اثبات عصمت رسول اکرم(ص)
آیا در سوره «تولی» پیامبر(ص) را به خاطر بدخلقی و رو ترش کردن که مخالف عصمت حضرت است ،توبیخ می کند؟
شبهه:
در آغاز سورۀ مباركۀ تولي :
عَبَسَ وَتَوَلَّى . أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى .
گفته شده شخصي نا بينا وارد مجلسي شد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و عدهاي از مسلمانان هم گرد پيامبر جمع بودند . آن شخص نا بينا وارد شد يا در آنجا حضور داشتند ، پيامبر سخن ميگفتند و سخن پيامبر را قطع كردند . نقلي و قولي هست كه پيامبر برآشفتند و ناراحت شدند .
پاسخ:
بعضيها روي آن شيطنتي كه دارند و ميخواهند آن عقيدۀ فاسد عدم عصمت انبياء را به نبي مكرم هم سرايت بدهند ، اين آيه را مطرح ميكنند .
عَبَسَ وَتَوَلَّى . أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى .
يعني نستجير بالله نبي مكرم روي خود را ترش كرد و رو برگرداند و آن نا بينا كه ابن ام مكتوم بود ، وارد مجلس شد . بعد خداوند ميفرمايد :
وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى .
پيامبر تو چه ميداني ، شايد اين نا بينا به مراحل كمال و تزكيه برسد .
در اين جا بايد به چند نكته دقت شود تا مسأله كاملاً روشن ميشود :
بسياري از بزرگان از شيعه و سني صراحت دارند كه مخاطب در « عبس وتولي » نبي مكرم نيست ؛ يعني ضمير « عبس » به نبي مكرم بر نميگردد ؛ چون « عبس وتولي » صيغۀ غايب است و « مايدريك » صيغۀ مخاطب است . اگر مخاطب نبي مكرم بود ، بايد به جاي « عَبَسَ وَتَوَلَّى » ميگفت : « عبست و توليت » و به جاي « أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى » ميگفت : « أن جائك الأعمي » ولي ما ميبينيم اين طوري نيست .
زركشي كه از علماي بزرگ اهل سنت و از متوليان علوم قرآني هست ، در كتاب البرهان في علوم القرآن ، ج2 ، ص43 صراحت دارد كه :
قيل: إنه أمية ابن خلف، وهو الذي تولى دون النبي (ص) ألا ترى أنه لم يقل: عبست! .
فردی كه روي برگرداند ، اميه بن خلف بوده نه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم . آيا نميبينيد كه خداي تعالي فرمود : عبس ، نه عبست .
قاضي عياض كه از شخصيتها پر آوازۀ اهل سنت هست ميگويد :
وقيل أراد ب (عبس) و(تولى) الكافر الذي كان مع النبي (ص) ، قاله أبو تمّام.
مراد از عبس آن كافري است كه با پيغمبر بوده .
الشفا بتعريف حقوق المصطفى - ج2 - ص167- دار الأرقم - بيروت
و نكتۀ ديگري كه بايد در اين جا دقت كنيم ، اين است كه مسألۀ عبوس بودن و يك فقيري را ديدن و پشت كردن ، از اخلاق رذيله است و از صفات زشت است . اين صفت را هيچ بشري راضي نميشود نسبت به خود و يا افراد ديگر قبول كند . چگونه ميشود پيامبر اكرمي كه خداوند ميفرمايد :«وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ . القلم / 4» بيايد و نستجير بالله در برابر يك فقير و يا در برابر يك نابينا عبوسي كند و رو ترش كند و به او پشت كند ؟ و در برابر اغنياء بيايد توجه كند و با روي باز با آنها صحبت كند . اين صفت را ما حاضر نيستيم حتي به برادر يا پدرمان نسبت بدهيم تا چه رسد به نبي مكرمي كه قرآن ميگويد او «لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » است .
و همچنين بعضي از مطالبي كه در آيات بعد آمده :
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى . فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى .
همۀ بزرگان مفسر صراحت دارند كه از باب :
إياك أعنى واسمعي يا جارة .
است ؛ يعني اين كه به در بگويد تا ديوار بشنود .
و لذا فخر رازي هم صراحت دارد كه :
لا نسلم أن هذا الخطاب متوجه إلى النبي عليه الصلاة والسلام، لا يقال: إن أهل التفسير قالوا: الخطاب مع الرسول
لأنا نقول: هذه رواية آحاد، فلا تقبل في هذه المسألة، ثم إنها معارضة بأمور:
الأول: أنه وصفه بالعبوس، وليس هذا من صفات النبي (ص) في قرآن ولا خبر مع الأعداء والمعاندين، فضلاً عن المؤمنين والمسترشدين .
الثاني: وصفه بأنه تصدى للأغنياء وتلهّى عن الفقراء، وذلك غير لائق بأخلاقه .
الثالث: أنه لا يجوز أن يقال للنبي (ص) : وَمَا عَلَيْكَ أَلا يَزَّكَّى فإن هذا الإغراء يترك الحرص على إيمان قومه فلا يليق بمن بعث بالدعاء والتنبيه . عصمة الأنبياء: ص 108