حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
قیصر امین پور
حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 20:44
*****
من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه
*****
selya13 (16-05-2012), نرگس منتظر (21-08-2012), ارمیا (04-11-2012), خادمه زینب کبری(س) (29-04-2010), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- مشاعره با اشعار زیبای مهدوی
- حافظ و انتظار
- زیباترین اشعار بهاری تقدیم به دوستان عزیز
- تاملی درشعر رازآلود ولی امر مسلمین/ وقتی راز...
- زیباترین اشعار به یاد ماندنی ( شعرهایی که من...
- خوش خرامان میروی (خاقانی)
- مرد پُر از درد ، ولی بی صدا
- شعری بسیار زیبا و پر معنا با تمام حروف الفبا...
- پنجاه رباعی و غزل در رابطه با صلوات
- سیری در اشعار مثنوی معنوی مولانا
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
زنده یاد قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 21:12
*****
من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه
*****
ارمیا (04-11-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 21:16
*****
من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه
*****
ارمیا (04-11-2012), خادمه زینب کبری(س) (06-05-2010), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
لحظه عظيم صعود
بوي سپند و كُندر و عود آمد
مردي كه بند زجرگشود آمد
مُرديم از ركود در اين مرداب
تا لحظة عظيم صعود آمد
ديدي چگونه آن يل خونين يال
با بالهاي زخم فرود آمد
از بس كه عاشقان به عدم رفتند
در عشق وقفهاي به وجود آمد
روزي كه اضطراب به خود لرزيد
نوبت به اعتماد و خلود آمد
موسي تبار، مرد شبان شولا
در گرگ و ميش آتش و دود آمد
مقصود هر قصيده كه ميخوانديم
مضمون هر چه شعر و سرود، آمد
فصل فريب و فاجعه پايان يافت
مردي كه نبض حادثه بود، آمد
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 21:45
************************************************** *******
۩*♥*۩ معماهای قرآنی« معماي قبلی رو جواب بده و بعدی رو طرح کن» ۩*♥*۩
*~|♥|♥|♥~* معما ((چيستان هاي مذهبي)) معما *~|♥|♥|♥~*
*~|♥|♥|♥~* معماهاي احکام شرعي *~|♥|♥|♥~*
*~|♥|♥|♥~* معما...(( معماهاي مربوط به پيامبران))...معما *~|♥|♥|♥~*
مدير اجرايي (13-08-2012), نرگس منتظر (21-08-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012)
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ،صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده دردلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد،کس به داغ دل باغ ،دل نداد
ای وای،های های عزا در گلو شکست
"بادا "مباد گشت "مباد ا"به باد رفت
"آیا "زیاد رفت و"چرا "در گلو شکست
فرصت گذشت وحرف دلم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد وخدا ... در گلو شکست...
قیصرامین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 22:15
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (04-11-2012), مدير اجرايي (13-08-2012), نرگس منتظر (21-08-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
حرفهای ما هنوز ناتمام...تا نگاه میکنی:وقت رفتن استباز هم همان حکایت همیشگیپیش از آنکه با خبر شویلحظه عزیمت تو ناگزیر میشودآی...ای دریغ و حسرت همیشگیناگهان چقدر زود دیر میشود
آه که از فـراوانـی ندیدنــی ها، دیدنــی ها ز قلــم افتد...
از بس بی رغبتم به آن هایی که درخور دیدن نیستند، که دگر دیدنی ها را نیز، ز قلم انداخته ام.
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (04-11-2012), مدير اجرايي (05-11-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
حتی اگر نباشی:
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را,
میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح,
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد,
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل,
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت,
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی,
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 22:18
آه که از فـراوانـی ندیدنــی ها، دیدنــی ها ز قلــم افتد...
از بس بی رغبتم به آن هایی که درخور دیدن نیستند، که دگر دیدنی ها را نیز، ز قلم انداخته ام.
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (04-11-2012), مدير اجرايي (05-11-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), ع ل ی (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
هر چند عاشقان قدیمی از روزگار پیشین
تا حال از درس و مدرسه
از قیل و قال بیزار بوده اند
اما ...
اعجاز ما همین است :
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چند شنبه بود
نمی دانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی کند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازه ای
بر خودگذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
- فصلی که می توان متولد شد -
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ی ما ، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم ، همانیم
ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
ما ... همزاد عاشقان جهانیم ...
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 22:23
مدير اجرايي (05-11-2012), شهاب منتظر (05-11-2012), عهد آسمانى (07-08-2016)
❤ |
حیران چشمت
ای حُسن یوسف دکمه ی پیراهن تو
دل می شکوفد گل به گل از دامن تو
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو
آغاز فروردین چشمت ، مشهد من
شیراز من ، اردیبهشت دامن تو
هر اصفهانِ ابرویت نصف جهانم
خرمای خوزستانِ من خندیدن تو
من جز برای تو ، نمی خواهم خودم را
ای از همه من های من بهتر ، منِ تو
هرچیز و هر کس رو به سویی در نمازند
ای چشم های من ، نمازِ دیدنِ تو !
حیران و سرگردان چشمت تا ابد باد
منظومه ی دل بر مدار روشنِ تو...
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 22:25
مدير اجرايي (05-11-2012), شهاب منتظر (07-01-2016), عهد آسمانى (07-08-2016)
پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ،اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
... هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پا ی لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در بارهی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا ...
قیصر امین پور
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-03-2014 در ساعت 22:43
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (29-03-2014), فاطیما (28-03-2014), ماه نو (29-03-2014), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (28-03-2014), شهاب منتظر (07-01-2016), عهد آسمانى (07-08-2016)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)