نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: تأملي در نفس ( روح ) و تجرّد آن از منظر فلسفه و دين

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض تأملي در نفس ( روح ) و تجرّد آن از منظر فلسفه و دين

    تأملي در نفس ( روح ) و تجرّد آن از منظر فلسفه و دين




    مقدمه :
    آیااثبات وجود و تجرد نفس برهانی است؟
    از دیر باز حکما و فلاسفه و چه بسا تمام دانشمندان معارف بشری ، هویت و هستی انسانی را از دو حقیقت
    بـنام روح و بـدن و نفـس و جسـم ، مرکب دانسته اند . بدین معنا که ، از مطالعه و دقت در آثار و صفاتی که
    بـرای انسـان مشـهور اسـت ، آنچـه را که مربوط به جنبه بدنی و محسوس اوست از قبیل رنگ و وزن و ...
    مـربوط بـه جسم و آنچه را غیر مادی و در مفهوم محسوس نبوده و قابلیت درک حسی نداشته مرتبط یا جنبه
    غیر مادی شخصیت انسان می دانستند و از آن به روح یا نفس تعبیر می کردند ، اما آیا واقعاً چنین است؟!
    آیا اثبات روح و نفس بعنوان یک حقیقتی جدای از هویت مادی انسان برهانی است؟ آیا دلیل و برهانی هست
    کـه ثابـت کـند وجود انسان از دو امر و دو حقیقت مغایر بنام نفس و جسم تشکیل شده است ؟ برهان ثنویت
    جسم و روح چیست؟ این مقال مختصر ، این مسئله را طرح می نماید.
    الف – روح و جسم از منظر عقل و فلسفه
    بـه محاضـر اندیشـمندان و فلاسفه و اساتید تقدیم می دارد که برهانی بودن یا نبودن ثنویت روح و جسم و
    مغایـرت ایـنها بـا هـم چند صباحی است که فکر حقیر را بخود مشغول داشته و طبق آنچه که در آثار سینوی
    وصـدرائی و دیگـر بـزرگان ، بقـدر وسع خود تحقیق کردم در یافتم که برهان و دلیل روشنی برای اولاً اثبات
    وجود حقیقتی مستقل ( مجرد ) بنام روح یا نفس نیست .
    ثانـیاً چگونگـی ارتـباط و پیوند و هماهنگی و همراهی روح ( کاملاً غیر مادی ) با جسم ( کاملاً مادی ) در
    هاله ای از ابهام و پیچیدگی است.

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا


    البته هر چند باید قبول کرد که انگشت سحر آمیز حضرت صد ر المتاألین توانست در پرتو «حرکت در جوهر»
    گره هایی را از این عقده بگشاید ولی اصل اشکال و اساس سؤال از اینکه ؛ حقیقتی مستقل و مجرد از بدن
    با برهان ثابت بشود نشده است!
    بـه ایـن نکـته مهـم ، عطف توجه می نماید که : هدف نگارنده به هیچ وجه ، نفی و انکار واقعیت فردی و
    انسـانی ( مـن ) نیست بلکه بحث بر سر این است که این هویت و شخصیت یا هر اصطلاح دیگر که از آن به
    (من و انسان ) تعبیر می شود به چه دلیل متشکل از دو حقیقت مستقل بنام روح و جسم است؟
    بـه دیگـر سخن ، کسی در صدد ا نکار واقعیت و هستی ( خود ) نیست ، بلکه حرف در این است که چه
    برهانی برای اثبات بعد غیر مادی در مفهوم ( نفس مصطلح ) وجود دارد ؟
    در ایـن شـکی نیسـت که ، انسان آ ثار و صفاتی دارد که بطریق ماده و مادی و احساس حسی ، قابل ادراک
    نیسـت ، یعنـی معقـولات و دریافت هایی داریم که در قالب ماده نمی گنجد و از طریق خواص مادی ادراک
    نمـی گـردد، ولـی چرا و به چه دلیل این بخش از حقیقت هستی ما ، نام روح و نفس بخود گرفته و مهمتر از
    همه ، مستقل از هویت مادی تلقی شده است ؟ این را برهان و اثبات نیافتیم !
    مجـدد اً تاکـید مـی نماید دلایل ارائه شده در کتب فلسفی در تجرد نفس ناطقه ! حداکثر کاری که می کنند ،
    جنبه ای غیر مادی برای انسان اثبات می نمایند به این معنا که : محسوس و ملموس به حواس مادی نیست و
    در این تردید ی نداریم ، شواهد و دلایلی از قبیل وجود خواب و فکر و ذهن و غیره تنها کاری که می تواند
    از پـیش بـبرد ، اینست که بیان کند هویت و شخصیت انسانی ما تنها در مدرکات حسی خلاصه نمی گردد ، و
    ما حقایقی را داریم و دریافت می کنیم که به معنایی که تعریف کرده اند و پذیرفتیم نیست ، ولی مکرر عرض
    شد که این را نمی توان بنام روح و نفس نامید و مستقل از بدن دانست ! ( دقت )
    زیـرا مـی توانـد گفته شود که این امور و این مظاهر و علائم غیر مادی ، مرتبه ای از شخصیت و بود ما و
    هستی ما می باشند لذا دلیلی ندار یم که آنها را مرتبط با موجودی مستقل بنام روح یا نفس بدانیم !
    هویت و انسانیت انسان عبارتست از جنبه مادی و غیر مادی ! این کجا اثبات می کند که بخش غیر مادی ،
    کاملاً جدا از بدن و هویت جداگانه ای داشته باشد و در مرحله ای وارد بدن و همراه آن بشود و در مرحله ای
    از آن خارج شود و آن را رها کند کجا چنین چیزی اثبات می شود ؟

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 4


    رجـا واثـق دارم هدف و اشکال نگارنده معلوم و شبه نفی واقعیت خود و انکار بعد غیر مادی که ابتداً از طرح
    چنین سؤالاتی تداعی می شود منتفی گردد.
    بطور خلاصه : اولاً اثبات حقیقت امری بنام « روح و نفس » که مغایر با بدن باشد برهانی نیست .
    ثانیاً به تبع مورد نخست ، دلیلی برای اثبات تجرد چنین امری و ورود و خروج آن به بدن ارائه نشده است .
    براهیـن و اسـتدلالهایی کـه در آثار سینوی مأ خوذ از فلاسفه اقدم ترسیم شده، همه در جهت اثبات قسمتی از
    شخصیت انسان است که آثار مادی نداشته و محسوس نیست و گفتیم که در این شکی ندایم ولی آیا این همان
    «روح و نفس» است؟ این را بررسی و تدقیق بایسته باید.
    افـزون بـر مطالـب قبلـی اضافه می نماید که : خواننده متأمل ، چنین برداشت نکند که هدف ما بیان عقیده
    مـادیون و قائلیـن به « اصالت ماده » می باشد ، که بگوئیم هر امر غیر مادی که ثابت شود مظاهر و تظاهرات و
    بروزاتـی است از هویت مادی بشر! نه هرگز چنین منظوری را دنبال نمی کنیم و آن را صریحاً مطرود می دانیم
    بلکـه اصـل سخن ما و اشکال ما اینست که: پذیرش جنبه غیر مادی برای انسان ، دلیلی برای داشتن یک امر و
    حقیقـت مستقل از بدن بنام « روح و نفس » نیست! و این اساس حرف است در بحث از چگونگی اثبات اصل
    هستی روح و استقلال آن!
    بـنابر آنچـه گذشـت تعـاریف و اوصافی که در جهت معرفی " نفس " إرائه شده از قبیل ، کمال اول برای
    جسـم آلـی نظـیر آنچه که در تعریف حرکت گفته اند برهانی نیست. و حتی دلایل جناب شیخ الرئیس در آثار
    خـود ، بویژه در اوایل « اشارات و تنبیهات » حداکثر توان و برد علمی آن دلایل ، در این حد است که : بعدی
    غـیر مـادی ( در مفهومـی که محسوس نباشد ) برای هویت و هستی آدمی اثبات می نماید نه چیزی بیشتر! که
    گفتیم این دلایل ، دلیل ثنویت روح و جسم و اثبات استقلال حقیقی بنام « روح » نمی تواند باشد.


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    تمثیل انسان معلق در فضا


    در همیـن راسـتا « تمثیل انسان معلق در هوا » که علی الظاهر از ابتکارات فکری سینوی است در نمط سوم
    کتاب «اشارات و تنبیهات» خالی از دغدغه نبوده و نوعی دور و مصادره به مطلوب می نماید . این فیلسوف از
    ما می خواهد برای اثبات روح یا وجود غیر مادی خود ، اولاً خود را در فضا تصور کنیم
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 5
    وثانـیاً طـوری ایـن تصـور را ایجـاد نمائیم که به اجزای مادی خود علقه ای نداشته باشیم و فقط خود خود ما
    باشد. آنگاه خواهیم پذیرفت که ما چیزی غیر از اجزا و اعضای مادی داریم که همان نفس و روح است . (1)
    در حالـی کـه با اندک تعمّقی معلوم می گردد که ما ، طبق زمینه ذهنی قبلی ، و پیش فرضی که از روح و بعد
    غـیر مادی برای خود قائل هستیم ، خود را آنچنان تصور می کنیم که می خواهیم آن آنچنان اثباتش کنیم . اگر
    قرار است خود را بدون اجزای مادی تصور کنیم ، آنگاه چه چیزی را بعد از این تصور می خواهیم اثبات کنیم
    که قبل از تصورش نداشتیم و اثبات شده نمی دانستیم؟
    بگذریـم از این اشکال که ، حتی نفس تصور چنین حالتی شاید برای عموم مردم ، به این آسانی میسر نباشد
    چه رسد به تصدیق آن!
    امـا ایـنکه ، چـرا و چگونـه و از چـه زمانی ، بشر و فکر بشری کشانیده شده به این مسیر که دو مبدأ برای
    حـیات و هسـتی خود قایل شود، شاید بدلیل وسعت دامنه بحث فعلاپاسخ کافی نداشته باشیم و مجال دیگری
    بطلـبد ، ولـی بـنظر می رسد که بشر در پی کشف حیات و سر حیات و مرگ و چگونگی آن بوده است که به
    چنین تفکری روی نموده است.
    اینک بطور اجمال به بررسی روح و نفس از منظر قرآن (دین) پرداخته می شود.
    ب : روح و جسم از منظر وحی و دین
    بـی شـک طـرفداران ثنویـت جسم و روح ، ضمن رنجش خاطری که از بیان نگارنده تحمل کردند خواهند
    گفـت کـه ، دیـل اثـبات نفـس ناطقه ! و جدائی آن از بدن ، براساس منقولات نقلی و قرآنی است! نگارنده به
    سـاحت عزیـزان عرضـه مـی دارد که هر چند در متون روائی تا حدودی به صراحت به استقلال جسم و روح
    اشـاره و تصـریح شـده ولی می دانیم که منابع روایی و احادیث ، زبان خاص خود و ملاک و معیار مختص به
    خـود را داراسـت لـذا بجهاتـی از ورود به عرصه معارف منقول ، خودداری می کنیم وبه بررسی اجمالی آیات
    شریفه می پردازیم : آیات ذیل را در جهت تجرد نفس و استقلال آن از بدن مورد توجه قرار داده اند :
    1 – آیه شریفه : ... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی ... ( حجر / 30 )
    شاید از جمله دلایل که برای جدایی روح و جسم آورده اند این آیت الهی باشد ولی باید دقت گردد که اولاً
    لازم است ، به روشنی معلوم و اثبات شود که منظور از " روح " در آیه شریفه ( آن هم روحی که مضاف و
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 6
    تمکـرم بـه اضـافه الهـی است ) روح در معنی و مفهومی است که ما تعریف می کنیم و چیزی جدای از بدن
    میدانیم ! که آیه چنین مفهوم و معنی را نمی رساند .
    ثانـیاً بایسـتی این ذهنیت قبلی ، چاره اندیشی شود که : یک جسمی بوده کاملاً خاکی و مادی ( در مفهومی
    کـه فعـلاً تعـریف و تفهیم می کنیم) که از گل آفریده شده و به صورت قالب بی جان ! در آمده بود که بعد از
    مدتـی ، خداوند از روح خود در او دمیده و او را زنده ساخته که این برداشت ، هرگز به روشنی از آیه مذکور
    ظاهر نیست بلکه ذهنیتی است که در تفسیر به آن تحمیل می کنیم و دلیل آن هم روشن است ، چرا که معنی و
    مفهوم دیگری را یا نمی دانیم یا نمی توانیم و نمی خواهیم از آن برداشت کنیم .
    حداکـثر مفهوم روشنی که با عقل و فهم قاصر می توان از آیه فهمید این است که : انسان و هویتی که از آن
    تعبـیر به آدم و انسان می شود در مرحله ای از خلقت خود ، مفتخر به دریافت سر حیات ( یا هر تعبیری دیگر
    یـا هر بیانی که این انتساب و تشریف الهی را برساند ) شده است و این دلیل آن نیست که بگوئیم یک جسمی
    بـوده کاملاً ساخته و پرداخته شده از گٍل و ماده ! سپس « روح ! » در او دمیده شده و آن الهی بود ولی این گل
    و ماده الهی نبوده است! مگر این خاک و گٍل از کجا آمده است که آن الهی بود و این نبود؟ اگر گفته شود روح
    و دمـیدن آن اشـاره به هویت انسان دارد در مرحله ای از مراحل پیدایش آن ، آن هم مفهومی است که قطعاً با
    فهمـی کـه مـا از ترکیب و تشکّل و گٍل بودن و غیره را داریم ، فرق خواهد داشت در آن صورت چگونه و از
    کجا می توان استقلال روح و جسم را اثبات کرد ؟
    2 _ آیه شریفه : ... االله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها ... ( زمر / 44 )
    این آیه از جمله آیاتی است که بدلیل تقابل «موت» و «منام» و فعل «یرسل» چنان می نماید که خداوند روح
    و نفـس مسـتقلی را در وقـت مـرگ و خواب از هستی آدمی جدا می کند و آن را که وقت مرگش فرا رسیده
    پیش خود نگهداری می کند و آنچه را که اجلش فرا نرسیده مجدداً بر نمی گرداند و ... هر چند ظاهر ترجمه
    آیـه ، چنیـن برداشـتی را مـی رساند ولی با اندک دقتی معلوم می شود که دلیلی در آیه برای اثبات دو موجود
    مستقل بنام نفس و جسم نیست! امید است خواننده اندیشمند حوصله به خرج بدهد و عنایت کند که :
    همیـن کـه خدای متعال ، فعل « توفی » را به حالت مرگ و هم به حالت خواب نسبت دادند ، دلیل روشنی
    است بر اینکه ، این دو حالت نباید چندان فرقی با هم داشته باشد . به دیگر سخن ، اگر قرار است
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 7
    ( بـه تعبیر معمول ) در حالت مرگ ، روحی و نفسی و موجود مستقلی از هستی انسان جدا بشود که از آن به
    « توفـی » تعبـیر بشـود در آن صـورت می بایست این اتفاق با حالت « نوم » و « خواب » تفاوتی نداشته باشد
    یعنـی در خـواب هـم ، روح از بـدن خارج بشود ( که معمولاً چنین معتقدند) در حالی که کاملاً روشن است
    خداونـد بـرای هـر دو حالت تعبیر« توفّی » بیان فرمود و این در حالی است که به طور صریح و ظاهر مشهور
    اسـت که حالت مرگ با حال « منام » و « خواب » فرق دارد پس اگر قرار است هم در خواب و هم در مرگ ،
    روح و نفسی از بدن و هستی انسان جدا بشود ، می بایست تفاوتی بین این دو اتفاق و این دو حالت نباشد در
    حالی که معلوم است در مرگ ، انسان ( یا بدن مادی او ) از حرکت و حیات به تعریفی که مرسوم است ساقط
    مـیگردد ولـی در خواب این گونه نیست در عین حال از هر دو مورد به دریافت کامل شخصیت انسانی تعبیر
    شده است!
    افـزون بـر مطالـب قبلـی گفـته مـی شود اگر چه خواننده در ادامه آیه فعل «یرسل» را دلیل بطلان حرف ما
    خواهـد گرفـت ولی به این نکته باید توجه کرد که « توفی » بمعنی گرفتن در مفهوم خارج کردن یک شیء از
    شـیء دیگـر نیسـت و ایـن همان ذهنیت قبلی ما از جدائی روح و جسم است که بر معنی آیه حمل می کنیم!
    بعـلاوه ریشـه اصلی در غموض فهم مسئله معاد هم به نظر بنده درست در همین جاست که : چون حیات را
    نمـی فهمـیم و نمی توانیم بطور روشن تعریف کنیم لذا از درک و تحلیل مرگ هم عاجزیم ، مشکل اینجاست
    که دشواری فهم حیات ، فهم مرگ را هم دشوار ساخته است.
    اگـر گفته شود ، مرگ همان ادامه حیات یا به تعبیر بهتر حالتی است که شخص و شخصیت آدمی در طول
    عمـر و زندگـی خـود پـیدا مـی کند شاید بسیاری از مسائل حل شود . یعنی همچنانکه آدمی یک وقت جوان
    اسـت و یـک زمانـی پـیر و یـک زمـان هـم بـه مرحله ای و به حالتی می افتد که از به مرگ تعبیر می شود !
    همچـنانکه یـک وقتـی در حالتـی است که از آن به « خواب » بازگو می نمایم و این دلیل نمی شود که بگوئم
    آنچـه بـرای انسـان در این حالت ها رخ می دهد اینست که در یک حالت ( بنام مرگ ) چیزی مستقل از خود
    بنام « روح » را از دست میدهد بطوریکه که از بدن و هستی او جدا می گردد. یعنی برهان و دلیلی برای چنین
    برداشـتی نداریـم و بـه ایـن آسـانی نمی توانیم ثابت کنیم و چیزی است که در طول تاریخ بشریت گفته اند و
    پذیرفته ایم بدون توجه به برهانی بودن آن!


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 8


    و در نهایـت ایـه شـریفه دو حالت مرگ و خواب را برای آدمی ترسیم می کند و از تسلط و عنایت و احاطه
    الهـی بـرای آدمـی در هـر دو حالت خیر می دهد . ولی اشاره ای و صراحتی به خروج یا ورود موجودی بنام
    «نفس» به بدن ندارد . و برداشتی بیشتر از این ، مستلزم دلیل خواهد بود.
    مـرحوم علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان در ذیل آیه ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل االله...(154 / بقره)
    بحثـی سـودمند تحـت عـنوان (پـیرامون تجـرد نفس) افاده فرموده و در نهایت آورده است که: «روح در اول
    پیدایشـش عیـن بدن بود و سپس با انشایی از خدا از بدن متمایز می گردد و در آخر با مردن بدن ، به کلی از
    بدن جدا و مستقل می شود.»(2)
    اسـتاد آشتیانی فیلسوف معاصر هم در خاتمه فصل عاشر در کتاب «شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم»
    در بحـث از نفـس و روح آورده انـد : « ولـی باید دانست که اضافه نفس به بدن ذاتی و نحوه وجود آن است
    ونفس همیشه تعلق به بدن (ما) دارد ، اعم از دنیوی و اخروی .»(3)
    3 – آیه شریفه : یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی.. ( اسرا / 88 )
    دیگـر آیـت مـورد اسـتناد برای اثبات جدائی روح و جسم و بیان موجودیت مستقل نفس انسانی همین آیه
    است ولی لازم است دقت شود که این در صورتی قابل قبول است که روشن شود «روح » مورد سؤال در آیه ،
    همـان است که بشر برای خود قایل است در مفهومی که در فلسفه و ادیان بحث می شود و این آیه از جدائی
    و اسـتقلال آن حـرف نمـی زنـد! همیـن قـدر مـی رساند که « روح » از « امر » رب است که هر یک از اینها
    سؤالات و معارفی را لازم دارد که پاسخ داده و بررسی شود که روح چیست و امر چیست ورب کدام ؟
    امـا نکته ارزشمند اینکه ، عبارت شریفه « وما او یتیم من العلم الا قیلاً » که در ادامه آیه آمده ، بسیار هشدار
    دهنده و تأمل برانگیزه است که انسان جاهل عاجز بی چیز ، نباید منتظر باشد که به آسانی و به این زودیها ، از
    ایـن حقیقـت باخبر گردد . شاید گفته شود : همین که از « روح » سؤال شده و پاسخ آمده دلیل است بر اینکه
    حقیقتی بنام « روح » وجود دارد و این اثبات روح است.
    در پاسـخ عـرض می شود که : اولاً دلیلی روشن نیست مبنی بر اینکه « روح » در معنی و مفهومی باشد که
    ما برای جسم مطرح می کنیم ، بعلاوه که « روح » در قرآن برای فرشته یا فرشته اعظم نیز بکار رفته است. «
    یـنزّل الـروح مـن امـره علـی مـن یشا... ) که با قید «امر» هم همراه است و همین طور در معانی دیگر نیز
    استعمال شده است .


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 9


    ثانـیاً اگـر هم « روح » در معنی « نفس » باشد به طوریکه برای بدن ترسیم می شود ، در این حد است که یک
    جنـبه غـیر مـادی و غیر محسوس برای انسان اثبات می کند و مکرر آوردیم که کسی در این شکی ندارد ولی
    ایـن امر و این برداشت ، و به هیچ وجه دلیل ثنویت و جدای جسم روح نیست . یعنی ممکن است گفته شود
    کـه : اگـر هـم اثبات روح می کند یعنی قبول کنیم که « روحی » باشد همان است که جزو شخصیت و هستی
    انسان است نه بعنوان یک حقیقت مستقل ! و این کجا و اثبات استقلال و مغایرت و خروج و ورود آن به بدن
    کجا ! که آیه اشاره ای به آن ندارد . ( دقت)
    4 – آیه شریفه : و نفسٍ و ما سویها ( شمس / 8 )
    ایـن آیـه نـیز ، از مواردیست که برخی آن را دلیل استقلال و جدائی روح و نفس از جسم و بدن دانسته اند
    ولی چنانکه از صراحت آیت مشهود است « تسویه » دلیل و برهانی برای صحت استقلال و در معنی تجرد آن
    از بـدن نیسـت ، چـه ایـنکه می تواند گفته شود که این حالت ، سرگذشتی است که بر کل هستی و شخصیت
    انسـان گذشـته اسـت . نفـس همـان اشاره به هستی آدمی است ( با اوصاف مادی و غیر مادی ) با هم که در
    مـرحله ای از خلقـت مـورد « تسویه » قرار گرفت که البته خود این تسویه جای بحث دارد که چیست ؟ و به
    چه معناست ؟
    ایـن برداشـت را مؤید است آیه « فاذا سویته و نفخت فیه من روحی » که تسویه را بر هیکل مادی و خاکی
    انسـان نـیز بکـار یرده است و همین طور آیه « یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک و فسویک و
    عدلک » که ناظر بر کل هویت و موجودیت انسان است اعم از جنبه مادی و غیر مادی او .
    بنابر این تسویه نفس، صراحتی در استقلال نفس و تطبیق آن بر روح در معنی مصطلح که برا ی بدن تصویر
    و تصور می شود ندارد.
    5 – آیه شریفه : فاذا بلغت الحلقوم و انتم حینئذ تنظرون ، ترجعونها ان کنتم صادقین ( واقعه / 87-83)
    ترجمه شده به زمانی که در حال جان دادن « نفس» و یا «روح » به حلقوم برسد !
    در ایـن آیـه هـم سـوالات و مسایل قبلی مطرح است یعنی ؛ اولاً : دلیل روشن لازم است که ثابت کند مرجع
    ضـمیر مؤنـث در « بلغـت و تـرجعونها » بـه یک موجود مستقل به نام نفس است که ما قبلاً برای بدن
    تصـور کرده ایم ! که چنین دلیل و شاهدی در قبل و بعد آیه نیست و مفسرین ، شاید نتوانسته اند مرجعی غیر
    از لفظ نفس که مؤنث باشد برای ارجاع آن بیابند.
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 10
    و ثانـیاً : اگـر هـم فعل « تنظرون » صراحتی در عطف توجه به چگونگی لحظه مرگ ، برای ما ارائه بدهد ، به
    اسـتناد نظـارت ناظـر و برداشـتی کـه از دقـت و توجـه در شخص محتضر ملاحظه می نماید ( که چیزی جز
    شـمارش نفـس هـا در قفسه سینه نیست ) تنها چیزی که برای ناظر و اطرافیان ، دستگیر می شود حالتی است
    ازهستی انسان ، که در آن حالت و در آن مرحله و یا در آن لحظه از بودن و هستی خود ، به این شکل و هیات
    مـی افـتد کـه نفـس او در سـینه به شمارش می گراید که از این حالت به مرگ یا راه و نشان ورود به مرحله
    مـرگ تعبـیر مـی شـود و ایـن اثبات خروج و ورود روح و یا نفس نمی کند و نمیتواند دلیل استقلال آن تلقی
    گـردد بجـز تنـبه و تذکـر قدرت خداوند و بیچارگی انسان مقهور الهی و افتادن او به حالت مرگ ، حالتی که
    روزی به سراغ همه خواهد آمد!
    بحث « شبیه سازی و ژنتیک »
    دیگـر مطلـب قـابل توجه اینکه ، با عنایت به آنچه که در علم ژنتیک و زیست انسانی بررسی و چه بسا در
    حـد « مسـلمات » اثـبات شـده ، اگـر حـیات را در مفهوم ( رشد و تغذیه و تولید مثل ) تعریف کنیم که غالباً
    معنایـی جـز این برای حیات تصور نمی شود در این صورت باید معتقد شویم که اساساً طبق چنین تعریف و
    فرضی ، مرگی در کار نیست !
    بدیگـر سـخن؛ وقتـی کـه معلوم شد ( اسپرم و یا نخستین سلول پیدایش انسان ) از ابتدای استقرار خود در
    «رحم» دارای اوصاف حیاتی مذکور هست تا زمانی که به شکل انسان ظاهر و متولد گردد ، و اگر ادامه نسل از
    راه توالـد ملحـوظ گردد ، معلوم می شود که ، آنچه ادامه داشته و دارد و هست همان « حیات » است و اگر
    هـم از حالتـی تعبـیر بـه « مرگ » می کنیم به این آسانی نمی توان گفت که انسان در حالت مرگ چیزی را از
    دسـت مـی دهد و یا چیزی را بدست می آورد ! چرا که علم امروز ( بویژه در بحث شبیه سازی ) بر آن است
    که سلول مرده ، یا به بیان بهتر همان سلولی که ما آن را مرده می دانستیم و احکام مرگ را بر آن روا میداشتیم،
    دارای حیات است و می تواند مجدداً به شکلی در آید که ما از آن به داشتن « حیات » باز گو می کنیم.
    بـه همیـن وزان اسـت اگر شبیه سازی در معنی جدا سازی سلولی از بدن زنده و امکان رشد و پرورش آن
    فـرض شـود (کـه عمـلاً در مورد برخی موجودات – مانند گوسفند - انجام شده و در خصوص انسان نیز در
    حال بررسی است ) همان اشکال اساسی استقلال یا عدم استقلال روح مطرح خواهد شد. با این توضیح که
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 11
    ارتـباط روح یـا نفـس مسـتقل یک موجود با دو بدن یا حضور آن در دو محیط یا به تعبیر بهتر چگونگی
    گسترش موجودیت یک موجود، اشکالاتی را بوجود خواهد آورد که در نتیجه آن ، استقلال و مغایرت نفس با
    بدن دچار تردید و تزلزل خواهد شد.
    به طور خلاصه؛ حداکثر چیزی که فعلاً با این فهم و برداشت خود می توان گفت این است که : مرگ حالتی
    و سرگذشـتی است که بر کل هستی و هیکل انسان عارض می شود بدون اینکه بدانیم یا بروشنی بتوانیم ثابت
    کنـیم کـه انسـان در ایـن حادثه دهشت انگیز و اسرارآمیز چه چیزی را از هستی خود از دست می دهد یا چه
    چیزی به هستی او افزوده می گردد و یا اینکه نفس ناطقه او ( همان نفس و روحی که نتوانستیم استقلال آن را
    اثـبات کنـیم و بدانـیم که چیست؟ ) از بدن انسان خارج می گردد و چیزی از هستی او جدا می شود و از این
    مطالـب نتـیجه مـی گیریم که : انسان هر چه هست همان است که دارای اوصاف مادی و غیر مادی است یا
    مـی خواهی بگو : دارای جنبه مادی محسوس و غیر مادی است با همه پیچیدگیها و اسرار ناگشوده و ناخوانده
    آن . و بیشـتر از ایـن چیزی را نمی توانیم در مورد انسان بیان و اثبات کنیم . ولی نباید از لطف دوست نا امید
    شد که روزی برسد به دریافت حقایق بیشتر نایل بشویم .
    در جهـت حل معضلات احتمالی حاصل از مباحثی از قبیل شبیه سازی و برای چاره اندیشی و تصحیح فهم
    مـا از روح و نفس به نظر می رسد طبق برخی اصول عرفانی فلسفی مثل وحدت وجود و دیگر ره آورد ثمین
    عـاقلان عاشـق فـرجام ( یعنـی عرفا ) طرح ها وتئوری هایی می توان عرضه داشت که فعلاً موقعیت نگارنده
    چنین اقتضایی را ندارد .
    در تکمـیل بحـث در خصـوص ادامـه آیه ( فاذا بلغت الحلقوم ...) اضافه می نماید که ادامه آیه حقایقی را
    مطرح می کند که مؤید برداشت ما بوده و می تواند در فهم مرام یاریگر افتد.
    بدیـن معـنا کـه گویـی کل هستی انسانی در معنایی که بیان شد مورد توجه واقع شده و با ضمیر مذکر ( ان
    کـان) ایـن سرگذشـت یعنی مرگ را ترسیم می نماید که اگر از اهل بهشت باشد چنین است و اگر از اهل
    دوزخ و آتـش باشـد چنان ...و این در حالی است که ابتدا ضمیر مؤنث در کار بود ! ضمیر مؤنث ( که اشاره
    بـه همـان نفـس باشـد در نظر قائلین به جدایی آن از بدن ) در ادامه آیه همان شخصیت و همان انسان( و یا
    نفس ؟ ) اوست که با ضمیر مذکر مطرح می شود و از دنباله سرنوشت و آینده او خبر می دهد که اگر قبول
    کنـیم خـروج روح از بـدن صورت گرفته ( که نظر قایلین به جدایی روح از بدن همین است ) و تا به حلقوم
    آمـده و از بـدن بکلـی جـدا شـده است در چنین حالتی می بایست این موجودی که وارد بهشت و یا واصل
    دوزخ مـیگردد روح یـا نفـس بـوده باشـد زیـرا که بدن و جسم در منظر مادی است و در زیر خاک ! و قرآن
    بصـراحت «تـنظرون » ایـن حقایق و این سرگذشت را الان و در نظام محسوس و فعلی جهان برای ما مطرح
    می نماید .
    در نتیجه این توضیح که از متن خود آیه مشهود است ( البته با اندکی دقت و دست کشیدن از زمینه های ذهنی
    قبلـی در خصوص روح و جسم)دلیل آن است که نظر قرآن به کل هیکل و هستی انسان است که ضمیر مذکر
    را بکار برده و جدایی و استقلالی در هویت و هستی انسان در کار نیست ( ان کان من اصحاب الیمین ...).



  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مسئله روح و نفس و تأثیر آن در فهم معاد


    در تکمـیل مطالـب بـه محضر اساتید تقدیم میدارد که : قول به ثنویت و استقلال دو موجود بنام «نفس» و
    «بدن» و مغایرت این دو با هم ، باعث آمده که فهم معاد و چگونگی حضور در محضرالهی ومقصد نهایی سیر
    آدمی دچار مشکل و بغرنج شود .
    قـرآن وقتـی از انسـان سـخن مـی گوید ، برای بشر یک هستی و یک هویت بنام ( انسان و من او ) قایل
    اسـت اعـم از اوصـاف و مظاهـر مادی و غیر مادی . و زمانی هم که از معاد صحبت می کند انسان را با همان
    هستی و همان بودن مورد خطاب قرار می دهد .
    همان هستی و هویتی که دارای وصف مادی و غیر مادی است در مفهوم مصطلح که این معنا گاهی با لفظ
    انسـان و گاهـی با واژه نفس تبیین شده هم برای انسانی که در نشئه دنیاست و هم برای او که در حال سیر به
    سـوی آخرت است و حتی برای انسانی که در آستانه قیامت و یا بعد از ظهور عرصه رستاخیز مورد خطاب و
    هشـدار و عنایـت قرار گرفته است ! ولی ما که یک موجود مستقل بنام روح و یا نفس برای این هویت قایل
    شده ایم و تصور کرده ایم که جدا از بدن ماست و ... در چگونگی ارتباط آن با
    جسـمی که خاک گشته و از هم پاشیده دچار مشکل می شویم و گرفتار یها و کشمکش هایی را شاهد هستیم
    کـه بـنظر نگارنده معضل تبیین و تفهیم معاد ( جسمانی و روحانی ) هم تا حدود زیادی از همین جا ناشی می
    شود. به آیات زیر دقت کنید:
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 13
    یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه ....( انشقاق / 6) برای انسان و یا شخصیتی و هویتی که در
    دنـیا سـت و در حـال حرکـت بـه سوی خداوند . فاذا سویته و نفخت فیه من روحی ...( حجر / 30 ) برای
    انسـانی کـه در ابـتدای خلقـت در دیدگـاه قرآن قراردارد و نیز آیه و نفس و ما سویها ( شمس / 8 ) برای
    انسـانی که در صحنه هستی در جهان محسوس مستعد زندگی است و آیه ...علمت نفس ما قدمت و أخرت
    ...در اوایـل سـوره انفطـار بـرای انسـانی کـه در لحظه ورود به صحنه قیامت قرار گرفته و نیز آیه یوم یتذکر
    الانسـان الا مـا سـعی ( نازعـات / 35 ) کـه در همه این موارد لفظ نفس و انسان برای هر دو هویت و وصف
    مادی و غیر مادی بشر به کار رفته است هم در دنیا و هم در آخرت پس کل وجود هستی بشر مورد خطاب و
    منظور است .


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بحث شبیه سازی و استقبال از آینده علم و اندیشه


    دیگـر مطلبـی کـه اهمیـت طرح موضوع مقاله ما نیز در آن است اینکه ، اگر در گذشته به استناد ظواهر غیر
    مـادی بـرای انسـان ، روح و نفـس مسـتقلی برای بشر قایل می شدیم و حکایت ها و قصه هایی برای آن در
    موقـع همراهـی بـا بـدن و هـنگام خروج از بدن می ساختیم اینک با پیدایش مسائلی از قبیل ( شبیه سازی از
    سـلول مـرده انسـان یـا از طـریق سـلول جـدا شـده از موجود زنده) (4 ) و مسائل دیگر ، لازم است که در
    چگونگی قضیه دقت و تحقیق شود.
    نگـارنده ضـمن اذعان به نواقص فراوان مقاله ، خواننده را دعوت به تأمل و تحمل می نماید و ضمن انتظار
    تذکر کمبودها ، تحذیر می دهد از اینکه عزیزی در صدد برآید با تکرار دلایل اقامه شده بر تجرد خیال یا نفس
    و یـا وجـود ذهنـی و امـور غیر مادی نظیر خواب و خیال و غیره ، روح و استقلال آن را برای نگارنده اثبات
    نماید.
    بـر ایـن مبـنا مـی افزاید که نویسنده خوشه چینی است در عالم اندیشه که می پندارد که نیک پندار است و
    گاهـی افکـار غریـبانه دارد بـدون ایـنکه در اوضاع و احوال نچندان شایسته عرصه علم و تحقیق امروز ، مهر
    کسی را به دل داشته باشد و یا بخواهد بدون دلیل روشن و بیّن از طرحی و اندیشه ای پیروی نماید.
    و در خصوص « شبیه سازی » اضافه می نماید اگر چه این بحث و امکان عملی آن هنوز در حد یک تئوری
    مـورد بررسـی جدی علما و دانشمندان است و ای بسا از تأثیر سوء تبلیغات خالی نیست ( که امروزه غرب با
    تمام ابهت و شکوه علمی خود به آن آلوده است ).
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 14
    ولی با عنایت به وسعت دامنه علم ژنتیک و پیچیدگی آن ، و سرعت پیشرفت دانش بشری ، هشدار می شویم
    که نباید به این آسانی و راحتی از کنار آن گذشت شکی نیست که در آینده نچندان دور مسائلی از این دست ،
    فکـر واندیشه ما و برخی بنیان علمی ؟ ما را تغییر خواهد داد و ما را وادار خواهد کرد که در برداشتها و اصول
    فکـری خـود تغییر و تجدید نظر بدهیم و این را باکی نیست زیرا قطعاً آنچه که دچار دگرگونی میشود فهم ما
    خواهد بود نه واقعیت و حقایق هستی ! مسائلی از قبیل روح و نفس و بدن که بیشتر با صبغه کلامی و فلسفی
    در طـول تاریخ ، بر اساس پیشینه دیرین خود در فلسفه ، وارد افکار و معارف دینی ما شده تغییر خواهد کرد .
    آنچـه را کـه نمـی فهمـیدیم و بـرای فهـم و ترسیم آن ، از علوم و معارف موجود مثل کلام و فلسفه و دیگر
    ساخته و پرداخته های فکر بشری استمداد می جستیم ، آن ها ویران خواهد شد و به چیزی بهتر و مقبول تر و
    معقـول تـر تـبدیل خواهـد گـردید و آنچـه تابـنده و پایـنده خواهد ماند همانا خورشید تاینده قرآن است که
    بازگوکنـنده و نمایانگـر ایـن حقـایق شـگفت انگـیز و پیچیده هستی است. پس در قبال طوفان شتابنده علم و
    تکـامل آن کـه نشـانگر مـبدأ علیم برای فهم بشری است ، نباید لرزید و ترسید زیرا این پیش آمد را گریزی و
    گزیـری نیست که ماهیت هستی و اندیشه بشر صاحب فکر و اندیشه همان که لحظه به لحظه دستخوش تغییر
    و تکامل و تکمیل بشود بلکه باید راه مواجه با سوال و مسئله را تشخیص داد و با رهاورد علم همراه شد .
    اگر اصل مسلم علم و مشاهده و یا هر چیز دیگر روشن و مستدل ساخت که ، نه زمین هفت طبقه دارد و نه
    افـلاک نـه گانـه انـد ( کـه میدانیم در متون دینی و قرآن ما هم چنین بیانی نیست ) این من هستم که باید فهم
    خودم را تصحیح کنم و این را ترسی نباید و نشاید !
    در مـورد ( شبیه سازی ) و امثال آن نیز ، نگارنده بر آن است که از جمله نخستین و اساسی ترین مسئله ای
    کـه در سـایه آن دچـار تغیـیر خواهـد شـد و ما را وادار خواهد کرد که در نگرش و تعریف خود تغییر جهت
    بدهـیم ، همـان بحث روح و نفس و جسم و بدن و چگونگی تلقی ما از آنها خواهد بود. «روح» و «نفس» به
    ایـن شکل که ما امروز و دیروز و در طول حیات علمی و دینی خود ( حد اقل در عالم اسلام ) به آن پای بند
    بـوده و هسـتیم نه صریح عقل است و نه در قرآن و وحی به آن اشارتی رفته ، چیزی است که به عللی قبول
    کـرده ایـم و در معـارف خود وارد نموده ایم و اگر هم روزی این فهم ما دچار ویرانی و پریشانی شود باید از
    خـود و فروپاشـی بنیان علمی نچندان محکم و استوار خود هراسان بشویم و عبرت بگیریم، نه کاخ بلند و بی
    گزند وحی محمدی صل االله علیه و اله و سلم .
    مجموعه مقالات همايش بين المللي ابن سينا 15
    پی نوشت:
    1 – شـیخ الریس بوعلی سینا ، ترجمه و« شرح اشارات و تنبیهات» دکتر ملکشاهی ، سروش ، تهران63 ، نمط
    سوم .
    2 – علامه طباطبایی، محمد حسین،المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی ، ج 2، انتشارات دارالعلم قم، ص
    ،255
    3- آشـتیانی، سـید جـلال الدین، شرح مقدمه قیصری برفصوص الحکم،انتشارات امیرکبیر، تهران 1370، چاپ
    سوم ،ص 820،
    4 – زیست شناسی دوره پیش دانشگاهی ، علوم تجربی ، سال 1382.



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi