودند. [130] .
    ام‌ایمن (پرستار پیامبر صلی الله علیه و آله) را که به آنان اعتراض می‌کرد، به دستور عمر از مسجد بیرون انداختند. ام‌ایمن می‌گفت. ای ابوبکر! چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر کردی! [131] .
    حصر
    3. حصر: عمر پس از کودتای سقیفه، خروج صحابه را از مدینه ممنوع کرد، به بهانه‌ی این که می‌ترسم اصحاب رسول در میان مردم پراکنده شود و باعث گمراهی مردم شوند. [132] .

    [ صفحه 83]
    تزویر و دروغ
    4. تزویر و دروغ: این سیاست بر کسانی کارگر افتاد که در عین تقوا، احادیث دروغ و تبلیغات مسموم باند کودتا، بالاخره آنان را نیز به شک و شبهه می‌انداخت. گرچه بعضی از آنان به زودی به اشتباه خود پی برده و برگشتند، اما شد نوشداروی پس از مرگ سهراب. [133] .
    ترور و کشتار
    5. ترور و کشتار: این خطرناک‌ترین اقدام باند نفاق بود. به عنوان آخرین حربه، آنانی را که قابل تطمیع و خریداری نبودند یا تهدیدهاشان کارگر نمی‌افتاد، ناجوانمردانه ترور می‌کردند یا به جرم ارتداد، به کشتار دسته جمعی آنان می‌پرداختند. آنان با این اقدام علاوه بر این که مخالفان را از سر راه برمی‌داشتند، در دل توده نیز رعب و وحشت ایجاد می‌کردند.
    سعد بن عبادة، بزرگ قبیله خزرج بود و نه تنها با ابوبکر بیعت نکرد که عمر را هم تهدید کرد. او را شبانه در تاریکی با تیری کشتند و آن گاه اعلان کردند که جن‌ها او را کشتند! و از زبان آنها شعر هم برایش سرودند! [134] (این است که به قتیل الجن، معروف شد!) در حالی که همگان از قبل شنیده بودند که عمر در سقیفه فریاد زده بود. «سعد را بکشید، خدا او را بکشد». [135] .

    [ صفحه 84]

    سعد اگر چه از علی علیه‌السلام طرفداری نکرد، [136] اما با ابوبکر هم بیعت نکرد و همین باعث شد که او را تبعید کرده [137] و آن گاه ترور کنند [138] ، ولی فرزندش «قیس» از یاران مخلص علی علیه‌السلام و تربیت شده‌ی او بود هم چون «محمد» فرزند ابوبکر (یخرج الحی من المیت).
    علی علیه‌السلام را نیز دو بار تصمیم به ترورش گرفتند؛ یکی در هنگام بیعت که علی علیه‌السلام چندین بار تکرار کرد: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ و هر سه بار با قاطعیت گفتند: تو را می‌کشیم. این در حالی بود که عمر و خالد و قنفذ، شمشیرها را برهنه کرده و منتظر اشاره‌ای بودند. [139] .
    و دیگری، بعدها وقتی که به این نتیجه رسیدند که شخصیت و نفوذ علی علیه‌السلام مانع از اقدامات آنان است از این رو به خالد مأموریت دادند هنگام سلام آخر نماز ابوبکر، امام را ترور کند. اما ابوبکر در نماز دچار تردید شد که شاید خالد نتواند مأموریت را به درستی انجام دهد و علاوه بر رسوایی، مردم علیه آنان تحریک شوند، این بود که قبل از سلام نماز گفت: ای خالد! آن چه به تو فرمان داده‌ام،

    [ صفحه 85]

    اجرا نکن.
    علی علیه‌السلام پس از نماز، خالد را در دستان و بازوهای پر قدرت خود آن چنان فشرد، که از درد فریاد می‌کشید و با خواهش و وساطت مردم و عموی بزرگوارش او را رها کرد. [140] .
    به هر حال باید علی علیه‌السلام را از سر راه کنار زد و او را کشت. و تنها زهرا علیهاالسلام می‌توانست او را حفظ کند و کرد. همین است که زهرا علیهاالسلام «فدیه» علی علیه‌السلام است. زهرا علیهاالسلام رفت تا علی علیه‌السلام بماند.
    این را هم اضافه کنم که اگر علی علیه‌السلام بعدها و پس از شهادت زهرا علیهاالسلام توانست از سیاست ترور جان سالم به در برد و به دست جن‌ها کشته نشود!! به علت سیاست تقیه‌ی شدیدی بود که بر اساس وصیت رسول صلی الله علیه و آله، [141] در مقابل خلفا در پیش گرفته بود تا آنجا که در راستای همان سیاست، وانمود به گوشه‌گیری و اعراض از خلافت می‌کرد و به عبادت و خواندن قرآن روی آورد، به آباد کردن زمین و کاشتن نخل پرداخت. حتی بر فرزندانش نام خلفا را نهاد و در برابر اجبار آنان، دخترش را به عقد آنان درآورد. [142] و نیز به مصاحبت و نصیحت [143] و یاری آنان در مشکلات و

    [ صفحه 86]

    مسایل قضایی، جنگی و بزنگاه‌ها، می‌پرداخت. آن هم بعد از آن که به آنان اطمینان داده بود که به علت سفارش رسول، با آنان درگیر نخواهد شد. [144] .
    ابن ابی‌الحدید نیز از زنده ماندن علی علیه‌السلام و ترور نشدن او، ابراز شگفتی می‌کند و از استاد خود (ابوجعفر نقیب) می‌پرسد که: چگونه علی علیه‌السلام در مدتی طولانی (25 سال) توانسته است از کشته شدن و ترور، جان سالم به در ببرد؟ استاد می‌گوید: اگر نبود که او بینی خود را بر خاک مالیده، و صورت خود را بر خاک نهاد، کشته می‌گردید. اما او، خود را از حضور بازداشت و به عبادت و نماز و قرآن روی آورد و از روش گذشته خود (در زمان رسول) دست برداشته و شمشیری را به کناری نهاده و به فراموشی سپرد،... او خود را سیاح در زمین و راهب در کوه‌ها نشان داد و حتی خلفا را اطاعت می‌کرد... آنان نیز از او دست برداشته و در مورد او سکوت کردند... و انگیزه‌ای برای کشتن نداشتند و اگر غیر از این بود، کشته می‌شد. [145] .
    مالک بن نویره که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از طرف آن حضرت مأمور

    [ صفحه 87]

    جمع‌آوری زکات بود، از آنجا که سران سقیفه را غاصب می‌دانست [146] و زکات را به آنان نداد ناجوانمردانه گردن زدند. [147] .
    پیش از آن نیز به سبب اعتراض به ابوبکر در مورد غصب خلافت، به وسیله‌ی قنفذ کتک خورده و از مسجد بیرون انداخته شده بود. همین اعتراض باعث شد ابوبکر کینه‌ی او را به دل بگیرد و خالد بن ولید- فرمانده‌ی مشرکان دیروز- را برای قتل او اعزام کند. او هم در برخورد با قبیله‌ی مالک، با وجود اعتراضی که به او شد، باز هم به پیش تاخت و با این که قبیله‌ی مالک شهادت دادند، اذان گفتند، نماز خواندند، اما خالد دست از بهانه‌جویی برنداشت تا با حیله، مالک را فریب داد و هر چه مالک و دیگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که همراه خالد آمده بودند، اصرار کردند تا مالک را نزد ابوبکر بفرست، خالد نپذیرفت [148] و سرانجام برای رسیدن به همسر

    [ صفحه 88]

    زیبای مالک، همان شب او را به همراه چند تن دیگر گردن زد. و به همسر او تجاوز کرد. [149] این خالد همان کسی است که ابوبکر او را (سیف الله)می‌نامد [150] و اهل سنت او را جزو «عشره‌ی مبشره» می‌دانند!! ابوبکر در مورد این عمل خالد می‌گفت: «اجتهد و اخطا» [151] در اجتهاد خود خطا کرده! و می‌گفت که خالد شمشیری است که خدا برافراشته و او فرونخواهد نشاند. [152] خالد تا پایان خلافت ابوبکر به سمت فرمانده‌ی سپاه اسلام باقی ماند و در خلافت عمر، به عنوان معاون (ابوعبیده) در شام فعالیت می‌کرد و وقتی که مرد، عمر دستور داد زنان قبیله‌اش (بنی‌مخزوم) را آورده تا برای خالد گریه کنند. یک بار نیز گفته بود که اگر خالد بن ولید زنده بود او را بر جای خود می‌نهادم. [153] .
    فجائه «ایاس بن عبدالله»، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله را با برچسب ارتداد در حالی که دست و پایش را بسته بودند به درون آتش انداخته و زنده زنده سوزاندند. [154] .
    بیچاره فجائه هر چه فریاد می‌زد: «انا مسلم»، کسی نبود به فریاد او برسد.
    ابوبکر در لحظه‌های پایانی عمرش از چندین عمل خود بیش از بقیه اظهار

    [ صفحه 89]

    پشیمانی می‌کرد که یکی همین کشتن فجائه بود. او می‌گفت:
    «و وددت انی لم أحرق الفجائة». [155] ؛ «ای کاش! فجائه را در آتش نمی‌سوزاندم».
    کشتار دسته جمعی بسیاری از قبایل مخالف به بهانه‌ی نپرداختن زکات یا برچسب ارتداد و قرار دادن آنان در ردیف مسیلمه‌ها و طلیحه‌ها. با وجود این که در کتاب‌های تاریخی سعی شده تا از آن چه نشان دهنده‌ی عدم ارتداد آنان است، ذکری به میان نیاید، با این حال شواهد زیادی در دست است که به یقین اثبات می‌کند آنان نه مرتد بودند و نه حتی منکر اصل زکات بلکه به علت به رسمیت نشناختن خلیفه، تنها از پرداختن زکات به شخص ابوبکر خودداری می‌ورزیدند. چنانچه برخی از تاریخ‌نگاران و پژوهش‌گران نیز به این حقیقت تصریح کرده‌اند.
    ابن‌کثیر می‌گوید: قبایل مختلف عرب گروه گروه وارد مدینه می‌شدند و به نماز اقرار می‌کردند ولی از پرداختن زکات امتناع می‌ورزیدند عده‌ای نیز از پرداختن زکات به شخص ابوبکر امتناع داشتند. بعضی از همان قبایل می‌گفتند:

    اطعنا رسول‌الله اذ کان بیننا
    فوا عجبا ما بال ملک ابی‌بکر [156] .

    و نیز می‌گوید:

    ایورثنا بکرا اذا مات بعده
    و تلک لعمر الله قاصمة الظهر [157] .

    یعقوبی نیز می‌گوید: گروهی از عرب مدعی پیامبری شدند، و گروهی مرتد

    [ صفحه 90]

    شدند و تاج‌ها بر سر نهادند، مردمی هم از دادن زکات به ابوبکر امتناع ورزیدند. [158] (نه این که مرتد شده باشند).
    ابن‌حزم در مسأله احکام مرتدان، تصریح می‌کند که این‌ها مسلمان بودند و هرگز از اسلام خارج نشدند و تنها از پرداخت زکات به ابوبکر امتناع داشتند و به همین دلیل کشته شدند. او می‌افزاید که حنفی‌ها و شافعی‌ها همه متفقند که اینها حکم مرتد را ندارند و نباید آن‌ها را مرتد نامید. آن‌ها همه مخالف این عمل ابوبکر هستند. [159] .
    نوبختی و سعد بن عبدالله اشعری نیز تصریح می‌کند که: گروهی تنها از دادن زکات به ابوبکر ابا داشتند و می‌گفتند آن را به ابوبکر نمی‌پردازیم و بین فقرا و نیازمندان خود تقسیم می‌کنیم، تا جانشین راستین پیامبر بر ما معلوم شود. [160] .
    طبری نیز از ابومخنف نقل می‌کند که دو قبیله‌ی اسد و فزاره می‌گفتند: به خدا قسم! هرگز با ابوفصیل (ابوبکر) بیعت نخواهیم کرد. [161] .

    [ صفحه 91]

    عباس محمود عقاد؛ نویسنده‌ی مشهور مصری در این مورد می‌گوید. نزدیک‌ترین قبایل به مدینه و مهد اسلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله اظهار اخلاص و ارادت می‌نمودند ولی در برابر کسی که پس از وی زمام حکومت را به دست گرفت نافرمانی می‌کردند و می‌گفتند از رسول خدا پیروی می‌کنیم ولی ما را با ابوبکر چه کار؟! عده‌ی دیگری از آنان به اصل زکات مؤمن و معتقد بودند ولی به کسانی که باید زکات را بپردازند، ایمان و اعتقادی نداشتند. [162] .
    محمد حسین هیکل دیگر نویسنده‌ی مصری می‌گوید: عده‌ی زیادی از صحابه و از جمله عمر با این اقدام ابوبکر مخالف بودند و می‌گفتند. نباید با مردمی که به خدا و پیامبر ایمان دارند جنگید. [163] (و همین نشانگر این است که این افراد در نظر اکثریت آنان، مرتد شناخته نمی‌شدند).
    دکتر حسن ابراهیم حسن و دکتر سهیل زکار نیز این قبایل را مرتد به معنای بازگشت از اسلام نمی‌دانند بلکه می‌گویند آنان بر این توهم بودند که پرداخت زکات تنها به پیامبر واجب بوده [164] و یا اعتقادی به یک حکومت مرکزی نداشتند، [165] و در نظر مردم مدینه (!) این توهم و اعتقاد، ارتداد (!) به حساب می‌آمد.
    شیخ محمد حسن آل‌یاسین نیز در یک بررسی عالمانه، تمامی نقل‌هایی را که در تاریخ طبری در مورد ارتداد در دوره ابوبکر آمده، به نقد می‌کشد و آن‌ها را از جهت سند و دلالت مخدوش و مردود می‌داند. [166] او می‌گوید: هیچ نص صریحی که دلالت

    [ صفحه 92]

    بر انکار تشریع زکات از طرف متهمان کند، در دست نیست هم چنان که هیچ دلیل شرعی نیز وجود ندارد که دلالت بر ارتداد مانع الزکاة نماید. [167] .
    او همچنین در پایان تحقیق خود و به عنوان نتیحه‌گیری تصریح می‌کند که در پس این کشتارها، حقیقتی دیگر نهفته است. حقیقت این است که برچسب ارتداد تنها وسیله‌ای بود که خلیفه با توسل به آن می‌توانست هم سرکوبی مخالفان را توجیه شرعی کرده و هم خود را بر حق جلوه دهد. [168] .
    شیخ عبدالرزاق نیز با صراحت می‌گوید. هیچ تردیدی نیست در این که بیشتر آن چه که در دوره‌ی ابوبکر به نام چنگ با مرتدان نامیده شده، تنها جنبه‌ی سیاسی داشته است و هیچ ربطی به دین ندارد. آنان فقط به شخص ابوبکر معترض بودند و مانند دیگر مسلمانان زیربار حکومت او نمی‌رفتند. او برچسب ارتداد به آنان را از نقاط سیاه و جنایت‌های تاریخ می‌داند. [169] .
    علامه‌ی عسکری نیز در تحقیقی مستند در معنا و حکم ارتداد و تفاوت معنای آن از دیدگاه پیامبر صلی الله علیه و آله با ابوبکر در یک نتیجه‌گیری می‌گوید: و از آن چه گفتیم معلوم می‌شود آن کسانی که تحت عنوان مرتد در زمان ابوبکر خوانده می‌شدند، مرتد از اسلام نبودند بلکه مخالف بیعت با ابوبکر بودند و از پرداختن زکات به او امتناع داشتند. [170] .

    [ صفحه 93]

    نویسنده‌ی تاریخ الردة، در مورد مالک بن نویره و قیس بن عاصم و اقرع بن حابس تصیح می‌کند که ایشان زکات را جمع‌آوری و بین قوم خود تقسیم کردند. [171] .
    این عمل قیس آن چنان جنایت بزرگی به حساب آمد که در مثال گفته‌اند جنایت کارتر از قیس بن عاصم. [172] .
    و از همه این‌ها صریح‌تر گفته ابن‌اعثم [173] و واقدی است. آنان در نقل ارتداد اهالی «حضر موت» و قبایل «کنده» در چند جا تصریح می‌کنند که برخی از همین قبایل خلافت را حق اهل‌بیت می‌دانستند.
    «حارثه بن سراقه» یکی از بزرگان کنده به «زیاد بن لبید» که برای جمع‌آوری صدقات آمده بود، گفت. ما هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در قید حیات بود او را متابعت می‌کردیم. اکنون نیز اگر کسی از اهل‌بیت او بر سر کار آید، باز او را متابعت خواهیم کرد. اما ابوبکر نه بر ما عهدی دارد و نه اطاعت او بر ما واجب است. سپس در ضمن اشعاری گفت: پیامبر خدا را چندان که در میان ما بود اطاعت کردیم. پس شگفتا از کسی که ابوبکر را اطاعت کند. [174] .
    «اشعث بن قیس» خطاب به اهل کنده گفت: من اطمینان دارم که عرب با بودن

    [ صفحه 94]

    بنی‌هاشم، هرگز راضی به اطاعت از بنی‌تمیم بن مره (قبیله‌ی ابوبکر) نمی‌شود. [175] .
    «حارث بن معاویه» یکی از بزرگان بنی‌تمیم به «زیاد بن زبید» که برای جمع‌آوری صدقات آمده بود گفت. تو ما را به اطاعت کسی می‌خوانی که از ما و شما نسبت به او هیچ عهد و پیمانی گرفته نشده است. زیاد گفت. راست می‌گویی، اما ما او را برای خود انتخاب کرده‌ایم. حارث گفت: به من بگو چرا خلافت را از اهل‌بیت پیامبر دور کردید؟ در حالی که به گفته‌ی قرآن، آنان به این امر از دیگران سزاوارتر بودند.
    زیاد گفت: مهاجر و انصار نسبت به امور خود از تو آگاه‌ترند. حارث گفت: نه به خدا قسم! این گونه نیست بلکه شما از روی حسادت نسبت به اهل‌بیت از ایشان عدول کردید و من هرگز نمی‌پذیرم که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دار دنیا برود و کسی را به عنوان جانشین خود منصوب نکند. ای زیاد! برخیز و از این جا دور شو که تو ما را به غیر رضای حق می‌خوانی.
    در این هنگام «عرفجة بن عبدالله الذهلی» گفت: به خدا قسم! حارث راست می‌گوید. این مرد (زیاد) را از میان خود برانید که رفیق او ابوبکر به هیچ وجه اهلیت خلافت را ندارد و مهاجر و انصار نیز بیناتر از خود پیامبر بر امت خودش نیستند. (این جمله نیز هم چون جملات قبلی می‌تواند اشاره به تعیین شخصی خاص هم چون علی علیه‌السلام از جانب پیامبر داشته باشد).
    آن گاه زیاد را در حالی که تصمیم به قتل او داشتند از آن جا بیرون راندند، و زیاد

    [ صفحه 95]

    بر هیچ قبیله‌ای از قبایل کنده نگذشت مگر آن که آنان را به اطاعت از ابوبکر می‌خواند ولی ایشان او را با جواب‌هایی که خوش نداشت از خود می‌راندند. تا بالاخره به مدینه رسید و ابوبکر را در جریان آن چه پیش آمده بود، گذاشت.
    ابوبکر به شدت ناراحت شد و زیاد را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی آنان فرستاد. [176] .
    زیاد با سپاه خود قبایل بنی‌هند، بنی‌عاقل، بنی‌حجر، بنی‌حمیر را قتل عام کرد. [177] سپس به دیگر قبایل کنده رو آورد و پس از درگیری‌های زیاد و ریختن خون‌های فراوان و آمدن سپاه «عکرمة بن ابی‌جهل» به کمک او، توانست قبایل کنده را در سرزمین حضرموت سرکوب کند. [178] .
    از این‌ها که بگذریم از دیگر قبایلی که مردانشان قتل عام شدند و اموالشان به غارت رفت و کودکان و نوامیس‌شان به اسارت درآمدند، یکی اهل «یمامه» است که وقتی خلافت ابوبکر را شنید، آن را انکار کردند و از بردن زکات به مدینه امتناع

    [ صفحه 96]

    ورزیدند. ابوبکر نیز سپاهی را به طرف آنان فرستاد و به بهانه‌ی ارتداد، همه را از دم تیغ گذراند. [179] شاعر در مخالفت اهل یمامه با ابوبکر به این حقیقت که آنان تنها شخص ابوبکر را به رسمیت نمی‌شناختند، تصریح می‌کند:

    اطعنا رسول‌الله ما کان بیننا
    فیا عجبا ما کان ملک ابی‌بکر

    انؤتی ابابکر اذا قام بعده
    فتلک لعمر الله قاصمة الظهر [180] .

    قبیله‌ی «بنی‌سلیم» نیز از این اتهام و قتل و غارت‌ها در امان نماند و خالد به دستور ابوبکر، مردان آنان را زنده زنده در آتش سوزاند تا آن جا که حتی عمر را به اعتراض علیه ابوبکر واداشت و ابوبکر هم در جواب می‌گفت خالد شمشیر خداست!!. [181] .
    اهل دباء- منطقه‌ای بین عمان و بحرین- نیز به وسیله‌ی «عکرمة بن ابی‌جهل» و به فرمان ابوبکر به خاک و خون کشیده شد و اموالشان به غارت رفت و زندان و کودکان‌شان به اسیری برده شدند. تعدادی از اسرا با اعتراض و وساطت عمر از مرگ رهیدند ولی هم چنان در زندان به سر می‌بردند تا سرانجام در خلافت عمر آزاد شدند. [182] .
    از قبایل و گروه‌هایی دیگر نیز به عنوان مرتد نام برده شده است. طبری در تاریخ خود [183] فهرستی مفصل از قبایلی که پس از رحلت پیامبر مرتد شدند ارایه می‌دهد.

    [ صفحه 97]

    قبایل طی، اسد، غطفان، هوازن، بنی‌سلیم و بنی‌عامر و اهالی یمامه، نجد، بحرین، عمان، تهمامه، یمن، حضرموت و بنی‌تمیم. با توجه به آن چه ذکر شد و این نکته که طبری بیشتر این اخبار از «سیف بن عمر» [184] دروغ پرداز بزرگ تاریخ نقل می‌کند و مصدر مهم و اساسی در نزد او، دروغ‌های سیف بوده است [185] و نیز به دلیل روشن نبودن معنا و حدود ارتداد در کتاب‌های تاریخی و توضیح ندادن علت ارتداد بسیاری از آنها، در بیشتر این ارتدادها (اگر نگوییم همه) [186] جای شک و تردید، بلکه انکار [187] است.
    خلفا و علی
    آن چه اینجا از تاریخ علی علیه‌السلام به مناسبت و به اشاره یاد شده، در نوشته‌ای دیگر «تحلیلی از تاریخ اسلام» فصل اقدامات خلفا علیه علی علیه‌السلام به تفصیل گفت و گو شده است.

    [ صفحه 98]
    همراهی قرآن و عترت
    به دلیل حدیث ثقلین: «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما».
    نکته مهم این است که همراهی این دو با هم مانع از ضلالت است «ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی» و این دو تا روز قیامت با همند، و هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند «و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» [188] جدا کردن این دو از یکدیگر همان انحراف و انحطاطی را پیش می‌آورد که امروزه به غیر از ایران شیعی در تمامی کشورهای اسلامی شاهد آن هستیم و می‌بینیم که چگونه هنوز هم غرامت سنگین این جدایی را می‌پردازند. و تا به سرچشمه‌های اسلام اصیل که چیزی جز تشیع نیست [189] باز

    [ صفحه 99]

    نگردد و با مقام ولایت [190] . پیوند نخواند، به عزت و اقتدار دست نخواهند یافت. این است رمز پیروزی ملت بزرگ ایران شیعی.
    و همین است مستکبرین و مخالفان این ملت بزرگ تمامی همت خود را با ایجاد شایعات و شبهات مصروف جدایی مردم از مقام ولایت کرده‌اند. چون نیک دریافته‌اند که تنها سد مقاومت در برابر تمامی مستکبرین و ابرقدرت‌ها، و رمز وحدت و مقاومت مردم، پیوند با مقام ولایت و حمایت از این جایگاه رفیع است. که دین بی‌ولایت، دین ناقص است و شیر بی‌یال و دم و اشکم، و از دل آن عثمان‌ها و شاه حسن‌ها و سادات‌ها و صدام‌ها می‌دوید.

    [ صفحه 100]
    سفارش‌ها و تجلیل‌های رسول از زهرا
    با این همه سفارش‌ها و تأکیدها و تجلیل‌هایی که رسول صلی الله علیه و آله از زهرا علیهاالسلام داشت، همین بود زهرا علیهاالسلام در کنار علی علیه‌السلام خود نشانه‌ای است بر بطلان خلفا و بر حق بودن علی علیه‌السلام. به راستی اگر زهرا علیهاالسلام هیچ اقدامی هم نمی‌کرد، باز هم بر مردم حجت تمام بود؛ چرا که تنها حضور او در کنار علی علیه‌السلام روشن‌گر همه مسایل بود.
    این سفارش‌ها قبل از تولد زهرا علیهاالسلام و از همان دوران حمل خدیجه علیهاالسلام شروع می‌شد و تا آخرین ساعات عمر رسول صلی الله علیه و آله هم چنان ادامه داشت.
    از آیات تطهیر، [191] مودة، امانت، مباهلة و... و سوره‌های «هل اتی» و «کوثر» گرفته تا احادیث [192] ثقلین، کساء، سفینة و «فاطمة خیرة الله»، «انا الفاطر و هذه فاطمة»، «من افتقد القمر فلیتمسک بالزهرة»، «فاهتدوا(فاقتدوا) بالزهرة»، «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم»، «هذا رکن الثانی الذی قال رسول‌الله»، «غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمة بنت

    [ صفحه 101]

    محمد صلی الله علیه و آله و «لان الله عز و جل فطمها و فطم من احبها من النار»، «اول شخص یدخل علی الجنة فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله»، «من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله»، «فاطمة بضعة منی من اغضبها اغضبنی» [193] ، «ان الله تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها»، «فاختار فاطمة علی نساء العالمین»، «هی نور عینی و ثمرة فؤادی»، «فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر»، «خلقها الله من نوره قبل ان یخلق آدم»، «من صلی علیک یا فاطمة غفر الله له والحقه حیث کنت من الجنة»، «یا خدیجة هذا جبرئیل یخبرنی انها انثی و انها النسلة الطاهرة المیمونة و ان الله تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه»، «انا و فاطمة و علی والحسن والحسین فی مکان واحد یوم القیامة»، «ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله کان جالسا ذات یوم و عنده علی و فاطمة والحسن والحسین فقال: اللهم انک تعلم ان هؤلاء اهل بیتی و اکرم الناس علی فاحبب من احبهم، و ابغض من ابغضهم، و وال من والاهم و عاد من عاداهم و اعن من اعناهم و اجعلهم مطهرین من کل دنس، معصومین من کل ذنب، و ایدهم بروح القدس منک»، «اللهم انها منی و انا منها»، «فاطمة ام‌ابیها»، «کان رسول‌الله لا ینام حتی یضع وجهه الکریم بین ثدیی فاطمة»، «کان النبی لا ینام حتی یقبل عرض و جنة فاطمة او بین ثدییها»، «فان تزویجها نزل من السماء»، «انا اشم منها رائحة الجنة»، «فاذا اشتقت الی الجنة شممت رائحة فاطمة»، «ان فاطمة خلقت حوریة فی صورة انسیة»، «لولاک یا علی لما کان لفاطمة کفو علی وجه الارض» و... [194] .

    [ صفحه 102]

    به راستی رسول صلی الله علیه و آله چه مقصودی دارد که دست زهرا علیهاالسلام را گرفته به مردم این گونه معرفی‌اش می‌کند.
    هر که او را می‌شناسد که می‌شناسد و هر که نمی‌شناسد بداند او فاطمه دختر من است و پاره‌ی تن من و قلب من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. «خرج رسول‌الله و قد اخذ بید فاطمة و قال: من عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهی فاطمة بنت محمد و هی بضعة منی، و هی قلبی الذی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی و من

    [ صفحه 103]

    آذانی فقد آذی الله». [195] .
    چقدر پر معناست که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول آیه‌ی تطهیر تا آخرین روزهای حیاتش صبح‌ها برای اقامه‌ی نماز صبح بر در خانه‌ی زهرا علیهاالسلام بایستد و این آیه را با صدای بلند بخواند. (نه نفر از صحابه این جریان را نقل کرده‌اند. یک راوی می‌گوید: من شش ماه در مدینه بودم و این جریان را هر روز مشاهده کردم. راوی دیگری می‌گوید: من نه ماه هر روز ناظر این صحنه بودم). [196] .
    و پرمعناتر احترام و اکرام شگفت‌آور رسول صلی الله علیه و آله است به زهرا علیهاالسلام، تا آن حد که در برابر او می‌ایستد و دست و سینه‌ی او را می‌بوسد و آنگاه می‌گوید: «من از زهرا بوی بهشت استشمام می‌کنم، پدرش فدایش باد». تا آن جا که آخرین خانه‌ای که برای سفر و جنگ از آن خارج می‌شود و نیز نخستین خانه‌ای که پس از مراجعت داخل می‌شود، خانه‌ی زهرا علیهاالسلام است. تعابیری مثل: محبت زهرا علیهاالسلام باعث جدایی از آتش است. زهرا علیهاالسلام ملاک حق و باطل و میزان سلم و حرب است؛ اگر زهرا علیهاالسلام نبود برای علی علیه‌السلام مانندی نبود؛ زهرا علیهاالسلام از نور عظمت خدا آفریده شده است؛ نخستین کسی که در بهشت بر پیامبر وارد می‌شود زهرا علیهاالسلام است زهرا علیهاالسلام سواره بر محشر می‌آید. وجوب اقتدا به او برای هدایت [197] فاطمه علیهاالسلام برگزیده‌ی خداست. من از زهرا علیهاالسلام هستم و او از من است؛ خشنودی فاطمه خشنودی من، و خشم او

    [ صفحه 104]

    خشم من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. به راستی این همه ستایش چرا؟ چرا رسول این همه اسرار دارد که از دختر کوچکش ستایش کند؟ و در برابر مردم او را بستاید و همه را از محبت استثنایی‌اش به وی آگاه کند؟
    این گونه تعابیر و ستایش‌ها عادی و معمولی نیست. این گونه رفتار بیش از محبت و نوازش دختری از جانب پدر مهربانش معنی دارد. این که پدری دست دخترش را ببوسد آن هم دست دختر کوچکش را، چنین رفتاری در چنان محیطی، چشم‌های کم سوی بزرگان و سیاست مداران و توده‌ی مردم مسلمان پیرامون پیامبر را به عظمت شگفت پیامبر می‌گشاید. گویی پیامبر نه تنها به نشانه‌ی محبت پدری بلکه هم چون یک وظیفه‌ی خطیر از فاطمه تجلیل می‌کند و این گونه از او سخن می‌گوید تا هم او را بشناساند و اوج عروج یک زن را بنمایاند و هم برای مردم، نشانه‌ی هدایت و حجتی بگذارد و هم برای علی علیه‌السلام، پشتوانه و یاوری بسازد.
    همین است که تا علی علیه‌السلام- فاتح خیبر و احزاب- خبر شهادت زهرا علیهاالسلام را می‌شنود، از پا می‌افتد و تا آبی به صورتش نمی‌زنند به خود نمی‌آید [198] و همین است که بعد از شهادت زهرا علیهاالسلام می‌گوید: «هذا الرکن الثانی الذی قال رسول‌الله» در حالی که رکن و تکیه‌گاه اول او خود رسول صلی الله علیه و آله بود. [199] .
    به هر حال زهرایی که تنها وجودش نشانه است، به همین مقدار قناعت نمی‌کند و دل خوش نمی‌دارد که اقدام‌ها می‌کند و گام‌ها برمی‌دارد و نکته‌ی مهم این که اگر دشمن علی علیه‌السلام ده گام بردارد، او برای اتمام حجت یازده گام برمی‌دارد و اگر یازده

    [ صفحه 105]

    گام بردارد، او برای دفاع دوازده گام برمی‌دارد؛ همیشه چند گام جلوتر از دشمن است. به راستی که زهرا علیهاالسلام «اسوه» است و به راستی که ما از زهرا علیهاالسلام هیچ نیاموختیم. من در جواب آن بی‌خبری که گفته بود فلان زن بیشتر از زهرا علیهاالسلام برای من الگوست، گفته بودم فلانی را خوب شناخته ولی زهرا علیهاالسلام را هیچ و به راستی هیچ نشناخته و به ابعاد عظیم حرکت و عمق لطافت زهرا علیهاالسلام هیچ پی نبرده است.

    رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت
    سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت [200] .

    زهرا علیهاالسلام فدیه‌ی علی علیه‌السلام است. او رفت تا علی علیه‌السلام بماند، آن هم چقدر آگاهانه و بیدار. درد زهرا علیهاالسلام درد خودش و زخم‌هایش نیست. درد محرومیت همه انسان‌ها از وجود علی علیه‌السلام و فقدان ولی الله است. عمق این معانی را هنوز زود است که آن بی‌خبرها بفهمند. بی‌دلیل نیست که معرفت زهرا علیهاالسلام هم چون شب قدر ناشناخته و مجهول است.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اولین نفر


    اشاره به اولین کسی که با ابوبکر در مسجد رسول صلی الله علیه و آله بیعت کرد که به گفته‌ی علی علیه‌السلام آن پیر «شیطان» بود. [111] او هنگام بیعت با ابوبکر گفت: مدت‌ها چشم

    [ صفحه 75]

    انتظار خلافت تو بوده‌ام... و آن گاه پس از بیعت، آهسته زیر لب گفت: «یوم بیوم آدم». یک روز به روز آدم (که سبب گردید با سجده نکردن به او از بهشت رانده شوم. حال امروز با این کار سبب گردیدم که ابنای بشر از بهشت رانده شوند).
    سلمان و سقیفه
    این کلام سلمان بود به آنانی که شتابان و موفق از سقیفه بازمی‌گشتند و آن را با لحنی گوشه‌دار و تعبیری پرمعنا به زبان فارسی گفت تا عمق احساس و دردش را بهتر بیان کند، او گفت: «کردید و نکردید»!. [112] و مقصودش این بود که کردید آن چه خود می‌خواستید و نکردید آن چه رسول خدا صلی الله علیه و آله از شما خواسته بود و با کنار گذاشتن علی علیه‌السلام، هنوز از عمق فاجعه و محرومیت همه انسان‌ها برای همیشه غافلید.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اولین نفر

    اشاره به اولین کسی که با ابوبکر در مسجد رسول صلی الله علیه و آله بیعت کرد که به گفته‌ی علی علیه‌السلام آن پیر «شیطان» بود. [111] او هنگام بیعت با ابوبکر گفت: مدت‌ها چشمانتظار خلافت تو بوده‌ام... و آن گاه پس از بیعت، آهسته زیر لب گفت: «یوم بیوم آدم». یک روز به روز آدم (که سبب گردید با سجده نکردن به او از بهشت رانده شوم. حال امروز با این کار سبب گردیدم که ابنای بشر از بهشت رانده شوند).





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi