صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 84

موضوع: چشمه در بستر(: تحلیلی از زمان‌شناسی حضرت زهرا علیهاالسلام)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مباهله


    از غدیر و عقبه و منزلت که بگذریم چه بسا دیگر در مورد احتجاج زهرا علیهاالسلام به دیگر فضایل و مناقب علی علیه‌السلام نص خاصی نداشته باشیم اما طبیعی است که حضرت به آنها هم اشاره داشته گرچه در اخبار وارده به آنها تصریح نشده باشند. هم چنان که خود حضرت امیر علیه‌السلام در جاهای مختلف از سقیفه گرفته تا شورا، رحبه‌ی کوفه، جمل صفین و...، به مناسبت از فضایل خود و سفارش‌های رسول در حق او برمی‌شمرد تا آنجا که گفته شده در احتجاجش با ابوبکر در یک مجلس تا بیش از چهل ویژگی از فضایل و ویژگی‌های خود را بیان کرد [230] و در مسجد پیامبر نیز در هنگام فراخواندن به بیعت، تمامی آنها را برشمرد. [231] .
    از این رو مناسبت دیدم به بعضی از فضایل آن حضرت که خودش هم بسیار ازآنها نام می‌برد و احتجاج می‌کرد اشاره‌ای داشته باشم.
    در سال دهم هجرت در پی نامه‌ی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اسقف نجران- بخش خوش آب و هوا با هفتاد دهکده در مرز حجاز و یمن و تنها منطقه‌ی مسیحی‌نشین حجاز- مبنی بر پذیرش اسلام یا جزیه یا جنگ، تعدادی از مسیحیان نجران، به عنوان هیأت نمایندگی وارد مدینه شدند و پس از بحثهای فراوان، پیامبر صلی الله علیه و آله به امر خدا به آنان پیشنهاد «مباهله» و نفرین بر یکدیگر را داد.
    (فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین). [232] .
    به این گونه که دو طرف در صحرایی گرد آمده و هر کدام علیه دیگری نفرین و از بین رفتن آن را که بر باطل است، طلب کنند. آنان پیشنهاد رسول خدا صلی الله علیه و آله را پذیرفتند و از آن جا که موضوع مباهله اثبات حقانیت دین اسلام بود، حتما ضرورت داشت افرادی در آن شرکت کنند که ارتباط شدید با خدا داشته از مقربان خاص درگاه الهی باشند و دعای آنان هم چون معجزاتی که رسول صلی الله علیه و آله ربای اثبات رسالت خود ظاهر می‌کرد، در اثبات حقانیت رسول صلی الله علیه و آله مؤثر باشد. به هر حال باید از کسانی باشند که در پیشگاه ربوبی دارای ارزشی خاص بوده و از عزیزترین افراد نزد پروردگار باشند، به طوری که هیچ احتمال رد و ردعی در دعای ایشان نرود. به راستی چه فضیلتی بالاتر از این که رسول صلی الله علیه و آله اینها را واسطه‌ی بین خود و خدا برای استجابت دعایش قرار دهد.
    روز موعود فرارسید و تمامی مردم برای دیدن آن امر مهم اجتماع کردند. ناگهان منظره‌ی جالب توجهی نظرها را به خود متوجه ساخت. همه دیدند که رسول صلی الله علیه و آله باعلی علیه‌السلام و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام که دستشان در دست رسول صلی الله علیه و آله بود و نیز زهرا علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله در پشت سر ایشان از منزل خارج شده و موضعی را به جهت مباهله در نظر گرفتند.
    به اتفاق تمام مفسریا و محدثان و سیره نویسان، رسول خدا صلی الله علیه و آله جز علی علیه‌السلام و زهرا علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام، احدی را برای مباهله همراه خود نبرد و این عده همان افرادی بودند که در آیه‌ی مباهله به عنوان ابنائنا (فرزندان) و نسائنا (زنان) و انفسنا (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه‌السلام) بیان شده بودند و رسول صلی الله علیه و آله هم بر اساس فرمان الهی رفتار کرد.
    از آنجا که علی علیه‌السلام داخل در ابناء نیست پس تنها کسی است که به شهادت این سوره، نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله خوانده شده است.
    رهبران نصارا که خیال می‌کردند رسول صلی الله علیه و آله با عده و تشکیلات زیادی برای مباهله بیرون می‌آید، چون این عده‌ی معدود را با دور پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کردند، پرسیدند: اینان چه ارتباطی با محمد دارند؟ گفتند: آنان محبوب‌ترین اشخاص نزد او هستند. این در حالی بود که نصارا از قبل به یکدیگر گفته بودند اگر محمد با یاران و اصحاب خود به میدان مباهله بیاید بر باطل است و اگر با فرزندان و جگرگوشه‌هایش بیاید بر حق؛ زیرا معلوم می‌شود خیلی به خود اطمینان دارد.
    در این هنگام «شرحبیل بن وداعه» که از دانایان روسای نجران بود، به یاران خود گفت: «به خدا قسم! من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خداوند بخواهند کوه‌ها را از جای خود برکند، حتما انجام می‌شود. بترسید و مباهله نکنید. هیچ کس با پیامبری از پیامبران مباهله ننمود مگر آن که هلاک شد و اگر مباهله کنیم یک نفر ازنصارای نجران باقی نمی‌ماند، از من بشنوید و این مرتبه مرا اطاعت کنید».
    این بیانات همراه با هیبت رسول صلی الله علیه و آله و اهل‌بیت در آنان مؤثر افتاد و اضطراب عجیبی سراپای وجودشان را فراگرفت، فورا کسی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و تقاضای ترک مباهله و بنای صلح و قبول جزیه را گذاردند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «عذاب، سایه‌ی شوم خود را بر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر لعن و نفرین می‌کردند، مسخ می‌شدند و در آتشی که در بیابان برافروخته می‌شد، می‌سوختند و دامنه‌ی عذاب به سرزمین «نجران» کشیده می‌شد».
    از عایشه نقل شده که: روز مباهله، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چهار تن همراه خود را زیر عبای مشکی رنگی وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا). [233] .
    من این داستان را کمی مفصل آوردم چون این سرگذشت و مفاد آیه‌ی مباهله علاوه بر این که سند همیشگی حقانیت اسلام است، گواهی روشن و زنده بر فضیلت «اصحاب کساء» به ویژه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌باشد؛ زیرا در این آیه، علی علیه‌السلام نفس رسول صلی الله علیه و آله خوانده شده است. و به همین دلیل در جریان خواندن سوره‌ی برائت در حج، جبرییل نازل می‌شود و به رسول صلی الله علیه و آله می‌گوید: این سوره را یا خود باید بخوانی یا کسی که از «نفس» و جان توست. و اگر هیچ فضیلتی نبود مگر همین واقعه، برای عظمت علی علیه‌السلام کافی بود. [234] .

    اهمیت و فضیلت مباهله تا آنجاست که امام علی علیه‌السلام در احتجاج با ابوبکر به عنوان یکی از مهم‌ترین فضایل خود از آن یاد می‌کند. [235] امام رضا علیه‌السلام نیز در برابر مأمون آنجا که از حضرت می‌خواهد تا بزرگترین فضیلتی را که در قرآن برای علی علیه‌السلام آورده شده است، مطرح کند، آیه‌ی مباهله را قرائت می‌کند. [236] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حدیث ثقلین


    این حدیث از احادیث متواتر و مورد اتفاق محدثان شیعه و سنی است [237] و آن را 34 نفر از اصحاب پیامبر به طرق گوناگون روایت کرده‌اند. [238] مرحوم میر حامد حسین هندی در کتاب عظیم خود «عبقات الانوار»، بخشی را در مورد اسناد و دلالت این حدیث شریف اختصاص داده که در 6 مجلد به چاپ رسیده است. وی این حدیث را از 187 نفر از علمای بزرگ اهل سنت که آن را در کتاب‌های خود آورده‌اند نقل می‌کند. [239] اخیرا نیز در «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة» زیر نظر مفتی اعظم مصر و دانشگاه الازهر، رساله‌ای درباره‌ی این حدیث و صحت سند آن منتشر شده است و بر خلاف تصور برخی، در هیچ یک از کتاب‌های معتبر اهل سنت کلمه‌ی «سنتی» وجود ندارد.

    ابن‌حجر می‌گوید: پیامبر همواره در جاهای مختلف، نظر مردم را به همبستگی کتاب و عترت جلب می‌نمود. چه در روز «عرفه» و «غدیر» و چه پس از بازگشت از طائف و چه حتی در بستر بیماری در آخرین روزهای حیات مبارکش. [240] .
    حاکم در مستدرک خود نقل می‌کند که پیامبر در روزهای آخر عمرش با حالت تب و بیماری به مسجد آمد و ضمن ایراد خطبه و هشدارهایی، یک بار دیگر حدیث ثقلین را تکرار فرمود. «انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر. کتاب الله و عترتی اهل بیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». [241] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سد ابواب

    حدیث «سد ابواب الا بابه» از احادیث متواتر دیگری است که در فضیلت علی علیه‌السلام است و در همان سال اول هجرت تحقق یافت و تمامی سیره نویسان داستان آن را این گونه نوشته‌اند که.
    پس از هجرت به مدینه و ساختن مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب، خانه‌های خود را در اطراف آن ساختند و هر کدام از خانه‌ها دری به مسجد داشت که از همان درها وارد مسجد می‌شدند. روزی جبرییل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: خدایت امر کرده همگان باید درهای خصوصی به سوی مسجد را ببندند، مگر علی علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام.
    سبط الجوزی می‌نویسد:
    «این عمل سر و صدایی در میان برخی پدید آورد و گمان کردند این استثنا از جنبه‌ی عاطفی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله همه را گرد آورد. آن گاه برای روشن شدن

    اذهان خطبه‌ای ایراد نموده و فرمود: من از جانب خود هرگز دستور بازماندن و بسته شدن دری را نداده‌ام، بلکه این امری بود از جانب خدا ومن هم از آن پیروی کردم». [242] .
    این حدیث آن چنان پر اهمیت است که عمار در مسجد پیامبر با بهره جستن از آن بر ابوبکر احتجاج کرد. او سه فضیلت از فضایل علی را برشمرد که نخستین آن همان داستان سد ابواب بود و آن دو دیگر، یکی همسری زهرا و دیگری گفته‌ی رسول «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد الحکمة فلیأت من بابها». [243] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    علی در روایات اهل سنت


    مرادم دیگر فضایل علی علیه‌السلام است از داستان یوم الانذار «هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم» [244] گرفته تا جنگ احزاب «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» [245] و خیبر «لا عطین الرایة غدا رجلا یحبه الله و رسوله و یحب الله و رسوله کرارا غیر فرار» [246] تا قرائت سوره‌ی برائت «لا ینبغی لاحد ان یبلغ هذا الامر رجل من اهلی» [247] و آیات ولایت (انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)، [248] تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)، [249] .
    تبلیغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل علیک من ربک) [250] و... تا احادیث سفینه «الا ان مثل اهل بیتی کمثل سفینةنوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق»، [251] مؤاخاة، [252] وصیت، لافتی الا علی، کساء، طیر مشوی، تزویج علی، رد الشمس، اثنی عشر خلیفة و... به ناچار از توضیح این همه می‌گذرم که توضیح هر یک و ارایه‌ی مصادر و منابع آن‌ها نوشته‌ی مستقلی می‌طلبد. از این رو تنها به فهرست برخی از آیات و احادیثی که در شأن و فضایل علی علیه‌السلام تنها در کتب اهل سنت آمده، می‌پردازم چون نقل همه‌ی آن‌ها [253] خارج از مقصوداین نوشته است.
    1. آیه‌ی ولایت
    (انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون) (مائده، 55)
    2. آیه‌ی تبلیغ
    (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک) (مائده، 67)
    3. آیه‌ی تطهیر
    (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) (احزاب، 33)
    4. آیه‌ی مودة
    (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی) (شوری، 23)
    5. آیه‌ی (من یشری نفسه)
    (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) (بقره، 207)
    6. آیه‌ی مباهله
    (قل تعالوا ندع أبنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین) (آل‌عمران، 61)
    7. آیه‌ی (فتلقی آدم)
    (فتلقی آدم من ربه کلمات) (بقره، 37)
    8. آیه‌ی (انی جاعل)
    (انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی) (بقره، 37)
    9. آیه‌ی ود
    (ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا) (مریم، 96)
    10. آیه‌ی هادی
    (انما انت منذر و لکل قوم هاد) (رعد، 7)
    11. آیه‌ی سؤال
    (وقفوهم انهم مسؤولون) (صافات، 24)
    12. آیه‌ی (لحن القول) (محمد، 30)
    13. آیه‌ی مسابقه
    (والسابقون السابقون اولئک المقربون) (واقعه، 10)
    14. آیه‌ی (سقایة الحاج)
    (اجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام... ان الله عند اجر عظیم) (توبه، 19)
    15. آیه‌ی مناجاة
    (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر) (مجادله، 12)
    16. آیه‌ی (علی ماذا بعث الانبیا)
    (و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا) (زخرف، 45)
    17. آیه‌ی (اذن واعیة)
    (و تعیها اذن واعیة) (الحاقه، 12)
    18. آیه‌ی صدق
    (والذی جاء بالصدق و صدق به) (زمر، 33)
    19. آیه‌ی نصر
    (هو الذی أیدک بنصره و بالمؤمنین) (انفال، 62)
    20. آیه‌ی (من اتبعک)
    (یا ایها النبی حسبک الله و من اتبعک) (انفال، 64)
    21. آیه‌ی محبت
    (فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه) (مائده، 54)
    22. آیه‌ی صدیقون
    (والذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون) (حدید، 19)
    23. آیه‌ی (الذین ینفقون)
    (والذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة) (بقره، 274)
    24. آیه‌ی (الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله)
    (ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و...) (احزاب، 56)
    25. آیه‌ی (مرج البحرین)
    (مرج البحرین یلتقیان) (الرحمن، 19)
    26.آیه‌ی (علم الکتاب)
    (و من عنده علم الکتاب) (رعد، 43)
    27. آیه‌ی (یوم لا یخزی)
    (یوم لا یخزی الله النبی والذین آمنوا معه) (تحریم، 8)
    28. آیه‌ی (خیر البریه)
    (ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) (بینه، 7)
    29. آیه‌ی (هو الذی خلق)
    (و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا) (فرقان، 54)
    30. آیه‌ی (الصادقین و الراکعین)
    (کونوا مع الصادقین) (توبه، 119)، (و راکعوا مع الراکعین) (بقره، 43)
    31. آیه‌ی (اخوانا علی سرر)
    (اخوانا علی سرر متقابلین) (حجر، 47)
    32. آیه‌ی میثاق
    (و اذ أخذ ربک من بنی‌آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم) (اعراف، 172)
    33. آیه‌ی (صالح المؤمنین)
    (و صالح المؤمنین) (تحریم، 4)
    34. آیه‌ی اکمال
    (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی) (مائده، 5)
    35. آیه‌ی نجم
    (والنجم اذا هوی) (نجم، 1)
    36. آیه‌ی (افمن کان مؤمنا)
    (افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون) (سجده، 18)
    37. آیه‌ی شاهد
    (افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه) (هود، 17)
    38. آیه‌ی (الاستواء علی السوق)
    (فاستوا علی سوقه) (فتح، 29)
    39. آیه‌ی (یسقی بماء واحد)
    (یسقی بماء واحد) (رعد، 4)
    40. آیه‌ی (من المؤمنین الرجال)
    (من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه) (احزاب، 23)
    41. آیه‌ی (ثم اورثنا الکتاب)
    (ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا) (فاطر، 32)
    42. آیه‌ی اتباع
    (انا و من اتبعنی) (یوسف، 108)
    43. آیه‌ی (من العالم)
    (أفمن یعلم ان ما انزل الیک من ربک الحق) (رعد، 19)
    44. آیه‌ی (احسب الناس)
    (الم. احسب الناس ان یترکوا یقولوا آمنا و هم لا یفتون) (عنکبوت، 2)
    45. آیه‌ی (شاقة النبی صلی الله علیه و آله)
    (و شاقوا الرسول من بعد ما تبین لهم الهدی) (محمد، 32)
    46. آیه‌ی (صاحب الفضیلة)
    (و یؤت کل ذی فضل فضله) (هود، 3)
    47. آیه‌ی (ذم من کذب النبی فی علی)
    (فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب بالصدق) (زمر، 32)
    48. آیه‌ی (التوکل علیه تعالی)
    (و قالوا: حسبنا الله و نعم الوکیل) (ال‌عمران، 173)
    49. آیه‌ی (کفایته تعالی)
    (و کفی الله المؤمنین القتال) (احزاب، 25)
    50. آیه‌ی (لسان الصدق)
    (و جعل لی لسان صدق فی الاخرین) (شعراء، 84)
    51. آیه‌ی (التواصی بالصبر)
    (و تواصوا بالصبر) (عصر، 2)
    52. آیه‌ی سابقون
    (والسابقون الاولون) (توبه، 100)
    53. آیه‌ی بشارة
    (و بشر المخبتین... و مما رزقناهم ینفقون) (حج، 34)
    54. آیه‌ی (من سبقت لهم منا الحسنی) (انبیاء، 101)
    55. آیه‌ی تأذین
    (فأذن مؤذن) (اعراف، 43)
    56. آیه‌ی (من جاءبالحسنة) (انعام، 160)
    57. آیه‌ی (الدعوة للولایة)
    (اذا دعاکم لما یحییکم) (انفال، 24)
    58. آیه‌ی (فی مقعد صدق)
    (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) (قمر، 55)
    59. آیه‌ی (کون علی شبیها بعیسی)
    (و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون) (زخرف، 57)
    60. آیه‌ی (الامة الهادیة)
    (و ممن خلقنا امة یهدون بالحق و به یعدلون) (اعراف، 81)
    61. آیه‌ی (تراهم رکعا)
    (تراهم رکعا سجدا) (فتح، 29)
    62. آیه‌ی (ایذاء المؤمنین)
    (والذین یؤذون المؤمنین والمؤمنات بغیر ما اکتسبوا) (احزاب، 58)
    63. آیه‌ی (اولوا الارحام)
    (و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین والمهاجرین) (احزاب، 6)
    64. آیه‌ی بشارة
    (و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق) (یونس، 2)
    65. آیه‌ی اطاعة
    (اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) (نساء، 59)
    66. آیه‌ی (الاذان فی یوم الحج الاکبر)
    (و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر) (توبه، 2)
    67. آیه‌ی (حسن الماب)
    (طوبی لهم و حسن ماب) (رعد، 29)
    68. آیه‌ی انتقام
    (فاما نذهبن بک فانا منهم منتقمون) (زخرف، 41)
    69. آیه‌ی (الامر بالعدل)
    (هل یستوی هو و من یامر بالعدل و هو علی صراط مستقیم) (نحل، 76)
    70. آیه‌ی (سلام علی ال‌یاسین)
    (سلام علی ال‌یاسین) (صافات، 130)
    71. آیه‌ی (من اوتی کتابه)
    (فاما من اوتی کتابه بیمینه) (الحاقه، 19)
    72. آیه‌ی اخوة
    (و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرر متقابلین) (حجر، 47)
    73. آیه‌ی (لیغیظ بهم الکفار)
    (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) (فتح، 29)
    74. آیه‌ی (ام یحسدون)
    (ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله) (نساء، 29)
    75. آیه‌ی نور
    (کمشکاة فیها مصباح) (نور، 53)
    76. آیه‌ی (و لا تقتلوا)
    (و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما) (نساء، 29)
    77. آیه‌ی (وعد الله للمؤمنین)
    (وعد الله الذین امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما) (فتح، 29)
    78. آیه‌ی استرجاع
    (الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون، اولئک علیهم صلوات من ربهم و حرمة و اولئک هم المهتدون) (بقره، 157)
    79. آیه‌ی (سؤال اهل الذکر)
    (فاسئلوا اهل الذکر) (نحل، 43)
    80. آیه‌ی (عم یتسائلون)
    (عم یتسائلون عن النبا العظیم) (نبا، 1 و 2)
    81.سوره‌ی (هل اتی)
    رجوع شود به ص 184 نهج الحق.
    82. سوره‌ی والعادیات
    رجوع شود به ص 193 نهج الحق
    83. سوره‌ی والعصر
    رجوع شود به ص 199 نهج الحق
    84. نزول کرائم القرآن فی علی (علیه‌السلام)
    (فی مسند احمد بن حنبل قال ابن‌عباس. ما فی القرآن آیة الا و علی رأسها و قائدها و شریفها و امیرها و لقد عاتب الله اصحاب محمد صلی الله علیه و آله فی القرآن و ما ذکر علیا الا بخیر. و عن ابن‌عباس. ما نزل آیة و فیها (یا ایها الذین آمنوا) الا و علی رأسها و امیرها). این‌ها آیاتی است که فقط از طریق اهل سنت نقل شده و بعضی از آن‌ها متواتر و بعضی دیگر مشهور است و البته همان گونه که اشاره شد، تمامی آیات نیست؛ زیرا تمامی آیات هم چنان که پیش‌تر آوردم، خیلی بیش از این‌ها است.
    شایسته است به برخی از آن چه در مورد تعیین امامت علی علیه‌السلام در روایت‌ها و کتاب‌های معتبر اهل سنت آمده است، نیز به طور خلاصه اشاره شود.
    1. حدیث (کون علی نورا بین یدی الله تعالی)
    «قال رسول‌الله. کنت انا و علیا نورا بین یدی الله قبل ان یخلق ادم باریعة عشر الف عام،
    فلما خلق الله آدم قسم ذلک النور جز أین فجزءانا و جزء علی».
    2. حدیث خلافة
    «لما نزل (وانذر عشیرتک الاقربین) جمع النبی صلی الله علیه و آله من اهل بیته ثلاثین... ثم قال لهم... و یکون خلیفتی و یکون معی فی الجنة؟ فقال علی: انا»
    3. حدیث وصیة
    «قال سلمان یا رسول‌الله من وصیک؟ قال؟... علی ابن ابی‌طالب»
    4. حدیث (من احب اصحابک)
    «قال ابوذر. دخلنا علی رسول‌الله صلی الله علیه و آله فقلنا: من احب اصحابک الیک؟ و ان کان امر کنا معه و ان کان نائبة کنا من دونه؟ قال: هذا علی اقدمکم سلما و اسلاما»
    5. حدیث (لکل نبی وصی و وارث)
    «قال النبی صلی الله علیه و آله لک نبی وصی، و وارث ان وصیی و وارثی علی بن ابی‌طالب»
    6. حدیث (قرائة سورة برائة)
    «ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله بعث براءة مع ابی‌بکر الی اهل مکة... ولکن جبرائیل جاءنی و قال: لا یؤدی عنک الا انت او رجل منک»
    7. حدیث مناجاة
    «ان فی کتاب الله آیة ما عمل بها احد قبلی و لا یعمل بها احد بعدی و هی (یا ایها الذین امنوا اذا ناجیتم الرسول) و بی خفف الله تعالی عن هذه الامة فلم تنزل فی احد من بعدی».
    8. حدیث مباهلة
    «انه لما اراد المباهله لنصاری نجران احتضن الحسین و اخذ بید الحسن و فاطمة تمشی خلفه و علی یمشی خلفها و هو یقول لهم. اذا دعوت فامنوا»



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    9. حدیث منزلة

    «قال النبی... اما ترضی ان اکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»
    10. حدیث (انی دافع الرایة غدا)
    «انی دافع الرایة غدا الی رجل یحبه الله و رسوله کرار غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله له»
    11. حدیث (برز الایمان)
    «لما برز علی الی عمرو بن عبدود فی غزوة الخندق و قد عجز عنه المسلمون قال النبی: برز الایمان کله الی الشرک کله»
    12. حدیث (سد الابواب الا بابه)
    «ان النبی امر بسد الابواب الا باب علی...»
    13. حدیث مؤاخاة
    «... فقال صلی الله علیه و آله انما ترکتک لنفسی انت اخی و انا اخوک فان ذکر احد فقل: انا عبدالله و اخو رسوله لا یدعیها بعدک الا کذاب»
    14. حدیث (ان علیا منی)
    «ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی، لا یؤدی عنی الا انا او علی»
    15. حدیث (ان فیک مثلا من عیسی)
    «ان فیک مثلا من عیسی، ابغضه الیهود حتی اتهموا امه، و احبه النصاری حتی انزلوه المنزل الذی لیس باهل»
    16. حدیث (لا یحبک الا مؤمن)
    «ان النبی قال: لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق»
    17. حدیث (خاصف النعل)
    «ان رسول الله قال: ان منکم من یقاتل علی تاویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله... ولکنه

    خاصف النعل و کان علی یخصف نعل رسول‌الله صلی الله علیه و آله فی الحجرة عند فاطمة»
    18. حدیث طائر
    «کان عند النبی صلی الله علیه و آله طائر قد طبخ له، فقال: اللهم ائتنی باحب الناس الیک یأکل معی، فجاء علی فاکل معه»
    19. حدیث (انا مدینة العلم)
    «قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله انا مدینة العلم و علی بابها»
    20. حدیث ایذاء
    «ان النبی صلی الله علیه و آله قال: من آذی علیا فقد آذانی ایها الناس من آذی علیا بعث یوم القیامة یهودیا او نصرانیا»
    21. حدیث (تزویج علی صلی الله علیه و آله)
    «ان ابابکر و عمر خطبا الی رسول‌الله صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام فقال انها صغیرة فخطبها علی فزوجها منه»
    22. حدیث (اجلس یا اباتراب)
    «ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله دخل علی ابنته فاطمة... و یقول: «اجلس یا اباتراب» مرتین».
    23. حدیث کساء
    (نهج الحق، ص 228)
    24. حدیث (کسر الاصنام و رد الشمس)
    «ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله حمل علیا حتی کسر الاصنام من فوق الکعبة» «و انه ردت له الشمس بعد ما غابت حیث کان النبی نائما علی حجره و دعا له بردها لیصلی العصر فردت له»
    25. حدیث (الحق مع علی)
    «عن النبی صلی الله علیه و آله قال: رحم الله علیا اللهم ادر الحق معه حیث دار» «و روی عن الجمهور من

    عدة طرق عن عایشة: ان رسول‌الله صلی الله علیه و آله قال: الحق مع علی و علی مع الحق لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»
    26. حدیث ثقلین
    «خطبنا رسول‌الله... و انی تارک فیکم الثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی والنور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال: و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی»
    27. حدیث أمان
    «قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله النجوم امان لاهل السماء فاذا ذهبت ذهبوا و اهل بیتی امان للارض فاذا ذهب اهل بیت ذهب اهل الارض»
    28. حدیث (اثنی عشر خلیفة)
    «قال النبی صلی الله علیه و آله لا یزال امر الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة کلهم من قریش»
    29. حدیث (لافتی الا علی)
    «ان منادیا من السماء نادی یوم احد: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» (و روی انه نادی به یوم بدر)
    30. حدیث (لا یزال علی هدی)
    «قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله یا عمار ان علیا لا یزال علی هدی یا عمار ان طاعة علی من طاعتی و طاعتی من طاعة الله تعالی»
    و بسیاری از احادیث دیگر از شمارش خارج است و اگر به این‌ها اضافه کنیم فضایل نفسانی علی علیه‌السلام را از «علم»، «رجوع صحابه به او»، «اخبار از غیب»، «شجاعت»، «کرامت»، «حسن خلق»، «حلم»، «صبر»، «استجابت دعا»، «عبادت»، «جهاد» و نیز روایاتی که دلالت دارد بر «محبت علی» و این که او«صاحب حوض»،
    «لواء»، «صراط» و «اذان» است، به راستی که قابل شمارش نخواهد بود.
    از این رو ابن‌عباس به کسی که از فضایل و مناقب بی کران علی علیه‌السلام در شگفت بود و مدعی شمارش سه هزار فضیلت برای علی علیه‌السلام بود، گفت: سی هزار به حقیقت نزدیک‌تر است [254] و عمر همواره می‌گفت: «لولا علی لهلک عمر» [255] و «ان علیا کما ذکرت و فوق ما وصفت». [256] .
    به هر حال «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» [257] چه رسد به یک دنیا حرف. (ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید). [258] .


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چلچراغ

    مقصود این است که شاید بتواند چهل یاور برای علی علیه‌السلام فراهم کند، چون از علی علیه‌السلام شنیده بود که اگر چهل یاور داشتم در خانه نمی‌نشستم و حقم را می‌گرفتم [259] .
    و ملاک قیام نیز همین وجود ناصر است. «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...». [260] .
    آن جا که یارانی هستند باید قیام کرد و به پا خاست و آن جا که نیستند باید صبر کرد و آنان را ساخت و منتظر فرصت مناسب نشست.
    از همین رو رسول صلی الله علیه و آله به علی علیه‌السلام وصیت کرده بود که: «اگر یارانی یافتی بجنگ وگرنه بیعت کن و جان خود را حفظ کن». [261] و در حقیقت با ساختن یارانی، مترصد فرصت باش.
    همین جا این را بگویم که اگر علی علیه‌السلام بیعت کرد، دو هدف عمده را تعقیب می‌نمود. یکی حفظ جان خودش به عنوان ولی الله حجت خدا (که قبلا به آن اشاره شد) [262] و دیگری، حفظ وحدت مسلمانان و اساس اسلام.
    در این باره خودش می‌گوید: قسم به خدا! اگر نمی‌ترسیدم که شکاف عمیق میان مسلمانان ایجاد شود و کفر بازگشت کند و دین ضایع شود، من غیر از این عمل می‌کردم. [263] .
    و نیز می‌گوید: خوب می‌دانید که من از همه کس به خلافت شایسته‌ترم و به خدا سوگند تا هنگامی که اوضاع مسلمانان به راه باشد و در هم نریزد و غیر از من به دیگری ستم نشود هم چنان ساکت خواهم بود. [264] .
    در کلام دیگری نیز تصریح می‌کند به این که: اگر از حقم دست کشیدم به خاطر خوف از ارتداد و بازگشت مردم از دینشان بود [265] و کسی که دستی در تاریخ اسلام داشته باشد، می داند که تنها صبر علی علیه‌السلام آن هم با تیغی در چشم و استخوانی در گلو، بود که توانست اسلام را حفظ کند؛ [266] زیرا بنای منافقان این بود که به هر قیمتی
    به ریاست برسند، دیگر مهم نبود که بر جماعتی مسلم یا کافر، و در این راه با هم، پیمان بسته بودند و از هیچ کاری، و به راستی از هیچ کاری دریغ نداشتند. از قتل و ترور و ضرب و شتم گرفته تا ادعای ارتداد و بازگشت به جاهلیت. آن چه مهم بود ریاست بود و بیرون بردن خلافت از نسل رسول و بیت وحی. با صبر و نرمش بزرگ علی علیه‌السلام، ریاست دینی را که سهل‌تر بود برگزیدند و هر جا که آن را مخالف با اهداف و هوس‌های خود یافتند، به بهانه‌ی اجتهاد در برابر آن می‌ایستادند.
    و این صبر علی علیه‌السلام چه قدر بزرگ و با شکوه است، صبر با تیغی نه در پا، که در چشم و استخوانی فرورفته در حلق، که با نبود یاور و نبود تحمل در توده و در مقابل نفاقی ریشه‌دار و باندی مسلح و خطرناک، برای حفظ رسالت چاره‌ای جز دست کشیدن ظاهری از خلافت نیست؛ زیرا گره‌های کوررانه با دندان که با حلم می‌توان باز کرد و درهای بسته را نه با مشت که با کلیدش می‌توان گشود. باید صبر کرد و حلیم بود و یار ساخت و به انتظار روز موعود نشست گرچه بیست و پنج سال به طول انجامد.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حصن

    مرادم همان حفظ جان علی علیه‌السلام و دفاع بی‌امان زهرا علیهاالسلام از او است. پس از آن که سران کودتا، علی علیه‌السلام را به بیعت فراخواندند، او خودداری کرد [267] و فرمود: «سبحان الله! چه زود به رسول خدا دروغ بستید. ابوبکر و اطرافیانش خوب می‌دانند که خدا و رسولش غیر از من کسی را به جانشینی برنگزیدند و این عنوان تنها زیبنده‌ی من است». [268] ابوبکر به اشارت عمر، [269] فرمان هجوم به خانه‌ی زهرا علیهاالسلام- این آخرین سنگر ولایت- را داد و به عمر گفت. با جماعتی به خانه زهرا علیهاالسلام برو و همه را برای
    بیعت به این جا بخوان و چنان چه علی علیه‌السلام سر باز زد با او بجنگ [270] و به زور و شدت هر چه تمام، نزد من بیاورش. [271] .
    عمر که مدتها در انتظار چنین روزی بود و بدون کشته شدن علی علیه‌السلام کار را تمام شده نمی‌دید؛ [272] بی درنگ با توده‌ای از آتش [273] و جماعتی از منافقان و آزاد شده‌های قریش [274] به طرف خانه‌ی فاطمه علیهاالسلام- همان که جبرییل و رسول نیز بدون اذان داخل نمی‌شدند- هجوم [275] برد و نعره برآورد. به خدا قسم! اگر برای بیعت بیرون نیایید، خانه را با اهلش به آتش خواهم کشید. یکی باتعجب گفت: فاطمه در خانه است! عمر جواب داد: حتی اگر او باشد. [276] .
    زهرا علیهاالسلام تا صدای نعره شنید، با عجله به طرف درب خانه رفته و آن را محکم بست [277] و از همان جا [278] به دفاع از علی علیه‌السلام برخاست و بر آن جماعت گمراه [279] .
    برآشفت و عمر را عتاب کرد: آیا از خدا پروا نداری؟ [280] وای بر تو! این چه جرأت و جسارتی است که به خدا و رسولش کرده‌ای؟ آیا می‌خواهی نسل رسول را نابود و نور خدا را خاموش کنی؟ [281] به راستی آیا می‌خواهی خانه‌ی ما را به آتش بکشی [282] و فرزندانم را بسوزانی؟ [283] .
    عمر دوباره نعره برآورد: آری! مگر همان کنید که دیگران کردند. یا اطاعت یا آتش، انتخاب با شما است!!. [284] .
    زهرا علیهاالسلام درشگفت از آن همه خباثت و نفاق با چشمی پر اشک ناله برآورد. ای پدر! ای رسول خدا، چه مصیبت‌هایی که از پسر خطاب و پسر ابی‌قحافه به ما نمی‌رسد! [285] آن گاه به در تکیه داد و فریاد دادخواهی سر داد. ای مردم شما را به خدا و پدرم سوگند! دست از ما بکشید. آیا کسی نیست که به یاری ما برخیزد. [286] .
    عمر هراسناک از بالا گرفتن احساسات مردم بلافاصله فریاد دادخواهی
    زهرا علیهاالسلام را در نعره‌های خود گم کرد و فرمان داد، هیزم بیاورند. در دم بیت وحی در محاصره‌ی آتش درآمد. [287] تو گویی هیزم‌ها از قبل گرد آمده بود.!
    زهرا علیهاالسلام بانگ برداشت: ای دشمن خدا، ای دشمن رسول، ای دشمن امیرالمؤمنین! [288] اما گویا گوش‌ها کرند و چشمان کور و دل‌ها سنگ. صدای زهرا علیهاالسلام در سوزش هیزم‌ها و لهیب شراره‌ها گم شد.
    درب خانه در آتش کینه‌های سرشار می‌سوخت، و نزدیک بود خانه در هجوم شعله‌ها پنهان شود. دود غلیظی تمامی خانه را فراگرفت. [289] عمر به درب نیم سوخته لگدی زد [290] و زهرا را که سرپوش مناسبی نداشت، [291] بین در و دیوار قرار داد [292] .
    ناله‌ای آن چنان جانسوز به آسمان برخاست که عرشیان را به ضجه درآورد. یا ابتاه یا رسول‌الله! بنگر که با دخت محبوب تو چه می‌کنند!! آه ای فضه! مرا دریاب که به خدا سوگند فرزندی که در شکم داشتم کشته شد. [293] .
    صحنه آن قدر دردآور و جانکاه بود که عده‌ای از مهاجمان با همه‌ی بی شرمی و سنگدلی‌شان، بیش از این طاقت نیاوردند و از همان جا بازگشتند. [294] اما عمر و قنفذ
    با تنی چند ماندند و به طرف علی علیه‌السلام هجوم بردند. [295] زهرا علیهاالسلام با تمام توانش باز فریاد برآورد. ای پدر! ای رسول خدا! چه مصیبت‌هایی که از پسر خطاب. پسر ابی‌قحافه نکشیدیم. [296] و با این که درد، توانش را برده و رمقش را گرفته بود، باز هم از پا ننشست، چون خوب می‌دانست اگر به علی علیه‌السلام دست بیابند تا خونش را نریزند آرام نمی‌نشینند و برای ریاست دو روزه‌ی دنیااز هیچ اقدامی دریغ ندارند. هنوز چند قدمی برنداشته بود که ناگهان تازیانه‌ای فرارفت و فروآمد و بر سینه‌ی آسمان خطی از خون کشید، و پنجه‌ای، پنچه‌ی آفتاب را به سیاهی کشاند و زمین را گلگون کرد. [297] .
    دو گوشواره‌ای افتاده و یک میخ، بر آن چه گفتیم شاهدند. [298] برخی از اصحاب اکنون راز بوسه‌های هماره‌ی رسول را بر سینه و صورت زهرا علیهاالسلام یافتند. [299] .
    علی علیه‌السلام تا حال زهرا علیهاالسلام را این گونه دید، برق غیرت در چشم‌های خشمناکش
    درخشید و چونان شیر غرید و خندق‌وار حمله برد. عمر را بلند کرد، بر زمین کوبید و بینی‌اش را به خاک مالید و بر سینه‌اش نشست و خواست کار را تمام کند که به یاد عهدش با رسول و سفارش او به صبر و بردباری افتاد و فرمود: ای زاده‌ی صهاک! قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری گرامی داشت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، می‌فهماندم که تو را توان این جسارت‌ها و جرأت این بی حرمتی‌ها نیست. [300] عمر زیر پنجه‌های مرد خیبر و خندق دست و پا می‌زد، التماس می‌کرد و کمک می‌طلبید. جماعتی به کمکش شتافتند [301] و او را رهانیدند و علی- این غیرت حق- را که به گفته‌ی سلمان می‌توانست با نیم‌نگاهی زمین و زمان را در هم پیچید و هستی‌شان را بگیرد، [302] به محاصره درآوردند و ریسمان به گردنش انداخته و با شدت هر چه بیشتر می‌کشیدند. [303] .
    زهرا علیهالسلام گرچه درد، رمقش را برده و از پایش انداخته، اما او آموزگار شهادت بود، و خود به ما آموخته بود که حیات آدمی در گرو انتخاب اوست و چه انتخابی بالاتر از کشته شدن در راه ولایت؟
    پس باید همین نیم رمق را هم در پای علی ریخت و تمامی هستی خود را با خدا یک جا معامله کرد. این بود که بی درنگ خود را با همه جراحت و نقاهت از جا کند و بین علی و آن‌ها حائل کرد [304] . که: به خدا قسم! نمی‌گذارم علی را ببرید. ای وای بر شما! چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید. این است معنای محبت به اهل‌بیت رسول و عمل به آن همه سفارش‌های او؟! [305] .
    به خدا قسم ای زاده‌ی خطاب! اگر بیم این نداشتم که بی گناهان گرفتار بلای الهی شوند، نفرین می‌کردم و آن گاه می‌یافتی که نفرین من تحقق می‌پذیرد. [306] .
    هنوز کلامش را به آخر نرسانده بود که بار دیگر ناگهان صفیر تازیانه‌ای، سینه‌ی آسمان را شکافت و با هم بر اندام شقایق خطی از خون کشید. [307] عرش لرزید. بچه‌ها، زینبین و حسنین، را می‌گویم، نزدیک بود جان دهند. خدایا! فقط تو می‌دانی بر اهل خانه چه گذشت آن گاه که بر جای جای بوسه‌های رسول خطی از خون نشست، که هیچ زبانی را توان گفتن و هیچ گوشی را یارای شنیدن نیست.
    زهرا علیهاالسلام از پا افتاد، آخرین سنگر ولایت برای دقایقی فروریخت. مشتی رجاله، علی علیه‌السلام را کشان کشان به مسجد بردند. هر که می‌دید بر حال علی علیه‌السلام رقت می‌برد. [308] .
    کوچه‌ها از آدم نماها پر بود [309] و همه برای دیدن ریسمان بر گردن خورشید و مظلومیت محض، گردن می‌کشیدند. علی در راه رو به سوی پیامبر کرد و همان گفت که هارون به برادرش موسی در مقابل یهود بنی‌اسرائیل گفت. یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی. [310] .
    برادر! این قوم بر من مسلط شدند و نزدیک است مرا بکشند.
    علی علیه‌السلام را به مسجد بردند. ابوبکر برای ایجاد رعب وهم محافظت از خود، در میان حلقه‌ای از مردان مسلح به سر می‌برد [311] و عمر با شمشیر برهنه‌اش در کنار او ایستاده بود. [312] علی علیه‌السلام تا چشمش به ابوبکر افتاد، نهیبی سخت برآورد. ای ابوبکر! چه زود کینه‌ات را بر اهل‌بیت رسول آشکار کردی؟ اصلا به چه حقی مردم را به بیعت با خود وادار ساختی؟ مگر همین تو نبودی که در غدیر به امر رسول با من بیعت کردی؟ گویا همین دیروز بود. [313] به خدا قسم! اگر شمشیر در دستم بود
    می‌دانستید که شما را توان این جسارت‌ها نیست و به خدا قسم! اگر چهل یاور داشتم، شما را متفرق می‌کردم. خدا لعنت کند آن جماعتی را که با من بیعت نمودند و آن گاه تنهایم گذاردند. [314] .
    عمر فریاد برآورد از این سخنان بی اساس دست بردار! [315] و به شمشیر برهنه‌اش تکیه داد و نعره زد. بیعت کن.
    علی علیه‌السلام فرمود: اگر نکنم؟ تو را خواهیم کشت! علی فرمود: در این صورت بنده‌ی خدا و برادر رسول را کشته‌اید. گفت: بنده‌ی خدا آری، اما برادر رسول را نه!! [316] علی علیه‌السلام تا سه بار اقرار گرفت. [317] عمر گفت تابیعت نکنی، رهایت نخواهیم کرد. [318] علی علیه‌السلام فرمود: ای عمر از پستان خلافت نیک بدوش که سهمی از آن هم از آن خود تو و امروز امارت ابوبکر را محکم کن تا فردا به خودت پس دهد. [319] آن گاه ادامه داد و با قاطعیت و صلابت فرمود. به خدا سوگند! اگر با شما غاصبان بیعت کنم. [320] .
    علی علیه‌السلام در تمامی مدت نگاهش را به در دوخته بود و کلامش را طول می‌داد، گویا منتظر است تا شاید فرشته‌ی نجاتش زهرا علیهاالسلام، در رسد و او را از چنگال آنان برهاند.
    زهرای زخمی، زهرای خسته و تن به تاول نشسته، همین که از فریاد بچه‌ها و اشک‌های زینب و ام‌کلثوم که به صورتش می‌ریخت برای لحظه‌ای به هوش آمد، بلافاصله پرسید: «این علی؟» فضه! علی کجاست و تا شنید که او را مسجد برده‌اند، تاب نیاورد. گرچه توان ایستادنش نبود اما علی را هم نمی‌توانست در چنگال دشمن تنها بگذارد. بی درنگ به طرف مسجد شتافت. نمی‌دانم کدام توان او را این گونه بر پا نگه داشته بود؟ همه‌ی فکرش علی علیه‌السلام بود، دردش هم درد خودش نبود، درد علی علیه‌السلام بود. او خوب می‌دانست که اگر دیر برسد چه بسا دیگر هرگز امامش، علی علیه‌السلام را نبیند. [321] در راه نمی‌دانم چند بار، اما بارها از سردرد نشست! فضه و زنان بنی‌هاشم [322] . اطرافش را گرفته بودند. ناگهان تمامی نگاه‌ها به در دوخته شد. هان، زهرا علیهاالسلام آمد و چه به موقع. با پیراهن رسول صلی الله علیه و آله بر سر، و دست حسنین در دست، [323] اما با بالی شکسته و چشمی پر اشک. چندین بار صیحه زد، درد توانش را برده بود و گریه امانش نمی‌داد. دیده‌ها به اشک نشست. صدای هق هق گریه، مسجد را
    برداشت. همه بر معصومیت زهرا علیهاالسلام و مظلومیت علی علیه‌السلام می‌گریستند. در و دیوار هم می‌گریست. ناگهان طنینی خدایی در فضای مسجد پیچید، گویا پیامبر است که سخن می‌گوید:
    «خلوا ان ابن عمی فوالذی بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لانشرن شعری و لاضعن قمیص رسول‌الله علی رأسی و لاصرخن الی الله تبارک و تعالی فما ناقة صالح باکرم علی الله منی و لا الفصیل باکرم علی الله من ولدی». [324] .
    «رها کنید پسرعمویم را، قسم به خدایی که محمد را به حق فرستاد اگر دست از وی برندارید سر خود برهنه کرده و پیراهن رسول خدا را بر سر افکنده و در برابر خدا فریاد برخواهم آورد و همه‌تان را نفرین می‌کنم. به خدا نه من از شتر صالح کم ارج‌ترم و نه کودکانم از بچه‌ی او کم قدرتر.»
    آن گاه دست حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام را گرفته، به طرف قبر رسول صلی الله علیه و آله رفت تا این قوم پیمان شکن را نفرین کند.
    علی علیه‌السلام که در محاصره‌ی شمشیرها بود به سلمان گفت فاطمه را دریاب. گویی دو طرف مدینه را می‌نگرم که به لرزه درآمده است. به خدا قسم! اگر فاطمه علیهاالسلام سر خو دبرهنه کند و گریبان چاک دهد و در کنار قبر رسول علیهماالسلام نفرین و ناله کند، دیگر مهلتی برای مردم باقی نمی‌ماند و زمین همه‌ی آنان را در کام خود فرومی‌برد.
    سلمان سراسیمه خود را به زهرا علیهاالسلام رساند و گفت: ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! خداوند پدرت را مایه‌ی رحمت جهانیان قرار داده است. از این مردم درگذر و
    نفرین مکن. [325] .
    زهرا علیهاالسلام فرمود:
    «یا سلمان! یریدون قتل علی و ما علی صبر فدعنی حتی اتی قبر ابی فانشرن شعری، و اشق جیبی و اصیح الی ربی». [326] .
    «سلمان! چه جای صبر است؟! الان است که علی را بکشند! مرا رها کن تا کنار قبر پدرم روم و سر برهنه کرده و گریبان چاک دهم و به درگاه خدا نفرین کنم».
    دل شوره‌ای همه را گرفت. هنوز هم صدای گریه از هر طرف به گوش می‌رسید. دل‌ها کمی به نرمی گرایید، عاطفه‌هایی جوانه زد، احساساتی سرکشید، می‌رفت که جرقه‌ای احساسات متراکم را به انقلابی بکشاند و هستی منافقان را بسوزاند.
    ناگهان یکی فریاد زد: «ما ترید الی هذا»؛ [327] ای ابوبکر، چه قصدی داری؟ آیا می‌خواهی عذاب نازل شود؟
    ابوبکر زود دریافت که الان است که گردبادی برخیزد و طومارشان را درهم پیچد این بود که فورا از در سازش درآمد و تخفیف داد و موقتا از علی علیه‌السلام درگذشت و او را رها کرد، که جزاین چاره ای نداشت.
    زهرا علیهاالسلام نگاهی به شوی مظلوم خود کرد. کودکان خود را در آغوش پدر انداختند. مرد خیبر و خندق ریسمان را از گردن خود درآورد و نگاهی پر معنی به آن
    جماعت مفلوک انداخت. آن گاه به سوی حصن حصین ولایت، و یگانه منجی و فدایی خود رفت. زهرا علیهاالسلام نگاهش را به او انداخت و آهی بلند بر این همه غربت و مظلومیت کشید و در حالی که از صبر او در شگفت بود، گفت:
    «روحی لروحک الفدا و نفسی لنفسک الوقاء، یا اباالحسن ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شر کنت معک». [328] .
    علی جان ای امامم! جانم فدایت و سپر بلایت. ای اباالحسن! همواره با توام، چه در خوشی‌ها و چه در سختی‌ها.
    آن گاه دست علی علیه‌السلام را گرفت و او را آرام به خانه برد. [329] .
    «السلام علیها یوم ولدت و یوم استشهدت و یوم تبعث حیا».





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فدک

    مقصود افشاگری‌های زهرا علیهاالسلام علیه ابوبکر در مسجد و در حضور مهاجران و
    انصار است. اگر چه آن را «فدک» نامیدم. اما در این خطبه، فدک بهانه‌ای بیش نیست. همین است که در سراسر خطبه نامی از آن نیست و تمامیش در محکومیت و رسوایی خلفا، عظمت و رنج‌های رسول صلی الله علیه و آله، وصایت و فضایل علی علیه‌السلام، تکریم تحریک انصار و آگاهی و هشدار مردم است.
    بحث زهرا علیهاالسلام، بحث زمین نبود، که با توجه به پاسخ موسی بن جعفر علیه‌السلام به مهدی عباسی، خلافت و وصایت رسول بود. [331] .
    فدک؛ سند مظلومیت زهرا علیهاالسلام و اهل‌بیت و رسوایی و ننگ خلفا است. این خطبه معجزه‌ای باقی و نشانی جاوید از علم بی‌کران زهرا علیهاالسلام، و نمونه‌ای گویا و بی‌همتا از هشیاری و بیداری او است.
    فدک؛ ادعا نامه‌ای علیه همه‌ی نفاق‌ها و سیاسی‌ها و سستی‌ها و غفلت‌ها است.
    فدک؛ رمز قیام تاریخی شیعه است.
    فدک؛ درخشش نور در روز سیاهی زمین است.
    فدک؛ نگاهی بلند از قله‌ای ناپیدا است، آن چنان که حیات این سال‌ها، هنوز هم وام‌دار آن نگاه بلند است.
    فدک؛ بارش ابری سترگ از ستیغی ستبر است. تو گویی سبزی این سال‌ها هنوز هم
    تتمه‌ی آن جویبار بلند است.
    فدک؛ فریاد العطش از لب‌هایی تشنه و گلویی خسته و پایی به تاول نشسته است.
    فدک؛ رهایی از قناعت انجمادها و پس کوچه‌های حقیر خلافت‌ها است.
    فدک؛ آذرخش فریادی است هم پای ضربت خندق.
    فدک؛ پیام‌آور ستیز و عصیان علیه تمامی تباهی‌ها و کژی‌ها است.
    فدک؛ پیام‌آور بیداری و سرشاری است.
    فدک؛ راز گل یاس است، فوران سبزاست، ابی زلال است.
    فدک؛ راز چشمه‌ی سرخ کربلا است.
    فدک؛ راز ایستادگی نخل است.
    فدک؛ ادعایی به وسعت همه‌ی زمین و همه‌ی اعصار است.
    فدک؛ رمز طهارت چشمه‌ی غدیر است. چشمه‌ای که می‌رفت تا در پس هجوم‌های خشن و پلشتی‌های سرشار، مدفون شود.
    فدک؛ نه حرف، که پاره‌های جگر سوخته بر مظلومیتی غریب است که بی محابا بر زمین ریخته می‌شود.
    فدک؛ تبارنامه‌ی قبیله‌ای است که حرف‌شان را با خون امضا کردند. مستانه در راه ولایت از همه چیز خود گذشتند و دامن کشان در راه این حق عظیم، سر باختند. بر سر قرارها و میثاق‌های الهی مردانه ایستادند و رضا و رضوان خدا را بر همه چیز ترجیح دادند.
    زهرا علیهاالسلام به بهانه‌ی غصب فدک (همان که رسول صلی الله علیه و آله برای تألیف قلوب و گرایش به علی علیه‌السلام، در اختیار بیت عترت قرار داده بود تا مرد میدان و محراب، عدالت و شمشیر، بتواند با آن کینه‌ها را پاک و دل‌ها را شاد گرداند؛ چون هیچ خانه‌ای از
    قریش نمانده بود مگر آن که علی علیه‌السلام در راه خدا و رسولش، از آن سری گرفته بود) آن چنان مهیج و کوبنده، و مستدل و مبرهن، و محکم و قاطع، سخن گفت و خلیفه را رسوا، مردم را هشدار و انصار را تحریک کرد و با ناله‌ها و یاد رسول صلی الله علیه و آله از دیده‌ها اشک گرفت که آه از نهادها برآمد و ولوله‌ای در گرفت. جماعتی دست بر قبضه‌ها بردند و خلیفه‌ی بردبار و حلیم!! را واداشت هم چون فرعون در مقابل موسی که پس از گرفته شدن بهانه‌هایش به هوچی‌گری پرداخت، هوچی‌گری کند و هراسان و پریشان، زبان به دشنام گشاید و از بیم قیام مردم، به تهدید و تطمیع روی آورد و سرانجام به ننگ این رسوایی تن دهد.
    ابوبکر هرگز گمان نمی‌کرد زهرا علیهاالسلام این گونه از محکومیت آنان و اثبات علی علیه‌السلام بگوید و این گونه انصار را تحریک کرده و بر سر غیرت آورد.او گمانش این بود که زهرا علیهاالسلام بر زمین از دست رفته‌اش می‌نالد و این به نفع آنان خواهد بود. زیرا از یک سو، اهل‌بیت را در برابر مردم قرار داده بود- چون گفته بود فدک مال همه‌ی مسلمانان است- و از سوی دیگر سبب می‌شد به خاطر دفاع از این حق اقتصادی، حق مهم‌تر- غصب ولایت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله- تحت الشعاع قرار گیرد و این هر دو به نفع آنان بود. اما غافل از این که، زهرای بیدار و مجاهد در آن فضای اختناق و وحشت از همین فرصت اندک، نهایت استفاده را خواهد برد و در حضور آن جماعت مرعوب و مهاجر و انصار، آن گونه او را محکوم و رسوا می‌کند که گرد زمانه هنوز هم نتوانسته آن را بزداید و از ننگ رسوایی آن بکاهد. تا آن جا که خلیفه هراسان به حربه‌ی عاجزان- دشنام و تهدید و تطمیع- متوسل می‌شود و سرانجام به شکست تن می‌دهد.
    اگر بنای اجمال و خوف اطناب نبود، تمامی آن خطبه را به تفصیل می‌آوردم و
    نشان می‌دادم که چگونه زهرا علیهاالسلام با نفوذ معنوی، شخصیت بزرگ انسانی، آگاهی سیاسی و شناخت عمیقی که از روح و آرمان‌های اسلام دارد و نیز قدرت منطق و استدلال استوار خویش، با اثبات حقانیت علی علیه‌السلام، برصحت انتخاباتی که انجام شده است، خط بطلان می‌کشد و ننگ فریب خوردگان را، آشکار می‌سازد. و با برشمردن پیامدهای این شتاب‌زدگی سطحی و غافل‌گیری سیاسی، آنان را از آینده‌ی ناپایدار و تیره‌ی اسلام، بیم می‌دهد. و نشان می‌دهد که باید برای پیروزی- هر چند با امیدی ضعیف- کوشید. باید با نظام حاکم مبارزه کرد. اگر توانست آن را مغلوب سازد و اگر نتوانست، دست کم محکوم؛ که اگر باطل را نمی‌توان ساقط کرد، می‌توان رسوا ساخت و اگر حق را نمی‌توان استقرار بخشید، می‌توان اثبات کرد، طرح نمود، به زمان شناساند و زنده نگاهداشت. دست کم مردم بدانند آن چه بر سر کار است، ناحق است و ظلم، و آن چه مطرود و شکست خورده و زندانی است، حق است و عدالت. با این حال به اشاره بگویم که برای درک عمیق‌تر و بهره‌ی بیشتر از این خطبه‌ی بلیغ و نورانی و تحلیل آن باید به سه نکته توجه کرد. کلام، مخاطبان و فضای سیاسی. جو حاکم بر مدینه.
    پیش‌تر از شرایط سیاسی و فضای اختناق پس از فوت رسول صلی الله علیه و آله و توطئه‌های باند نفاق- گرچه بر جمعیتی از مردم پوشیده بود- و... سخن گفتیم.
    اما مخاطبان چهار [332] طیف و گروهند: ابوبکر، مهاجران، انصار و توده‌ی مردم.
    ابوبکر؛ و به همراه باند نفاق و قدرت.
    مهاجران؛ گروهی از اینان همراه باند نفاق، حسادت و کینه، گروهی حیران و
    متأثر از شایعه‌ها و نیرنگ بازی‌ها و برخی ساده اندیش.
    انصار. با سابقه‌ای خوب- به همراه بعضی لغزش‌ها- و از دست دادن برخی از بزرگان خود هم چون سعد بن معاذ- که اگر بود چه بسا سقیفه‌ای نبود- اما اکنون نگران ریاست قریش و شکست‌شان در سقیفه- بنابراین زخمی و آماده‌ی انفجار- و دو دستگی- پس از خطبه‌ی ابوبکر در سقیفه- و رقابت و حسادت و سردمدارانی جاه‌طلب، و البته از همین‌ها جماعتی بی‌خبر- از ماهیت برخی مهاجرین- و متحیر- از فوت رسول صلی الله علیه و آله- و متأثر- از شایعات بی‌اساس و جعل احادیث دروغ- و مرعوب از باند کودتا و قبیله مسلح بنی‌اسلم- و با تمام این‌ها علاقه‌مند به اهل‌بیت رسول صلی الله علیه و آله و آماده‌ی روشنگری و انفجار. از همین‌ها چند نفری در سقیفه به حمایت از علی علیه‌السلام برخاستند، اما فریادشان با تزویر کودتاگران و حسادت و دو دستگی بین خودشان در گلو خفه شد.
    توده مردم؛ متشکل از بقیه‌ی طیف‌ها، اکثریتی بی تفاوت، تماشاگر صحنه، مرعوب، متحیر و بدون احساس مسؤلیت؛ و جماعتی از همین‌ها قریش و مؤلفة القلوبند به همراه حسادت و کینه‌های سرشار.
    زهرا علیهاالسلام، ابوبکر را رسوا و خوار و ذلیل می‌سازد سه گروه دیگر را علاوه بر آگاهی و بینش، مهاجرین را تذکر و توبیخ می‌دهد. انصار را تکریم و تحریک می‌کند و اکثریت بی تفاوت و خاموش و مؤلفة القلوب را تذکر، شکایت و سرزنش، در آخر هشدار می‌دهد و از غضب خدا و رسوایی آخرت برحذر می‌دارد.
    برای تحلیل این کلام، باید با توجه به مخاطبان و موانع و نیازهای هر یک و شرایط سیاسی، در نحوه‌ی آغاز و پایان خطبه، نوع گزینش واژگان و ارتباط فقرات آن تأمل و دقت شود.
    باید اندیشید چرا زهرا علیهاالسلام طلیعه خطبه‌اش را حمد [333] .
    و آن هم بر انعام [334] .
    قرار می‌دهد و از نعمت‌های بی پایان الهی و عنایت‌های بی دریغ او می‌گوید و از آن چه که باعث دوام و افزونی این نعمت‌ها و عنایت‌ها است- شکر- یاد می‌کند. آن هم پس از آن که از قبل با ناله‌های جان‌سوز زهرا علیهاالسلام و یاد رسول صلی الله علیه و آله هم چون ابر باریده بودند و دل‌هاشان به نرمی گراییده بود و از قساوت‌ها فاصله گرفته بودند.
    آن گاه شهادت بر توحید و رسالت می‌دهد که ادامه توحید رسالت، است.
    در توحید، از حقیقت آن و مراتبش و قرار دادن ثواب و عقاب بر طاعت و معصیتش می‌گوید.
    و در رسالت، از عظمت و هدایت رسول صلی الله علیه و آله و گمراهی و ضلالت مردم می‌گوید و با اشاره به جایگاه ابدی و مقام رفیع او بر وی سلام می‌فرستد.
    به راستی چرا شهادتین؟ و چرا بااین توضیحات؟ او چه هدف و مقصدی را در پی دارد که این گونه آغاز می‌کند و زمینه می‌چیند؟
    آن گاه زهرا علیهاالسلام از ثقلین و دو امانت گران بهای رسول صلی الله علیه و آله (قرآن و عترت) می‌گوید که ادامه‌ی رسالت، امامت و ولایت است و از مسؤولیت خطیر همگان در قبال آن دو، یاد می‌کند. (انتم عباد الله نصب امره و نهیه و حملة دینه و وحیه و...).
    از عترت، خلافت، امامت، اطاعت و همراهی آنان با قرآن می‌گوید و با اشاره به عهد و پیمان خدا در حمایت از آنها [335] و توضیح بیشتر آن را به ادامه‌ی سخن در هنگام گفت و گو از رسول صلی الله علیه و آله و رنج‌های او وا می‌گذارد، چون تمامی مقصود همین است.
    از کتاب به عنوان پشتوانه‌ی عترت، [336] نور هدایت، راهنمای عمل، در بر گیرنده‌ی دلایل روشن، و حرام و حلال الهی یاد می‌کند. آن گاه به مواردی از آن چه در کتاب آمده، اشاره می‌کند و از پایه‌ها و بنیان‌های [337] اسلام شروع می‌کند؛ از توحید، نماز، زکات و روزه برای رهایی از شرک، کبر، آلودگی و ریا، از حج و عدل، برای تحکیم و استحکام دین و پیوند و ارتباط دل‌ها، از اطاعت و امامت اهل‌بیت برای رشته‌ی وفاق و مانع افتراق امت؛ از جهاد، صبر، امر به معروف، صله رحم و قصاص و... می‌گوید. و در نهایت به تقوا و خشیت و اطاعت امر و نهی پروردگار سفارش می‌کند.
    تحلیل این گزینش‌های ایمان صلاة و... به همراه حکمت‌های آن و ارتباط و پیوند این همه با هم، به همراه این هشدارها و انذارها، ما را به بهره‌های بیشتری می‌رساند.
    به راستی چرا زهرا علیهاالسلام از کتاب خدا، این‌ها را برمی‌گزیند و در ابتدا هم از پایه‌های اسلام نام می‌برد و از کلید و راهنمای این همه- ولایت- این گونه یاد می‌کند. مگر چه آفت‌ها و موانعی در این جماعت مرعوب شکل گرفته که برای درمان و علاج آنان باید این گونه گزینش کرد و نسخه پیچید و با توضیحاتی آن‌ها را به هم درآمیخت و در سینه‌های بیمارشان ریخت تا شاید شفا یابند؟
    آن گاه خطاب به جمعیت به معرفی خود می پردازد «ایها الناس اعلموا انی فاطمة» یعنی همان که قرآن و رسول صلی الله علیه و آله بر عصمت او شهادت داده بودند. تا هم پشتوانه‌ای باشد بر آن چه گفته و آنچه خواهد گفت و هم آنان را به یاد پیمان عقبه ثانی در حمایت از رسول صلی الله علیه و آله و اهل او، [338] بیاندازد. از علی علیه‌السلام به (برادر رسول صلی الله علیه و آله) یاد می‌کند، یعنی همان عنوانی که هنگام بیعت گرفتن از او منکرش بودند؛ زیرا وقتی علی علیه‌السلام را کشان کشان به مسجد بردند و او را وادار به بیعت کردند و گفتند: رهایت نمی‌کنیم تا بیعت کنی و او را تهدید به قتل کردند، علی علیه‌السلام گفت. در این صورت بنده‌ی خدا و برادر رسول صلی الله علیه و آله را کشته‌اید. آنان گفتند: بنده خدا را قبول داریم، اما برادر رسول صلی الله علیه و آله را نه. [339] از سوئی دیگر خلفا در سقیفه با ادعای نزدیکی به رسول صلی الله علیه و آله در برابر انصار استدلال کرده بودند. اگر چنین است، علی علیه‌السلام برادر رسول صلی الله علیه و آله است، پس سزاوارتر از دیگران است. خود علی علیه‌السلام هم در رد خلفا به
    همین گونه محاجه می‌کرد و می‌فرمود: «احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة». [340] .
    آن گاه از تاریخ سیاه گذشته‌ی آنان و از رسالت نور رسول صلی الله علیه و آله و دستاوردهای عظیم آن می‌گوید تا زمینه‌ای باشد بر طرح وصایت و هشداری باشد بر جدایی از آن.
    از رسول صلی الله علیه و آله می‌گوید و از دعوت‌ها و مبارزات بی امانش با شرک و کفر و نفاق و درهم شکستن بت‌ها و جبهه‌های کفر و پرده‌های نفاق. از مرارت‌ها و رنج‌های رسول صلی الله علیه و آله برای رهایی و نجات این جماعت- با تاریخی پر از سیاهی‌ها و حقارت‌ها- از پرتگاه ضلالت و ذلت و اسارت می‌گوید و به حامی راستین و همراه همیشگی رسول صلی الله علیه و آله و برادر و وصی او، علی علیه‌السلام اشاره می‌کند که ادامه‌ی رسالت، امامت است.
    و در این بزنگاه به زمینه‌ای کینه و حسادت از علی علیه‌السلام پرداخته و از شجاعت و ایثار و پایمردی و بزرگی و سخت‌کوشی و خیرخواهی او در راه خدا و نزدیکی و قربش به رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌گوید، تا پرده از راز حسادت حاسدان، و کینه‌ی کینه‌توزان، و نفاق منافقان بردارد. سپس مدعیان امروزی را مرفهین بی درد و راحت‌طلبان تن آسا، می‌خواند و به تعریض و کنایه و آشکارا می‌گوید: «تتربصون بنا الدوائر، تتوکفون الاخبار، تنکصون عند النزال و تفرون من القتال» [341] .
    سپس توضیح می‌دهد که چگونه با فوت رسول صلی الله علیه و آله اظهار دشمنی و نفاق پنهان آشکار شد- نفاقی که با حضور رسول صلی الله علیه و آله توانایی ابزار آن را نداشتند- و دین‌فروشی رونق یافت و فرصت‌طلب گمراه و یاوه‌گویی زبون، به سخن درآمد و مدعی شد. و دست شیطان از آستین او درآمد و صدای شیطان از حنجره او به گوش رسید، و شما هم چه ساده در دام فریبش خزیدید، و چه راحت در پی او دویدید، و چه خوش به آواز او رقصیدید، و آن چه از آن شما نبود، بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید. در حالی که هنوز از مرگ رسول صلی الله علیه و آله دو روز نگذشته و سوز و سینه‌ی ما خاموش نگشته بود.
    آن گاه به توجیه پوسیده و عوام فریب آنان اشاره می‌کند و ترس از فتنه را بی اساس و دروغ می‌داند و خبر از افتادن در فتنه‌ای بزرگ‌تر و فرورفتن در آتش جهنم، می‌دهد و بر پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت، هشدار می‌دهد و به حکمیت قرآن فرامی‌خواند. و با سؤال و خطاب به مهاجران و مسلمانان، آنان را به تأمل وامی‌دارد و برای یافتن جوابی مناسب به خودشان وامی‌گذارد.
    سپس بلافاصله به تحقیر و محکومیت ابوبکر می‌پردازد و در انظار همگان با «ابن ابی‌قحافه» از او یاد می‌کند و پرده از راز نفاق و جهل او برمی دارد. تا هم نمونه‌ای از این همه نشان دهد و هم با هجوم به سر کرده‌ی باند نفاق و کودتاگران و شکستن حشمت او، شخصیت و روح تازه‌ای در کالبد آن جماعت مرعوب و خودباخته بدمد. و در این راه با پشتوانه‌ی قرآن، آن چنان از کتاب خدا می‌خواند که گویا محمد صلی الله علیه و آله است که از زبان جبرییل می‌خواند. و آن چنان از اعلمیت علی علیه‌السلام می‌گوید که همه از جهل خود شرمنده می‌شوند و آن چنان از مظلومیت خود می‌گوید که همه دل‌ها را آتش می‌زند، تا شاید به انصاف آیند و به ظالم بودن
    اذعان کنند. و حال باید حکمیت و دادرسی را به قیامت و در محضر رسول صلی الله علیه و آله واگذارد تا با این تذکر شاید آنان را به خود آورد و به تفکر و تأمل و در نتیجه انصاف و اقدام وادارد، و همین کار را هم کرد.
    اکنون دیگر شاخ سران شکسته و با جماعت مرعوب اتمام حجت شده و از حق علی علیه‌السلام نیز در حد امکان و مناسب، دفاع و یادآوری شده است. حال با جدایی حق از باطل باید به قدرتی مسلح روی آورد که توان درگیری با باند مسلح و قبیله بنی‌اسلم و تهدید و ارعاب و شایعه پراکنی خلفا را داشته باشد. قدرتی که امتحانات خود را پس داده و در پیمان عقبه بر دفاع از اهل رسول صلی الله علیه و آله میثاق بسته‌اند و چه کسی غیر از انصار.
    گرچه اینان در سقیفه به خطا رفتند و از چند تن مهاجر منافق شکست خوردند، اما هنوز زمینه‌های توبه و بازگشت در آنان هست. شاید برخیزند و اشتباه گذشته را جبران کنند، زیرا هنوز بودند کسانی که با خلیفه بیعت نکرده و یا در سقیفه از علی علیه‌السلام دم زده بودند.
    این است که از این پس زهرا علیهاالسلام تمامی هم خود را مصروف به تحریک انصار می‌کند. به آنان رو کرده و با شایستگی هر چه تمام‌تر از آنان یاد می‌کند. آنان را طایفه‌ای نجیب و جوانمرد و حامیان دین و محافظان اسلام می‌خواند و بدین وسیله به تکریم و تحریک و تشجیع آنان می‌پردازد و به ایستادگی در مقابل خلیفه‌ی زورگو می‌خواند و از ارتجاع فوت رسول صلی الله علیه و آله برحذر می‌دارد و با ذکر عظمت مصیبت رسول صلی الله علیه و آله باز همگان را به یاد او می‌اندازد، تا با اشک بر مصیبت فقدان رسول صلی الله علیه و آله باز هم دل‌ها به نرمی گراید و جوانه‌های همت و غیرت آبیاری شود.
    اکنون دیگر انتهای سخن است و هنگام برداشت محصول و دروی کاشته‌ها
    است. باید از این همه سخن و تحریک و اشک ثمر گرفت و آخرین تیر را از چله‌ی بیداری رها کرد تا آنانی که می‌خواهند تا همیشه‌ی تاریخ راه را ببینند و با چشمی باز انتخاب کنند، عذری نداشته باشند.
    زهرا علیهاالسلام در این آخرین فراز باز هم به تنها امیدش انصار رو می‌آورد، انصاری که با خطبه‌ی ابوبکر در سقیفه دوباره به جاهلیت سابق و دو دستگی روی آوردند، پس از آنکه با هدایت رسول صلی الله علیه و آله متحد شده بودند. از این رو با جد مادری مشترک، آنان را مخاطب قرار می‌دهد و بدین وسیله چاکی که ابوبکر ایجاد کرده بود، رفو می‌کند و دوباره به تحریک و تشجیع آنان می‌پردازد و بر غیرت خفته‌ی آنان می‌نوازد و آنان دارای عده و عده و نفرات و ادوات می‌داند و فریاد استنصار خود را بلند می‌کند و آن‌ها را به یاد بیعتشان می‌اندازد.
    زهرای بیدار و مجاهد و هشیار و مبارز، تمامی آنچه ابوبکر و همپالگی‌های او در سقیفه و بعد از آن از انصار گرفته و آنان به دو دستگی و اختلاف کشانده بودند از حسادت و رقابت‌شان سود می‌جستند، خنثی می‌کند. وی با یادآوری تاریخ درخشان انصار در دوره‌ی رسول صلی الله علیه و آله و مبارزات و رنج‌های آنان، دو هدف را دنبال می کند؛ آنان را به حفظ آن دستاوردها تشویق و ترغیب می‌کند و هم درباره‌ی آینده، تذکر و هشدارمی‌دهد. و با فراخوانی انصار به اتحاد و یکپارچگی، از آنان می‌خواهد که در برابر ناکثین و مهاجمان به ولایت و غاصبان خلافت، مردانه بایستند و جهاد کنند. «الا تقاتلوا قوما نکثوا ایمانهم و هموا باخراج الرسول...».
    آن گاه این فرزند نذیر، همگان را به عذاب شدید، هشدار می‌دهد و بر حذر می‌دارد، آن هم دو هشداری که چکیده‌ی تمامی خطبه و جمع‌بندی روح کلام، و حجتی برای تمامی اعصار است:
    آگاه باشید: با دور کردن خلافت از علی علیه‌السلام این شایسته‌ترین و آگاه‌ترین- تمامی زحمات گذشته خود را بر باد داده‌اید.
    آگاه باشید غصب خلافت ما، ننگش ابدی است و نشان از غضب خدا دارد و سرانجامش آتشی است که هر دم افروخته‌تر گردد و دل و جان را بسوزاند. چه این شتر بی ما پشتش مجروح و پایش به تاول نشسته است و به مقصد نمی‌رسد. دیگر خود دانید.
    زهر اعلیهاالسلام سکوت می‌کند و منتظر عکس‌العمل و اقدام مناسب انصار می‌نشیند، اما همین که صدایی بلند می‌شود بلافاصله ابوبکر بر منبر شده. با ترفند و حیله در حالی که با وحشت و عصبانیت درمانده است به جواب می‌پردازد و پیش از همه در برابر استدلال‌های محکم و بیان قاطع و کوبنده زهرا علیهاالسلام مجبور به عقب‌نشینی شده و به فضایل علی علیه‌السلام و زهراعلیهاالسلام اعتراف می‌کند،تا هم دلجویی [342] کرده باشد هم با نشان دادن انصاف [343] خود به نیرنگ تازه‌ای روی آورد. او مسئله را تنها در بعد زمین و مشکل اقتصادی خلاصه می‌کند وخدا را شاهد گرفته (اتخذوا ایمانهم جنة) و به دروغ متوسل می‌شود تا با شیطنت مردم را در مقابل زهرا علیهاالسلام قرار
    دهد و برای عوام فریبی می‌گوید. ما آن چه را تو مطالبه می‌کنی برای تهیه‌ی اسبان و سلاح‌ها قرار داده‌ایم تا مسلمانان به وسیله‌ی آن بجنگند. و باز به فریب، آن را به اجماع مسلمانان نسبت می‌دهد.
    اما زهرا علیهاالسلام باز هم با قاطعیت به رسوایی و محکومیت هر چه بیشتر آنان می‌پردازد و در جواب، از این همه دروغ و نیرنگ تعجب می‌کند و پرده از حیله آنان و دروغ دیرینه‌ی آنان- حتی در زمان حیات رسول صلی الله علیه و آله- برمی‌دارد. و باز هم دروغ آنان را بر خدا و رسول صلی الله علیه و آله با استدلال به قرآن به اثبات می‌رساند و به منشأ این همه هوای نفس و تسلط و احاطه‌ی شیطان بر آنان تصریح می‌کند و همان را می‌گوید که بعدها علی علیه‌السلام در شورا، به عبدالرحمن- پس از بیعتش با عثمان- گفت و با آن خود را تسلیت داد. (فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون).
    ابوبکر سر خورده و رسوا از این همه فضاحت، برای رهایی از این مخمصه که جان او را تهدید می‌کند و نزدیک است ریشه‌ی او و همپالکی‌هایش را بسوزاند، تنها راه چاره را سنگر گرفتن در پشت سر مردم می‌بیند. از این رو با شیطنت، مردم را حکم قرار می‌دهد، تا هم خودش را حامی مردم نشان دهد و هم آنان را در مقابل اهل‌بیت قرار دهد و خدا می‌داند که بر زهرا علیهاالسلام چه گذشت. زهرایی که آسمان‌ها زیر پای اوست و تمامی هستی زیر پایش ریخته شده، غاصب زمین و حق مسلمانان معرفی می‌شود و آنان را رو در روی خود می‌بیند.
    این ترفند ابوبکر چیزی نبود که بر زهرا علیهاالسلام مخفی باشد. او از ابوبکر غیر از این انتظاری نداشت، اما از مردم انتظار فریب خوردن نبود. با این حال همه‌ی مردم را مخاطب خود قرار داده و آنها را عتاب و توبیخ (و نه تحقیر) می‌کند و از عاقبت این کار بر حذر می‌دارد
    سپس متوجه قبر رسول صلی الله علیه و آله و سلم شده و اشعاری [344] را زمزمه می‌کند:
    «قد کان بعدک انباء و هنبثة...»
    - رفتی وپس از تو فتنه‌ها برخاست، اگر تو بودی آن چنان بزرگ رخ نمی‌نمود.
    -ما تو را از کف دادیم هم چون زمینی از باران گرفته شده. ارزش‌هادر قومت به هم ریخت. بیا و ببین که چگونه از راه به در شده‌اند.
    - به راستی ما بلا دیدگان در دام مصیبتی گرفتار آمدیم که هیچ مصیبت زده‌ای در عرب و عجم بدان مبتلا نگردیده بود.
    و به همراه ناله‌های زهرا علیهاالسلام بر روی قبر پدر، مرد و زن، و بزرگ و کوچک آن قدر گریستند و اشک ریختند که هیچ روزی این چنین دیده نشده بود. [345] و بالاخره آن کلام خدایی و اشک‌های الهی کار خود را کرد و مدینه به خروش آمد و در میان مردم همهمه افتاد.
    ابوبکر دریافت که در برابر دخت رسول صلی الله علیه و آله و زهرای اطهر چه حقیر و زبون شده و حربه‌هایش در برابر استدلال قوی و بیان نافذ زهرا علیهاالسلام چه عقیم و ابتر مانده است. یا باید به انقلاب مدینه تن داد و از دنیاطلبی دست کشید و به پایان خط رسید، و یا باید به درشتی و تهدید و تطمیع روی آورد. و هر کدام می‌شد ابوبکر باخته بود. چه اگر به سخن می‌آمد آن چنان محکوم شده بود که به ناچار درشتی و اهانت می‌کرد و نفاقش آشکار می‌شد، و همین هم شد. ابوبکر سراسیمه و مضطرب به منبر شد و نفاقی که سال‌ها حتی از دوران مکی از مردم پنهان داشته بود، ناخواسته آشکار کرد و پرده از آن چه مدت‌ها در سینه داشت کنار زد و کینه و بغضش
    را به علی علیه‌السلام که رسول صلی الله علیه و آله حب و بغض او را نشانه ایمان و نفاق قرار داده بود، رو نمود.
    خلیفه‌ی بردبار و حلیم [346] !!! آن چنان از جوشش مردم، وحشت زده، و از محکومیت و رسوایی خود پریشان بود که نمی‌دانست چه می‌گوید و ندانسته سند کفر و نفاق خود را امضا می‌کند. او به علی علیه‌السلام می‌گوید: «هو ثعالة شهیده ذنبه» و یا «کام طحال احب اهلها الیها البغی». [347] .
    ابوبکر علی علیه‌السلام را روباهی می‌داند که شاهد او دم اوست و یا او را تشبیه نموده به زن بدکاره‌ای معروف به «ام‌طحال» که هر که از فامیلش زناکار بود او را بیشتر دوست می‌داشت، و در نزد او بدکاری از همه چیز محبوب‌تر بود. و یا او را کسی می‌راند که می‌خواهد فتنه‌ی خفته را بیدار کند و از درماندگان و زنان کمک می‌گیرد.
    ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «از نقیب ابویحیی بصری پرسیدم. کنایه‌ی ابوبکر با کیست؟ گفت: به کنایه نمی‌گوید، تصریح می‌کند. گفتم: اگر تصریح می‌کرد نمی‌پرسیدم. خندید و گفت: به علی می‌گوید، سخنان ابوبکر با علی‌است. گفتم: آیا به راستی تمام آن چه ابوبکر گفته خطاب به علی است؟
    گفت: آری فرزندم، بحث، بحث خلافت و حکومت است.
    گفتم: انصار چه گفتند؟
    گفت: از علی طرفداری کردند. اما او ترسید فتنه برخیزد و آنان را نهی کرد». [348] .
    آری، این همان علی علیه‌السلام است که مولای هر مؤمن و مؤمنه است.
    این همان علی علیه‌السلام است که با حق است و حق از او جدا نیست.
    این همان علی علیه‌السلام است که دوستی و دشمنی با او ملاک ایمان و نفاق است. [349] .
    این همان علی علیه‌السلام که رسول صلی الله علیه و آله از خدا خواسته که یاور او را یاری، و دشمن او را دشمن بدارد.
    این همان علی علیه‌السلام است که اسدالله و اسد رسول اوست و مرد لیلة المبیت، بدر، احد، احزاب و خیبر و... است.
    این همان علی علیه‌السلام است که جبرییل در میان آسمان و زمین ندا در داد: «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار».
    این همان علی علیه‌السلام که ضربتش در خندق از عبادت جن و انس افضل است.
    این همان علی علیه‌السلام است که همسر زهرای بتول و محرم اسرار رسول صلی الله علیه و آله است و... ابوبکر آن گاه نخست انصار را تهدید نمود و سپس تمامی مردم را تطمیع [350] کرد و از منبر به زیر آمد.
    و این جا دیگر پایان کار زهرا علیهاالسلام بود و شروع کار مردم. می‌توانند با این اتمام حجت‌ها و براهین آشکار به پا خیزند و دست بر قبضه‌ها برند و اقدامی کنند و می‌توانند به زمین بچسبند (اثاقلتم الی الارض) [351] و به جای شهامت اقدام، به اشک ریختن و افسوس خوردن قناعت کنند و ذلت ابدی را بر خود بخرند. آنان انتخاب کردند و بد انتخابی کردند و هنوز هم مجازات سنگینش را می‌کشند و غرامتش را می‌پردازند. اکنون نوبت ما است تا چه انتخاب کنیم و چگونه بر سر انتخاب خود بمانیم. [352] .
    من معتقدم اگر کسی می‌خواهد مقام علمی زهرا علیهاالسلام را درک کند،باید در این خطبه خوب بیاندیشد و آن را با برخی خطبه‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه
    مقایسه کند. آن گاه در می‌یابد که این هر دو از نظر فصاحت وبلاغت و عمق معانی و مضامین، عدل یکدیگرند و هم چون سیبی است که وسط دو نیم شده، به راستی که زهرا علیهاالسلام، کفو علی علیه‌السلام است. [353] و به راستی که ما از علم زهرا علیهاالسلام و وجود و حضور زهرا علیهاالسلام محروم کردند. آیا کسی هست که عمق فاجعه و عظمت حادثه را درک کند؟
    اگر چه او در همان هجده سالگی [354] . کارش را به اتمام رساند و حجت را بر همه تمام کرد و با حفظ جان علی علیه‌السلام، و خود را فدیه‌ی او کردن و نیز دیگر اقداماتش بر
    تمامی انسان‌ها تا قیامت منت نهاد، اما چه کسی می‌تواند محرومیت ما را از نگاه زهراعلیهاالسلام، دعای زهرا علیهاالسلام، تربیت و سازندگی زهرا علیهاالسلام، برکات حضور زهرا علیهاالسلام، علم زهرا علیهاالسلام، هدایت زهرا علیهاالسلام، سفینه‌ی نجات بودن زهرا علیهاالسلام و وارث فرهنگ وحی بودن زهرا علیهاالسلام و... پاسخ گوید. غم ما غم محرومیت خود ماست.
    اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل‌محمد و آخر تابع له علی ذلک. اللهم العنهم جمیعا.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اذان

    اقدام دیگر زهرا علیهاالسلام، زنده نگه داشتن خاطرات دوران رسول صلی الله علیه و آله بود. او می‌خواست با احیا و یادآوری آن دوران، در کالبد فسرده‌ی آنان بدمد و دریچه‌ای به سوی نور و نقبی به روشنایی بزند و با طرح سؤالی در اذهان و یادآوری دوران رسول، ابرهای ضخیم و سیاه را از اطراف خورشید ولایت کنار زند. شاید همتی، ساحت رفعت خورشید را لبیک گوید.
    به راستی زهرا علیهاالسلام آموزگار بیداری و ظرافت است.
    وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و وصی او را کنار نهادند، بلال به عنوان اعتراض دیگر اذان نگفت و هر چه به سراغش می‌آمدند، امتناع می‌کرد و عذر می‌آورد. [371] او در ادامه‌ی اعتراض خود به شام تبعید شد. [372] . و در آنجا پیامبر را در

    خواب دید که از او شکایت می‌کند که چرا به زیارت من نمی‌آیی از این رو برای زیارت پیامبر به مدینه آمد [373] و با ورود او به مدینه زهرا علیهاالسلام از او خواست که اذان بگوید، گفت: «بسیار مشتاقم که صدای مؤذن پدرم را بشنوم».
    بلال بر بالای بام مسجد رفت. آوای گرم بلال در مدینه پیچید. «الله اکبر». همه دست از کار کشیدند. هر کس دست دیگری را می‌کشید و با شتاب به سوی مسجد می‌آورد. همه حتی زنان و کودکان در بیرون مسجد جمع شدند. مدینه به یکباره تعطیل شد همه به طنین روح‌افزای بلال گوش می‌دادند و به دهان او چشم دوخته بودند. ناگاه به یاد ایام رسول صلی الله علیه و آله افتادند. فریاد های های گریه‌ها در مدینه پیچید. مدینه کمتر این گونه روزهایی به یاد داشت. همه از یکدیگر سؤال می‌کردند، چرا بلال اذان نمی‌گفت؟ چه شده به درخواست زهرا علیهاالسلام اذان می‌گوید؟ چرا زهرا علیهاالسلام گریه می‌کند؟ به یکدیگر نگاه می‌کردند، سپس سرها را به زیر می‌انداختند و از خود و بیعت‌شان با ابوبکر شرمشان می‌آمد. زهرا علیهاالسلام هم همراه جماعت به اذان گوش داده و به یاد دوران پدر و غدیر و... افتاده بود و هم چون باران می‌بارید و اشک می‌ریخت.
    در فضای مدینه پیچید. «اشهد ان محمدا رسول‌الله». زهرا علیهاالسلام دیگر طاقت نیاورد. فریاد و ناله‌ای زد و از حال رفت. آن چنان که همه گمان کردند از دنیا رفته است. مردم فریاد برآوردند: بلال بس کن. دختر رسول‌الله صلی الله علیه و آله را کشتی!.
    بلال اذان را نیمه رها کرد و ندانست که چگونه خود را بر بالین زهرا علیهاالسلام رساند. زهرا علیهاالسلام را به هوش آوردند. درخواست اتمام اذان کرد. بلال گفت: از این درگذرید که بر جان شما نگرانم. با اصرار بلال، التماس و گریه‌های مردم، زهرا علیهاالسلام از خواسته
    خود درگذشت. [374] یکبار دیگر نزدیک بود که کار تمام شود و غیرت‌ها بیدار شود.
    اما افسوس...!
    این گریه‌ها مرا به یاد اشک‌های آن جماعتی می‌اندازد که در کربلا در بالای بلندی جمع شده بودند و برای حسین علیه‌السلام و مصایب اهل‌بیت می‌گریستند. به آنان گفتند: «چه جای گریه است. به کمک حسین علیه‌السلام بشتابید» و آنان بی اعتنا تنها به گریه قناعت می‌کردند.
    من به واقع درشگفتم از خمودگی و سستی آن جماعت. اگر چه باند کودتا و نفاق نفس‌شان را گرفته و با تبلیغات دروغین و احادیث جعلی و ایجاد وحشت و ترور، رمق آنها را برده بود، اما اینها هیچ عذر و توجیهی برای سستی و ننگ ابدی‌شان نیست. اقدامات رسول صلی الله علیه و آله و گامهای عمیق و پیچیده‌ی زهرا علیهاالسلام جای هیچ عذری را باقی نمی‌گذارد. تنها این می‌ماند این که مردم به جای دست بردن بر قبضه‌های شمشیر، به گریه قناعت می‌کردند شرمشان باد!.
    نگرانی من همیشه این بوده که نکند من نیز همین گونه‌ام و به جای دفاع از انقلاب و مکتب و ولایت، به اشکی قانع شده‌ام و به جای سازندگی و تربیت، تنها به حرف قناعت کرده‌ام. الهی تو از ما بگذر. و ما را رها نکن تو بصیرتی ده تا در جایگاه عمل، به حرف بسنده نکنیم و فرقانی ده تا جایگاه هر یک را بازبشناسیم.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سرشک


    زهرا علیهاالسلام در فقدان علی علیه‌السلام، محرومیت و رنج همه‌ی انسان‌ها را تا قیامت می‌دید و همین بود که شب و روز اشک می‌ریخت و بی‌تابی می‌کرد.
    زهرا علیهاالسلام به خاطر ستم بزرگی که بر همه‌ی انسان‌ها تا قیام قیامت رفته بود، به اندازه‌ی همه آنان می‌گریست، تا آن که سرآمد همه‌ی گریه کنندهای تاریخ شد و در مقام «رأس البکائین» [375] قرار گرفت.
    او آن قدر می‌گریست که آرامش را از اهل مدینه برده بود، آن چنان که تنها جبرییل می‌توانست او را در فقدان نبی و ظلم بر وصی تسلیت دهد. [376] .
    و تو نگو مگر می‌شود این همه گریست؟ که می‌گویم آیا گریه‌های یعقوب بر فقدان یوسف را از یاد برده‌ای؟ [377] و آیا این دو مصیبت‌شان یکسانند؟
    او در جواب ام‌سلمه که پرسیده بود: «کیف اصبحت»؟ می‌گوید: «اصبحت بین کمد
    و کرب، فقد النبی و ظلم الوصی». [378] و نیز- همان طور که گذشت- به آنان مهاجر و انصار می‌گوید: «به جان خودم قسم! فرزندی که از این نطفه‌ی فتنه به دنیا می‌آید باید به جای شیر از پستان روزگار خون بدوشید و قدح‌ها از خون تازه و زهر کشنده پر کنید. مطمئن باشید که بلاها و فتنه‌ها بر شما خواهد بارید. بشارت باد به شمشیرهای بران و قدرت‌های جبار و متجاوز. هرج و مرج کامل بر جامعه سایه اندازد و استبداد خود سری بر مردم حکومت کند. مال‌هایتان را به غارت برند و کشته‌هاتان را به ستم بدروند».
    رنج زهرا علیهاالسلام، رنج محرومیت انسان تا همیشه‌ی تاریخ است. او به راحتی می‌دید که ادامه‌ی سقیفه، نینواست. او واقعه‌ی حره را می‌دید. او صفین و جمل و خلافت معاویه و... را و خلافت عباسی و عثمانی و... را می‌دید و محرومیت امروز ما را نیز شاهد بود. در حجم نگاه او انسان امروز نیز جا داشت. او حق داشت این گونه بگرید و ناله کند. آن جا که فریادهایش کارساز نیست. شاید اشک‌هایش بر دل‌های سنگی این جماعت مفلوک نفوذ کند و این سؤال را در اذهان مرده‌شان شکل دهد که براستی چرا زهرا علیهاالسلام، محبوبه‌ی خدا و دخت رسول صلی الله علیه و آله این گونه ضجه می‌زند و اشک می‌ریزد؟ به سبب چه چیزی و کدامین حقی؟ شاید غیرتی بیدار شود و ساحت رفیع خورشید ولایت را لبیک گوید و چهل یاور بر او گرد آیند و همه‌ی انسان‌های تاریخ را از محرومیت و رنج همیشه برهانند و رهین منت خود سازند.
    اما باز هم افسوس و صد افسوس در حسرت غیرتی!.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi