صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: تفسیر قرآن «سوره مزمل»

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    جديد تفسیر قرآن «سوره مزمل»

    این سوره از حقایق سور است به طوری که گفته شد این دومین یا سومین سوره ای

    است که بر پیغمبر نازل شده است




    هدفهای سوره

    آنچه در این سوره می خوانیم:

    1 آداب شب زنده داری؛ 2 آداب قرائت قرآن؛ 3 بشارت نزول وحی؛ 4 مزایای شب و روز؛

    5 آداب مسلمانی، در یاد خدا بودن، از غیر خداوند بریدن، به خداوند اعتماد داشتن، شکیبا بودن،

    از مردان بد دوری گزیدن، دنبال روزی رفتن، در راه حق جنگیدن، نماز گزاردن، بر فقرا زکات دادن و

    در راه خداوند وام دادن؛

    6 خداشناسی: خداوند پروردگار ماست، صاحب و مالک شرق و غرب (همه هستی) است، جز او

    معبود به حقی نیست، یار و یاور بندگان است، وعده او راست است، بر بندگان مطیع پاداش نیک

    می دهد؛

    7 معاد و روز قیامت با زنجیرهای سنگین و آتش افروخته، طعامهای گلوگیر، عذاب دردناک، لرزش

    زمین، لرزش کوهها و بالاخره شدت روز قیامت؛

    8 فرمان بردن پیغمبر و گروهی از مؤمنان در شب خیزی از امر خداوند و قبول خداوند از آنان و

    تخفیف دادن به آنان.

    این سوره بنابر قول مشهور دومین سوره ای است که بر رسول خدا نازل گشته است و دارای

    چهار بخش است: بخش نخست:

    یاایها المزمل (1) قم اللیل الاّ قلیلا (2) نصفه منه او انقص منه قلیلا (3)اوزد علیه و رتل القران ترتیلا(4)

    سنلقی علیک قولاً ثقیلا (5) ان ناشئة اللیّل هی اشد وطأ و اقوم قیلا(6) و ان لک فی النهار سبحاً

    طویلاً(7) و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا(8) رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا(9).

    ترجمه: ای جامه بر خود پیچیده * شب را زنده بدار مگر اندکی را* نیمه ای از آن را یا اندکی از نیمه

    کم کن * یا اندکی بر نیمه بیفزای و قرآن را شمرده و روشن بخوان * ما به تو سخنی دشوار را القاء

    خواهیم کرد* هر آینه شب هنگام از بستر برخاستن مرافقت زبان و دل را افزاینده تر است و بیان

    سخن را استوار دارنده تر * که کارهای تو در روز بسیار است* و نام پروردگارت را یاد کن و از همه

    ببر و به او بپیوند* پروردگار مشرق و مغرب. هیچ خدایی جز او نیست. او را کارساز خویش برگزین*

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چنانکه گفتیم این سوره بنابر قول مشهور دومین سوره ای است که بر رسول خدا نازل گشته

    است:

    علامه طباطبایی در المیزان می گوید:

    این سوره از حقایق سور است به طوری که گفته شد این دومین یا سومین سوره ای است که

    بر پیغمبر نازل شده است.

    عبدالرزاق غالب المهدی در تفسیر نظم الدرر از شخصی بدون ذکر نام نقل می کند که این سوره

    در اول نبوّت نازل شده، همچنانکه یا ایهاالمدثر در اول رسالت نازل گشته است؛

    اما این سخن با توجه به آیه پانزده این سوره (انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم کما ارسلنا

    الی فرعون رسولا) بعید است. چنانکه در کشاف نیز آمده است که «سوره مدثر» پس از «مزمل»

    و مزمل پس از «ن و القلم» و ن و القلم پس از «علق» نازل شده است.

    سیوطی در درالمنثور از ابن عباس در این مورد چنین نقل می کند:

    سوره مزمل در مکه در نخستین روزهای وحی نازل گشته است به طوری که وقتی رسول خدا

    سخن فرشته را شنید، بسوی او نگاه کرد و هنگامی که او را دید وحشت او را فرا گرفت و به خانه

    آمد و به اهل خانه گفت زملونی، زملونی.

    در تفسیر منیر هم این سخن با عبارات دیگر نقل شده است.

    در تفسیر برهان نیز آمده است که سوره مزمل پس از سوره قلم بر پیغمبر نازل شده است. (جز آیات ده

    و یازده و دوازده و بیست که بعداً نازل شده اند.).

    قرطبی و ابوالفتوح رازی و مفسران دیگر هم همین را آورده اند. اما از مطالعه در آیات دهم، یازدهم و

    دوازدهم و دقت در مفهوم آنها و همچنین انسجام و ارتباط آنها با آیات قبلی می توان گفت که نزول این

    آیات با آیات قبلی این سوره همزمان بوده است؛ لکن در عبارات آیه بیستم قراینی وجود دارد که نشان

    می دهد این آیه با فاصله زمانی نازل شده است. (برخی این فاصله را یکسال و بعضی بیشتر و حتی

    ده سال هم ذکر کرده اند.). معنای برخی از واژه ها

    «مزمل» (به تشدید زا و میم)، اسم فاعل از تزمل به معنای پیچیدن لباس و پارچه به خویشتن است؛

    چون پیغمبر در هنگام نزول این آیات پارچه یا قطیفه ای روی خود داشت لذا خداوند او را با این تعبیر

    مخاطب ساخت. زمخشری می گوید:

    این تعبیر نوعی تهجین و توبیخ را می رساند؛ زیرا آنچه از این تعبیر استفاده می شود این است که:

    چرا پارچه به خود پیچیده و خوابیده ای. باید بپاخیزی و دامن همت بر کمر بندی و دنبال هدایت و تبلیغ

    باشی، با این همه کار مهم که داری هنگام تحرک و کوشش است؛ از این روی به جای یا ایهاالنبی،

    یا ایهاالرسول «یا ایهاالمزمل» خطاب می شود.

    در تفسیر نظم الدرر هم از این فکر با کمی تخفیف و ترقیق پیروی شده است. اما در تفسیر قاسمی

    عکس این آمده است چرا که او می گوید از این آیه تلطیف و تحسین استنباط می شود. علامه طباطبایی

    هیچکدام را نپسندیده و می گوید تحسین و تهجین هیچیک از این خطاب استفاده نمی گردد. به نظر

    ما تفسیر قاسمی از این تعبیر با بیانی که می آید نزدیک تر به صواب است.

    «قم اللیل» برخی از مفسران کلماتی را در این آیه در تقدیر گرفته و گفته اند: این آیه در حقیقت چنین

    است: «قم للصلوة فی اللیل یا اقم الصلوة فی اللیل».

    «الا قلیلا» استثناء از لیل است؛ نصفه و دو معطوف بعدی بدل است از لیل و ضمیر نصفه به لیل و منه

    و علیه به نصفه برمی گردد.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وجوه دیگری هم گفته شده است؛ ولی آنچه گفته شد استوارتر به نظر می رسد.

    «ترتیل» به معنی قرائت قرآن است به گونه ای که کلمات و حروف درست و روشن و واضح ادا

    می شود. (مقاطع به خوبی مراعات گردد).

    نقل شده است که رسول اللّه قرآن را با ترتیل می خواندند و از حضرت علی علیه السلام هم در

    خصوص نحوه قرائت قرآن چنین نقل شده است:

    لا تنثروه نثرالدقل و لاتهذه هذا الشعر قفوا عند عجائبه و حرکوا به القلوب ولایکن همّ احدکم آخرالسوره.

    قرآن را مانند رمل در هم نریزید و مانند شعر تند نخوانید. در کلمات شگفت انگیز بایستید. دلها را

    متوجه آن سازید به گونه ای که در تسخیر آن در آیند و همّ کسی از شما این نباشد که به آخر

    سوره برسد.

    «قولا ثقیلا» سخن سنگین؛ سنگینی سخن یا به این است که فهم و درک آن سنگین است، به

    عبارت دیگر به دلیل دارا بودن مطالب ظریف و دقیق و یا حقایق فراوان فهم آن برای همگان ممکن

    نیست و درکش مستلزم نوعی تلاش و مجاهدت است، یا بدین جهت است که تحقق بخشیدن،

    و عینیت دادن و عمل نمودن به آن سخت است. به بیان دیگر متضمن تکالیف و وظایف و اوامر و

    نواهی است که مخاطب را به زحمت می اندازد، یا به اینکه متانت و رزانت و قاطعیت و صراحت دارد

    یا وعده و وعید آن انسان را سراسیمه و پریشان می سازد؛ اینها و غیر اینها هم هست که سخن

    را سخت و سنگین می سازد.

    «ناشئة اللیل» یا مصدر است مانند عاقبة، به معنای حدوث، تکون و پدیدار شدن، یا اسم فاعل بوده

    و به موصوف خود به طور اضافه بیانیه اضافه شده است و مراد از آن خود شب است که ما آن را به

    پدیده شب یا حادثه شب معنا می کنیم. از ابن عباس هم چنین نقل شده است:

    ناشئة اللیل هی نفس اللیل.

    ولی برخی برآنند که ناشئة اللیل نمازی است که در شب خوانده می شود و همچنین گفته شده

    است که ناشئة اللیل شب خیزی است (برخاستن از خواب) و همینطور به معنای ساعات شب

    (ساعات اول شب یا ساعات آخر شب) نیز آمده است؛ اما همه این احتمالات به نظر ما مرجوح است.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    «وطاً» یعنی کلفت، مشقت و به معنای مرافقه دل و زبان نیز آمده است و وطئ الارض قدم

    گذاشتن بر زمین است. اشد وطاً یعنی قدم محکم و استوار.

    «سبح» به معنای شنا در آب. سبح طویل کنایه از فرو رفتن در کارهای روزانه است که هر گونه

    فرصت اندیشه و تفکر را از انسان می گیرد. به ماهی شناوری تشبیه شده است که به دنبال

    شکار خویش یا به دلیل فرار از خطر، به سرعت شنا می کند و دور می شود.

    «التبتل: القطع، الانقطاع» یعنی از ماسوی اللّه بریدن، به خدا پیوستن. جهان و هر چه در آن هست

    به دور انداختن و خدا را خواستن.

    «توکل» ثقه داشتن، اعتماد کردن. تفسیر

    مخاطب آیات این سوره خود رسول اللّه است و مراد از عبارت «یا ایها المزمل» یعنی ای به لباس

    پیچیده، یا ای زیر لباس یا قطیفه پنهان شده، آن حضرت می باشد؛ اما با خواندن این آیه سؤالی که

    مطرح می شود این است که این چگونه خطابی است؟ چرا خطاب یا رسول اللّه نیست یا نبی اللّه و

    یا محمد نیست؟

    در توجیه این مطلب برخی مانند زمخشری گفته اند روح این خطاب تهجین و توبیخ است و پاره ای

    برآنند که این تلطیف و تحسین است و بعضی گفته اند نه این است و نه آن.

    هر چند این نوع خطاب ظاهراً نوعی تهجین و توبیخ را می رساند. اما با در نظر گرفتن وضعیت و حالت

    رسول اللّه می توان گفت که موقعیت خاص آن حضرت چنین خطابی را اقتضا دارد. و اینگونه خطاب

    چیزی نیست مگر تحسین و تلطیف. توضیح مطلب:

    سخن گفتن با بیگانه که هیچگونه علاقه ای بین متکلم و مخاطب نباشد؛ با این لحن و مقال شایسته

    نیست. شاید هم تهجین و توبیخ و بی اعتنایی از آن به نظر آید؛ ولی هنگامی که پیغمبر و حالت او

    در نظر گرفته می شود راز این معما هویدا می گردد: نخستین روزهای وحی است. پیغمبر فرشته ای

    را می بیند که پیش از این ندیده بود و صداهایی به گوش او، به جان و دل او زمزمه می شود که پیش

    از این نشنیده بود یا اگر هم چیزهایی بوده اینگونه نبوده است. مأموریتی از جانب خداوند به او محول

    شده که بسی سنگین و طاقت فرساست و در این مأموریت از او خواسته شده که بپاخیزد و امت و

    جامعه را اصلاح کند. جامعه ای آشفته، بی فرهنگ، با آداب و رسوم زشت و بی حاصل و باورهای

    شرک آلود و پست، با مردمی نفرت انگیز که رسول اللّه از آنها فرار کرده به دل صحراها و شکاف کوهها

    پناه برده و از دوری آنان احساس راحتی و آسایش می کرد؛ باید به میان آنان برگردد و از نو چهره های

    منحوس و خشن آنان را تحمل کند. مردمی که با دیدن اولین بارقه دعوت، افتراها و تهمتها را شروع

    کرده اند. عادی ترین سخنانشان این است که محمد دیوانه شده است یا می گویند دروغ می گوید.

    شخص قابل تحملی، سخن سنجی، اهل دلی، درد آشنایی، یار و یاوری هم نیست که این مطالب

    را با او در میان گذارد تا راز دل بگشاید و احساس سبکی کند. بشدت نیازمند مهر و لطف و عنایت

    دوست و محبوب خویش است. و این همان وضعی است که وقتی برای موسی بن عمران پیش

    می آید از خداوند درخواست می کند که برادرش هارون را وزیر و یاور او گرداند و او را از تنهایی برهاند.

    اینجاست که به دور از هر گونه تشریفات معمولی و رسومات عادی مورد خطاب واقع می شود، در

    چنین حالتی هیچگونه خطابی دلنشین تر و بی پیرایه تر و عادی تر از اینگونه خطاب نمی باشد.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نظیر این گونه خطاب را ما از شاعر می شنویم که می گوید: برخیز شتر بانا بر بند کجاوه! حالتی

    به مخاطب دست می دهد که اگر می گفت برخیز پادشاها، شاهنشاها، بزرگا و فرمانروایا دستور

    بده، فرمان بده، حکم بده، این احساس لطیف را نداشت. آری مزمل و مدثر زخمه ای است که بر

    تارهای دل حساس و لطیف شنونده می نوازد که در این مقطع تاریخی و شرایط روحی و اجتماعی

    هیچ خطاب تشریفاتی کار آن را نمی کند.

    بنابراین حق با آنانی است که می گویند این گونه خطاب تلطیف و تحسین است نه تهجین و تحقیر.

    به ویژه با توجه به اینکه خطاب «یا ایهاالمدثر» در این مقطع نازل شده است. اگر در خطاب اول توبیخ

    و تهجین استفاده می شد این امر مستلزم آن است که رسول الله آن توبیخ را دریافت کرده و وضع خود

    را تغییر دهد تا خطاب بعدی یا ایها المدثر به او نشود زیرا خیلی بعید است که رسول الله با خطاب مزمل

    توبیخ شود و در وضع خود تغییر ندهد تا مستوجب توبیخ دوم شود؛ بنابراین، این بهترین شاهد است که

    ایها المزمل برای تهجین نبوده است.

    قم اللیل الا قلیلا* نصفه اوانقص منه قلیلا* اوزد علیه؛ شب را بپاخیز مگر اندکی از آن را که لازم است

    بخوابی و استراحت نمایی. نصف شب را یا کمی از نصف یا بر نصف نیز بیافزا. برخی گفته اند تقدیر آیه

    چنین است: قم للصلوة فی اللیل، برای نماز خواندن در هنگام شب برخیز. درست است که شب خیزی

    بدون اشتغال به عبادت و ذکر خداوند و نماز و تلاوت قرآن مطلوبیت چندانی ندارد؛ ولی این امر از سیاق

    سخن دانسته می شود نه این که معنای آیه بوده و چنین تقدیری داشته باشد، پس این تقدیر گرفتن

    بر خلاف حسن سلیقه در القای کلام است. چنانکه به جای قم اللیل گفته می شد قم للصلوة فی اللیل

    ، سخن معمولی بود و از حسن ایجاز خالی.

    «و رتل القرآن ترتیلا» قرآن بخوان، نه خواندن شتاب زده، بی احساس، بی روح، بلکه با تأنی. به گونه ای

    شمرده و واضح که کلمات و حروف و مقاطع دانسته شود؛ با آهنگی موزون که کلمات آن از ژرفای جان

    برخیزد و در دل نشیند. همه وجودت، زبانت، احساست مجذوب آن شده و در آن ذوب گردد. این ترتیل

    است نه مطالعه آن، نه تفکر در آن. زبانت بگوید. گوشت بشنود. حواست به آن معطوف گردد آن هم در

    دل شب و سکوت و خاموشی.

    خدا می خواهد با این شب خیزی و عبادت و ذکر خدا و قرائت قرآن، او را بسازد، احیا کند، از نو متولد

    شود. تولدی نورانی، ربوبی و خدایی. جان و دلش شکوفا شده و آماده و پخته گردد و لبریز از عشق

    خدا شود. (ادبنی ربی فاحسن تأدیبی).

    اگر او خود چنین نباشد چگونه می تواند دیگران را، جامعه را و خلاصه جهان را بسازد و صاحب دعوت

    باشد.

    «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» بزودی با تو سخن سخت و سنگین، سخن خواهم گفت؛ سخنی که فهم

    و درکش دشوار و سنگین است؛ چون سطحش بالا و ریشه آن عمیق و دقیق است؛ مانند توحید و عرفان

    حضرت حق تعالی شأنه و آشنایی با راز هستی و شناخت کانون جوشان وجود و حقیقت انسان و جهان

    و آغاز و انجام آنها و نقاط قوت و ضعف آنها و حرکت و پویایی تکاملی آنها و درجه کمال مطلوب آنها که جز

    با دلی وسیع و روحی بلند و فکری بالغ و رشید و پرتوان کسی نمی تواند به اینها برسد. به تو خواهم

    گفت «فاستقم کما امرت» (هود / 114) و این آنچنان سنگین خواهد بود که خواهی گفت «شیبتنی

    سورة هود»، به تو خواهم گفت «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته

    و اللّه یعصمک من الناس» (مائده / 72) و به تو خواهم گفت «فاصبر لحکم ربک و لا تطع منهم اثما او

    کفورا» (الدهر / 25) به تو خواهم گفت «فاما الیتیم فلاتقهر و اما السائل فلاتنهر و اما بنعمة ربک

    فحدث» (ضحی / 11 9) به تو خواهم گفت «فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت اذ نادی ربه و

    هو مکظوم» (قلم / 49) و درباره تو خواهم گفت «و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین

    ثم لقطعنامنه الوتین» (حاقه / 47 45) به تو خواهم گفت «فلا تطع المکذبین ودوا لوتدهن فیدهنون

    و لاتطع کل حلاف مهین» (قلم / 11 9).

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وعده عذاب و نکال بر کفار و معاندان، معارضان و منافقان نازل خواهم کرد و وعده آتش و جهنم و

    عاقبت سوء خواهم داد. آیات جهاد و رودررویی با کفار و مشرکین خواهم خواند و...

    اینها دلی به پهنای فلک، همتی والا، اراده آهنین، قدرتی شکست ناپذیر می خواهد و آنهم جز با

    نزدیکی با خدا و ذکر او و توکل به او و تفکر در او و تلاوت قرآن و شب زنده داری میسر نخواهد بود.

    پس آیه شریفه انا سنلقی علیک قولا ثقیلا نتیجه آیات قبلی و مقدمه آیات بعدی است. اما چرا باید

    نصف شب را بیدار بماند و مشغول نماز و تلاوت قرآن گردد و از خواب و خوراک و استراحت دور باشد.

    اگر برای آمادگی و مهیا بودن است تا توان شنیدن آن پیام سنگین و طاقت فرسا را داشته باشد، مگر

    نمی شود این آمادگی را با نماز و تلاوت قرآن در هنگام روز پیدا کرد. چرا شب نه روز؟ پاسخ این سؤال

    را در آیات بعدی می خوانیم:

    «ان ناشئة اللیل هی اشد وطا و اقوم قیلا» همانا پدیده شب قدمش از قدم هر راهرو ثابت و استوارتر

    و سخنش از سخن هر سخنور محکمتر و متین تر است.

    این جمله یا در تعریف و تمجید شب است یا شب زنده داری یا شب زنده دار. دو احتمال دوم و سوم

    مرجوحند؛ زیرا احتمال سوم موجب حذف و تقدیر است، ناچاریم کلمه نفس را در تقدیر بگیریم و

    «ناشئة اللیل» را به «النفس الناشئة فی اللیل» معنا کنیم و اگر این توجیه را بپذیریم، مفهوم کلام از

    اوج فصاحت تا حد سخن معمولی سقوط می کند. و احتمال دوم هر چند موجب حذف و تقدیر نیست

    ولی در اشکال دوم با احتمال سوم مشترک است. اما بنابر احتمال اول که به نظر ما احتمال راجح است،

    آیه مبارکه دارای جهاتی از فصاحت و بلاغت و محسنات ادبی است؛ زیرا

    اولا: «ناشئة» مصدری خواهد بود به معنای حادثه و واقعه و در این صورت اضافه بیانیه است و منظور از

    آن خود شب است، بنابر آنچه از «ابن عباس» نقل شده در جواب سؤال از «ناشئة» می گوید: خود لیل

    است تمام لیل.

    پس «ناشئة اللیل » یعنی پدیده شب، و این خود تعبیر زیبایی است؛ مانند صحنه شب، افسانه شب،

    غول شب و غیره اما اگر بجای این تعبیر فقط گفته می شد «ان اللیل» آن زیبایی را نداشت.

    ثانیا: در این آیه مبارکه پدیده شب به انسان مصمم و مقاومی تشبیه شده است که با قدمهای محکم

    و ثابت به سوی هدف پیش می رود و استواری و قدمهایش از تصمیم درونی و مقاومت شگرف روحی

    او حکایتها دارد و در این تشبیه به سبک استعاره بالکنایة، مشبه به حذف شده و لوازم و مناسبات وی

    بر مشبه که لیل است بار شده است «هی اشد وطاً».

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    و همچنین در تعبیر دوم «و اقوم قیلاً» شب به یک سخنران متفکر و قوی که قدرت استدلال و

    استحکام نطقش نشان روشنی از اندیشه های بلند او است تشبیه شده، در اینجا نیز به همان سبک

    مشبه به محذوف و مشبه مذکور و مناسبات و لوازم مشبه به، به مشبه نسبت داده شده است و این

    همان چیزی است که نظائرش در کلمات ادبا و شعراء مشهود است مانند

    شب سراسیمه بساط خود را

    جمع می کرد و پریشان می رفت

    آن همه گوهر رخشنده که داشت

    دور افکنده شتابان می رفت

    شب که ترس آور و وحشت افزاست

    کس ندانست چرا می ترسید

    شب تاریک که دل لرزاند

    وحشتی داشت از آن می لرزید

    در پس پرده شب روز چو دید

    آنهمه محنت جانفرسا را

    پابپا کرد و نمی رفت جلو

    داشت در سلسله گوئی پا را

    شب نمی خواست که مردم گویند

    چه بلا خیز شب تاری بود

    روز هم داشت سر از شرم به پیش

    که نگویند سیه کاری بود

    یا مانند این شعر:

    گوئی از عشق خبر دارد شب

    چه خبرها که ببر دارد شب

    یا:

    شب علی دید به نزدیکی دید

    لیک او نیز به تاریکی دید


    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در آیه مبارکه وقتی که جمله فوق درباره شب گفته می شود، برای اینکه مطلب را کاملاً روشن

    کند تقابلی میان شب و روز ایجاد می کند و خصوصیت روز با این تعبیر آورده می شود:

    «ان لک فی النهار سبحاً طویلاً» همانا تو در روز شناوری هستی پرتوان و پیگیر. مقصود این است که

    شب برای این منظور مناسب تر از روز است؛ زیرا مشاغل اجرایی اجتماعی و سیاسی و نظامی و...

    فرصت و فراغتی برای تو باقی نمی گذارد و تو را در خود فرو می برد، مانند ماهی در آبهای اقیانوسها

    با آنهمه موج و تلاطم، ماهی در آن طوفان در پی طعمه یا فرار از گزند دشمنی که وی را تعقیب می کند

    به شنای سریع و ماهرانه و بی وقفه خویش ادامه می دهد تا مسیر دریا را دنبال کند.

    در این آیه اشتغال رسول اللّه به کارهای روزانه، به تلاش ماهی در فرار از گزند یا در تحصیل طعمه تشبیه

    شده و مشبه به محذوف گشته و لوازم آن که سبح طویل است برای مشبه اثبات گشته است. وقتی

    این تقابل را با تقابلی که میان شب و روز در شعر برخی از شاعران آمده مقایسه کنیم معنای معجزه و

    جایگاه بلند قرآن را در فصاحت و بلاغت بگونه ای روشن در می یابیم:

    شب نه چون روز بد و جانکاه است

    شب کجا روز کجا شب ماه است

    بد نیست از میان مطالب زیادی که در این زمینه هست فقط به یک نکته اشاره کنم تا فرق میان کلام

    خالق و مخلوق معلوم گردد. حال مخلوق هر چند شاعر و ادیب و نکته سنج باشد.

    هنگامی که شاعر در صدد مقایسه شب و روز بر می آید و می خواهد به ستایش شب بپردازد، ندانسته

    و ناخودآگاه یکی از خصلتهای بشری در کار او دخالت می کند و میاندیشد که باید از اهمیت روز کاست

    و آن را تحقیر کرد تا مقام والای شب بیشتر به چشم آید، از این رو روز را «بد و جانکاه» تعبیر می کند.

    این همان خصلتی است که در مستکبرین و مستبدین و به تعبیر قرآن «اولی النعمه» خیلی به روشنی

    دیده می شود. اینان برای استکبار و خود بزرگ بینی، دیگران را به شکلهای گوناگون کوچک و تحقیر

    می کنند تا از این راه بر بزرگی خویش بیفزایند و این یکی از رذائل روحی انسان است که باید بوسیله

    اخلاق و عرفان معالجه شود.
    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حالا با این توجه دوباره آیه شریفه «ان ناشئة اللیل هی اشد وطاً و اقوم قیلا ان لک فی النهار

    سبحاً طویلاً» را از نظر بگذرانید.

    «واذکراسم ربک و تبتل الیه تبتیلاً» و در یاد خدا باش و از ماسوی اللّه آزاد شو و با انقطاع کامل از

    ماسوی اللّه ببر و به خداوند بپیوند.

    علمای اخلاق در اعتبارات زهد که همان انقطاع از ماسوی اللّه است درجاتی قائل شده اند: الف:

    زهد در عقیده

    1 بریدن از دینی علی رغم میل باطنی و علی رغم آنکه حسب و علاقه آن در دلش جای کرده و در

    اعماق جانش ریشه دوانده است ولی با مشقت و مجاهدت با نفس درباره آن زهد می ورزد.

    2 اعراض از دینی به آسانی و سهولت، به طوری که از نظر روانی هیچ گونه مشقتی برای او پدید نیاید.

    3 اعراض از دینی بنحوی که هیچ گونه تمایل قلبی به آن نداشته باشد و از این اعراض احساس خوشی

    و آرامش هم بکند و این بالاترین حد آزادی از قید و بند و بریدن از ماسوی اللّه است. ب: زهد در عمل

    11 اعراض و ترک محرمات و چیزهایی که شرعاً حرام است، هر چند در آن لذت نفس باشد و این زهد

    در محرمات است؛

    2 ترک شبهات؛

    3 ترک همه چیزهایی که از نیاز ضروری بیشتر است، هر چند حلال باشد؛

    4 ترک هر چیزی که در آن تمتع و لذت نفس است حتی به قدر نیاز و اگر هم به آن روی آورد به دلیل

    ضرورت باشد نه لذت و تمتع؛

    5 ترک همه ماسوی اللّه به طوری که اشتغال به غیر اللّه از باب اکراه و اجبار باشد نه از باب رغبت و

    تلذذ نفس و این همان تبتل و انقطاع است.

    و اما آنچه باید در این راه به عنوان هدف در نظر گرفته شود:

    1 نجات از آتش جهنم و غضب خدا؛

    2 ثواب آخرت و نعیم آن؛

    3 و بالاخره مرحله ای که در آن هیچ رغبت و میلی به دینی نداشته باشد، فقط خدا و لقاء او را

    مشغول سازد و لذتی منظور نظر او نباشد. تنها مستغرق در خدا باشد. در اینجا سخنهایی است که

    باید در کتاب اخلاق گفته شود.

    «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلاً» خدای مشرق و مغرب، معبود بحقی جز او نیست،

    او را وکیل خویشتن کن.

    منظور از مشرق و مغرب کل عالم طبیعت است و کلمه «رب» بیانگر این است که نظامی در کل

    جهان حکم فرماست و محرک و جهت دهنده و کنترل کننده آن خدا است.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    9287
    نوشته
    1,682
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    1,408 در 846
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    معبودی که به راستی معبود باشد جز اللّه نیست و باید کارها را به او واگذار کرد و او را وکیل گرفت.

    خدا را وکیل گرفتن همان توکل به خدا کردن است که در علم اخلاق بخش مفصلی را تشکیل

    می دهد:

    1 معنای توکل؛ 2 فضیلت آن؛ 3 درجات آن؛ 4 آیا سعی و کوشش با توکل منافات دارد یا نه؟؛

    5 راه تحصیل توکل چیست؟.

    آنچه در اینجا به آن اشاره می کنیم فقط معنای توکل و درجات آن است:

    توکل این است که انسان از ته دل و از ژرفای وجودش نسبت به خداوند احساس اعتماد کند و بداند

    و حس کند که لاحول و لاقوة الا باللّه العلی العظیم. انسان باید با توجه، علم و قدرت و عنایت و رحمت

    خدا را باور کند و کارها را در دست اقتدار او ببیند.

    در آیات زیادی به این مطلب تأکید شده است:

    1. و علی اللّه فتوکلوا ان کنتم مؤمنین؛

    2. ان اللّه یحب المتوکلین؛

    3. و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه؛

    4. و من یتوکل علی اللّه فان اللّه عزیز حکیم.

    اعتماد به خدا درجاتی دارد؛ ممکن است اعتماد به خدا در حد اعتماد به دیگران باشد و یا در حد اعتماد

    بچه به مادرش باشد و ممکن است درجه اعتماد به خدا به حدی باشد که انسان خود را در برابر خدا

    آنچنان ببیند که از خود هیچگونه استقلالی ندارد. جهت هدایت:

    گفته شد که قرآن کتاب هدایت است.

    هدایت سه مرکز و شش محور دارد:

    مراکز سه گانه: 1. شناخت خدا؛ 2. شناخت انسان؛ 3. شناخت جهان.

    محورهای شش گانه: 1. ارتباط خدا انسان؛ 2. ارتباط انسان خدا؛ 3. ارتباط خدا جهان؛

    4. ارتباط جهان خدا؛ 5. ارتباط انسان جهان؛ 6. ارتباط جهان انسان.

    کل مسائل هدایت انسان از این سه مرکز و شش محور بیرون نیست.

    قرآن هم که کتاب هدایت است مطالب و گفتارش یا مربوط به یکی است یا به بیش از یکی از اینهاست:

    آیات یک تا چهار مربوط به مرکز دو و محور دو است؛ آیه پنج مربوط به محور یک است؛ آیه شش مربوط

    به مرکز سه است؛ آیه هفت مربوط به محور پنج است؛ آیه هشت مربوط به محور دو است؛ آیه نه مربوط

    به مرکز یک و محور سه و محور دو است.

    امضاء


    عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است

    دادن سر نه عجب ،داشتن سر عجب است

    تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک

    سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi