صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38

موضوع: راز خشنودی خدا

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ghalb. راز خشنودی خدا






    راز خشنودی خدا



    امضاء



  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مقدمه

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ
    آیا شما می‌خواهید خدای مهربانِ خویش را خوشحال سازید؟
    آیا دوست دارید که به راز خشنودی خداوند پی ببرید؟
    به راستی بهترین راه برای این که ما بتوانیم خدا را خوشنود کنیم چیست؟
    آری، برای اینکه بتوانیم خدا را خوشنود سازیم راه‌های مختلفی وجود دارد امّا من می‌خواهم به شما کمک کنم تا بهترین راه آن را بیابید.
    من می‌خواهم شما را با این راز آشنا کنم.
    امیدوارم که شما بعد از خواندن این کتاب بتوانید در زندگی خود تحوّل مثبتی ایجاد کنید و گام‌های بلندی به سوی سعادت بردارید.
    این کتاب را به مرحوم آیت اللّه عاملی آرانی تقدیم می‌کنم.
    شما می‌توانید دلیل سخنان مرا در پیوست‌هایی که برایتان ذکر کرده‌ام، بیابید.
    بسیار خوشحال می‌شوم که از نظرات شما در مورد این کتاب بهره ببرم ، منتظر شما هستم .
    مهدی خُدّامیان آرانی
    قم، مهر 1387



    امضاء



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آیا می‌خواهی خدا با تو سخن بگوید؟


    خدای مهربان برنامه مشخّصی برای زندگی ما قرار داده است و اگر ما به دستورات خداوند عمل کنیم به سعادت دنیا و آخرت می‌رسیم.
    البتّه هر کار خوبی پاداش مخصوص خود را دارد برای مثال نماز ستون دین است و به عنوان معراج مؤمن معرّفی شده است.
    آری، نماز رحمت خداوند را به سوی انسان نازل می‌کند و حتما شنیده‌ای که بهترین کارها نزد خدا، نماز می‌باشد.1
    امّا از شما چه پنهان من تا به حال ندیده و نشنیده‌ام که چون بنده‌ای نماز بخواند خود خدا با او سخن بگوید و به او وعده بهشت بدهد.
    شاید بگویی آخر مگر می‌شود که خدا به خاطر خواندن چند رکعت نماز با بنده‌اش سخن بگوید؟ شما چه نویسنده پر توقعی هستی!
    شاید حق با شما باشد این نمازهایی که من می‌خوانم خیلی کار دارد تا مورد قبولِ درگاه خداوند قرار گیرد تا چه رسد که به خاطر این چند رکعت نماز، خدا با من حرف بزند. امّا تو می‌دانی آرزو که بر جوان عیب نیست! در این دنیا هر کس آرزویی دارد ما هم یک بار هوس کردیم خدا با ما سخن بگوید.
    آیا شما به من کمک می‌کنید تا من به این آرزوی خود برسم؟
    البتّه خودم هم خوب می‌دانم که این آرزوی بزرگی است امّا تو می‌دانی بزرگی انسان‌ها به بزرگی آرزوی آنها است.
    بعضی‌ها آرزو دارند که خانه خوب، ماشین خوب و ... داشته باشند، خوب قیمت آنها هم به اندازه قیمت آن خانه و ماشین و ... است.
    امّا اگر من و تو آرزویمان، جذب مهربانی خدا باشد قیمت و ارزش ما به اندازه ارزش مهربانی خدا خواهد بود!
    فکر می‌کنم که شما هم با من هم‌عقیده شده‌اید و می‌خواهید با هم کاری کنیم که خدا با ما سخن بگوید و مهربانی خویش را به ما ارزانی نماید؟
    آیا برخیزیم و صدها رکعت نماز بخوانیم تا به این خواسته خود برسیم؟ یا آنکه به مکّه سفر کنیم و حج بجا آوریم تا خداوند با ما سخن بگوید؟
    دوست من! آیا موافقی خدمت امام صادق(ع) برویم و از آن حضرت راهنمایی بخواهیم؟
    آری، اعتقاد ما بر این است که سخن آن امام، می‌تواند سعادت و رستگاری را برای ما به ارمغان آورد.
    آیا آماده‌ای سخن نور را بشنوی: «وقتی به مسلمانی کمک کردی و مشکل او را برطرف کردی، خداوند با تو این چنین سخن می‌گوید: پاداش تو بر من واجب است، من پاداش تو را بهشت قرار می‌دهم».2
    عجب، کمک به یک مسلمان این قدر پیش خدا ارزش دارد که وقتی او می‌بیند تو به برادر مسلمانت کمک کردی با تو سخن می‌گوید.
    ای کاش ما گوش شنوا داشتیم و این سخن یار را می‌شنیدیم.
    امّا اگر چه ما نتوانیم صدای خدا را بشنویم که با ما سخن می‌گوید امّا به فرموده امام صادق(ع) ایمان داریم و برای همین وقتی یکی از افراد جامعه برای کاری پیش ما آمد ما به او کمک می‌کنیم و می‌دانیم که درست در همان لحظه خداوند با ما سخن می‌گوید!



    امضاء



  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    با عشق تو به دوستانت نیکی می‌کنم

    آیا دوست داری یک روز امام زمان(ع) خود را به خانه‌ات دعوت کنی و آن حضرت بر سر سفره تو بنشیند؟
    آیا دوست داری به امام زمان(ع) خود هدیه‌ای بدهی و باعث خوشحالی آن حضرت شوی؟
    اگر بشنوی که امام زمان(ع) مشکلی دارد، آیا هر کاری که از دستت برمی‌آید برای امام مهربان خود انجام نمی‌دهی؟
    آیا دلت برای نجف و حرم حضرت علی(ع) تنگ نشده است؟
    آیا آرزوی زیارت کربلای امام حسین(ع) را به دل نداری؟
    آیا نمی‌خواهی به کاظمین و سامرا بروی و قلب خودت را در آنجا صفا دهی؟
    کدام شیعه است که چنین آرزوهایی را نداشته باشد؟
    امّا دست ما کوتاه و خُرما بر نخیل!
    چه کنیم که توفیق، یارمان نیست! ما کجا و حضور امام زمان(ع) در خانه ماکجا!
    آیا می‌خواهی راهی یادت دهم که بتوانی به این آرزوها برسی!
    این راه حلّی است که امام کاظم(ع) بیان کرده‌اند: «هر کس نمی‌تواند به زیارت ما بیاید، پس به زیارت دوستان ما برود».3
    امام زمان تو غایب است و نمی‌توانی او را ببینی، و او را زیارت کنی!
    کربلا و نجف نمی‌توانی بروی، امّا می‌توانی همین الان به دیدن یکی از دوستان خوبت بروی که عشق اهل بیت(ع) را به سینه دارد و باور کن اگر به دیدن او بروی مثل این است که به کربلا رفته‌ای! مثل این است که امام زمان خود را زیارت کرده‌ای!
    آیا می‌خواهی ادامه سخن امام کاظم(ع) را بشنوی؟
    آن حضرت فرمودند: «هر کس نمی‌تواند به ما نیکی و احسان کند؛ به شیعیان ما نیکی کند».4
    مگر نمی‌خواهی به امام زمان(ع) خود خدمت کنی؟ مگر آرزو نداری امام زمان(ع) را مهمانِ خانه خود کنی؟
    برخیز و چند نفر از فقرا را به خانه خود دعوت کن و آنها را بر سر سفره خود مهمان کن!
    در جامعه ما چقدر افراد مؤمنی هستند که زیر بار قرض هستند، تو یکی از آنها را پیدا کن و قرض او را ادا کن!
    باور کن که تو با این کار قلب امام زمان(ع) خویش را خوشحال کرده‌ای، و آن گاه خدا هم از تو خوشنود می‌شود و به تو افتخار می‌کند.
    ای حاجی به کجا می‌روی؟
    نمی‌دانم تا به حال به سفر مکّه رفته‌ای یا نه؟
    اگر تا کنون به این سفر سراسر معنوی نرفته‌ای، امیدوارم خداوند به زودی توفیقت دهد تا به زیارت خانه خدا بروی.
    به هر حال سفر به مکّه در زمانِ شما بسیار آسان شده است زیرا شما سوار بر هواپیما می‌شوید و بعد از چند ساعت خود را به سرزمین حجاز می‌رسانید امّا در زمانی که من زندگی می‌کردم سفر حج با سختی‌های بسیار زیادی همراه بود، بیابان‌های خشک و بی آب و علف عربستان و همچنین حمله راهزنان باعث می‌شد که عدّه‌ای از حاجیان در مسیر راه جان به جان آفرین تسلیم کنند.
    به هر حال من با توجّه به همه این مشکلات، از شهر خودم، کوفه به عشق زیارت خانه خدا حرکت کردم.
    در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
    سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
    و به راستی که خداوند چه جاذبه‌ای در خانه خود قرار داده است که این چنین دل‌ها را بی‌قرار کرده است.
    شکر خدا من به موقع، به مکّه رسیدم و توانستم اعمال حج را انجام دهم.
    بعد از پایان اعمال حج، تصمیم گرفتم به شهر مدینه بروم و قبر رسول خدا را زیارت نموده و دیداری با امام صادق(ع) داشته باشم زیرا من از شیعیان آن حضرت بودم و مدّت‌ها بود که آرزو داشتم آن امام زیبایی‌ها را از نزدیک ببینم.
    آرام آرام به شهر مدینه نزدیک می‌شدم، عطر حضور یار را احساس می‌کردم و اشک از چشمانم جاری بود.
    بعد از زیارت حرم رسول خدا به سوی خانه امام خویش حرکت نموده و وارد خانه شدم.
    چون رو به روی امام واقع شدم، سلام عرضه داشتم و در گوشه‌ای نشستم، احساس عجیبی داشتم در مقابل دریایی از مهربانی و بزرگی خود را ذرّه‌ای ناچیز یافتم.
    به صورت نورانی امام خویش چشم دوخته و منتظر بودم تا فرصتی پیش آید تا با آن حضرت سخن بگویم.
    در این میان امام نگاهی به من کرد و از من علّت حضور در مدینه را پرسید. من گفتم: فدایت شوم! برای سفر حج به مکّه آمدم و قبل از بازگشت به کوفه، به مدینه آمدم.
    امام دعا کردند که خدا حجّ مرا قبول کند.
    بعد از آن امام فرمودند: آیا می‌دانی که خداوند برای حاجی چه ثوابی قرار داده است؟
    در جواب گفتم: نمی‌دانم.
    امام فرمودند: وقتی بنده‌ای به گرد خانه خدا طواف کند و دو رکعت نماز طواف را بخواند و بین صفا و مروه سعی کند، خداوند برای او شش هزار ثواب می‌نویسد و شش هزار گناه او را می‌بخشد و مقام او را شش هزار مرتبه بالا می‌برد.
    من از شنیدن سخن امام صادق(ع) خیلی تعجّب کردم، آخر چگونه می‌شود به خاطر یک طواف، خداوند این همه ثواب به بنده خود بدهد.
    برای همین رو به امام خود نموده و گفتم: این ثواب بسیار زیادی است!
    امام وقتی این سخن مرا شنید به من فرمود: آیا می‌خواهی کاری رابه تو یاد دهم که ثواب آن از طواف هم بیشتر باشد؟
    گفتم: بله.
    امام فرمود: کمک نمودن به برادر مؤمن و برآورده کردن حاجت او، نزد خدا بالاتر از ده حج می‌باشد.
    این جا بود که به فکر فرو رفتم و پیش خود تصوّر کردم که اگر من در شهر کوفه مشکلی از برادر مؤمن خود برطرف می‌کردم، قرض قرض‌داری را می‌دادم یا اسباب ازدواج یک جوان را فراهم می‌کردم خداوند ده برابر این سفر حج، به من ثواب می‌داد.5




    امضاء



  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بهشت مشتاق تو شده است


    همه، آرزوی مرا دارند! همه می‌خواهند به من برسند.
    آیا مرا می‌شناسی؟ من سراسر شادی و سرورم، به من که برسی دیگر غم و غصّه نداری.
    به من که برسی به امنیّت ابدی رسیده‌ای، بندگان خوب خدا برای رسیدن به وصال من شب‌ها بیداری می‌کشند و با خدای خویش راز و نیاز می‌کنند.
    من خیلی زیبا و باصفا هستم! تو هم بارها و بارها وصال مرا از خدا خواسته‌ای!
    حالا می‌دانی من کیستم؟ آری، من بهشت هستم که همه در آرزوی وصالم هستند.
    خدا مرا آن قدر خوب آفریده است که همه مشتاق من هستند امّا امروز می‌خواهم با شما در مورد عشق خودم سخن بگویم.
    من بهشتی هستم که تو عاشق من هستی امّا شاید برایت جالب باشد بدانی که من عاشق چه کسی هستم.
    من عملی را به تو یاد می‌دهم که اگر آن را انجام دهی، مرا مشتاق خود کرده‌ای!
    همین الان از جای خود بلند شو و دل یکی از بندگان خوب خدا را شاد کن!
    آیا نیازمندی را می‌شناسی که در مخارج زندگی خود درمانده باشد؟
    آیا یتیمی را می‌شناسی که گرسنه خوابیده باشد؟
    آیا بیماری را می‌شناسی که در گوشه بیمارستان برای مخارج عمل جراحی خود مانده باشد؟
    اکنون برخیز و یکی از این کارها را انجام بده و بدان که با این کار خود مرا مشتاق خود می‌کنی!
    تو یک عمر مشتاق من بوده‌ای امّا امروز، منِ بهشت را مشتاق خود کن ...




    امضاء


  7. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

  8. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خسته نباشی، دست مریزاد!

    اکنون، من در اشتیاق تو هستم، می‌خواهم به تو برسم امّا چگونه؟
    من خواهان تو شده‌ام، دست خودم نیست، چه کنم تو در دنیای خاکی زندگی می‌کنی و من در دنیای دیگری هستم!
    امّا هرطور شده، می‌خواهم تو را خوشحال کنم!
    برای همین تصمیم می‌گیرم تا از میوه‌های خوشمزه بهشتی به تو بدهم! می‌خواهم با هدیه‌ای تو را شاد سازم، چرا که تو دل مؤمنی را شاد ساخته‌ای، امّا خداوند متعال با من سخن می‌گوید: «ای بهشت، آرام باش! فقط پیامبران و جانشینان آنها می‌توانند در دنیا از میوه‌ها و غذاهای تو بهره ببرند».
    این یک قانون است! امّا برای این که دل من نشکند خداوند به من اجازه می‌دهد تا در روز قیامت، هدیه خود را به تو بدهم.
    آیا تا آن روز صبر می‌کنی؟
    نگاه کن! آن جوانان زیبا را می‌بینی که ظرف‌های میوه در دست دارند و به سوی تو می‌آیند.
    آنها را من فرستاده‌ام تا در این صحرای قیامت که همه گرسنه و تشنه‌اند از تو پذیرایی کنند! امّا تو حواست نیست، آتش جهنّم زبانه می‌کشد و ترس تمام وجودت را فراگرفته است!
    در این میان دیگر فرصتی برای خوردن میوه و غذای بهشتی نداری!
    برای همین است که دل من می‌شکند!
    بار خدایا! این بنده تو سخت مضطرب است!
    این جا است که فرشته‌ای از جانب خداوند فریاد می‌زند: «هر آن کس که غذا و میوه‌های بهشتی خورده باشد از آتش جهنّم آزاد می‌شود».
    وقتی تو این صدا و این وعده خداوند را می‌شنوی از میوه‌ها و غذاهایی که برایت فرستاده‌ام، می‌خوری و من هم در دل خود می‌خندم و شاد می‌گردم، چرا که بالاخره توانستم به آرزوی خود برسم!
    آری تو دل مؤمنی را در دنیا شاد کردی و من هم تو را شاد کردم، آن هم با پذیرایی که موجب شد تو از آتش جهنّم آزاد گردی!6




    امضاء


  9. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

  10. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    زیر سایه عرش خدا

    من در شهر ری زندگی می‌کنم و از دوستداران اهل بیت(ع) هستم و همواره خدا را به خاطر نعمت شیعه بودن، شکر می‌کنم.
    حکومت عبّاسیان به خاطر وحشتی که از شیعیان داشتند، همواره تلاش می‌کردند تا آنها را تحت فشارهای مختلف قرار دهند.
    یکی از این فشارها گرفتن مالیات‌های بسیار سنگین از شیعیان بود و هدف از این کار این بود که هیچ گاه شیعیان نتوانند به استقلال اقتصادی برسند.
    به هر حال فرماندار شهر ری، مالیات بسیار سنگینی برای من معلوم کرده بود که اگر همه زندگی خود را می‌فروختم، نمی‌توانستم آن را پرداخت کنم.
    در واقع هدف حکومت این بود که شیعیان همواره در فقر و بیچارگی باشند و به قول معروف، همیشه به فکر فراهم نمودن آب و غذای خانواده خود باشند و فرصت پرداختن به بحث‌های سیاسی و تشکیل حکومت را نداشته باشند.
    من در فکر بودم که چه کنم، آیا خانه و کاشانه خود را بفروشم و این پول زور را بدهم؟
    در این فرصت فرماندار شهر، عوض شد و از طرف حکومت بغداد، شخص دیگری به عنوان فرماندار معرّفی شد.
    از آن جهت که میزان مالیات هر کس در دفتری مخصوص ثبت شده بود، مأموران اخذ مالیات به سراغ تک تک افراد می‌رفتند و هر طوری که بود آن مبلغ را دریافت می‌کردند.
    من با خود فکر می‌کردم که به زودی نوبت من خواهد شد و آن وقت باید کل زندگی خود را برای مالیات بدهم.
    یک روز یکی از دوستانم به دیدن من آمد و وقتی نگرانی زیاد مرا متوجّه شد، به من گفت:
    شنیده‌ام که فرماندار جدید به امام کاظم(ع) علاقه زیادی دارد، به نزد او برو و به او بگو که از شیعیان آن حضرت هستی، او برای تو تخفیفی در نظر خواهد گرفت.
    من از این سخن دوست خود بسیار تعجّب کردم و گفتم: چگونه می‌شود، یک شیعه در حکومت ظلم و ستم خدمت کند؟
    دوستم در پاسخ گفت: این دستور خود امام کاظم(ع) است که بعضی از شیعیان در این حکومت مشغول کار شوند و از این طریق به خلق خدا خدمت کنند.
    من با شنیدن این سخن، بسیار خوشحال شدم امّا باور نمی‌کردم، راستش را بخواهید خیلی نگران بودم، می‌ترسیدم کار از این هم که هست بدتر شود، چرا که اگر این مطلب دروغ از آب درآید من در گرفتاری بیشتری خواهم افتاد، اگر فرماندار از دشمنان سرسخت شیعه باشد، حتما مالیات مرا از این هم بیشتر خواهد کرد. خدایا! چه کنم؟ به کجا پناه ببرم؟
    یک روز در حالی که بسیار ناراحت بودم به این فکر افتادم که بلند شوم و به شهر مدینه بروم و خدمت امام مهربان خویش برسم و از او کمک بطلبم.
    مگر من شیعه امام کاظم(ع) نیستم؟، خوب چرا مشکل خود را با آن حضرت در میان نگذارم.
    تصمیم خود را گرفتم و با اوّلین کاروانی که به سرزمین حجاز می‌رفت به مدینه رفتم زیرا امام در آن شهر سکونت داشت.
    وقتی به مدینه رسیدم، بعد از زیارت حرم رسول خدا به خانه امام کاظم(ع) رفتم و بعد از عرض سلام و ادب، اوضاع و احوال پریشان خود را به آن حضرت گفتم.
    آن حضرت مقداری فکر کرد و بعد از آن قلم و کاغذی طلبید و شروع به نوشتن کرد.
    وقتی نوشتن نامه تمام شد، امام(ع) مرا صدا زند و به من فرموند: این نامه را برای فرماندار شهر ری ببر و سلام مرا هم به او برسان.
    این جا بود که فهمیدم فرماندار جدید شهر ری، از شیعیان می‌باشد.
    آیا می‌خواهی نامه امام کاظم(ع) را برای شما نقل کنم؟
    این نامه بسیار کوتاه و مختصر بود: «به نام خدا. آگاه باش، خداوند در عرش خود سایه رحمتی دارد که فقط سه نفر را در آن جا مسکن می‌دهد: کسی که به برادر خود نیکی کند، غمی از دل برادر خود بزداید و یا قلب برادر خود را خوشحال کند. بدان که آورنده نامه، برادر دینی تو است. والسّلام».
    این نامه امام کاظم(ع) بود و تو خود می‌دانی که به خاطر مسایل امنیتی نامه را باید بسیار کوتاه می‌نوشت و از ذکر نام خودداری می‌کرد.
    من نامه را گرفتم، آن را بوسیدم و با امام(ع) خداحافظی کردم و به سوی شهر و دیار خود حرکت کردم.
    چون به شهر ری رسیدم به خانه خود رفتم و در فکر فرو رفتم که چگونه این نامه را به دست فرماندار برسانم، اگر اطرافیان فرماندار می‌فهمیدند که من نامه‌ای از امام کاظم(ع) برای فرماندار آورده‌ام، هم برای من و هم برای فرماندار درد سر درست می‌شد، چون نیروهای اطّلاعاتی خلیفه عبّاسی همه جا بودند و همه امور را زیر نظر داشتند.
    سرانجام به این نتیجه رسیدم که خودم به در خانه فرماندار بروم و نامه را به او تحویل بدهم.
    برای همین یک شب که هوا حسابی تاریک شده بود به طرف خانه فرماندار حرکت کردم، عدّه‌ای از سربازان از خانه او محافظت می‌کردند، آنها تا مرا دیدند از من سؤال کردند که این جا چه می‌کنی و چه می‌خواهی؟
    گفتم: می‌خواهم فرماندار را ببینم.
    آنها با تندی به من نگاه کردند و گفتند: فردا صبح بیا و فرماندار را ببین.
    امّا من باید فرماندار را به صورت خصوصی می‌دیدم ولی او هیچ شناختی از من نداشت. من نمی‌توانستم به سربازان بگویم که از طرف امام کاظم(ع) نامه‌ای برای فرماندار دارم.
    ناگهان فکری به ذهنم رسید، یادم آمد که شیعیان وقتی می‌خواستند حدیث و سخنی از امام کاظم(ع) مطرح کنند از ایشان با عنوان «صابِر» یاد می‌کردند و با این کار، دشمنان خیال می‌کردند که آنان در مورد فردی به نام صابر سخن می‌گویند.
    من هم در این جا به سربازان گفتم: به فرماندار بگویید که فرستاده صابر آمده است و نامه‌ای برای شما دارد.
    سربازان با شنیدنِ سخن من به یکدیگر نگاه کردند و با هم سخن گفتند. آنها خیال کردند که من از نیروهای مخفی حکومت هستم و برای همین در این تاریکی شب به خانه فرماندار آمده‌ام و حتما نامه محرمانه‌ای دارم که باید به فرماندار برسانم.
    یکی از سربازان گفت: همین جا صبر کن تا پیام تو را به فرماندار برسانم.
    من خدا، خدا می‌کردم که فرماندار متوجّه منظور من بشود و خودش بفهمد که این صابری که نامه او دست من است، امام کاظم(ع) است.
    ناگهان دیدم که درِ خانه باز شد و فرماندار در حالی که پایش برهنه است به سوی من آمد و مرا در آغوش گرفت و پیشانی مرا بوسید!
    آنها وقتی دیدند که فرماندار خودش با پای برهنه به استقبالِ من آمده است، خیلی تعجّب کردند.
    فرماندار با چه احترامی مرا به داخل خانه خود برد و در بهترین نقطه خانه خود نشاند و خودش دو زانو مقابل من نشست. آنگاه به من گفت: بگو بدانم حال امامم چگونه بود؟ آیا حال ایشان خوب بود؟
    من او را از سلامتی امام کاظم(ع) خبر دادم، او بسیار خوشحال شد و خدا را شکر کرد.
    به او گفتم که نامه‌ای از طرف امام کاظم(ع) برای او دارم و بعد نامه را نشانش دادم.
    او از جایش بلند شد و تمام قد ایستاد، با کمال احترام نامه را از من تحویل گرفت، بوسید، آن را باز کرد و شروع به خواندن کرد.
    من منتظر بودم ببینم او در مقابل نامه امام چه خواهد کرد.
    ناگهان دیدم که یکی از مأموران مخصوص خود را صدا زد و به او گفت: محاسبه کن که من چقدر مال و ثروت دارم، همه پول نقد، املاک، لباسها و ... را حساب کن!
    آن مأمور هم مثل من از این دستور فرماندار بسیار تعجّب کرد، تمام اموال فرماندار محاسبه شد و فرماندار نصفِ همه دارایی خود را به من بخشید و مقداری هم زیادتر از سهم خود را به من داد!
    بعد به من گفت: برادرم! آیا تو را خوشحال کردم؟
    من که در این وقت شب از تعجّب، نمی‌دانستم چه کنم، گفتم: بله، به خدا قسم مرا بسیار خوشحال نمودی.
    با پولی که آن شب فرماندار به من داد، می‌توانستم تمام مالیات خود را بدهم و پول زیاد هم بیاورم.
    در این میان فرماندار دستور داد، مأمور اخذ مالیات را احضار کنند، وقتی مأمور مالیات آمد به او دستور داد که تمام مالیاتی را که برای من معیّن شده بود، ببخشد و بعد از آن هم خود فرماندار دست نوشته‌ای به من داد که به عنوان مدرک همراه داشته باشم تا از پرداخت مالیات معاف باشم.
    بعد از این با فرماندار خداحافظی کرده، به منزل خود آمدم.
    مدّتی در این فکر بودم، چگونه این همه لطف و مهربانی را که فرماندار در حقّ من کرد، جبران کنم.
    به فکرم رسید که برای جبران ذرّه‌ای از این همه محبّت، خوب است امسال به نیابت از فرماندار به سفر حج بروم و برای او یک حج بجا آورم و در ضمن به دیدن امام کاظم(ع) بروم و گزارش کار فرماندار را بدهم که او در مقابل یک نامه دو سطری شما چه کارها که نکرد!
    برای همین، موقع حج، به سوی سرزمین حجاز حرکت کردم و اعمال حج را بجا آوردم و بعد از آن خدمت امام کاظم(ع) رفتم.
    بعد از عرض سلام، برای آن حضرت جریان آن شب و نحوه برخورد فرماندار را بیان کردم.
    وقتی داشتم کارهای فرماندار را بیان می‌کردم، دیدم که صورت امام کاظم(ع) از خوشحالی می‌درخشد.
    وقتی تمام جریان را تعریف کردم به آن حضرت عرضه داشتم: آقای من! می‌بینم که شما هم از کار فرماندار بسیار خوشحال شده‌اید.
    امام(ع) فرمود: به خدا قسم، فرماندار شهر ری مرا خوشحال کرد و پدرم حضرت علی(ع) را نیز خوشحال نمود.او جدّم رسول خدا را خوشحال نمود. به خدا قسم، او خدا را خوشحال نمود.7



    امضاء


  11. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

  12. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بیست و پنج هزار فرشته برای تو


    حتما برایتان پیش آمده است که شخصی به شما مراجعه کند و در حالی که مشکلی دارد از شما بخواهد به او کمک کنید.
    خوب بعضی وقت‌ها با یک تلفن می‌توانی مشکل او را حل کنی!
    امّا من امروز متوجّه شدم که باید دعا کنیم و از خدا بخواهیم یک نفر به ما مراجعه کند تا مشکل او را حل کنیم و برای حل مشکل او مجبور باشیم چند قدم راه برویم!
    تو می‌دانی که من نمی‌خواهم در مورد فواید راه رفتن سخن بگویم چون بحث ما در مورد ورزش نیست، اگر چه پیاده‌روی بسیار مفید و لازم است. به قول معروف بهترین دکتر برای سلامتی ما همین پیاده‌روی است. امّا من می‌خواهم از منظر معنویّت و کمال روحی با شما سخن بگویم.
    امیدوارم شما بعد از خواندن این فصل سعی کنید تا برای رفع مشکل مؤمنی قدم بردارید و راه بروید!
    چرا که این راه رفتن با راه رفتن‌های دیگر خیلی فرق می‌کند.
    خیلی وقت‌ها شخص گرفتاری به ما مراجعه می‌کند و ما می‌توانیم با کمک گرفتن از دیگران مشکل او را حل کنیم.
    خوب تلفن را برمی‌داریم و با دوستان خود سخن می‌گوییم!
    امّا من می‌خواهم بگویم این بار بلند شو و برای رفع مشکل مؤمنی، با دوستان خود قرار ملاقات بگذار و پیش آنها برو و حضوری با آنها سخن بگو که در این صورت اثر بسیار زیادتری دارد.
    خوب، حالا دیگر آماده شدی تا برای رفع مشکل مؤمنی راه بروی، پس بدان همین که اوّلین قدم را برمی‌داری، خداوند دو فرشته از فرشتگان خویش را همراه تو می‌کند!
    آنها مأموریّت دارند هر کجا که بروی همراه تو بیایند!
    یکی از آنها سمت راست تو قرار می‌گیرد و دیگری در سمت چپ تو!
    آیا می‌دانی آنها برای چه همراه تو هستند؟
    خدا این دو فرشته را همراه تو می‌کند تا اوّلاً برای گناهان تو استغفار کنند و از خداوند بخواهند تا گناهان تو را ببخشاید، ثانیا آن دو فرشته برای برآورده شدن حاجت خود تو دعا کنند!
    دوست من! این مطلبی را که برایت گفتم در سخن امام صادق(ع) به آن اشاره شده است.8
    اگر به دنبال آن هستی که خدا گناهانت را ببخشاید، فقط به فکر این نباش که تسبیح در دست بگیری و هزار بار «استغفر اللّه» بگویی!
    برخیز و به مردم کمک کن، برای رفع گرفتاری آنها تلاش کن، به مردم محبّت کن، تا به این وسیله فرشتگانی که دعایشان مستجاب است برای آمرزش گناهان تو دعا کنند!
    عزیزم، اگر حاجت مهمّی داری و مدّت‌هاست که هر چه دعا می‌کنی به آرزوی خود نمی‌رسی این دستور را عملی کن.
    بلند شو و برای رفع مشکل مؤمنی قدم بردار و باور کن در این صورت فرشتگان برای تو دعا می‌کنند تا به حاجتت برسی!
    نمی‌خواهد این قدر این در و آن در بزنی!
    به خدا قسم با خدمت کردن به افراد مؤمن، می‌توانی به اوج آسمان‌ها برسی، می‌توانی به حاجت خودت برسی، می‌توانی از سیاهی گناهان پاک شوی!
    آیا باز هم برایت بگویم؟
    آیا خبر داری وقتی برای رفع مشکل مؤمنی قدم برمی داری نگاه بیست و پنج هزار فرشته به تو است و در سایه مهربانی آنها راه می‌روی؟
    هر قدمی که برمی‌داری خداوند برای تو ثواب کار نیک، می‌نویسد و گناهی از گناهان تو را می‌بخشد!9
    به راستی آیا تجربه کرده‌ای که در سایه مهربانی بیست و پنج هزار فرشته بودن چه مزه‌ای دارد؟
    کاش چشم دل ما باز بود و خودمان، این همه عظمت را می‌دیدیم که وقتی برای کمک به مردم قدم برمی‌داریم، در عالم بالا چه غوغایی می‌شود! بیست و پنج هزار فرشته مأمور می‌شوند تا بر سر تو سایه مهربانی بگسترانند!



    امضاء


  13. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به راستی ما چقدر از عرفان واقعی فاصله گرفته‌ایم؟

    جوانان ما برای رسیدن به معنویت و کمال به چه راه‌هایی کشیده شده‌اند و سر از ریاضت‌ها درآورده‌اند.
    یک نفر نیست به آنها بگوید اگر می‌خواهید به خدا برسید بیایید به مردم خدمت کنید و باور کنید که این گونه به خدا بسیار نزدیک‌تر خواهید شد.
    دشمنان اسلام می‌دانند که معارف اصیل اسلام می‌تواند دنیا و آخرت ما را آباد کند برای همین ما را به ویژه جوانان ما را به آن سمت سوق می‌دهند که تا سخن از خدا و عرفان می‌شود همه به یاد چله‌نشینی و ذکر و ورد بیفتند و نه به یاد عشق و صمیمیّت و خدمت کردن به یکدیگر؛ چرا که اگر جامعه ما بر محور این سه عنصر پایه‌گذاری شود سالم‌ترین جامعه خواهد بود و دشمنان ما از همین می‌ترسند که ما عاشق یکدیگر باشیم و همدیگر را دوست بداریم.
    البتّه دوست داشتنی که از سر شعور و فهم و با رویکردی عرفانی باشد!
    دوستان خوبم! وقتی به احادیث اهل بیت(ع) مراجعه می‌کنم، غصّه تمام وجودم را فرامی‌گیرد که چرا ما این قدر از شناخت برنامه‌های امامان خود دور افتاده‌ایم!
    امّا هنوز هم دیر نیست و ما با کمک هم می‌توانیم آینده‌ای زیبا برای جامعه خود بسازیم که «سپیده بسیار نزدیک است!».
    فردایی را با دستان خود می‌سازیم که در آن عشق به مردم مؤمن جزء بهترین عبادت‌ها و راه رسیدن به خدا، خوشحال کردن مردم باشد.
    چرا که من و تو به راز خشنودی خدا پی برده‌ایم.




    امضاء


  15. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

  16. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    درهای بهشت به رویم گشوده شد

    نمی‌دانم نام «مُلْتَزَم» را شنیده‌ای؟
    ملتزم، نام قسمتی از کعبه است که دارای فضیلت بسیار زیادی می‌باشد.
    ملتزم همان قسمتی از کعبه است که هنگام تولّد علی(ع) شکافته شد و فاطمه بنت اسد (مادرِ آن حضرت)، وارد کعبه شد.
    ملتزم همان جایی است که چون آدم(ع) در هنگام طواف خانه خدا به آنجا رسید خداوند به او وحی کرد: «ای آدم هر کس از فرزندان تو در این مکان به گناهان خود اعتراف کند و از من بخواهد که گناهان او را ببخشم، من او را می‌بخشم».
    پس یادت باشد هرگاه توفیق پیدا کردی که به زیارت خانه خدا بروی در آن مکان مقدّس از گناهان خود استغفار نما.
    به هر حال یکی از بهترین مکان‌ها برای توبه و طلب بخشش از خداوند، ملتزم می‌باشد.
    امّا آدرس دقیق آن را اگر بخواهی، وقتی طواف خانه خدا را از مقابل حجرالاسود آغاز می‌کنی و کعبه را دور می‌زنی از مقابل مقام ابراهیم می‌گذری و بعد از آن وقتی حجر اسماعیل را هم دور زدی، آرام آرام به سوی رکن یمانی می‌روی، حدود یک متر و نیم قبل از رکن یمانی، ملتزم قرار دارد.
    دعا در این مکان مستجاب است و خداوند حاجت‌های بندگان خود را خیلی سریع می‌دهد.
    اکنون که با ملتزم آشنا شدی، بدان وقتی به عشق زیارت خانه خدا به مکّه می‌روی و مشغول طواف می‌شوی، خداوند در مقابل این طواف به تو یک هدیه مخصوص می‌دهد.
    البتّه این هدیه را در کنار ملتزم می‌گیری.
    آیا می‌دانی هدیه خدا در آن جا چیست؟
    آری، وقتی هفت دور گرد کعبه طواف کنی و در دور آخر رو به روی ملتزم برسی خداوند دستور می دهد تا در آن لحظه همه درهای بهشت به سوی تو باز شوند!10
    آن جا دیگر اگر یاد و حواست باشد، می‌توانی حاجات بسیار مهمّ خودت را به خدا بگویی، چرا که دریای رحمت خدا به سوی تو باز شده است!
    البتّه می‌دانم که با خود چنین می‌گویی: خوشا به حال آنها که این توفیق را دارند، امّا من کجا و زیارت خانه خدا کجا!
    دوست من! امام صادق(ع) در سخن خود برآورده کردن حاجت مؤمنی را بهتر از ده طواف معرّفی می‌نمایند.11
    وقتی در سخن امام(ع) دقّت کنیم به دو نکته برمی‌خوریم:
    الف . در هنگام طواف درهای بهشت برای طواف کننده باز می‌شود.
    ب . برآورده کردن حاجت مؤمن، ده برابر طواف ارزش دارد.
    فکر می‌کنم شما هم به این نتیجه رسیده‌اید که هنگام برآوردن حاجت مؤمن، خداوند ده بار درهای بهشت را برای ما باز می‌کند!
    اگر طواف خانه خدا باعث می‌شود تا درهای مهربانی و رحمت خدا به سوی ما گشوده شود، پس حتما هنگامی که برای رفع مشکل فرد مؤمنی قدمی برمی‌داریم، مهربانی بیشتری از جانب خدا به سوی ما نازل می‌شود.
    پس از این که نمی‌توانی به سفر زیارتی خانه خدا بروی غمگین مباش. برخیز و دلی را شاد کن. باور کن که ده برابر کسانی که گرد خانه دوست می‌گردند، رحمت خدا را به سوی خود جذب کرده‌ای!





    امضاء


  17. تشكر

    مدير اجرايي (06-04-2018)

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi