قضا و قدر و ارتباط آن با مسئله اختیار
چکیده نوشتار حاضر با بیان هدف و نحوه خلقت عالم و اینکه خداوند خالق عالم است نه فاعل عالم، توحید افعالی خداوند که به معنای نفی فاعلیت تام از ماسویالله است را مورد بررسی قرار میدهد و بعد از تشریح این مسئله که تنها مؤثر حقیقی در عالم خداوند است، به تبیین معنای قضاء و قَدَر و نقش انسان در رخدادها و رویدادهای حادث در زندگی او میپردازد. در پایان نیز این نتیجه را به دست میدهد که حوادث عالم وجوب و حتمیت خود را از جانب خداوند و بر طبق قانون علیت دریافت نموده، هرگونه صدفه و اتفاقی منتفی است و از جمله عللی که در افعال انسان مؤثر است و در واقع مکمّل تامیّت انسان در افعالش میباشد، اختیاری است که طبق قضاء و قَدَر الهی برای انسان حتمیّت و وجوب یافته و انسان را قادر ساخته تا در طول تأثیر خداوند مؤثر در افعالش گردد؛ لذا نه جبری در کار است و نه اختیار مطلق.
مقدمه
یکی از جنجالیترین بحثهایی که از دیرباز تاکنون میان مسلمانان مطرح بوده بحث نقش قضاء و قَدَر در زندگی و محدوده فعالیتهای بشر است. سؤال این است که رویدادها و حوادثی که در زندگی انسان، به دست او یا برای او رخ میدهد آیا اموری هستند که از پیش برای انسان تعیین شده و انسان در اعمال و افعالش مجبور است؟ یا اینکه انسان موجودی است مطلقاً مختار، و میتواند هر فعل و کاری را بدون هیچ حدی مطابق میل خود انجام دهد و هیچ اجباری او را مجبور به انجام عملی نمیکند؟ و یا اینکه شقّ سومی در کار است و دو فرض مذکور را رد میکند؟ این سؤال و صدها سؤال مشابه ممکن است که برای هر کسی پیش آید مخصوصاً زمانی که یک مسلمان با مراجعه به قرآنکریم میبیند که خداوند متعال ضمن آیاتی هم به حتمیت قضاء و قَدَر تصریح فرموده و هم اختیار و آزادی انسان را مورد اشاره قرار داده است.
بحث قضاء و قَدَر، یک بحث کلامی است و نگاهی گذرا به تاریخ، گویای اهمیت این بحث در میان متکلّمین و جنجال فرقههای کلامی در این مسئله میباشد. نمونه بارز آن دعوای جبری مسلکانِ اشعری و اهل تفویض از معتزله است که اشاعره، هر رویدادی را مطلقاً از خدا دانسته و نقش انسان را کاملاً نفی میکردهاند. در مقابل، معتزلیان انسان را دائر مدار هر حادثهای و مطلقاً مختار و آزاد معرفی کردهاند. اما باید دانست که بحث قضاء و قَدَر محدود به عالمان علم کلام نشد بلکه گروهی از حکامِ جور چون بنیامیه برای توجیه ظلم و ستم خویش و تسلط بر مردم، عقیده جبر را ترویج کرده و دامن قضاء و قَدَر را به سیاست گشودند. در فهم اهمیت بحث قضاء و قدر مشاهدة همین نمونه از ظلمی که از حکام جور بر مردم رفته، کفایت میکند و همین مثال گویای اهمیت دقت در مسئله سرنوشت و فهم دقیق آن است. گروه سومی که در مسئله قضاء و قَدَر بحث کردهاند و بحق جانب حقیقت را گرفتهاند، فلاسفة مسلمان هستند که در بحث از کیفیت و چگونگی صدور افعال از خداوند این مسئله را نیز به خاطر اهمیت آن مورد توجه قرار دادهاند. فلاسفه، متفاوت از گروههای دیگر، بین تأثیر خداوند و انسان قائل به جمع شدهاند؛ آنها در عین اینکه قائل به توحید افعالی خداوند هستند و او را مؤثر حقیقی می دانند، بر این باورند که انسان نیز در افعالش مختار است و فعل انسان در طول فعل خداوند و با افاضة خداوند بر او صورت میگیرد.
نوشتار حاضر در صدد است که رابطة قضاء و قَدَر و نقش انسان در زندگی را با دیدی فلسفی مورد بررسی قرار دهد. اما به خاطر ارتباط تنگاتنگی که تفسیر بیان این مطلب با توحید افعالی دارد، ابتدا توحید افعالی خداوند از نگاه فلاسفه تبیین میگردد.