خاتمیت، انقطاع وحی تشریعی
پاسخ ایت الله سبحانی به دکتر سروش
عبدالکریم سروش، در پاریس، یکی دیگر از پرده های فکری را کنار زد و طی ی ک سخنرانی تحت عنوان «مردم سالاری و تشیع» آشکارا به انتقاد از عقاید پایه ای شیعه، یعنی بحث «ولایت» و «مهدویت» پرداخت.
سروش با تأکید بر اینکه روحانیت ما، نه تنها عوام زده، بلکه عوام است، به شرح کوتاه تجربة جمهوری اسلامی در تأسیس یک دولت شیعی بر پایة فقه شیعه و اعتقاد به جانشینی مرجع تقلید برای امام معصوم(ع) پرداخت و با اشاره به دو عقیدة مهم شیعه؛ «ولایت» و «مهدویت»، تلویحاً این دو امر را مانع نوعی نگاه عملگرا و سکولار به دولت و دو مانع مهم در راه تحقق دمکراسی در جامعة ایرانی دانست.
وی دربارة دیدگاه شیعیان دربارة ولایت و اینکه این دیدگاه، تعارض آشکار با خاتمیت پیامبر(ص) دارد، گفت: خصلت اول در معتقدات شی عه اعتقاد به ولایت است یعنی آن خصوصیتی که در پیامبر بود ادامه پیدا می کند و با مرگ پیامبر، پایان نمی پذیرد آن هم در افراد معین نه در همه افراد. در میان شیعیان، این اولیای الهی، نام برده شده اند همانها که امامان شیعه نامیده می شوند و نیز شخصیتی که به این افراد داده شده، تقریباً برابر با شخصیت پیامبر است که می توانیم بگوییم مفهوم خاتمیت پیامبر را دچار تزلزل کرده است.
وی افزود: این نکته بسیار مهمی است که ما چه شیعه باشیم یا نباشیم، باید تکلیفمان را با آن مشخص بکنیم. قرآن به وضوح می گوید که پیامبر اسلام، خاتم النبیین است اما شیعیان، مقام و منزلتی که به ائمه خودشان بخشیده اند، تقریباً مقام و منزلتی است که پیامبر دارد و این نکته ای است که نمی توان به سهولت از آن گذشت، یعنی مفهوم خاتمیت در تشیع، مفهوم رقیق شده و سستی است. زیرا امامان شیعه، حق تشریع دارند حال آنکه این حق انحصاراً حق پیامبر است.
سروش درباره خصلت دوم در معتقدات شیعه که اعتقاد به مهدویت است، گفت: تفاوت دیگر، مفهوم مهدویت است که دنبالة همان امامت و ولایت است. شیعیان اعتقاد دارند، یکی از امامانشان همچنان زنده است و به نحوی در کارها حضور دارد.
به اعتقاد سروش، این نگاه یعنی اعتقاد به مهدویت، همه چیز را به آینده حوالت می دهد و از پرداختن به مصالح عامه در شرایط کنونی فاصله می گیرد.
وی در این باره گفت: در هرحال، نزد شیعه دوران طلایی تمدن اسلامی وقتی خواهد بود که آن امام غائب، ظهور کند و یک حکومت جهانی ایجاد کند. البته همانطور که به یاد دارید، یکی از شعارهای جمهوری اسلامی از ابتدا این بود که این نظام برپا شده است تا مقدمات ظهور آن امام غائب را برپا کند و این پرچم را به صاحب اصلی او بسپارد. فقهای شیعه، هر حکومتی فارغ از آنکه عادلانه باشد یا نباشد را غاصب می دانند.
سروش با اشاره به دیدگاه اقبال لاهوری که تمامی روایات مربوط به مهدویت را نادرست دانسته و در این باب از «ابن خلدون» پیروی کرده است، در شرح ناسازگاری اعتقاد به مهدویت و نگاه واقع بینانه به سیاست و مصلحت عامه گفت: نزد شیعیان، هر حکومتی حتی همین جمهوری اسلامی که خودش را حق می داند، آب و جاروکنندة آن حکومت جهانی بوده و مقدمه ای است برای آن ظهور نهایی و جنبه موقت دارد و بیش از آنکه رعایت مصلحت عامه را کند، زمینه ساز آن وعدة نهایی است. خیلی شبیه آن چیزی که در اسرائیل می گذرد و از این جهت مشابهت های زیادی دارد! اسرائیلی ها در واقع بنایشان را بر همین گذاشته اند که در آخرالزمان مسیح می آید و در آن موقع بیت المقدس باید آماده شده باشد برای آن دوران و یهودی ها دارند بازگشت مجدد مسیح را زمینه سازی می کنند.
سروش افزوده است: حکومت ها دو نوع بیشتر نمی توانند باشند؛ یا حکومتی هستند که مال مردم هستند و مصالح کنونی مردم را تأمین می کنند یا حکومت هایی که نهایتاً برای تحقق یک موعودی در آخرالزمان عمل می کنند و رسالت اصلی شان را آن می دانند.
وی سپس با تأکید بر تعارض دیدگاه های شیعه دربارة ولایت و مهدویت با مسئلة دمکراسی چنین نتیجه گیری می کند که: یک تعارض چنین است که بین اندیشه دموکراتیک با اندیشه مهدویت و رقیق کردن خاتمیت آشکار می شود.
پس از انتشار این سخنرانی در پایگاه بازتاب، حجت الاسلام و المسلمین محمدسعید بهمن پور طی جوابی ه ای به نقد آن پرداخت. سپس دکتر سروش در اول شهری ور ماه سال جاری جوابی ه ای در پاسخ وی به پایگاه بازتاب ارسال و منتشر گردی د. وی در این جوابی ه بر صحبت های قبلی خوی ش تأکی د نمود. آنگاه جناب آقای بهمن پور در مورخ 12/6/84 به نقد آن پرداخت که در پی آن جوابی ه ای از سوی سروش در سایت شخصی اش منتشر گردی د. محورهای اصلی این جوابی ه عبارت است از:
1. چگونه می شود که پس از پیامبر خاتم کسانی درآیند و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنّت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبة وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجّیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمّیت چه چیزی را نفی و منع می کند و به حکم خاتمیّت، وجود و وقوع چه امری ناممکن می شود؟ و چنان خاتمیّت رقیقی که همه شؤون نبوت را برای دیگران میسور و ممکن می سازد، بود و نبودش چه تفاوتی دارد؟
شارح و مبین خواندن پیشوایان شیعه هم گرهی از این کار فرو بسته نمی گشاید چرا که کثیری از سخنان آن پیشوایان، احکامی جدید و بی سابقه است و در آنها ارجاعی به قرآن یا سنّت نبوی نرفته و نرفتنی است و نشانی از تعلیق و تبیین در آنها دیده نشده و دیده ناشدنی است، مگر اینکه در معنای «شرح و تبیین» چنان توسعه و تصرّفی به عمل آوریم که عاقبت سر از وحی و نبوت درآورد و کار پیشوایان، نه شرح شریعت، بل تداوم نبوّت گردد. این همان راهی است که شیعیان غالی رفته اند و امامتی ناسازگار با خاتمیت بنا کرده اند.
2. به بیان دیگر، آدمیان دانش خود را یا بی واسطة اکتساب و اجتهاد به دست می آورند یا به واسطه آن. و دانش پیامبران از قسم نخست است. و این دانش، یا مقرون به عصمت است یا نیست و دانش پیامبران از قسم نخست است و این دانش بی واسطه مقرون به عصمت، یا برای دیگران حجّت است یا نیست و دانش پیامبران از قسم نخست است. حال شیعیان غالی همه این مراتب سه گانه را برای امامان خود قائل اند و غافل اند از اینکه چنین اعتقادی گویی با خاتمیت نمی سازد.
3. سِمَت و صفت «پاسداران علم پیامبر و مستحفظان شریعت» است که شما به پیشوایان شیعه داده اید و امامت را بدین سبب واجب شمرده اید و امام غائب را نیز «مستحفظ معاصر» خوانده اید و همین را حجّت حضور غائبانه او دانسته اید. در جلالت شأن آن بزرگواران سخن و نزاعی نیست، اما نگاه جستجوگر تاریخی - تجربی - پسینی صادقانه می خواهد ببیند که جّد و جهد این «حافظان» چه چیز را برای شیعیان محفوظ نگه داشته است که غیر شیعیان از آن محروم ماند ه اند؟
4. پس از درگذشت خاتم رسولان، آدمیان در همه چیز حتی (و بالاخّص) در فهم دین به خود وانهاد ه اند و دیگر هیچ دست آسمانی آنان را پابه پا نمی برد تا شیوة راه رفتن بیاموزند. و هیچ ندای آسمانی تفسیر «درست» و نهایی دین را در گوش آنان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند. راه دینداری از آن پس، چون راه زندگی، از میان زد و خوردها می گذرد و تکامل خود را نه از دخالت های گاه و بیگاه ماورائی، بل از تنازع و تعاون خردهای وارسته زمینی می گیرد که در نقد و فهم و تحلیل، بی پروا و از تقلید رسته اند. این رهایی از دخالت مستقیم آسمان را شیعیان از دوران غیبت مهدی آغاز می کنند و دیگر مسلمانان، به گفتة اقبال، از هنگام رحلت محمّد(ص).
به دنبال انتشار این مطلب، حجت الاسلام و المسلمین بهمن پور مجدداً در ششم آبان ماه به نقد آن در پایگاه بازتاب پرداخت. علاوه بر آن ایت الله سبحانی نی ز به جوابی ة دوم سروش، پاسخ مسبوطی ارائه نموده اند که در این شماره به درج کامل آن می پردازیم.