ب) تفاوت های موجود و نقش اراده انسان
خداوند، جهان را بر اساس دو عنصر مهم «نظام مندی» و «عدالت»، آفریده است. نشانه نظام مندی جهان، آن است که عوامل محیطی, ژنتیکی و اختیار، هر کدام نقش مؤثر خود را داشته باشند. از این رو، پدر و مادری که با پاکی و ایمان، صاحب فرزند شده اند، با پدر و مادری که در حال اعتیاد و... صاحب فرزند شده اند، به طور طبیعی و بر اساس نظام مندی جهان، فرزند این دو خانواده، با هم تفاوت خواهند داشت؛ اما بر اساس عدالت خداوند، چون فرزند مقصر نیست، خداوند از او، بر اساس توانمندی و شرایط محیطی اش، انتظار دارد و با توجه به این شرایط، او را مورد بازخواست قرار می دهد.
گاهی سؤال این است که «چرا میان موجودات عالم، تفاوت وجود دارد؟» و گاهی سؤال این است که «چرا انسان ها، دارای ظرفیت ها و استعدادهای متفاوت هستند؟» که این دو سؤال، کاملاً از هم جدا بوده، پاسخ های مختلفی را می طلبند.
وجود اختلاف و تفاوت در میان موجودات، لازمه وجود قوانین و نظام های ضروری حاکم بر عالم، به ویژه، نظام ضروری علت و معلولی است. خداوند، همه جهان را با یک اراده آفریده است و اراده او، از مجرای همین قوانین و نظام خاص علت و معلولی، تحقق می یابد. از طرف دیگر، معنای حاکمیت قوانین و نظام های ضروری و تخلف ناپذیر، آن است که نظام عالم، یک نظام طولی و سلسله مراتبی است که در آن، هر موجودی در هر مرتبه و جایگاهی از آن سلسله مراتب که قرار دارد، همان مرتبه و جایگاه، هویت او را تشکیل می دهد. مانند سلسله مراتب اعداد که هر عدد، در میان سلسله اعداد، از جایگاهی برخوردار است که هویت او، به آن جایگاه بستگی دارد.
درباره سؤال دوم، باید گفت که آن چه درباره نظام تغییرناپذیر و سلسله مراتبی عالم گفتیم، حاصل بحثی است که در زمینه «کیفیت صدور موجودات از ذات باری تعالی» مطرح است. در آن جا گفته می شود که جایگاه، مکان، چیستی و چگونگی هر موجودی، در یک سلسله مراتب ضروری، تعیین و تعریف می شود و آن موجود، از آن مرتبه و جایگاه، تفکیک ناپذیر است. حال آیا می توان همین سخن را درباره آدمیان و چگونگی وضعیت تکاملی آنها صادق دانست؟ آیا هر انسانی با هر ظرفیت، استعداد و جایگاهی که دارد، همان ظرفیت و استعداد، هویت بخش او بوده، دیگر نمی تواند از آن وضعیت، فراتر رود؟
در این جا آن چه نقش اساسی را در فرآیند تکاملی حیات انسان ایفا می کند، همان عنصر اختیار است و اختیار، چیزی نیست جز اعطای مسئولیت و در نتیجه، تکلیف سازندگی به انسان و انسان، چون موجودی مختار است، در مقابل اعمال و افکار خود، مسئولیت و تکلیف پیدا می کند و شاید به دلیل وجود همین عنصر مهم، ظرف وجودی او، ظرفی از پیش تعیین و تعریف ناشده و انعطاف پذیر است؛ یعنی، ظرفیت و استعداد او، کاملاً به فعالیت های اختیاری معرفتی و معیشتی او بستگی دارد.
بنابراین، تفاوت ظرفیت ها و استعدادها، نسبتی مستقیم و آشکار با همت و عمل اختیاری آدمی دارد. با توجه به این نکته است که نظام های آموزشی، تربیتی و اخلاقی، معنا و مفهوم پیدا می کنند. بر اساس نظام علت و معلول و تفاوت های محیطی، ژنتیکی و...، ظرفیت ها و استعدادهای متفاوتی در انسان ها پیدا می شود. از سوی دیگر، خداوند به آدمی، قدرت و اختیار سازندگی عطا کرده است و این انسان است که به سبب همین عنصر اختیار، مسئولیت پیدا می کند تا در چارچوب قوانین و نظام های حاکم بر عالم هستی، توان، ظرفیت و استعداد نهفته و بالقوه خود را شکوفا سازد و این انسان است که مسؤولیت چگونه بودن و چگونه زیستن خود را بر عهده دارد و تفاوت ها نیز ناشی از چگونگی اعمال اختیاری اوست.
خداوند، ضمن دادن اختیار، برنامه زندگی سعادت مندانه را نیز از طریق پیامبران و سفیران خود، در اختیار انسان نهاده است. از این رو، انسان ضمن این که تکلیف پیدا میکند، باید پاسخ گوی اعمال و افعال خود باشد و به تناسب عمل، پاداش یا کیفر ببیند.
آن چه گفته شد، تبیین واقعیت موجود و وجود تفاوتهاست؛ اما چرا خداوند، نظام جهان را به گونه ای قرار نداده که همه، یکسان باشند؟ در پاسخ باید گفت که اقتضای نظام دنیا، این گونه است که دارای هندسه ویژه ای باشد و ابتدا و فرجامی خاص داشته باشد و زیبایی آن، به همین است. در غیر این صورت، نظام دیگری خواهد بود و فرجامی مانند بهشت و جهنم، نخواهد داشت.2
افراد بشر، هم از نظر استعداد و هم از نظر شرایط اقتصادی و سیاسی، در وضعیت های مختلفی قرار دارند. این تفاوت ها، به دلیل اهداف و فلسفه خاصی است که بر جریان آفرینش انسان حاکم است. شما دنیایی را فرض کنید که همه انسان های موجود در آن، از نظر شرایط فکری، اقتصادی و... یکسان باشند و هیچ تفاوت و تغییری در آنها نباشد. آن گاه شکل زندگی اجتماعی، به چه صورتی در می آید؟ آیا در این صورت، کارخانه ای به گردش در می آید و زمینی کاشته می شود؟ خیر؛ زیرا کسی به دیگری نیازی ندارد و همه یکسان فرض شده اند. در این جامعه، هیچ تحرکی مشاهده نمی شود؛ چون هیچ کس از دیگری عقب نیست تا بخواهد به او برسد؛ اما نظام انسانی در این طبیعت، به گونه ای خاص تنظیم شده است؛ از این رو، روزی روم و ایران، دو ابرقدرت جهان و منبع ثروت و قدرت بودند و روز دیگر، اروپا چنین می شود و سپس رو به زوال می گذارد. تمدن ها و قدرت ها به وجود می آیند و با درگیر شدن با شرایط خاص، متلاشی شده، از بین می روند. فلسفه همه این حرکت ها، در تفاوت ها و اختلاف هاست. قرآن می فرماید: «از نشانه های او، آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ های شماست».3
بسیاری از ارزش ها، در پرتو همین اختلافات، شکل می گیرند. عدالت، وقتی معنا پیدا می کند که ظلمی مشهود و ملموس باشد و عدالت خواهی، وقتی قابل تصور است که ستم گری در کار باشد. در رویارویی فقر و غنا نیز همین نکات وجود دارد. بسیاری از احساسات عمیق و ارزشمند انسانی، در این تقابل ها شکل می گیرند. تکالیف خداوند و بازخواست او از بندگان در قیامت نیز متناسب با امکاناتی است که در اختیار آنان قرار دارد. حساب و بازخواست از ثروتمندان در قیامت و نیز مسئولیت آنان در دنیا، با حساب فقرا و مسئولیتشان برابر نیست و اقشار مختلف مردم، به وسیله فقر و غنایشان، مورد امتحان قرار می گیرند.4