انسان شناسی و نفس شناسی
شناخت تن خاکی و قالب عنصری هرچند خود کارگاهی است عظیم، چندان دشوار نیست. اما راه یافتن به اعماق روان یعنی این دریای ژرف، بی کران و شناور در لجه های پرتلاطم آن دشوار ترین دشوار هاست.
انسان، این پیچیده ترین و اسرار آمیز ترین موجود عالم، پیوسته توجه کنجکاو و اعجاب حکیم، متفکر و صاحب دل، حضرت مولانا را به خود کشیده است.
حضرت مولانا این مرد سترگ علم و دانش، عاشق دلسوخته، عارف وارسته و انسان شناس فرهنگ ما همواره در خفایای این جهان (نامرئی یا مبهم) به تجسس پرداخته و بیش از سیر آفاقی به سیر انفسی یعنی عالم ارواح و عالم باطنی نظر داشته است.
همه ی ژرف نگری و روشن بینی و دل آگاهی خود را در شناخت ماهیت چیستی آدمی، سرگذشت، سرنوشت، طریق تربیت و تهذیب انسان بکار گرفته است. در استخراج و استنباط معانی انسانی، و لطائف روحی نکته ها و دقیقه ها یافته، و چنان تار و پود روان را از هم شکافته که خواننده ی صاحب نظری را به بهت و حیرت می افکند.
هیجان ها و جزر و مدها، طوفان های روان، خشم و هوای نفس، حسد و کین، مکرها، فسون های نفس امارّه، عشق و محبّت و صفا، رد فراق و سوز و گداز اشتیاق، نیاز عاشق و ناز معشوق، گردن کشی و خود بینی جباران، باز داشتن و افتادگی وارستگان، طمع کاری ظالمان، اله ی مظلومان، یاد آوری جان از موطن اصلی و شوق پرواز به سوی آن، چهرهی زیبای فضایل، صفوت آدمی، دوستی ابراهیمی، ید بیضای موسوی (کنایه از معجزات حضرت موسی) دم عیسوی، عشق محمدی، همه را حضرت مولانا مانند نقاش چابک دست ترسیم می کند، هم انسان شناس است، هم انسان دوست، مانند پدری مهربان نگران دیگران است که مبادا به بیراهه بیافتند و اسیر های و هوی و هوا و هوس نفس شوند و از مرتبهی خود باز مانند. گاهی پدرانه خیرخواهی و نصیحت می کند، گاهی پرخاش و ملامت، گاه آهسته و نرم است و گاهی فریاد بر می آورد و نهیب یا فریاد) میزند، گاهی هم استغاثه (داد خواهی) می کند و ناله سر میدهد و اشک می افشاند، با حافظ هم نواست که میگوید:
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
حضرت مولانا آنچنان در اندیشه ی (انسان) است، که در هر بحث که پا می نهاد بی اختیار سر از مسئله ی (انسان) بیرون می آورد. (حدیث دیگران) برای او بهانه ای است برای (آوردن سرّ دلبران) گویی هیچ اشتغال خاطر، هیچ نگرانی، هیچ همی و یا پیوستگی جز انسان، سرگذشت و سرنوشت او ندارد؛ همواره نگران خویشتن خویش، و نگران دیگران است، دائم به فساد ها و وسوسه ها و شر انگیزه های نفس میاندیشد و از آن بیمناک است، از خدا برای تسویه یا (برابری) تزکیه ی انسان مدد می خواهد تا به مدد فیض او به غایت برترین خود که همان اتصال به ذات مقدس (او) است، برسد.
شش دفتر مثنوی معنوی حضرت مولانا را میتوان به حق (انسان نامه) نامید و به حکم سوره ذاریات (وَ فی اَنفُسِکم افلا تُبصرون) باید (خدای نامه) اش دانست زیرا انسان از رهگذر شناخت خود یعنی این آیت کبرای الهی، به شناخت حق میرسد و مثنوی نردبانی است برای این صعود:
نردبان آسمان است این کلام
هر که از آن بر رود آید به بام