بساطت و عدم ترکب نفس
دیگر دلیل عمده اقامه شده بر بقای نفس، بساطت نفس و عدم ترکب آن از قوه و فعل و ماده و صورت است. تقریر برهان چنین است: هر آن چه می تواند به سببی فاسد و تباه شود، قوه موت و فساد در آن موجود است و قبل از فساد نیز فعلیت بقا در آن محقق است. دو جهت فنا و بقا در شیء واحد قابل جمع نمی باشد، لذا لازم است ذات شی ء مرکب از ماده و صورت باشد: فیلزم من هذا ان تکون ذاله مرکبه من شی ء حصل له هذا الفعل و فی طباعه قوته، و هم مادته. " (29)
حال با توجه به آن که نفس بسیط است، (30) آشکار خواهد بود که قوه فساد در نفس نبوده و باقی خواهد بود. شیخ الرئیس در اشارات (31) به تقریر دیگری این برهان را بیان می دارد که نفس، اصل (32) است و لذا مرکب از قوه قابل فساد نخواهد بود. قوه فساد و بقای بالفعل برای دو چیز است حا ل آن که هیچ اصلی مرکب از دو چیز نیست. حال نفس اگر اصل باشد، مرکب نخواهد بود. شیء نیز اگر اصل نباشد، یا مرکب یا حال د رماده یا حال در موضوع است. شیخ بانفی حال در ماده یا موضوع بودن نفس بر مبنای مباحث قبلی، ترکیب نفس را به تسلسل رسانده و بساطت و اصل بودن نفس را به اثبات می رساند.
شیخ الرئیس در مبدا و معاد بی نیازی نفس را آله در تعقل را مبنای اثبات عدم فساد نفس با مرگ بدن قرار می دهد. (33) و همچنین دلیل دیگری را بر بقای نفس بیان می دارد: " فقد بان و اتضح ان النفس الانسانیه مستغنیه فی القوام عن البدن، و فساد البدن لیس سبباً لفسادها. و ذاته لیس سبباً لفساده، و ضده لیس لفساده، لان الجوهر لا ضد له؛ و علته الموجده و هو العقل الفعال لیس سبباً لفساده، بل لوجوده و کماله. فلا سبب له اذن فی فساده، فهو اذن باق دائماً. " (34)
عدم بقای نفس معلول یکی از این امور سه گانه است:
1. نبودن علت فاعلی
2. نبودن شرط
3. وجود ضد
هیچ یک از امور سه گانه مذکور به عنوان علت عدم بقای نفس پس از مفارقت از بدن متحقق نیست چرا که علت فاعلی، عقل فعال،همواره موجود است؛ شرط بقا نیز که عدم نیاز نفس به بدن می باشد متحقق بوده و همچنین نفس محلی ندارد تا ضدی جایگزین آن گردد.