تناقض در گفتارها
آری در اینجا ما گلة خاصی از شخص آقای سروش داریم و آن اینکه اگر دیگران این پرسش را مطرح کنند تا حدی معذور هستند ولی جناب ایشان به یک رشتة اصولی معتقدند که هرگز با ختم نبوت و انقطاع وحی سازگار نیست، این اصول عبارتند از:
الف- تداوم وحی نبوی
ب- اعتقاد به پلورالیسم دینی و صراطهای مستقیم
ایشان دربارة موضوع نخست چنین می نویسد: تجربة نبوی یا تجربة شبیه به تجربة پیامبران کاملاً قطع نمی شود و همیشه وجود دارد. و دربارة موضوع دوم ایشان به جای یک صراط به صراط های متعددی معتقد است و پلورالیسم را به معنای وسیعی پذیرفته و همه قرائت ها از اسلام را حق و مایة نجات می داند.
در این صورت با این اعتقاد چگونه قرائت شیعه را در باب امامان تخطئه می کند و به قرائت مقابل آن معتقد می شود. و به اصطلاح خار را در چشم دیگران می بیند اما تیر را در چشم خود نمی بیند. ایشان در تعابیری می گوید:
۱. این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر باید عوض کرد و به جای آنکه جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم باید آن را مجموعه ای از خطوط راست دید که تقاطع ها و توازی ها و تطابق هایی با هم پیدا می کنند، بل حقیقت در حقیقت غرقه شد.
اگر ایشان اعتقاد دارد که همة اعتقادات صحیح است چگونه اعتقاد شیعه را در باب مرجعیت علمی ائمه خط کج و شکسته می بیند. این سخنان متعارض نشانه چیست؟
۲. اسلام سنی فهمی است از اسلام و اسلام شیعی فهمی دیگر. و اینها و توابع و اجزای شان همه طبیعی اند و رسمیت دارند.
اگر بنا به گفتة ایشان اسلام شیعی فهمی است از اسلام و طبیعی و رسمی است چگونه ایشان اعتقاد شیعه به مرجعیت علمی ائمه را غیرطبیعی می داند و به رسمیت نمی شناسد؟!
نظریه قبض و بسط و لوازم غیر صحیح آن
هنگامی که ایشان در مجلة کیهان فرهنگی نظریة قبض و بسط را مطرح نمود و اینکه هر نوع تبدیل و دگرگونی در یکی از اندیشه های بشری تغییر و دگرگونی در کلیه اندیشه ها و فرضیه ها از جمله اندیشه های دینی را در پی دارد اینجانب در مقاله ای در نقد این نظریه یادآور شدم:
۱. قبض و بسط در فهم شریعت تعبیر محترمانه ای از سوفیسم و شکاکیت است که در یونان ظهور کرد سپس به وسیله حکیمان یونانی مانند ارسطو و غیره از صحنه خارج گردید.[10]
۲. گزارة قبض و بسط در فهم شریعت انتحار خود را به وسیلة خود فراهم ساخته است. زیرا این نظریه خود را نیز در بر می گیرد چه بسا ممکن است همین نظریه در پرتو یک رشته فرضیه ها در علوم و دانش ها به گزاره عمیق تر و احیاناً متناقض تبدیل گردد.
۳. این نظریه با خاتمیت سازگار نیست و خاتمیت یکی از اصول مسلم اسلام است هرگاه فرض کنیم که اندیشه ها و گزاره ها در حال تبدیل و دگرگونی است مسأله خاتمیت نیز یکی از گزاره ها است که باید در پرتو دگرگونی در گزاره ها همین اصل نیز دگرگون گردد.
این نقد به قدری روشن و شکننده بود که حتی یکی از طرفداران وی در کتابی که به عنوان نقد بر برخی از معترضان این نظریه نوشته بود نقد اینجانب را بسیار موجه دانسته بود. اکنون چه شده که با آن مبانی تجربه نبوی و استمرار وحی و اعتقاد به صراط های مستقیم و پلورالیسم دینی و تایید قرائت های مختلف از دین به فکر انتقاد از تفکر شیعی افتاده و آن را مطرح می کند ! من در این مورد متحیرم باید خود ایشان پاسخگو باشد.