صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: شفاعت ؛ مقاله ای از حضرت آیت الله احدی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شفاعت ؛ مقاله ای از حضرت آیت الله احدی

    شفاعت ؛ مقاله ای از حضرت آیت الله احدی



    شفاعت:


    بحثهای مختلفی در اینجاست که اجمالاً به برخی از آن بحثها پرداخته می شود.


    ب۱) شفاعت چیست؟


    نکته اوّل: شفاعت از شَفع یعنی جفت، در واقع مثل اینکه شخصی شفاعت کننده با شفاعت شونده در برداشتن ناقص جفت می شوند. مثل اینکه زید بتنهایی نمیتوانست معامله کند با عمر شریک شد تا اینکه جبران خسارتهای گذشته خود را بکند.
    نکته دوّم: شفاعت در جلب منفعت و خیر و دفع ضرر و شرّ است البته خیر دو گونه اند:
    ۱- اسباب طبیعی آن خیر را میطلبد مانند تشنگی، گرسنگی اینجا علل طبیعی آن را بسمت آب و غذا می کشاند.
    ۲- گاهی قوانین عمومی یا خصوصی جامعه، خیر و ضرر را طلب می کند در این صورت شفیع مطرح است. مثل اینکه عبد در برابر اوامر مولی سرپیجی کرده و مشمول مجازات خداوند است شفیع می خواهد تا این عقاب را از او دفع کند. و یا اینکه میخواهد بخیر و کمال معنوی برسد ولی اسباب اجتماعی او را نمی رساند کسی را میخواهد که او را بآن خیر برساند؟ او را شفیع می گویند. پس شفاعت متمم سبب است یعنی اراده شخصی، و راهنمائی شفیع اما کسی که نمیخواهد، شفاعت برای او معنی ندارد.



    نکته سوّم: سؤال: آیا شفیع با شفاعت خود تاثیر در اراده خداوند می گذارد؟


    ج: خیر؛ شفیع از خداوند درخواست نمی کند که از مقام خداوندیت و عبودیّت بنده ات دست بردار یا اینکه از حکم و تکلیف خود صرفنظر کن و یا قانون مجازات خود را چشم پوشی کن بلکه به یکی از جهات زیر متوسل می شود:
    ۱) اوصافی که مستوجب عفو و اغماض است مانند برزگی و کَرَم و بخشش و شرافت او.
    ۲) اوصاف ترحم
    ۳) عوامل آمرزش در حق بنده مانند ذلّت و فقر و کوچکی و پریشان حالی. پس شفیع می گوید « خدایا از این
    بنده در گذر » چون تو مهربانی و کریمی نه از عقاب او سودی می بری و نه گذشت از گناه این بنده ضرری به تو می رساند.


    نکته چهارم: س: آیا شفاعت نیاز به اسباب دارد؟
    ج: بله، سبب دو چیز است: اوّل: اسبابی که به خداوند منتهی می شود و تکوینی است مانند خلقت که بدون اسباب نخواهد بود مانند رحمت، آفرینش، احیاء و رزق. شاهد: « له ما فی السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یدبر الامور ما من شفیع الامن بعد اذنه » شفاعتی که در این آیات ذکر شده در مورد تدبیر خلقت اوست و این همان شفاعت تکوینی است یعنی وساطت اسباب در میان او مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقاء آنهاست.
    دوّم:ججنبه ی تشریع: مانند شفاعت ائمه و صالحان، محبان ائمه، علماء، شهداء. « و لاتنفع الشفاعة الا لمن اذن له »
    سبأ/ ۲۳ ، « و لایشفعون الا لمن ارتضی » انبیاء/۲۸، « فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات » فرقان/۷۰ خداوند می تواند بر اثر شفاعت عملی را بعمل دیگر تبدیل کند.


    س: آیا برای همگان شفاعت خواهد بود؟


    ج: خیر. چون شفاعت شفیع جبران نقص و کمبودی است هر نقصی و کمبودی را نمیشود جبران کرد آن نقص را میشود تدارک بخشید که لیاقت برای تدارک داشته باشد فرد عوام را نمیتوان جفت عالم قرار داد چون جفت باید با جفت دیگر هم سنخ باشد بعنوان مثال: بیماری که محتاج به تزریق خون است باید خون ثبت را در مثبت و منفی را در منفی تزریق کنند اگر خون بیمار مثبت بود و خون مثبتی پیدا نشد نمیتوانند خون منفی را بآن تزریق کنید چون قابل جفت با او نیست. کسی که اوباش وارازل است و لا ابالی در مذهب است چگونه شفیع او را شفاعت کند.


    حدیث: قال النبی صلی الله علیه و آله: « انما شفاعتی لاهل الکبائر من امّتی » آنگاه سؤال شد کسی که گناهان کبیره


    انجام میدهد مورد مرض خداوند نیست. حضرت کاظم علیه السلام فرمودند: مؤمن اگر گناه کبیره کند پشیمان می شود آن وقت، او را شفاعت می کنیم و الا بخشیده نخواهد شد و اگر بخواهد اصرار بر گناه کبیره کند « المیزان ص۱۸۱ ج ۱ ».

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نکته پنجم: تفاوت شفاعت در میان عرف و شفاعت خداوند


    تفاوت بسیاری است: ۱- در دنیا لازم نیست شفیع برای اقدام شفاعت از فرمانروا اجازه بگیرد ولی در قیامت باید از خدا اجازه گرفت. « من ذالذی ویشفع عنده الا باذنه » آیة الکرسی ، « و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له » سوره ی ۲۳:۳۴٫


    ۲- گناهکاران در دنیا به جرمی داشته باشند از جرمهای بسیار دردناگ مانند: قتل ممکن است مورد شفاعت قرارگیرند ولی در قیامت کسانی میتوانند مورد شفاعت شوند که مورد مرضیّ خداوند باشد. « و لایشفعون الا لمن ارتضی » سوره ی ۲۱: ۲۸ .


    ۳- در دنیا ممکن است بر خلاف حقی شفیع شوند و شفاعت او پذیرفته بشود ولی در قیامت چون مشفوع عنده خداوند است و وسائط شفاعت افراد معصوم و صالحند حقی ضایع نخواهد شد. « ما یبدّل القول لدیّ و ما انا بضلامٍ للعبید ». سوره ۵۰: ۳۰ .


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    س: آیا مشرکین شفاعت می شوند؟


    ج: از بند دوّم فهمیده شد که مشرکین شفاعت نمیشوند « انّ الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن


    یشاء ». و لذا این خیالهای باطلی که مشرکین بسر دارند با این آیه باطل می شوند هیچگاه افرادی نمیتوانند آنان را شفاعت کنند.


    ب ۲) انواع شفاعت:


    چهار نوع شفاعت داریم:


    ۱) شفاعت در نظام آفرینش: یعنی شفاعت تکوینی. آفرینش بدون علل و اسبابی نخواهد بود مانند: اینکه آب را به گیاه می دهید و رشد آن در اثر تابش آفتاب است درباره ی این سلسله از وسائل شفیع اطلاق شده این شفیع به معنای شفاعت در روز قیامت نیست مانند: آیه قرآن: « الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش یدبّر الامر ما من شفیع الآمن بعد اذنه » یونس/۳


    دو قرینه در این آیه وجود دارد بر شفاعت تکوینی: ۱- ما من شفیع دنباله ی یدبّر الامر آمده است تدبیر امور


    آفرینش و آنگاه شفاعت در حقیقت اشاره است باینکه تمام علل و اسباب طبیعی دنیا باذن اوست. کسی با او شریک نیستند. ۲- خلقت زمین و آسمان ها و گسترش تسلط خدا بر عرش قرینه دوّمی است.


    ۲) شفاعت به معنای رهبری


    در قیامت ابعاد معنوی انسان ظاهر میشود اگر هادی من امام بود آن هادی در قیامت مرا رهبری می کند و اگر هادی من قرآن بود نیز در قیامت مرا رهبری می کند بدلیل این حدیث « فاذاالتسبت علیکم الفتن لقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و عامل مصدق ». از حضرت رسول اکرم، « اصول کافی:ج۲، ص۵۹۹ »


    ۳) شفاعت در آمرزش و مغفرت.


    اصولاً مغفرت الهی بر روی نظامی است یکی از نظامهایش این است که شفاعت کنند، تا بیامرزد.


    ۴) شفاعت در معنای گواهی براعمال

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مرحوم علامه با پاره ای از روایات ثابت کرده که ثواب در قیامت بشر داده میشود زمانیکه شاهدان گواهی دهند مانند: پیشوایان معصوم علیه السلام ، « و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً » بقره/۱۴۳٫


    « و لایملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق ».


    آنچه که مراد به این چهار نوع تعلق می گیرد قسم چهارم است؛ چون قسم اوّل تکوینی است و قسم دوّمی مورد اشکال است؛ چون بعضی از محققین ظرف آنرا در دنیا می دانند مانند: استاد جعفر سبحانی و ما از روی تجسّم اعمال ثابت کرده ایم که ظرف او ممکن است در قیامت باشد. و صورت چهارم در موضوع شهادت و گواهان روز قیامت چه کسانی اند؟ بحث خواهد شد.


    پس شفاعت در آمرزش آنست که رحمت خداوند از طریق اولیاء الهی که حاملان فیض و وسائط رحمت اند به


    افراد گنهکار که لیاقت برای آمرزش را دارند برسد.


    س: چگونه وساطت اولیاء الهی پرونده اعمال یک فرد گنهکاری را تغییر می دهد؟


    ج: از چند جهت:


    ۱- رحمت واسعه خداوند، آیات و روایات فراوانی در این زمینه داریم هنگامی که حاملان عرش الهی درباره افراد با ایمان طلب استغفار می کنند درخواست مغفرت خدا را نسبت به آنان چنین بیان می کنند.


    « ربّنا وسعت کلّ شیء رحمة و علماً فاغفر للذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم ». غافر/۷-۴۰ ، « انّ ربک واسع المغفرة » نجم/۳۲-۵۳ ، و ما قبلاً اشاره کردیم که شفیع با متوسل شدن به رحمت خداوند برای این بنده شفاعت میطلبد.


    ۲- فیاضیت خداوند: فیض خداوند نسبت به خلقت با تمام علل و عوامل تعلّق گرفت و این خلقت بدون نظام نخواهد بود. مثلاً: اراده خداوند تعلق گرفت که هدایت از طریق پیامبران و جانشینان آنان باشد چون نظام اجتماعی تقاضای چنین رهبرانی را دارد. همین فیض میتواند تعلق بگیرد به مغفرت و درجات الهی در روز قیامت از راه شفاعت معلول باشد و لذا خداوند می فرماید: « فاولئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات » فرقان/۷۰ ، خداوند میتواند گناه را تبدیل به حسنات کند. پس کسی در اراده ی خداوند تأثیر نمی کند بلکه فیض اوست که این شفاعت باشد.


    و ممکن است عمل موجود را معدوم سازد. « و قدمنا ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثوراً ». فرقان /۲۵-۲۳ ما با توجه به اعمال کفار آن ها را مثل: غبار پراکنده معدوم ساختیم.


    « فاحبط اعمالهم »: محمد/۲۸-۴۷ ، اعمال آنها را نابود کرد.


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ۳- دعای پیامبران مایه ی بخشودگی است.


    فرزندان یعقوب وقتی پشیمان می شوند رو به پدر کرده می گویند: « یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انّا کنا خاطئین » یوسف/۹۷-۹۸ ، حضرت یغقوب نیز فرمود: « سوف استغفر لکم ربی انه هوا لغفور الرحیم » پس خداوند وعده ی


    قطعی داده است که دعای پیامبران مایه آمرزش گناهان است و علت پذیرفتن دعا همان قرب معنوی به خداوند است.


    س: چرا خداوند خودش مسقیماً عفو نمی کند؟


    ج: اوّلاً: دلیل آن ترغیب مردم نزدیک شدن به انبیاء و ائمه و شهداء و علماء است اگر کسی روزنه ی امیدی برای او باشد که به فلانی نزدیک بشود سودی می برد حتماً به او وصل می شود و این اتصال موجب می شود


    که کمال و ترفیعات در دنیا کسب نماید.


    ثانیاً: اگر خداوند مدبر است یکی از تدابیر او در نظام آفرینش جعل قانون شفاعت است او خواسته است در


    برابر انسانهای صالح تواضع کنند. و آنان را پدیده ی انسان برتر و مقرب نزد خداوند ببینند.

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خلاصه بحث:


    شفاعت به معنای جفت تأثیری در اراده ی لایزال الهی نمیشود بلکه در کنار چیزی قرار گرفتن است. مثلاً: نمره ی ۱۲ نزد معلم قبول است محصل نمره ۱۱ گرفت معلم یک نمره را بخاطر شفاعت شخصی که نزد او مقرب بود به او میدهد این یک نمره در کنار آن ۱۱ نمره ترفیع درجات می شود و در حقیقت در کلاس بالاتر راه پیدا می کند پس در معلم تاثیر نشده چون معلم اگر قبول محصل را میخواهد عدد ۱۲ را برای قبولی تعیین نمی کرد.


    مثال دیگر: شخصی به بازار می رود ۵۰ هزار تومان معامله می کند ۴۰ هزار تومان بهمراه دارد، آن را می پردازد و ۱۰ هزار تومان دیگر را شفیع می آورد این شفیع در مغازه دار تاثیر نکرد.


    بلکه بخاطر تقرّبی که داشت به اندازه ده هزار تومان نقص او جبران شد. پس شفاعت جبران نقص می کند نه تاثیر اراده.


    مثال سوّم: مرد بخاطر تخلف از قانونی حکم اعدام او صادر می شود دو روز بعد شفیع شفاعت می کند و اعدام او را لغو می کند اراده ی فرمانروا عوض نشد بلکه شفاعت موجب نقص شد. مثلاً: اگر اموال بیت المال را سرقت کرد شفیع آن را پرداخت یا لااقل ضمانت پرداختن او را کرد. دعای پیامبر نقص ما را جبران می کند نه اینست که تاثیر در اراده خداوند بکند.


    ب ۳) اشکالات شفاعت:


    اشکال اوّل: ایراد سید رشید رضا صاحب تفسیر المنار


    « الشفاعة المعروفة عندالناس هی ان یحمل الشافع المشفوع عنده علی فعل او ترک کان اراد غیره حکم به ام لا فلاتتحقق الشفاعة الّا بترک الارادة و فسخها لاجل الشفیع. فأما الحاکم العادل فأنّه لایقبل الشفاعة الّا اذا تغیّر علمه بما کان اراده او حکم به کأن کان اخطاء ثم عرف الصواب و رأی ان المصلحة او العدل فی خلاف ما کان یریده او حکم به و اما الحاکم المستبدالظالم فانه یقبل شفاعة المقربین عنده فی الشیء و هو عالم بانّه ظلم و انّ العدل فی خلافه و لکنّه یفضل مصلحة ارتباطه بالشافع المقرّب منه علی العدالة و کلّ من النوعین محال علی الله تعالی علی حسب علمه و علمه ازلیّ لایتغیّر.


    قال: شیخنا فما ورد فی اثبات الشفاعة یکون علی هذا من المتشابهات یقضی مذهب السلف بالتفویض و التسلیم


    و انّها مزیة یختص الله بها من یشاء یوم القیمة عبر عنها بهذه العبارة « الشفاعة » و لانحیط بحقیقتها مع تنزیه الله جلّ جلاله عن المعروف فی معنی الشفاعة فی لسان التخاطب العرفی. و اما مذهب الخلف فی التأویل فلنا ان نحمل الشفاعة فیه علی أنّها دعاء سیُجیبه الله تعالی قال بمثل هنا شیخ الاسلام ابن تیمیّه و غیره و لم یعدوه تاویلاً ». تفسیرالمنار ج۱ ص ۳۰۷


    ترجمه: شفاعتی در میان عموم مردم معروف است وادارکردن شافع فرمانروا را بر خلاف اراده اش بانجام کاری یا ترک آن صورت پذیرد بآن فرمان داده بود یا نه؟ پس شفاعت محقق نمیشود مگر آنکه فرمانروا بخاطر شفیع از اراده ی خود برگردد.


    و اما فرمانروای عادل شفاعت را نمی پذیرد بجز اینکه علم او تغییر کند به آن چیزی که اراده کرده بود و بآن فرمان صادر کرد گویا آن حکم اشتباه بود و آنگاه پی به حق برد و مصلحت و عدالت را بر خلاف اراده ی قبلی خود دید.


    و امّا فرمانروای ظالم شفاعت چاکران خود را قبول می کند در حالیکه عالم است بظلم و شفاعت او خلاف عدالت است و لکن بخاطر برتری مصلحتی، و ارتباط با شفیع است که به خلاف عدالت قدم می زند. هر دو نوع از شفاعت در حق خداوند محال است چون علم خداوند ازلی است و تغییر ناپذیر است و اراده ی او بحسب علم اوست.


    استاد ما شیخ محمد عبده: آیات و اخبار شفاعت را از قبیل متشابهات دانست علماء گذشته ما بدون چون و چرا حکم می کردند و اینکه خصوصیتی است مختص به خدا او خودش می خواهد در روز قیامت از این عبارت تعبیر به شفاعت می کند.


    و اما روش متأخرین از علماء شفاعت را بر دعا حمل می کنند بعنوان دعا از خداوند استجابت می کند و ابن تیمیّه و بعضی از علماء نیز چنین گفته اند و تاویل برده اند.


    پاسخ اشکال اوّل:


    جواب اوّل: اشتباه صاحب المنار و استادش شیخ محمد عبده این بود که ابتداءً میان شفاعت عرفی و خدائی تفاوتی قائل نشده و گفته است همان طور که در اراده ی فرمانروای عادل شفیع تأثیر می کند. پس اگر در خدای سبحان تأثیر کند محال است چون علم خداوند ازلی است و تأثیر پذیر نیست پس شفاعت باطل است. غافل از اینکه شفیع در گنهکار تاثیر می کند نه در خداوند.


    توضیح: هر علمی عالم و معلوم دارد، قاصد و مقصود دارد، مرید و مراد دارد. و علم صفت نفسانی عالم است آنچه که این صفت تعلق میگیرد به معلوم است معلوم خداوند بنده گنهکار معذّب در قیامت است و علم صفت نفسانی است که عین خداست شفیع در معلوم تأثیر می کند نه در عالم یعنی در کنار گنهکار قرار می گیرد و نقص او را جبران می کند و لذا علی علیه السلام فرمودند: « الشفیع جناح الطّالب »[۱] یعنی شفیع بال گنهکار است همانطوریکه پرواز پرنده بدون بال نمیشود پرواز کند، پس علم و اراده تغییرپذیر نیست بلکه معلوم و مراد تغییر می کند.


    دوّم: ( بر فرض تسلیم ) اراده دو گونه است: ۱- استقلالی و جدّی ۲- تبعی و غیری، یک وقت است خدواند میگوید متخلف و نافرمان در روز قیامت به شدّت معاقب می شود این قانون بر اساس اراده جدّی مولی است


    « مگر اینکه توبه کند » این استثناء اراده تبعی خداوند است.


    چون توبه به تحوّلی در عبد ایجاد می کند مثال: میزنم: خداوند امر به نماز کرد و ما می دانیم نماز بدون طهارت نمیشود اراده استقلال خداوند به نماز است ولی اراده ی تبعی او به طهارت است، در اینجا شفاعت اراده ی استقلالی خداوند را عوض نکرد بلکه به اراده ی تبعی او سرایت کرد و تحقق بخشید و لذا احادیث بسیاری داریم که بدون ایمان به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام او اعمال شما مورد قبول نیست در حالیکه اصول اعتقاد خداشناسی و نبوت است اما ولایت بعنوان اینکه ناشر مرادات پیامبر است و ما ناچاریم در رسیدن به خداوند و پیامبر تبعیت کنیم از اهل البیت(ع) پس اراده تبعی او اهل بیت اند و لذا اشهد ان علیّاً ولی الله در نماز بقصد اجزاء اذان بگویند بدعت است.


    سوّم: تعجب اینجاست که شیخ محمد عبده می پذیرد که شفاعت داخل در دعاست در حالیکه اشکال او در دعا نیز وارد است چون انسانی که دعا می کند اراده ی خداوند را تغییر می دهد پس چگونه شفاعت را مثل دعا می دانید. همین که شفاعت را داخل در دعا کردید بهترین دلیل برای ما میشود.


    چهارم: آیات شفاعت را متشابهات خواندید. این حرف بنفع ماست چون آیات شفاعت را به محکمات قرآن رجوع می دهیم ما از رهبران( ائمه(ع) ) تفسیر آنرا اخذ می کنیم ما مشکلی نداریم.


    اشکال دوّم:


    آقای محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۲۱۸ نامه ای بعنوان « شیخ الرکب المغربی » نوشت عین نامه اینست:


    « لانه سبحانه تعالی اغنی الأغنیاء عن الشرک و لایقبل من العمل الّا ما کان خالصاً کما قال تعالی « فاعبدالله مخلصاً له الدین »، « الا لله الدین الخالص »، « والذین اتّخذوا من دونه اولیاء ما نعبُدُهم الّا لیقرّبونا الی الله زلفی فاخبر سبحانه انه لایرضی من الدین الّا ما کان خالصاً لوجهه و اخبر انّ المشرکین یدعون الملائکه و الانبیاء و الصالحین لیقربوهم الی الله زلفی و یشفعوا لهم عنده و اخبر انه لایهدی من هو کاذب کفار و قال تعالی « و یعبدون من دون الله ما لا یضرّهم و لاینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عندالله » الی قوله سبحانه و تعالی عما یشرکون » فاخبر انه من جعل بینه و بین الله وسائط یسألهم الشفاعة فقد عبدهم و اشرک بهم و ذلک انّ الشفاعة کلّها الله» کشف الارتیاب، ص۲۱۷


    پاسخ: اوّل: دو لغت در قرآن داریم که مفاد همدیگرند یکی عبادت و دیگر دعوت عبادت غیر خداوند و دعوت غیر خداوند شرک است بعنوان اینکه شایسته عبادت است. و لکن میان دعوت و عبادت فرق است. عبادت منحصر در خداوند است و لایشرک بعباده ربّه احداً. سوره ۱۸/۱۱۰٫


    ولی دعوت غیر خداوند همه جا شرک نیست و اساس دعوت منحصر در خدا نیست، بلکه تابع موضوع دعوت است اگر موضوع دعوت شرک نباشد عیبی ندارد مانند: دعوت های عمومی مردم از همدیگر.


    « و من یدع مع الله الهاً آخر لابرهان له فانما حسابه عند ربّه انه لایفلح الکافرون » سوره ۲۳/۱۱۷٫


    « قل انی نهیت ان اعبد الذین تدعون من دون الله » سوره ۶/۵۶٫


    و نیز سوره ی ( ۷۲/۱۸، ۵۲/۶۸، ۱۳/۱۴، ۳۵/۱۳، ۷/۱۹۷)، سخن از دعوت مشرکانه است.


    اما دعوت از غیر خدا اگر مشرکانه نباشد مانند آیات زیر:


    « قالت ان ابی یدعوک لیجزیک اجر ما سقیت لنا » سوره ۲۸/۲۵، و نیز س ۲۴/۶۳، س ۳/۱۵۳و ۶۱٫


    آقای محمد بن عبدالوهاب کلمه عبادت را برداشته و بجای او دعوت گذاشته بر این اساس تفسیر نادرست کرده، در آیه ی اوّل گفته: « و اخبر ان المشرکین یدعون الملائکة و الانبیاء » الخ.


    و در آیه ی دوم گفته: « فاخبرأنّه من جعل بینه و بین الله وسائط » الخ.


    ایشان فکر می کرد خواندن غیر خداوند صد در صد عبادت غیر خداست به همین جهت یعبدون را به یدعون تفسیر کرد در حالیکه دعوت غیر خدا بطور کلی شرک نیست این چند سؤال را از اینها باید کرد:


    ۱) اگر در اثر زلزله سقف ویران شد، و شما زیر آوار ماندید آیا دعوت شما در زیر آوار از استعانت مردمی شرک است؟


    ۲) اگر روزی در چاهی افتادی نباید فریاد بزنی چون شرک است؟


    ۳) آیا خواندن مردم شرک است و استعانت از غیر خداوند شرک می شود. پس چرا خداوند فرمود: « استعینوا بالصبر و الصلوة »


    ۴) آیا کمک خواستن از پزشکان در منظر عبدالوهاب شرک است؟ در حالیکه خودش مراجعه به طبیب می کرد.


    ۵) آیه « هو الذی ایّدک بنصره و بالمومنین » س ۳/۱۲۶، یا « و ما النصر الامن عندالله العزیز الحکیم » س ۲۹/۲۲ تنافی دارد.


    آیه دوّمی نصرت را فقط منحصر بخداوند می داند ولی در آیه ی اوّل اجازه نصرت را بدیگران می دهد.


    « و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل »[۲] سوره شوری ۴۲، ۴۱/۳۹٫


    عن النبی صلی الله علیه وآله قال: « من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم » کافی ج۲، ص۱۶۲٫


    فیض الهی واسطه هست پس چرا واسطه شرک باشد.


    1- نهج البلاغه: کلمه ۶۳


    ۲- کسی که بعد از مظلوم شدن یاری می طلبد ایرادی بر او نیست و این حق اوست و دیگران نیز موظفند یاریش کنند.


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تمایز اسماء و صفات خداوند

    عبدالرزاق لاهیجی در گوهر مراد به تفصیل به بحث درباره صفات پرداخته و صفات را به دو دسته سلبیه و ثبوتیه تقسیم کرده و صفات ثبوتیه را نیز به سه گونه دانسته است : حقیقیه محضه ، مانند حیات ؛ اضافه محضه ،مانند خالقیت و رزّاقیت ؛ و حقیقت ذات الاضافه ، مانند عالمیت و قادریت . به گفته وی صفات حقیقیه محضه عارض بر ذات نیست بلکه عین ذات است و اضافه در مفهومش معتبر نباشد . او صفات ثبوتی را هفت صفت می خواند که عبارتند از : ۱- قدرت ۲- اراده- ۳- علم ۴-حیات۵-سمع۶-بصر۷-تکلّم از طرفعبدارزاق لاهیمی از تمایز اسم و صفت نیز سخن به میان آورده و گفته است که هر لفظی که بدونن اعتبار صفتی از صفات ، بر ذات دلالت کند ، آن را اسم گویند ، مانند رجل و زید ؛ و هر لفظی که به اعتبار صفتی از صفات بر ذات دلالت کند ، آن را صفت می نامند ؛ مانند قائم ، ضارب و احمر . * پس ذات و صفت مقابل هم اند در معانی و مفهومات ، و اسم و صفت مقابل هم اند در الفاظ و عبارات * . اما در باره واجب تعالی لفظی که بدون اعتبار ذات تنها بر صفتی دلالت کند ، صفت خوانده میشود ، مانند علم ،قدرت ،ارادت ؛ و لفظی که به اعتبار صفتی بر ذات دلالت کند ، اسم نامیده می شود ، مانند عالم ، قادر و مرید . به تعبیری دیگر از نظر صرفی و زبانی صفات ساخت مصدری دارند ، مانند علم و قدرت ؛ و اسماء درهیات اسم فاعل ، صفت مشبهه و وصیغه مبالغه ظاهر می شوند ، مانند عالم و علیم .
    برخی از محققان شیعه ، تمایز اسماء و صفات را فقط از نظر صرفی و زبانی می دانند و معتقدند که هر دو متضمن یک حقیقت اند . در حالی که عدّه ای از متکلّمان شیعه اسماء را مخلوق و حادث ، و عده ای دیگر نه حادث و نه قدیم می دانند . به گفته برخی از بزرگان شیعه ، حروف و اصوات اسماء ازلی نیست ؛ زیرا ازلی بودن آنها موجب تعدّد قدما و مغایر با توحید است . امامیه نیز همچون معتزله ، عینیت اسم و مسمی را نمی پذیرند و بر یگانگی اسم با تسمیه تاکید می ورزند . در باب صفات تشبیهی – تجسیمی نیز قائل به تنزیه و تاویل اند .

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    دیدگاه معتزله در باب اسماء و صفات

    چنانکه اشاره شد ، معتزله درباره اسماء ، بر یگانگی اسم با تسمیه و نیز بر غیرت اسم و ذات – یا به تعبیری غیرت اسم و مسمّی –تاکید می کردند و معتقد بودند که اسماء زاییده اعتبار و نامگذاری است . امّا درباره صفات تا قبل از طرح نظریه احوال از طرف ابوهاشم جبائی ، غالب معتزله قائل به نفی صفات ازلی و نیابت ذات از صفات حقیقی ، یا به تعبیری معتقد به عینیت ذات و صفات بودند؛و صفات تشبیهی – تجسیمی را نیز تاویل می کردند ؛ از جمله : عین را به معنای عنایت ، دست را به معنای قدرت ، ید مبسوطه را به معنای جود و بخشش و رحمت ، وجه را به معنای ذات و وجود ، و استوا را به معنای تملک و احاطه و استیلا می دانستند .معتزله بر توحید صفاتی تاکید می کردند و فقط ذات خداوند را قدیم می شمردند و لذا هر چیز یا صفتی را که مغایر با وحدت مطلق خداوند بود ، نفی می کردند و به همین دلیل آنان را ((ضد صفاتیه)) و نیز ((اهل توحید ))‌می خواندند . به گفته بغدادی ، معتزله همه صفات ازلی را از خدای بزرگ نفی کردند و گفتند که او را علم و قدرت و حیات و سمع و بصر و هیچ صفت ازلی نیست و خداوند را در ازل نام و صفتی نبوده است . شهرستانی نیز ،‌ با لحاظ دیدگاهها و بیانات مختلف بزرگان معتزله ، گفته است : اعتقاد شامل تمام طوایف معتزله آن است که حق سبحانه و تعالی قدیم است و قدیم بودن خاص ترین صفت ذاتی اوست و صفات قدیم را نفی کنند و گویند حق تعالی صفات قدیم ندارد . پس گویند که حق تعالی عالم است به ذات خود ، یعنی علم عین ذات اوست و قادر است به قدرتی که آن نیز عین ذات اوست ، و زنده است به حیاتی که عین ذات اوست ، نه به علم و قدرت و حیاتی که آن صفات قدیم باشند و قایم به ذات او ؛ زیرا اگر صفات او در قدیمی ، که خاص ترین وصف اوست ، با وی شریک باشند ، در خدایی با وی شریک باشند و تعدد الهیه یعنی دو و سه و چهار بودن خدا لازم آید و این محال است . واصل بن عطا ، بنیانگذار معتزله ، نیز معتقد بود که هر کس یک معنی و یک صفت قدیم اثبات کند ، دو خدا اثبات کرده است .
    به گفته ولفسن ، برهان معتزله در باب نفی صفات ازلی مبتنی بر دو پیش فرض است : فرض نخست آنکه هر چیز قدیم خداست ؛ فرض دوم آنکه هر نوع کثرت درونی خدا ، منافی توحید و مغایر با یگانگی خداوند است .
    از طرف دیگر ، در باب نیابت ذات از صفات یا به تعبیری عینیت صفات با ذات چنین استدلال و دفاع می کردند که اگر صفت را معنایی زایدبر ذات خداوند بپنداریم و آن را چیزی غیر از ذات قدیم بدانیم ، در این صورت به تعدد قدما قائل شده ایم که موجب شرک است ؛ و هر گاه این صفات را زائد بر ذات و حادث فرض کنیم ، ذات خداوند را محل حوادث شمرده و او را مرکب و همچنین نیازمند و محتاج به صفات دانسته ایم .
    چنانکه شهرستانی نقل کرده است ، یاران و اصل تمام صفات را راجع به دو صفت عالمیت و قادریت و این دو صفت را صفات ذاتی و دو اعتبار برای ذات قدیم خداوند می شمردند . در حالی که ابوالهذیل علّاف از سه صفت علم ، قدرت و حیات یاد کرده و گفته است ،‌خداوند عالم است به علمی که عین ذات اوست و قادر است به قدرتی که عین ذات اوست و زنده است به حیاتی که عین ذات اوست . بنابراین ، ابوالهذیل ، صفت را برای خداوند ثابت می کند ؛ اما معتقد است که آن صفت عین ذات خداوند است ، یا به تعبیری دیگر ،‌خداوند (( عالمٌ به علمٍ هوهو)) . او همچنین جنبه منفی صفات مثبت را نیز مطرح کرده و گفته است ، وقتی که می گویم خدا داناست برای او علمی را ثابت می کنم که عین اوست و هم نادانی را که غیر اوست از او دور می سازم و به معلوماتی را که او را بوده و است و خواهد بود اشاره می کنم . به گفته شهرستانی ابوالهذیل این رای را از فلاسفه گرفته است . فلاسفه نیز اعتقاد داشتند که ذات بی چون از همه جهات واحد است و به هیچ وجه کثرت را در آن راه نیست و صفات الهی نیز ورای ذات یا قائم به ذات نیستند ، بلکه عین ذات اند . چنانکه شهرستانی می گوید ، فرق میان مذهب ابوالهذیل و فلاسفه آن است که ایشان صفات را نفی می کنند ، در حالی که ابوالهذیل صفات را عین ذات و ذات را عین صفات می دانند .
    به گفته برخی تفاوت این دو سخن که : ” او به ذات خویش عالم است نه به واسطه علمی ” و ” او عالم است به علمی که عین ذات اوست ” ،آن است که سخن اول ، صفت را نفی نمی کند ؛ و سخن دوم ، ذاتی را ثابت می داند که بعینه صفت است یا صفتی را ثابت می کند که بعینه ذات است .
    ابراهیم بن سیّار نظام نیز از جمله کسانی بود که ضمن نفی صفات ازلی ، تعبیر منفی صفات مثبت را بکار میبرد . او منکر علم وقدرت و خیات و سمع و بصر و دیگر صفات ذاتی خداوند بود و می گفت خدا به خود یا لنفسه ، پیوسته عالم و قادر و حیّ و سمیع و بصیر و قدیم است ، نه به سبب علم و قدرت و حیات و سمع و بصر و قِدَم ؛ و نیز می گفت ، اگر گوییم خدا داناست ، ذات او را اثبات کرده و نادانی را از او دور ساخته ام و اگر گوییم خدا تواناست ، ذات او را اثبات و ناتوانی را از او دور کرده ام و بدین گونه خدا حیّ است ، در معنای اثبات ذات و نفی میرایی از او ؛ و صفات دیگر نیز چنین اند . به گفته او صفات ذات ، فی نفسه ،اختلافی با هم ندارند و فقط از نظر مفهوم متضاد خود با یکدیگر اختلاف دارند ، مثلاً ناتوانی و میرایی سبب اختلاف صفات توانایی و حیات شده اند . ضراربن عمرو و حسین نجار نیز هر چند معتزلی نبودند ، اما در نفی صفات ازلی و تعبیر منفی صفات مثبت ، شبیه معتزله فکر می کردند و احتمالاً نظام و ابوالهذیل ، نظریه (( تعبیر منفی صفات مثبت )) را از آنها اخذ کردند .
    عبادبن سلیمان نیز ، که از معتزله بود ، در باره صفات ذات می گفت ، او عالم ، قادر و حیّ است ، اما مرا یارای آن نیست که علم ،قدرت و حیات را برای او ثابت کنم و همچنین سمع و بصر را . او عالم است نه با علم و قادر است نه با قدرت ، و حیّ است نه با حیات ، و سمیع است نه با سمع ، و بدینگونه است سایر صفاتی که نام های اویند و بدان ها نامیده می شود ، نه به سبب فعل او و نه به سبب فعل جزء او قاضی عبدالجبار معتزلی در شرح الاصول الخمسه صفات خداوند را بدین ترتیب ذکر کرده : قادر ، عالم ، حیّ ،‌موجود ،قدیم و متکلّم؛ و آنها را بر سه دسته دانسته است :الف ) صفاتی را که مختص اوست و غیر او با او در این صفات مشارکت ندارد ،مانند قدیر و غنی ؛ ب) صفاتی را که غیر او نیز در آن صفات با او شریکند ، ولی در کیفیت استحقاق آن صفات با ذات تفاوت دارند : مانند قادر ، عالم ، حیّ و وجود ؛ ج) صفاتی را که غیر او هم در اصل آن صفات و هم در کیفیت استحقاق آنها با او شریکند ، مانند مدرک و مرید .
    قاضی عبدالجبار نیز ، همچون ابوعلی جبائی ، معتقد بود که خداوند به ذات خویش مستحق صفات قدرت ، علم ، حیات و وجود است .
    امام حسین (ع) می فرماید :
    فردی در برابر امیرالمومنین (ع) برخاست و عرض کرد « ای امیر مومنان ، خدای را به چه شناختی ؟ » حضرت فرمودند ؛ برهم زدن تصمیم و در هم شکستن آهنگ ها ، وقتی آهنگ کار می کردم میان من و آهنگم منعی به وجود آمد و آنگاه که تصمیمی گرفتم قضای الهی با تصمیم من ناسازگاری کرد دانستم که تدبیر کننده ای جز من وجود دارد .
    قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاه و بیناست ( از کتاب مفاهیم سال دوم راهنمایی )


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل دوم

    آیاتی از قرآن در باب علم الهی


    در سوره آل عمران آیه ۲۹ به علم خدا نسبت به همه موجودات آسمان ها و زمین تصریح شده است . شاید برای بعضی از انسانها سست ایمان و دیر باور این واقعیت قابل پذیرش نباشد که خدای حکیم و دانا حتی از درون تک تک انسانها با خبر است ، ولی در آیات قرآن کریم گوشزد شده است .
    یکی از امور بدیهی این است که انسان زمام امور خود را به دست آگاه ترین افراد بدهد . در عالم هستی قوانین جهان از سوی آگاه ترین و دانا ترین موجود یعنی خدای متعال وضع شده است . او با تدبیر خویش جهان را اداره می کند . او همچنین بهترین قانون را برای تامین سعادت انسانها به پیامبران ابلاغ نموده است . البته گاهی به علت نا همگونی قوانین الهی با برخی از خواسته های شهوانی انسان ها و یا عدم هماهنگی بعضی از احکام الهی با عقل محدود آنها ، در صحت آن تدبیر می کنند ، ولی خدای دانا در پاسخ می گوید : چه بیا چیزی خوشایند شما نباشد ولی به نفع شما باشد و چیزی بریتان خوشایند جلوه کند در حالی که به ضررتان باشد و تنها خدا است که با علم بی کرانش به سود و زیان شما آگاه است .
    دستیابی شایستگان به علم خدا ؛
    بسیار بجاست که بدانید خداوند به کسانی که شایستگی دستیابی به بخشی از معلومات او را دارند ، احاطه علمی عنایت می کند . پیامبران بوده اند برترین و بالاترین نمونه ، این موهبت خدایی به چهارده معصوم (ع) عطاء شده است .

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    صفات خداوند

    همه ما دوست داریم خدایی را که می پرستیم و به او عشق می ورزیم بشناسیم و بدانیم که چگونه موجودی است ، ولی آیا ممکن است موجود ناقص و محدودی مثل ما آن موجود نامحدود و کامل را آن طور هست بشناسیم ؟ چنین چیزی هرگز ممکن نیست . برای همین است که خداوند خود را از توصیف ناقص انسانها منزّه و پاک می داند و خود به ما می آموزد که او را چگونه توصیف کنیم .
    در نخستین آیه قرآن خداوند با دو صفت بخشنده و مهربان معرفی میشود؛او با عزت و با حکمت است .ما خدایی میپرستیم که همه چیز را می شنود و می بیند؛خدا بر اساس دانش بی پایان و توانایی بی حدش موجودات را می افریند و هیچ یک از بندگانش از دایره نگاه او بیرون نیستند و اوست که از حال آنان با خبر است. همگان با آفرینش هستی،انسان را پدید اورد خود نیز او را به راه مستقیم راهنمایی میکند.هنگامی که خدا موجودات را جامه ی هستی پوشانید آن ها را به خودشان وا نگذاشت و ربوبّیت و تدبیر امور آن ها را به عهده گرفت .
    حال اگر به فرمان های الهی گردن نهیم،مارا زیر سایه ولایت و سرپرستی وی‍ژه خویش قرارمی دهد.
    برای نتیجه گیری بهتر است ولایت خدا ؛
    دانستیم که تدبیر و اداره هستی به دست افریننده ی آن یعنی خداست و کسی جز او شایستگی راهنمایی موجودات و از جمله انسان ها را ندارد.
    آری،خداوند سرپرست و ولی ماست زیرا هم مارا آفریده و هم زندگی دوباره ما انسان ها به دست قدرت او است.بنابراین جز او هرگز سزاوار سرپرستی انسان ها نیست.قرآن کریم با شگفتی از کسانی یاد میکند که غیر از خدا را ولی خود برمی گزینند.
    بندگان شایسته خدا،فقط ولایت پروردگار دانا و توانا را می پذیرند.
    تردیدی نیست که پذیرش ولایت خدا،رسیدن به روشنایی و یافتن راه را به دنبال دارد.
    به همین دلیل گرچه در ظاهر کافران برای خود غیر از خدا اولیایی برمی گزینند، ولی در حقیقت بدون مولا و سرپرست می مانند.
    همه ی این منبع ها از نوشته ی استاد علی محمد علی دخیل و ترجمه ی لطف راشدی است.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی دوم: آن خدایی که هرگز فرزندی نگرفته و شریکی در ملک هستی نداشته و همه ی موجودات را او خلق کرده و به حکمت کامل و تقدیر ازلی خود حد و قدر هر چیز معّین.ازقرآن سوره ی فرقان آیه ی سوم خدا کل و مرجع همه ی امور عالم است و امر موت و حیات و بعثت به دست خداست از قرآن سوره ی فرقان آیه ی ششم خداوند به علم ازلی اسرار زمین و آسمان ها آگاه است البته او بسیار آمرزنده و مهربان است.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی چهل و هفتم و او خداست که ظلمت شب را برای شما گردانید و خواب را مایع آرامش و ثبات شما قرار داد و روز روشن را برای جنبش و کار مقرر داشت.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی چهل و هشتم:و او خداست که باد ها را برای بشارت پیشایش رحمت خود فرستادو از آسمان آبی طاهر و مطهر برای شما نازل کردیم.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی چهل و نه: تا با آن باران زمین خشک و مرده را زنده سازیم و آن چه آفریدیم چهارپایان و آدمیان را سیر گردانیم.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی پنجاه و سوم: و او خدایست که دود و دریا را به هم در آمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ بوده و بین این دو آب (در این به هم آمیختن) واسطه وحایلی قرار داد که همیشه از هم منفصل و جدا باشند.
    از قرآن و سوره ی فرقان آیه ی چهل ونهم: آن خدایی که آسمان ها و زمین و هرچه بین آن هاست همه را در شش روز بیافرید انگار عرش رحمانی با حسن کامل خلقت بسیار است.
    از قرآن سوره ی فرقان آیه ی شصت و دوم: و او خدای که شب و روز را جانشین یک دیگر قرار داد و برای آن کس که خواهد به شب و روز متذکر(خدا) یا شکر او به جا آورد.
    از قرآن سوره ی سجده آیه ی چهارم: خدا آن کسی است که آسمان و زمین را و هرچه در بین آن هاست همه را مقدار شش روز بیافرید آن گاه به خلقت عرش و عظمت شما را غیر از او هیچ یار و یاور و شفیع و مدد کاری نیست.
    از قرآن سوره ی سجده آیه ی هفتم: آن خدایی که هرچیزی را با نیکوترین وجه خلقت کرد تا آدمیان را نخست از خاک بیافریند.
    از قرآن سوره ی سجده آیه ی هشتم: آن گاه خلقت نژاد نوع بشر را از آب بی مقدار مقرر گردانید.
    از قرآن سوره ی سجده آیه ی نهم:پس آن را نیکو بسیار است و روح خود در آن بدمید و شما را دارای چشم و گوش و قلب با حس و هوش گردانید.
    از قرآن سوره ی آل عمران آیه ی پنجم: همانا چیزی در آسمان ها و زمین از خدا پنهان نیست.
    از قرآن سوره ی آل عمران آیه ی ششم: خداست آن که مینگارد صورت شما را در رحم مادران ، هرگونه اراده کنند خدایی جز آن ذات یکتا نیست که بر کار خواهد توانا و به همه چیز توانایت.
    از قرآن سوره ی آل عمران آیه ی بیست و ششم: خدا کسی است که پادشاه ملک هستی است هرکه را که خواهد عزت ملک و سلطنت و از که خواهی بگیری و از هرکه خواهی عزت و اقتدار بخشی و هرکه را خواهی خوار گردانی و هر و نیکویی به دست تو است،تنها تو به همه چیز توانایی.
    از قرآن سوره ی آل عمران آیه ی بیست و هفتم: شب را در روز نهان سازی و روز را در شب ناپدید گردانی و بیرون می آوردی مرده را از زنده،روزی می دهی هرکه را خواهی بدون حساب.
    *خدا می داند آنچه در آسمان ها و زمین است و خداوند بر همه چیز تواناست*
    « سوره آل عمران ، آیه ۲۹ »

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi