صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 84 , از مجموع 84

موضوع: چشمه در بستر(: تحلیلی از زمان‌شناسی حضرت زهرا علیهاالسلام)

  1. Top | #81

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    خطبه‌ی زهرا

    اشاره

    از حضرت زهرا علیهاالسلام در مدت کوتاه حیاتش پس از رحلت رسول صلی الله علیه و آله سه خطبه به دست ما رسیده است:
    1- هنگام هجوم به خانه‌اش.
    2- در مسجد مدینه.
    3- در جمع زنان مهاجر و انصار.
    بلندترین آن‌ها همان خطبه‌ی حضرت در مسجد مدینه است که در جهت رسوا کردن خلیفه و دفاع از امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حق غصب شده‌اش، در برابر مهاجر و انصار ایراد فرمود.
    من به ناچار از توضیح و تفسیر فقره‌های این خطبه‌ی فصیح و پربار که به راستی چون معجزه‌ای جاوید بر تارک تاریخ می‌درخشد، و مقایسه‌ی آن با فرازهایی از خطبه‌های امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، درمی‌گذرم. زیرا پرداختن به این همه، کتاب جداگانه‌ای می‌طلبد و این از مقصود این نوشته خارج است.
    اما نقل این خطبه‌ی عمیق و غرا و دیگر خطبه‌ها در حد ترجمه لازم است و ما را با عظمت‌های زهرا علیهاالسلام بیش‌تر آشنا می‌کند.
    خطبه هنگام هجوم به خانه‌اش
    خطبه هنگام هجوم به خانه‌اش [779] .
    پس از ارتحال رسول صلی الله علیه و آله و کودتای سقیفه، آن گاه که بعضی از کودتاگران به همراه جماعتی از مردم فریب خورده، برای بیعت گرفتن از حضرت علی علیه‌السلام به خانه‌ی او هجوم بردند و او را به آتش زدن خانه‌اش تهدید کردند، ناگهان حضرت زهرا علیهاالسلام به طرف آنان رفته، پشت در، [780] ایستاد و خطاب به آنان و دیگر مردمانی که تسلیم توطئه‌ها شده، به نظاره ایستاده بودند، چنین فرمود:
    لا عهد لی بقوم أسوء محضرا [781] منکم [782] ترکتم رسول الله صلی الله علیه و آله جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم، لم تؤمرونا [783] و لم تروا [784] لنا حقا، کانکم لم تعلموا ما قال یوم غدیر خم، والله لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء ولکنکم قطعتم الاسباب بینکم و بین
    نبیکم، والله حسیب بیننا و بینکم فی الدنیا و الاخرة.
    من جماعتی بدتر از شما ندارم. پیکر پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد ما رها کرده، پیمان میان خودتان را بریدید. خلافت ما را نخواستید و ما را سزاوار چنین حقی ندانستید. گویا از آن چه پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم فرمود، آگاهی ندارید؟ به خدا سوگند! پیامبر صلی الله علیه و آله در آن روز برای رهبری علی علیه‌السلام از مردم پیمان گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه‌ی قدرت را قطع کند، ولی شما پیوند میان پیامبر صلی الله علیه و آله و خود را بریدید (اما بدانید که) خداوند در دنیا و آخرت میان ما و شما داوری خواهد کرد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #82

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    خطبه‌ی حضرت زهرا در مسجد مدینه

    سند خطبه

    این خطبه، با اختلاف در رعایت کلمات و ترتیب متن، در منابع متعدد از شیعه و سنی و با اسانید مختلف نقل شده است. در برخی از آن‌ها، متن کامل خطبه نیامده، فقط قسمت‌هایی از آن نقل شده است [785] این خطبه‌ی درخشان در منابع گوناگونی به صورت کامل ذکر شده است [786] که در میان آن‌ها چهار نسخه‌ی مهم و قدیمی را برگزیدیم و نسخه‌ی احتجاج [787] را متن قرار داده، اختلافات آن با سه نسخه‌ی دیگر را
    (بلاغات النساء، دلائل الامامة و کشف الغمة) در پاورقی موارد آوردیم. مناسب است اشاره‌ای به این چهار منبع اصلی و راویان آن‌ها داشته باشیم.
    1. بلاغات النساء؛ [788] ابن‌طیفور (204- 280 ه، ق) (صص 23- 32). این متن کهن‌ترین سند در دست است. راویان ابن‌طیفور عبارتند از: زید بن علی بن الحسین [789] از امام سجاد علیه‌السلام از امام حسین علیه‌السلام و حسن بن علوان از عطیه‌ی عوفی از عبدالله بن الحسن [790] از پدرش امام حسن علیه‌السلام و زید بن علی از عمه‌اش زینب علیهاالسلام [791] .
    2. کشف الغمة، [792] اربلی، (م 692ه، ق)، (ج 2، صص 106- 118)
    محقق اربلی این خطبه را از روی نسخه‌ای قدیمی از کتاب سقیفه‌ی ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (متوفای سال 333ه، ق) که در سال 322 ه، ق بر مؤلف آن خوانده شده، نوشته است. جوهری از اعاظم علمای اهل سنت و تألیفاتش مورد تأیید و استناد است. [793] او راویان جوهری را نقل نمی‌کند، اما ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه، راویان خطبه و طرق و اسانید آن را از جوهری ذکر می‌کند. جوهری این خطبه را به اسناد خود از چهار طریق؛ حضرت زینب علیهاالسلام، امام صادق علیه‌السلام، امام باقر علیه‌السلام و عبدالله بن حسن بن الحسن علیه‌السلام روایت می‌کند. [794] .
    3. دلائل الامامة؛ [795] ابوجعفر طبری (از اعلام قرن پنجم هجری)، (صص 109- 125).
    راویان طبری (با حذف اسانید)عبارتند از: ابن‌عباس، زینب علیهاالسلام (از سه طریق)، عبدالله بن الحسن بن الحسن از جمعی از خویشانش، امام باقر علیه‌السلام، هشام بن محمد از پدرش و عوانه [796] ابن‌عائشة [797] و زید بن علی از پدرانش علیهم‌السلام.
    4. الاحتجاج؛ [798] طبرسی (از علمای قرن ششم هجری)، (ج 1، صص 253- 279).
    طبرسی این خطبه را از عبدالله بن الحسن (حسن مثنی) از پدرانش علیهم‌السلام نقل می‌کند. [799] .
    اکنون به متن عربی خطبه و ترجمه‌ی آن توجه فرمایید. برای سهولت در مراجعه و درک بهتر، خطبه‌ی حضرت را به 17 بخش تقسیم کرده، برای هر یک عنوانی عام و شماره‌ای در نظر گرفته‌ایم و همان گونه که اشاره شد نسخه‌ی احتجاج را متن قرار داده، در پاورقی اختلاف آن را با سه نسخه‌ی دیگر یادآور شده‌ایم.
    متن خطبه‌ی حضرت زهرا
    الزهراء انت انة فی المسجد
    لما أجمع ابوبکر و عمر [800] علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکا و بلغها ذلک، [801] لاثت خمارها علی رأسها، [802] و اشتملت بجلبابها، [803] و أقبلت فی لمة من حفدتها و نساء قومها، [804] تطا ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول‌الله صلی الله علیه و آله، [805] حتی دخلت علی ابی‌بکر و هو فی حشد من المهاجرین [806] و الانصار و غیرهم. [807]
    فنیطت دونها ملاءة فجلست، [808] ثم انت انة أجهش القوم لها بالبکاء فارتج المجلس، ثم أمهلت هنیة [809] حتی اذا سکن نشیج القوم و هدات فورتهم، افتتحت [810] الکلام بحمد الله و الثناء علیه و الصلاة علی رسول‌الله صلی الله علیه و آله، فعاد القوم فی بکائهم. فلما أمسکوا عادت فی کلامها، فقالت:
    لغات
    أجمع: تصمیم نهایی را گرفت، قصد کرد.
    لاثت: پیچید، بست جمع کرد.
    خمار: پارچه‌ای که زنان با آن سر خود را می‌پوشانند، سرپوش، روسری.
    جلباب: پارچه‌ی بلندی که زنها بر سر می‌اندازند و سینه و پشت آن‌ها را می‌پوشاند، لباس گشاد، ردای ویژه، چادر.
    لمة: جماعت، دوستان، مونس و همدم.
    حفدة: یاران، دوستان، خدمتگزاران.
    تطاء: گام می‌نهاد.
    ذیول: لباس‌ها، پیراهن‌ها.
    تخرم: از الخرم به معنای ترک کردن، کاستن، روی گرداندن.
    ذیل: ذیل الثوب یعنی دامن لباس بلند شد تا به زمین کشید. تطأذیوها یعنی در هنگام
    راه رفتن پایش را روی لباس‌هایش می‌گذاشت و آنها را لگدمال می‌کرد. این یا به خاطر بلند بودن لباس‌های حضرت است و یا کنایه‌ای از شدت ناراحتی و هجوم مصائب بر آن حضرت، به طوری که نمی‌تواند قامت خود را راست کند.
    حشد: جماعت، گروه، جمعیت.
    نیطت: آویخته شد.
    ملاءة: پرده، حجاب.
    ان: آه کشیدن، نالیدن.
    أجهش: گریه‌ی سوزآور و هیجان‌انگیز کرد.
    ارتج: به خروش آورد، به اضطراب و هیجان آورد.
    هنیئة: وقت و زمان اندک.
    نشیج: صدای همراه با گریه و ناله، زاری.
    هدأت: آرام گرفت.
    فورة: جوشش و اضطراب، شدت.
    1. خروش زهرا علیهاالسلام در مسجد
    آنگاه که ابوبکر و عمر تصمیم نهایی خود را در مورد غصب فدک از حضرت زهرا علیهاالسلام گرفتند و این خبر به آن حضرت رسید، سر خود را پوشاند و لباسی بر تن کرد، و به همراه زنانی از خویشان و یاران خود برای اعتراض به ابوبکر، راه افتاد. هنگام راه رفتن، لباس حضرت به زمین کشیده می‌شد و پایین لباس زیر پایش می‌رفت، راه رفتن وی چنان بود که گویا پیامبر صلی الله علیه و آله راه می‌رود.
    ابوبکر با جمعی از مهاجران و انصار و دیگر افراد نشسته بودند که حضرت وارد شد، با آمدن وی پرده‌ای میان او و مردم آویخته شد. حضرت زهرا علیهاالسلام نشست و چنان ناله از سوز دل سر داد که تمامی مردم را به گریه واداشت و مجلس را به خروش آورد.
    آنگاه لحظه‌ای درنگ کرد تا صدای ناله‌های مردم به خاموشی گرایید و از جوش و خروش افتاد. با آرامش مجلس، حضرت صحبت خود را با حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر آغاز کرد. مردم (با شنیدن نام پیامبر صلی الله علیه و آله) بار دیگر شروع به گریه کردند، و حضرت برای بار دوم ساکت شد، و هنگامی که مردم آرام گرفتند، صحبت خود را از سر گرفت و چنین فرمود:
    الحمد و الثناء
    الحمدلله [811] علی ما أنعم، و له الشکر علی ما ألهم، و الثناء بما قدم، من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء أسداها، و تمام منن اولادها. [812] جم عن الاحصاء عددها، نأی عن الجزاء أمدها، [813] و تفاوت عن الادراک أبدها، [814] و ندبهم لاستزدتها بالشکر لاتصالها، [815] و استحمد [816] الی الخلائق باجزالها، و ثنی [817] بالندب الی أمثالها.
    لغات
    سبوغ: فراخی و فراوانی نعمت‌ها، کامل کردن نعمت‌ها، سرشار بودن.
    آلاء: جمع ألی (با فتح و کسر همزه)، نعمت‌ها، رزق و روزی‌ها.
    أسدی: بخشیدن، نیکی و احسان.
    اولی: نیکی و احسان کرد.
    منن: جمع منت، نعمت‌های گرانقدر و سنگین، نیکویی و احسان.
    جم: زیاد شد، فراوان گشت.
    نأی: دور است.
    أمد: غایت و انتهای یک چیز.
    تفاوت: دور شدن، دور شدن چیزی از انسان به گونه‌ای که دسترسی به آن ممکن نباشد (مفردات راغب).
    ابد: ازلی، همیشگی، دائمی، پیوسته، روزگار.
    ندب: دعوت کرد، فراخواند.
    اجزال: عطای فراوان، سرشار گرداندن، زیاد کردن.
    ثنی: ثنی بالامر یعنی آن کار را دوبار انجام داد یا کاری را انجام داد و کاری دیگر را بر آن افزود، تکرار کرد.
    2. ستایش و سپاس
    ستایش خدا را بر آن چه ارزانی فرمود، و شکر او را بر آن چه الهام کرد، سپاس بر آنچه از پیش عطا فرمود؛ از نعمت‌های بی منتهایش که بر ما آغازید و عطاهای فراوانی که بخشید، و مواهب کامله‌ای که پیاپی پاشید، نعمت‌هایی که از شمار بیرون، و جبرانش از توان افزون، و درک انتهایش غیر مقدور است. بندگان برای فزونی نعمت‌ها و دوام عطا یا به شکر خویش، [818] و بر نعمت‌هایی فراوان و سرشارش به ستایش خویش فراخواند، و درخواست پیاپی را مایه‌ی افزایش بیش‌تر نعمت‌ها قرار داد.
    الشهادة علی التوحید و حقیقتها
    و أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، [819] کلمة جعل الاخلاص تأویلها، و ضمن القلوب موصولها، و أنار فی التفکر [820] معقولها. الممتنع من الابصار رویته، و من الالسن صفته، و من الاوهام کیفیته. [821] .
    ابتدع الاشیاء لا من شی‌ء کان قبلها، و أنشأها بلا احتذاء أمثلة امتثلها، کونها بقدرته، و ذرأهابمشیته من غیر حاجة منه الی تکوینها، و لا فائدة له فی تصویرها، الا تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته، و [822] اظهارا لقدرته، و تعبدا لبریته، و اعزازا لدعوته. [823] .
    ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، [824] ذیادة [825] لعباده عن نقمته، و
    حیاشة [826] لهم الی جنته.
    لغات
    تاویل: بازگرداندن، سرانجام مال، واقعیت، حقیقت.
    ضمن: الشی‌ء الوعاء: آن چیزی را در ظرف گذاشت.
    موصول: وصل شده، پیوند خورده، نتیجه، سرانجام.
    انار: روشن کرد، درخشان نمود.
    معقول: آنچه اندیشه شود.
    امثلة: نمونه‌ها.
    امتثلها: نمونه‌گیری کرد.
    تکوین: پدید آوردن.
    تصویر: صورت دادن به مواد.
    حکمت: در برابر عبث. هر کاری که داری هدف صحیح و عقلی باشد.
    تعبد: خضوع و تذلل.
    ابتدع: آفریدن، خلق کردن.
    احتذاء: پیروی کردن، اقتدا کردن.
    ذرأها: آفرید.
    اعزاز: گرامی داشتن، استوار و محکم ساختن.
    ذیادة: (از ذود) راندن، طرد کردن.
    حیاشة: سوق دادن به طرف چیزی، کشاندن و بردن.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #83

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    3. شهادت بر توحید و حقیقت آن

    و گواهی می‌دهم که معبودی نیست جز خدای یگانه‌ی بی انباز، کلمه‌ای که حقیقتش را اخلاص [827] قرار داد، و شور وصلش را در دل‌ها نهاد، و عقلا نیتش (یا انتخابش) را در اندیشه گزارد. خدایی که دیدگان را توانایی دیدار، زبان‌ها را یارای گفتار، و کمان‌ها را شایستگی پندار (ذات) او نیست همو که بر نیستی لباس هستی پوشاند و بی هیچ نمونه‌ای آن را آفرید، آن را با قدرتش پدید آورد، و با اراده‌اش ایجاد کرد، بی آن که به آفرینش آنها نیازش افتد، و از این نقش زدن طرفی بندد، جز برای اثبات حکمتش، و هشیاری بر طاعتش، و آشکارکردن قدرتش، و واداشتن بر بندگی‌اش، و ارج نهادن به دعوتش.
    سپس پاداش را بر طاعتش و کیفر را بر عصیانش نهاد تا بندگانش را از عقوبتش رهاند و به بهشتش کشاند.
    الشهادة علی رسالة الرسول الاعظم (و کیفیة اصطفائه و سر بعثته و اوضاع العالم فی عصره و هدایته)
    و أشهد ان ابی‌محمد عبده و رسوله، اختار قبل ان ارسله، و سماه قبل ان اجتباه، واصطفاه قبل ان ابتعثه، [828] اذا الخلائق بالغیب [829] مکنونة، و بستر الاهاویل مصونة، [830] و بنهایة العدم مقرونة علما من الله تعالی بمائل الامور، [831] و احاطة به حوادث الدهور، و معرفة بمواقع المقدور. ابتعثة الله اتماما لامره، [832] و عزیمة علی امضاء حکمه، و انفاذ المقادیر حتمه. [833] فرأی الامم فرقا فی أدیانها، عکفا علی نیرانها، عابدة لاوثانها، منکرة لله مع عرفانها.
    فأنار الله بابی محمد صلی الله علیه و آله ظلمها، و کشف [834] عن القلوب بهمها، و جلا عن الابصار عمهها، [835] و قام فی الناس بالهدایة فانقذهم من الغوایة، و بصرهم من العمایة، و هداهم الی
    الدین القویم، و دعاهم الی الطریق المستقیم [836] .
    ثم قبضه الله الیه قبض رأفة و اختیار [837] و رغبة و ایثار، فمحمد [838] . من تعب هذه الدار [839] فی راحة، قد حف بالملائکة الابرار، [840] و رضوان الرب الغفار، و مجاورة [841] الملک الجبار صلی الله علی أبی نبیه [842] و أمینه علی الوحی و صفیه و خیرته من الخلق و رضیه، [843] والسلام علیه و رحمة الله و برکاته.
    لغات
    اختار: انتخاب نمود.
    سماه: او را مشخص کرد، او را نشان زد، او را نامید.
    اصطفاه: برگزید او را.
    مکنون: مخفی پنهان، دور از دید، دور از دسترس، مستور.
    ستر: پرده.
    اهاویل: جمع اهوال و آن جمع هول است، حوادث ترس‌آور، ترس و امر شدید.
    مصونة: محفوظ، نگهداری شده.
    نهایة: حدی که شی در آنجا تمام می‌شود.
    مائل: جمع مال، عاقبت آخر کارها، فرجام‌ها، سرانجام‌ها.
    دهور: جمع دهر، روزگاران.
    مواقع: جمع موقع، محل یا زمان حادثه.
    مقدور: مقدر شده.
    عزیمة: اراده‌ی حتمی غیر قابل تخلف، تصمیم جدی.
    امضاء: گذراندن.
    انفاذ: اجرا کردن، به انجام رساندن.
    مقادیر حتمه: مقدرات محتوم و حتمی.
    فرق: جمع فرقه، گروه، دسته.
    عکف: جمع عاکف، ماندگار، مقیم، ملازمان، سرنهادگان.
    نیران: جمع نار، آتش‌ها.
    اوثان: جمع وثن، بت‌ها.
    انار: روشن ساخت.
    کشف: آشکار کردن، کنار زدن، برطرف نمودن.
    بهم: جمع بهمة، کار مشکل و سردرگم و سخت، مسائل حیرت‌آور و پیچیده، دشواری‌ها سختی‌ها.
    جلی: روشن ساخت.
    غمم: تحریر و راه رفتن، حیرت و سرگردانی، مبهم و مشتبه، سردرگم.
    انقذ: نجات داد.
    غوایة: گمراهی، ضد رشد، خسران، هلاکت.
    عمایة: کوری، گمراهی، سرگردانی.
    ایثار: ترجیح دادن و برگزیدن دیگری بر خود.
    حف: فراگرفته شده، احاطه شده.
    ابرار: جمع بر، نیکوکاران، راستگویان و از خداترسان.
    رضی: مورد خشنودی.
    جبار: مقتدر.
    4. شهادت بر رسالت
    (و چگونگی برگزیدن، سر بعثت، اوضاع جهان در هنگام بعثت و هدایت پیامبر صلی الله علیه و آله)
    و گواهی می‌دهم که پدرم محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده‌ی اوست. او را پیش از فرستادنش انتخاب کرد، و قبل از انتخابش نام نهاد (یا نشان زد)، و پیش از بعثتش برگزید. این، هنگامی بود که آفریدگان در پرده‌ی غیبت محجوب و در پوشش ظلمت مستور، و به سر حد عدم، مقرون بودند.
    (این گزینش در آن وقت پیش از پیدایش عالم) به جهت علم خدای بزرگ بر پایان هر کار، و احاطه‌اش بر رخدادهای روزگار، و آشنایی‌اش به جایگاه مقدرات است.
    خداوند او را برانگیخت، برای به پایان رساندن اراده‌اش، و تصمیم قطعی بر اجرای فرمانش، و به انجام رساندن مقدورات محتومش.
    او (پس از بعثت) دید امت‌ها در دین پراکنده‌اند، (برخی) کنج آتشکده‌ها
    گزیده، (گروهی) بت‌ها را پرستش کننده و (جماعتی) حتی با شناخت خدا او را منکرند.
    خداوند با پدرم صلی الله علیه و آله تاریکی‌ها را روشن کرد و از دل‌ها ابهام، و از دیده‌ها تحریر را زدود. او به هدایت مردم ایستاد، و آنان را از گمراهی‌ها و کوری‌ها رهاند و به دین استوار و راه مستقیم فراخواند.
    تا این که خداوند او را با مهربانی و اختیار و اشتیاق و ایثار (آخرت به دنیا) به سوی خود بازخواند. اکنون محمد صلی الله علیه و آله از رنج این دنیا در آسایش آرمیده، و در احاطه‌ی فرشتگان نیکوکار، خشنودی خدای آمرزگار، و همجواری سلطان با اقتدار درآمده است. درود خدا بر پدرم، پیامبرش و امین وحی، و برگزیده‌ی خلق و پسندیده‌ی حق، و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
    خطابها لاهل المجلس: القرآن و العترة
    ثم التفتت الی اهل المجلس و قالت [844] انتم عباد الله نصب امره و نهیه و حملة دینه [845] وحیه، و امناء الله علی انفسکم، و بلغاوه الی الامم [846] . زعیم حق له فیکم، و عهد قدمه الیکم، [847] و بقیة [848] استخلفها علیکم کتاب الله [849] الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع والضیاء اللامع، [850] بینة بصائره، منکشفة سرائره، [851] منجلیة [852] ظواهره، [853] مغتبطة به اشیاعه، قائد الی الرضوان اتباعه، مود الی النجاة استماعه، [854] به تنال [855] حجج الله المنورة [856] و [857] ، و عزائمه المفسرة [858] و
    محارمه المحذرة، [859] و بیناته الجالیة، و براهینه الکافیة، [860] و فضائله المندوبة، و رخصه الموهبة، [861] و شرائعه المکتوبة. [862] .
    لغات
    نصب یا نصب: علامت‌ها، نشانه‌ها، مرجع‌ها.
    حملة: برداشتن اشیای سنگین.
    امناء: جمع امین در مقابل خائن.
    بلغائه، جمع بلیغ یعنی رسانندگان پیام یا خبر.
    زعیم: فرمانده، رئیس، سرپرست، ضامن، کفیل، متعهد.
    عهد: سفارش، توصیه، پیمان، قرارداد.
    قدم: پیشی گرفت، جلو انداخت.
    بقیة: باقی مانده، مابقی، بازمانده یادگار.
    استخلاف: جانشین قرار دادن.
    ساطع: درخشنده.
    لامع: اسم فاعل از لمعان به معنی درخشنده، درخشش خیلی زیاد، درخشندگی فوق‌العاده.
    بینة: روشن (لازم)، روشنگر، روشن کننده (متعدی).
    بصائر: جمع بصیرت، بینش‌ها، بیان و حجت واضح. بینة بصائره. دلیل‌های قرآن روشن و یا روشنگر است.
    منکشفة: ظاهر و آشکار.
    سرائر: جمع سریره، راز و آنچه پنهان کنند. منکشفة سرائره. رازهای قرآن ظاهر و آشکار است (در نزد اهلش و الا سر و راز نمی‌شد).
    منجلیة: جلوه‌گر، روشن.
    ظواهر: جمع ظاهرة، بروز و آشکار شدن.
    مغتبط: اسم فاعل مصدر آن اغتباط، آرزو بردن به حال کسی بدون آنکه زوال آن را از وی بخواهد. در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می‌کند، غبطه، رشک.
    أشیاعه: جمع شیعه، پیروان.
    قائد: اسم فاعل از مصدر مقادة و قیادة به معنای کشیدن و سوق دادن.
    مود: اسم فاعل از ادی به معنای ایصال و رساندن.
    محارم: جمع محرم به معنای حرام است. ماده حرم و مشتقاتش همه به معنای منع است. محروم یعنی ممنوع.
    محذرة: تحذیر شده، از تحذیر به معنای ترسانیدن و پرهیز نمودن از چیزی به همراه ترس.
    محارمه المحذرة: آنچه در قرآن به منع تشریعی از ارتکاب آن تحذیر شده است.
    براهین: جمع برهان، حجت‌ها و دلائل روشن و استوار.
    فضائله المندوبة: اعمال خوب و پسندیده که به آن دعوت شده اما واجب نیست.
    به مستحب نیز مندوب گفته می‌شود زیرا در شرع به آنها دعوت شده است.
    رخص: جمع رخصت، آسانی و فراخوانی در کار، اجازه.
    موهوبة: بخشیده شده، آنچه که خداوند از اعمال آسان گرفته و آنها را به مردم بخشیده است.
    شرایع: جمع شریعت. اصل آن جای ورود و درآمدن به آب و راه روشن را می‌گویند، طریقه و روش الهی، آیین خداوند.
    شرایع: واجب شده، حتمی‌شده.
    5. خطاب زهرا علیهاالسلام به اهل مجلس: قرآن و عترت
    سپس نگاهی به مجلس به مجلسیان انداخت و چنین ادامه داد: ای بندگان خدا! شمائید نمایندگان امر و نهی او، و حاملان دین و وحی او، امین خدا امین خدا بر یکدیگر، و مبلغان [863] او به امم دیگر. عهده‌دار [864] حق از جانب خدا در میانتان، و پیمانی که پیش فرستاده
    به سویتان و یادگاری که جانشین کرد برایتان؛ کتاب گویای الاهی است همان قرآن راستگو، و نور فروزان و روشنی درخشان، (همان کتابی) که بینش‌هایش روشن، نهفته‌ها و لطائفش آشکار (دو راز ابهام)، ظواهرش جلوه‌گر، پیروانش مورد رشک دیگران، پیروش راهبر به بهشت رضوان، شنودش سبب رستن انسان، در پرتو آن می‌توان به دلائل روشن الاهی، و واجبات بیان شده‌اش، و محرمات ممنوعش، و روشنگری‌های تابناکش، و برهان‌های کافیش، و خوبی‌های زیبایش (مستجاب) و رخصت‌های بخشیده‌اش (مباحات) و قوانین واجبش.
    حکمة احکام الالهی
    فجعل الله [865] الایمان تطهیرا لکم من الشرک، والصلاة تنزیها لکم عن الکبر، والزکاة تزکیة للنفس و نماء فی الرزق، [866] والصیام تثبیتا [867] للاخلاص، والحج تشییدا [868] للدین، والعدل تنسیقا للقلوب، [869] و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا للفرقة، [870] والجهاد [871] عزا للاسلام والصبر معونة علی استیجاب الاجر، [872] والامر بالمعروف مصلحة للعامة [873] و بر الوالدین [874] و قایة من السخط، [875] و صلة الارحام منساة فی العمر منماة للعدد، [876] و القصاص حقنا [877] للدماء والوفاء
    بالندر تعریضا للمغفرة، [878] و توفیة المکیال والموازین تغییر للبخس، [879] والنهی عن شرب الخمر [880] تنزیها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة، [881] و ترک [882] والسرقة ایجابا للعفة [883] و حرم الله شرک اخلاصا بالربوبیة. [884] (فاتقوا لله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون) [885] و اطیعوا الله [886] فیما امرکم به و نهاکم عنه، فانه (انما یخشی الله من عباده العلماء). [887] .
    لغات
    تنزیها: مصدر نزه: کسی را از کار زشت دور کردن.
    تثبیت: استوار ساختن.
    تزکیة: پاک کردن.
    تشیید: برافراشتن، بلند و مرتفع ساختن، محکم ساختن، استوار گرداندن.
    تنسیق: نظم و ترتیب دادن، پیوند دادن.
    نظام: ریسمانی که با آن دندانه‌های مروارید و نظایر آن به رشته می‌کشند، آن چه امری به آن قائم باشد، پیوستن، منظم شدن، سامان یافتن، به قوام و صلاح آمدن.
    معونة: کمک، مساعدت.
    استیجاب: شایسته و مستوجب و مستحق چیزی شدن.
    بر: اطاعت و فرمانبرداری کردن، از صمیم قلب مهربانی و نیکی و خوش رفتاری کردن، نیکی، نیکویی، مهربانی و شفقت.
    سخط: سخط یا سخط: خشم گرفتن، در مقابل رضا به معنای خشنودی.
    منساة: طولانی شدن، به تأخیر انداختن.
    منماة: صیغه مبالغه از نمو، وسیله‌ی رشد و نمو.
    حقن: نگهداری و باز نگه داشتن خون از ریختن، پاسداری، حفظ.
    المکاییل: جمع مکیال، پیمانه‌ها.
    بخس: کم دادن نقص، کم و ناقص، ناچیز. تغییرا للبخس یعنی به خاطر دگرگونی کم فروشی یا دگرگونی و تبدیل کمی و نقص به افزونی و برکت.
    قذف: انداختن شی، و در اصطلاح شرعی تهمت زدن مسلمانی به زنا یا لواط یا
    مساحقه است.
    حجاب: پوشاندن، پوشش، حائل و مانع، جلوگیری کردن و مانع شدن.
    لعنت: دور بودن از رحمت.
    ایجابا: چیزی را واجب کردن یا واجب شمردن، الزام، قطعی و حتمی کردن.
    عفة: عفیف و پاکدامن شدن، پارسا و درستکار شدن، امتناع کردن از انجام چیزی.
    6. حکمت دستورات الاهی
    پس خداوند ایمان را برای پاک ساختن شما از شرک قرار داد، و نماز را برای دوری از کبر، و زکات را برای پاکی جان و فزونی رزق، و روزه را برای تحکیم اخلاص، و حج را برای رفعت دین، و عدالت را برای پیوند دل‌ها، و پیروی ما را رشته‌ی وفاق، و پیشوایی ما را مانع افتراق، و جهاد را سربلندی اسلام، و صبر را سبب جلب پاداش، و امر به معروف را برای مصلحت همگان، و نیکی به پدر و مادر را مانع از غضب (اله) [888] و پیوند (و رسیدگی) به خویشان را فزاینده‌ی عمر و نفرات (و قدرت)، و قصاص را برای حفظ خون‌ها، و وفا به نذر را زمینه‌ی آمرزش، و پر دادن پیمانه‌ها و وزن‌ها را برای دگرگونی (از میان بردن) کم فروشی و کاهش، [889] . و نهی از شراب خواری را برای پاکی از پلیدی، و پرهیز از تهمت و ناروا [890] را برای
    محفوظ مانند از لعنت (الهی) [891] و ترک دزدی را برای الزام به پاکی، و تحریم شرک را برای پرستش. بی شائبه‌ی خود قرار داد.
    «پس پروا پیشه کنید خدا را، آن گونه که شایسته‌ی اوست، و جز مسلمان نمیرید و خدا را در آن چه فرمانتان داده و از آن چه بازتان داشته، پیروی کنید که از میان بندگان تنها دانایان از عظمت او در هراسند». [892] .
    اعلموا انی فاطمة
    ثم قالت علیهاالسلام: أیها الناس، اعلموا انی فاطمة و أبی‌محمد! [893] أقول عودا و بدا، [894] و لا أقول ما أقول غلطا و لا أفعل ما أفعل شططا. [895] .
    لغات
    عودا و بدا: یعنی: اول و آخر. اقول عودا و بدا: حرف اول و آخرم یکی است، آنچه ابتدا گویم همان را در انتها نیز می‌گویم، دوباره می‌گویم و پیش از این هم گفته‌ام، کنایه از این که سخنم را مستمرا می‌گویم یا در آن تغییری راه ندارد.
    شطط: دوری از حق، از حد هر چیزی تجاوز کردن، ناروا، نادرست.
    7. بدانید من فاطمه‌ام
    سپس چنین فرمود: ای مردم، بدانید من فاطمه‌ام و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است. [896] این حرف را (که من فاطمه‌ام و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است) نه یکبار که مستمرا می‌گویم، [897] نه اشتباه در گفتارم جا دارد و نه انحراف در کردارم راه.
    استقامة الرسول فی تبلیغ الرسالة و اوضاع العرب حین البعثة
    (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم). [898] فان تعزوه و تعرفوه، [899] تجدوه ابی دون نسائکم! [900] و أخا ابن عمی دون رجالکم! و لنعم المعزی الیه صلی الله علیه و آله، [901] فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة، [902] مائلا عن مدرجة المشرکین [903] ضاربا ثبجهم، [904] آخذا بأکظامهم، [905] داعیا الی سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة. یکسر [906] الاصنام و ینکث [907] الهام، حتی انهزم [908] الجمع ولوا الدبر، حتی تفری [909] اللیل عن صبحه و أسفر الحق عن
    محضه، و نطق زعیم الدین، [910] و خرست شقاشق الشیاطین، و طاح و شیظ النفاق، وانحلت عقد الکفر والشقاق، [911] و فهتم بکلمة الاخلاص فی نفر من البیض الخماص. [912] (و کنتم علی شفا حفرة من النار)، [913] مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطی‌ء الاقدام، تشربون الطرق [914] و تفتاتون القد، [915] أذلة خاشعین [916] تخافون أن یتخطکم الناس من حولکم. [917] .
    لغات:
    عزیز: سخت بودن، دشوار بودن.
    عنت: مشقت و سختی.
    رافت: شدت رحمت و مهربانی.
    معزی الیه: اسم مفعول از عزی به معنای نسبت داده شده، منسوب.
    تعزو: یاد کنی نسب را.
    صادع: جدا سازنده، فریاد برآورنده، آشکار کردن.
    نذاره: به معنای انذار، و آن ابلاغ و اعلام به همراه ترس است، بیم دادن، چیزی را
    خبر دادن، از عواقب آن ترساندن.
    مائلا عن: منحرف بودن، مائلا علی: حمله بردن (ای قائما للرد علیهم) (بنابر نقل «بلاغات النساء»: مائلا علی مدرجة المشرکین: در حالی که بر روش مشرکان حمله می‌برد)
    مدرجة: راه و روش، طریقه.
    ثبج: وسط هر چیز و عمده‌ی آن، میان پشت و کتف.
    اکظام: جمع کظم، گلوها، دهان‌ها، راه‌های تنفس، حلقوم‌ها.
    حکمت: در را بر جهل و جلالت به معنای فکر محکم و استوار و آن آگاهی به قدر و اندازه‌های وجودی و ارزش انسان است که کفی بالمرء جهلا ان لا یعرف قدره (نهج‌البلاغه، خطبه 16)
    موعظة: سخنی است که با ترس و عشق همراه باشد و در احساس و عاطفه‌ی انسان اثر بگذارد. و عظ حسن، و عظی است که زمینه‌ای از محبت و ترس را در انسان ایجاد می‌کند.
    ینکث: از نکث: شکستن، به سر در افکندن.
    هام: جمع هامة: سرها، کنایه از بزرگان و سران مشرکین.
    انهزم: شکست خورد.
    ولوا الدبر: پشت گرداندند، کنایه از شکست خوردن و گریختن.
    تفری اللیل عن صبحه: شب شکاف صبح را (تفری الیل: انشق، شکافته شدن).
    اسفر: روشن شد، آشکار شد.
    محض: خالص.
    خرست: لال شد، خاموش شد.
    شقاشق: جمع شقشقة، کیسه‌ای است ریه مانند در گلوی شتر که هنگام مستی و
    هیجان آن را از دهان بیرون می‌آورد و می‌غرد، کنایه از سخنوری است.
    طاح: هلاک شد یا در شرف مرگ و هلاکت قرار گرفت، در زمین گم و سرگردان شد و راه را پیدا نکرد.
    وشیظ: مردمان رذل و پست، در مقابل وسیط یعنی شریف، پیرو، دنباله‌رو، تابع، پیمان و عهد.
    انحلت: گشوده شد.
    عقد: جمع عقده، گره‌ها.
    شقاق: مخالفت کردن، عداوت و دشمنی ورزیدن.
    فهتم: به زبان آوردید، سخن گفتید، زبان گشودید.
    کلمة الاخلاص: کلمه توحید، کلمه لا اله الا الله.
    نفر: مردم (کمتر از ده نفر، به بیشتر زاده نفر گفته نمی‌شود)، گروه.
    بیض: به کسر با، جمع ابیض. سفید پوستان، سفید رویان، آنان که صورتهای روشن و منور دارند.
    خماص: جمع خمیص: گرسنگان، کسانی که شکم آن‌ها بر اثر روزه از کمی طعام به پشتشان چسبیده است، مردمان عفیف. مقصود از بیض خماص یا اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند همانطور که در نقل کشف الغمة نیز آمده است یا کسانی که از ایمان کامل راسخی برخوردارند در برابر آنانی که از ایمان ضعیفی برخوردارند.
    شفا: لبه، کناره، شفا حفرة: کنار گودال، لبه‌ی پرتگاه.
    نهزة: فرصت، گویند: «هو نهزیه المحتلس»: او شکار هر شکارچی است، دستاورد.
    قبسه: یک بار پاره‌ای از آتش گرفتن. قبسة العجلان: شعله‌ای از آتش که شخص با شتاب و عجله بردارد (اضافه‌ی «قبسة العجلان. شبیه کسی که آمده تا آتش ببرد،، کنایه از عجله بسیار است، یعنی: به اندازه‌ای که برای بردن آتش وقت
    می‌خواهد (المنجد).
    موطی‌ء: لگدکوب، «وطی‌ء الاقدام» مثل مشهوری است در مذلت و مغلوبیت و در این جا مراد، لگدکوب ملت‌هاست. جایی که بر آن پای می‌نهند.
    الطرق: گنداب، آب آمیخته به بول شتر.
    تقتاتون: از قوت به معنای غذا، یعنی آذوقه‌ی خود قرار می‌دادید.
    القد: پوست بز دباغی نشده (کنایه از اشیای پست است) و احتمال دارد از قدید، یعنی گوشت خشک شده در آفتاب باشد. تقتاتون القد: قوت قرار می‌دادید و از پوست دباغی نشده چارپایان (کنایه از نهایت وخامت اوضاع اقتصادی است.)
    أذلة: جمع ذلیل: خوارها و زبون‌ها.
    خاسئین: جمع خاسی‌ء: سرافکندگان، مطرودان.
    تخلف: ربودن با سرعت.
    8. استقامت پیامبر صلی الله علیه و آله در تبلیغ رسالت
    (به همراه ترسیمی از وضعیت جزیرة العرب در هنگام بعثت)
    شما را از خودتان رسولی آمد که رنج و محنت شما بر او گران و دشوار است. بر (هدایت تبلیغ، حفظ و...) شما بسیار مشتاق و خواهان، بر مؤمنان غمخوار و مهربان است. اگر نسبت او را بجویید و او را بشناسید، درمی‌یابید که او پدر من
    است نه پدر زنان شما، و برادر پسرعموی من است [918] نه برادر مردان شما. وه! چه نیکو نسبتی است نسبت با او، درود خدا بر او و خاندانش باد!
    او رسالت خود را (با نصب امیرالمؤمنین به مقام خلافت و وصایت) به انجام رسانید، [919] و در حالی که رسالت خود را با انذار آغازید، [920] و از روش مشرکان روی برتافت، شمشیر بر گرده‌ی آنان نواخت، حلقومشان را فشرد، و آنان را با حکمت و موعظه‌ی نیکو به راه پروردگارش فراخواند. [921] بت‌ها را درهم می‌شکست، و سرهای (گردنکشان) را فروریخت (به خاک مذلت فکند) تا این که جمعشان پاشید آنان پشت کردند و گریختند، و [922] سینه‌ی شب را شکافت و صبح به درآمد و حقیقت ناب جلوه‌گر شد، و زبان رهبر دین گویا شد، و عربده‌های شیاطین به خاموشی گرایید، و منافق فرومایه (پیرو نفاق) هلاک شد، و گره‌های کفر و عداوت گشوده گشت، و (سرانجام با مجاهدت‌های جان فرسای پیامبر صلی الله علیه و آله) شما همراه و هم صدا با
    جماعتی اندک از سپیدرویان تهی شکم (مجاهدان شب زنده‌دار عفیف) کلمه‌ی اخلاص (لا اله الا الله) را بر زبان جاری کردید. [923] .
    (اوضاع عربستان در هنگام بعثت)
    «شما (در آن هنگام) بر لبه‌ی پرتگاهی از آتش (و در آستانه‌ی سقوط) بودید». (در حقارت و قلت به مانند) جرعه‌ی هر نوشنده، و شکار هر طمع کننده، آتش گیرانه‌ی هر شتابنده [924] و لگدکوب هر رونده. آب شربتان گنداب و قوتتان پوست جانور و مردار، پیوسته مطرود و خوار، و از هجوم اطراف و اکناف (که مبادا شما را به چشم زدنی بربایند و دست تجاوز بگشایند) همیشه در هول و هراس بودید. [925] .
    علی اخ الرسول و مجاهداته
    فأنقذکم الله تبارک و تعالی بابی [926] محمد صلی الله علیه و آله، بعد اللتیا و التی، و بعد ان منی [927] . ببهم الرجال و ذوبان العرب و مردة أهل الکتاب [928] (کلما أو قدوا [929] نارا للحرب أطفاها الله)، [930] أو [931] نجم قرن الشیطان [932] أو [933] فغرت فاغرة من المشرکین [934] قذف اخاه [935] فی لهواتها، فلا ینکفی‌ء حتی یطا جناحها [936] . بأخمصه، و یخمد لهبها بسیفه، [937] مکدودا [938] فی ذات الله، مجتهدا فی أمر الله، [939] قریبا من رسول‌الله سیدا فی أولیاء الله، [940] مشمرا ناصحا، مجدا کادحا، لا تأخذه فی الله لومة
    لائم، [941] و أنتم فی رفاهیة من العیش، وادعون فاکهون آمنون، تتربصون بنا الدوائر، و [942] تتوکفون الاخبار، و تنکصون عند [943] النزال، و تفرون من القتال. [944] .
    لغات
    أنقذ: نجات بخشید.
    بعد اللتیا و التی: ضرب‌المثل است. کنایه از حوادث و رویدادهای بزرگ و کوچک.
    منی: (به صیغه مجهول) گرفتار شد، مبتلا شد.
    بهم: جمع بهمة. شجاعان، دلیران.
    ذوبان: جمع ذئب: گرگان، ذوبان العرب: سرکردگان عرب، دزدان و راهزنان عرب.
    مردة: جمع مارد، طغیانگران و سرکشان، متکبران متجاوز.
    أطفا: خاموش کرد.
    نجم: آشکار شد، سر برآورد، پیدا کرد.
    قرن: شاخ، قرن الشیطان: پیروان شیطان.
    فغرت: باز کرد، گشود. فغر فاه: دهانش را گشود. فغر فاغرة: گشوده شد دهانی. الفاغرة من المشرکین: گروهی از مشرکان متجاوز به جهت شباهت به مار یا
    حیوان درنده. (بحارالانوار، ج 29، ص 268)
    لهوات: جمع لهاة زبان کوچک (زبانک) بیخ دهان. (کنایه از محل احاطه و گلوگاه دشمن و وسط معرکه‌ی جنگ).
    لا ینکفی‌ء: برنمی‌گشت، دست بردار نبود.
    یطا: از مصدر وطی‌ء، لگدکوب می‌کرد یطاء جناحها (صماخها): کنایه از غلبه و پیروزی بر دشمن به بهترین وجه.
    أخمص: فرورفتگی کف پا که به زمین نمی‌رسد.
    یخمد: مصدران اخماد. خاموش می‌کرد.
    لهب: شعله‌ی آتش که همراه آن دود نباشد.
    مکدود: اسم مفعول از کد، رنج پذیر، رنج‌بر، کسی که به او سختی و اذیت برسد. شکست خورده، مغلوب شده، ارض مکدودة: زمین لگدکوب شده با سم ستوران.
    ذات الله: امر و دین خدا و هر آنچه به او متعلق باشد (بحارالانوار، ج 29. ص 269)، راه و اطاعت خدا. انه خشن فی ذات الله (قول پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام) یعنی در راه اطاعت خدا پر صلابت است.
    مشمرا: اسم فاعل از شمر، «شمر ازاره عن ساقه». بالا زد پیراهن خود را از ساق پا، کنایه از آمادگی کامل و مصمم بودن برای خدمتگزاری، جدیت و کوشش در کار.
    کادح: رنجبر، زحمتکش، تلاشگر.
    رفاهیة: زندگی فراخ و مرفه و پر ناز و نعمت. رفاهیة من العیش: در زندگی فراخ و پر ناز و نعمت به سربردن.
    وادعون: آسوده خیالان، آرامش یافتگان، تن آسایان.
    فاکهون: مزاح کنندگان، خوشگذران و شادمان، متنعم.
    دوائر: جمع دایره، حوادث نامطلوب، گرفتاری‌ها و مصیبت‌های روزگار، فاجعه‌ها
    تتربصون: انتظار می‌کشیدید.
    تتوکفون: از مصدر توکف. توقع داشتید، انتظار می‌کشیدید، آرزو می‌کردید.
    الاخبار: خبرها، مقصود اخبار ناگوار و بد است.
    تنکسون: عقب‌نشینی می‌کردید، النکوص: از کاری دست بازداشتن و بازگشتن.
    نزال: رویارویی دو طرف در جنگ، در برابر یکدیگر ایستادن و جنگیدن.
    9. مجاهدات علی علیه‌السلام برادر پیامبرصلی الله علیه و آله
    تا آن که خدای متعالی به دست پدرم محمد صلی الله علیه و آله شما را از این همه ذلت رهاند و به رستگاری و نجات رساند، (اما نجاتی) بعد از (تحمل سختی‌های) چنین و چنان، و در پی دست و پنجه نرم کردن با دلیر مردان پهلوان، و درنده خویان و ددان، و سرکشان از جهود و ترسایان.
    هر گاه آتش جنگی افروخته، خدا خاموشش ساخت، یا هر گاه شاخ شیطان (پیروان گمراهی) سر برمی‌داشت یا مشرکی برای بلعیدنتان (چون اژدها) دهان می‌گشاد، (پدرم) برادرش (علی علیه‌السلام) را در کام آنان می‌انداخت. او هم (از نبرد) دست برنمی‌داشت تا با گام‌های پر صلابتش بر بال و پر مخالفان می‌نواخت، و آتش فتنه را با شمشیرش خاموش می‌ساخت. (علی علیه‌السلام همواره) تن داده به سختی و
    مشقت در راه خدا، کوشا در اجرای فرمان خدا، نزدیک به رسول خدا، سرور اولیای خدا، دامن به کمر بسته‌ای خیرخواه و تلاشگری پویا بود. در راه خدا سرزنش هیچ سرزنش‌گری او را به خود نمی‌گرفت. در آن روزها شما در زندگی راحت آسوده، و در بستر آسایش و شادمانی و امنیت غنوده بودید، و همواره بر ما مترصد حوادث ناگوار و گوش به زنگ اخبار بودید، و پیوسته از نبرد عقب گرد، و از کارزار فرار می‌کردید. [945] .
    فوت الرسول الاعظم و ظهور حسکة النفاق
    فلما اختار الله لنبیه دار أنبیائه، و مأوی أصفیائه، [946] ظهر فیکم حسکة النفاق [947] و سمل [948] جلباب الدین، [949] و نطق کاظم الغاوین، و نبغ خامل الاقلین، [950] و هدر فنیق المبطلین، [951] فخطر [952] فی عرصاتکم، و اطلع الشیطان راسه من مغرزه، [953] هاتفا بکم، فالفاکم لدعوته [954] مستجیبین، و للغرة [955] فیه ملاحظین. ثم استنهضکم، فوجدکم خفافا، واحمشکم [956] فالفاکم [957] غضابا، فوسمتم [958] .
    غیر ابلکم، و وردتم [959] غیر مشربکم. [960] هذا والعهد قریب، والکلم رحیب، والجرح لما یندمل، والرسول لما یقبر، [961] ابتدارا [962] زعمتم خوف الفتنة! الا فی الفتنة سقطوا، (و ان جهنم لمحیطة بالکافرین). [963] فهیهات منکم و کیف بکم و (انی تؤفکون)؟! و کتاب الله بین اظهرکم، اموره ظاهرة، و احکامه زاهرة، و اعلامه باهرة، و زواجره لائحة، و اوامره واضحة، قد خلفتموه وراء ظهورکم. [964] ارغبة عنه تریدون [965] ؟ ام بغیره تحکمون؟ (بئس للظالمین بدلا)، [966] (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین). [967] ثم لم تلبثوا الا ریث [968] ان تسکن نفرتها و یسلس قیادها، ثم اخذتم تورون وقدتها، و تهیجون جمرتها، و تستجیبون لهتاف
    الشیطان الغوی، واطفاء انوار الدین الجلی، و اهمال سنن النبی الصفی، [969] تسرون حسوا فی ارتغاء، [970] .
    و تمشون لاهله و ولده فی الخمر [971] والضراء، [972] و نصبر [973] منکم علی مثل حز المدی، و وخز السنان فی الحشا. [974] .
    لغات
    اصفیاء: جمع صفی: برگزیدگان، خالصان و نابان.
    حسکه: کینه و دشمنی.
    سمل: پوسید، کهنه شد.
    جلباب: روپوش.
    کاظم: ساکت، خاموش، مردی که خشم خود را فروبرد و از روی خشم کار نکند، حبس کننده و بازدارنده‌ی چیزی.
    غاوین: گمراهان، کاظم الغاوین: خاموش گمراهان، خشم فروبرنده‌ی گمراهان.
    نبغ: ظاهر شد، پیدا و آشکار شد، جوشید، سر برآورد.
    خامل: ساقط، زبون، گمنام، بی شخصیت.
    هدر: آواز خواندن و صدا را در سینه و گلو چرخاندن. هدر فنیق الباطل: به خروش آمد شتر نر باطل.
    فنیق: حیوان نر گرانبها و نازپرورده که اذیتش نمی‌کنند و سوارش نمی‌شوند و فقط برای جفت‌گیری از آن استفاده می‌کنند، شتر فحل. فنق: فراخی در زندگی، نازپرورده.
    المبطلین: بیهوده گرایان.
    خطر: دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن، خطر فی مشیته: هنگام راه رفتن دست‌ها را بالا و پایین آورد. الخطر: مردی که با ناز و غرور و تبختر می‌خرامد و راه می‌رود. فخطر فی عرصاتکم می‌تواند کنایه از استقلال در تصرف باشد.
    عرصات: جمع عرصه: حیاط خانه، عرصه‌ی خانه، ساحت‌ها.
    اطلع: سر زدن، طلوع کردن، بیرون آمدن.
    مغرزه: جای خزیدن، مخفیگاه، محل و جایگاه فرورفتن چیزی. کنایه از شخص حریصی که به کاری گردن می‌کشد. یا خارپشتی که در هنگام برطرف شدن ترس سرش را آشکار می‌کند (بحارالانوار، ج 29، ص 273).
    الفی: یافت. الفاکم: وجدکم. الفاه: به او انس گرفت و او را دوست داشت.
    هاتف: صدا زنده‌ی کسی، کسی که صدایش شنیده می‌شود و خودش دیده نمی‌شود.
    الغرة: فریب خوردن نیرنگ.
    ملاحظین: ملاحظة الشی: آن را زیر نظر گرفتن از او مراقبت به عمل آورد، از گوشه چشم به او گریست، او را کاملا پایید. الملاحظة: زیر نظر گرفتن (و این در هنگام تعلق قلبی به یک چیز است. بحارالانوار، ج 29 ص 273). فیومی می‌گوید: این تعبیر نسبت به «نظرات الیه شرزا» توجه بیشتر را می‌رساند؛ ر. ک: مصباح المنیر، ماده‌ی لحظ.
    خفافا: فرز و سبک و چابک در کار و راه رفتن، با سرعت به سوی کاری رفتن.
    احمش: به خشم آورد. احمش النار. آتش را شعله‌ور کرد.
    وسم: داغ کرد، علامت زد.
    ورد: وارد شد، داخل شد. ورد الماء: به آبشخور رفت، به سوی آب رفت.
    العهد: پیمان، قرارداد، کان ذلک فی (او علی) عهد فلان: آن در زمان فلانی بود، دیدار کردن، ملاقات کردن.
    الکلم: جراحت و زخم.
    رحیت: وسیع، گشاد.
    الجرح: زخم.
    اندمل: رو به بهبودی گذاشتن. لما یندمل: هنوز جراحت بهبودی نیافته.
    لما یقبر: هنوز دفن نشده است.
    هیهات: دور است (اسم فعل) شیخ رضی می‌گوید: به معنای تعجب نیز هست. (شرح الکافیه، ج 2، ص 64)
    کیف: از اسمای استفهام به معنای چگونه است و در معنای تعجب نیز به کار می‌رود.
    انی: ظرف مکان به معنای کجا، برای استفهام یا تعجب و یا هر دو نیز به کار می‌رود.
    توفکون. فعل مجهول، از افک: از حق منحرف می‌شوید، به بیراهه می‌روید، افکه یا افکه عن الشی: او را از چیزی که داشت منصرف کرد و تغییر داد، هر کاری که از راه صحیح خود منحرف شود.
    اظهر: میان، وسط.
    زاهرة: از زهر، به معنای درخشیدن، درخشان
    اعلام: نشانه‌ها.
    باهرة: نور چیره و غالب، نوافشانی کننده، تابان.
    زواجر: جمع زاجر، به معنای منع و قدغن کردن.
    یبتغ: طلب کند، بجوید.
    لم تلبثوا: درنگ نکردید، از لبث، به معنای درنگ نمودن.
    ریث: به اندازه‌ی چیزی، حد و اندازه، مقداری از زمان.
    نفر: نفرت الدابة: حیوان رم کرد، گریخت: النفرة: یک بار رمیدن چارپا، یک بار گریختن.
    یسلس: نرم و آرام شود، فرمانبردار و منقاد شود. السلس: سهل، آسان، نرم، مطیع و منقاد.
    قیاد: ریسمانی که با آن حیوان را می‌کشند، افسار چارپا. فلان سلس القیاد: فلانی مطیع و فرمانبردار است مطابق میل انسان عمل می‌کند.
    تورون: آتش جنگ را روشن کردید، می‌افروزید.
    وقدة: شعله، آتش مایه، چیزهایی که از آن شعله پدید می‌آید.
    تهیجون: به هیجان درآورید.
    جمرة: قطعه‌ی شعله‌ور شده از آتش، اخگر.
    هتاف: بانگ، ندا دادن، فراخواندن.
    غوی: گمراه.
    اطفاء: خاموش کردن.
    اهمال: مهمل گذاشتن، رها کردن، بدون استفاده گذاشتن.
    ارتغاء: نوشیدن روی شیر.
    تسرون: پنهانی می‌سازید.
    حسو: جرعه جرعه نوشیدن.
    ارتعاء: نوشیدن کره، سرشیر.
    تشربون (تسرون) حسوا فی ارتغاء: مثلی است در عرب. ظرف شیری را که بالای آن سرشیر است، در ظاهر نشان بدهد که سرشیر آن را می‌خورد، ولی در واقع خود شیر را بخورد. کنایه از کسی که عملی را انجام می‌دهد که در ظاهر به سود دیگری است، اما در واقع به مصلحت خویش است. (یضرب لمن یظهر امرا و یرید غیره).
    الخمر: نهانگاه، هر چیزی که انسان و غیره را بپوشاند و استتار کند مثل درخت و غیره. «تواری الصید عنی فی خمر الوادی» یعنی شکار در لابه‌لای درختان دره از دید من پنهان شد.
    الضراء: درختان زیاد و درهم پیچیده و درهم رفته، پنهان شدن، استتار کردن، «هو یمشی الضراء» یعنی او در لابه‌لای درختان راه می‌رود و استتار می‌کند تا دیده نشود. عرب به کسی که دوست و همراه خود را فریب بدهد می‌گوید: یدب له الضراء و یمشی له الخمر.
    حز: بریدن، قطع کردن، بدون جدا کردن.
    المدی: جمع مدیة: کارد تیز، کارد پهن و بزرگ، کارد سلاخی.
    وخز: با تیر یا نیزه زدن، اما نه به قدری که بشکافد، فروبردن.
    سنان: پیکان نیزه.
    الحشا: دل و روده، شکم، قسمتی از شکم که دنده‌ها بر روی آن قرار دارد.
    10. رحلت رسول صلی الله علیه و آله و آشکار شد کینه‌ی انفاق
    هنگامی که خداوند بر پیامبرش منزلگاه پیام آورانش و جایگاه برگزیدگانش را برگزیده و وعده‌اش را بر وی به پایان رسانید، کینه‌های نفاق آشکار و ردای دین فرسوده گردید، [975] ساکت گمراهان گویا شد، و گمنام ذلیلان سر برآورد، و شتر باطل پیشگان به خروش آمد و در ساحتتان دم برافراشت (و بدین گونه زمینه برای شیطان فراهم شد) و شیطان سر از کمینگاه خود برآورد و شما را فراخواند، دید که دعوتش را خوب پذیرا، و فریبش را نیک خریدارید.
    سپس به قیامتان واداشت و دید در اطاعتش چالاکید، و شما را برافروخت و دید چه آتشین مزاجید! و سبب شد که بر غیر شتر خود داغ نهید، و در غیر آبشخور خود وارد شوید [976] . چنین کردید با آن که هنوز از عهد [977] و زمان رحلت پیامبر دیری
    نگذشته، و چاک زخم (دل ما در فراق پیامبر صلی الله علیه و آله) درمان نگشته، و جراحت (قلب ما) التیام نیافته، و رسول به خاک نرفته بود.
    (برای این کار خود) [978] به دروغ بهانه آوردید که از فتنه می‌هراسیدیم، در حالی که به گفته‌ی قرآن. «به آتش فتنه درافتادند و دروغ بر کافران احاطه دارد». چنین کارها از شما دور بود! چگونه از شما رخ نمود؟ چرا راهی جز راه حق می‌روید! با آنکه کتاب خدا در میان شماست، مطالب (موضوعاتش نمایان، و احکامش درخشان، و نشانه‌هایش تابان، و نهی‌هایش فروزان، و فرمان‌هایش هویداست، اما شما آن را پشت سر افکندید، [979] آیا از آن گریزانید یا به غیر آن حکم می‌رانید؟ «چه جایگزین بدی است برای ستمکاران» که برگیرند حکمی مخالف قرآن، «و هر کس به جز اسلام دینی پذیرد، از او هرگز نپذیرند، و در آخرت در زمره‌ی ریاکاران نشینید». سپس درنگ نکردید مگر به مقداری که مرکب خلافت آرام یافته، مهارش سهل گشت. (هنگامی که بر آن مسلط شدید) شروع کردید به افروختن شعله‌های فتنه و برانگیختن شراره‌های هیمه، و برای اجابت ندای شیطان گمراه، و خاموش کردن انوار دین تابناک، و از میان بردن سنت‌های پیامبر پاک آماده بودید، زدودن کف از روی شیر را بهانه کرده، آن را پنهانی جرعه جرعه سرکشیدید (به ظاهر طرفداری از دین می‌کنید، در حالی که در باطن به نفع خود عمل می‌کنید)، و برای خاندان و فرزندان او به کمین نشستید، و ما بر اعمال شما که چون خنجری بر گلو خلیده و نیزه‌ای در دل نشسته است، شکیب می‌ورزیم. [980] .



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #84

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,647
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,541
    مورد تشکر
    14,353 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پـــــــــــــایـــــــــ ـــــــان


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 9 از 9 نخستنخست ... 56789

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi