قال تعالى:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ القَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا القُرْآنَ ....
ما بهترين سرگذشت ها را به وسيله ى اين قرآن به تو وحى كرديم.......
ولادت یحیی و شهادت زكریا (ع)
دعای گیرای زكریا علیه السلام و اجابت آن، و ولادت یحیی علیه السلام
حضرت زكریا علیه السلام همیشه اهل دعا و راز و نیاز بود، ولی دیدن منظره غذاهای بهشتی كنار محراب حضرت مریم علیها السلام ، و استجابت دعاهای مریم علیها السلام ، گویی جرقّهای بود كه چاشنی قلب او را منفجر كرد و سخت تحت تأثیر قرار گرفت. سالها بود تقاضای فرزندی از خدا نموده بود، تا پس از او وارث او گردد، ولی نتیجه نگرفته بود. شاید زكریا علیه السلام دیگر امید نداشت تا دارای فرزند شود، زیرا هم خودش به نهایت پیری رسیده بود و هم همسرش پیر شده بود، چنان كه از ابن عباس نقل شده: «زكریا صد و بیست سال داشت، و همسرش دارای نود و هشت سال بود.»[1]
اما دیدار منظره میوههای بهشتی تابستانی در فصل زمستان و به عكس، روح و جان او را سرشار از امید كرد، و دریافت كه میتواند در فصل پیری دارای میوه فرزند شود، چنان كه مریم ـ علیها السلام ـ در غیر فصل میوه، دارای میوههای گوناگون شده است. در همین جا بود كه به خدا عرض كرد:
«رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیهً طَیبَهً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعاءِ؛ خداوندا! از طرف خود فرزند پاكیزهای (نیز) به من عطا فرما، كه تو دعا را میشنوی.»[2]
طولی نكشید كه فرشتگان در آن موقع كه او در محراب ایستاده و مشغول نیایش بود صدا زدند: «كه هان ای زكریا! خداوند تو را به یحیی بشارت میدهد، در حالی كه كلمه خدا (حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ) را تصدیق میكند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوی و هوس بركنار، و پیامبری از صالحان است.»[3]
زكریا ـ علیه السلام ـ (كه به چگونگی داشتن فرزند در سنین پیری میاندیشید) گفت: «پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندی برای من باشد در حالی كه پیری به من رسیده، و همسرم نازا است.»
خداوند به او فرمود: «این گونه خداوند هر كاری را كه بخواهد انجام میدهد.»
زكریا ـ علیه السلام ـ كه میخواست قلبش سرشار از یقین گردد و ایمانش به مرحله شهود برسد (چنان كه ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ برای آرامش قلبش، تقاضای مشاهده صحنه معاد كرد) از این رو به خدا عرض كرد: «پروردگارا! نشانهای برای من قرار ده!»
خداوند فرمود:
«آیتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِی وَ الْإِبْكارِ؛
نشانه تو آن است كه سه روز جز به اشاره و رمز با مردم سخن نخواهی گفت (و زبانت بدون علت ظاهری از كار میافتد) پروردگارت را (به شكرانه این نعمت) بسیار یاد كن، و به هنگام صبح و شام او را تسبیح بگو.»[4]
زكریا از محراب عبادتش به سوی مردم آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام (به شكرانه این نعمت) خدا را تسبیح گویید.[5]
آری این علامت آشكار شد، زكریا ـ علیه السلام ـ دید بدون علت زبانش بسته شد ولی هنگام ذكر خدا، زبانش گشوده میشد، او از همین راه دریافت و یقین كرد همان خدایی كه زبان بسته را برای ذكر میگشاید، قادر است كه رُحِم بسته (بر اثر نازایی) را بگشاید و از آن، فرزندی به وجود آورد.
او در این سه روز، با اشاره لبها و تكان دادن سر، با مردم سخن میگفت، و بقیه را به ذكر خدا و سپاسگزاری پروردگار به خاطر بشارت به داشتن فرزند اشتغال داشت.
طولی نكشید كه همسر زكریا ـ علیه السلام ـ احساس بارداری كرد، و پس از مدتی یحیی علیه السلام ـچشم به جهان گشود و حضرت زكریا و همسرش، پس از سالها امید و آرزو دارای فرزندی مبارك شدند.
شاید این حادثه مقدّمهای بود تا اذهان مردم برای تولد حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ بدون پدر آماده گردد، و بدانند همان خدایی كه قادر است از زن و شوهر پیر فرزندی به وجود آورد، قدرت آن را دارد كه به بانویی بدون شوهر، فرزندی بدهد.
به هر حال باید به خدا توكّل كرده و قدرت بیكران او را باور نمود و نسبت به الطاف ذات اقدس او امید سرشار داشت.
گریه حضرت زكریا ـ علیه السلام برای مصائب امام حسین ـ علیه السلام
حضرت زكریا ـ علیه السلام ـ از درگاه خداوند خواست تا نامهای پنج تن آل عبا را به او بیاموزد. خداوند نام آنها را به او آموخت.
زكریا علیه السلام هر گاه نام محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، علی ـ علیه السلام ـ ، فاطمه سلام الله علیها و حسن را به زبان میآورد، غم و اندوه از او برطرف میشد. ولی وقتی كه نام حسین ـ علیه السلام ـ را به زبان میآورد، بیاختیار منقلب شده و اشكهایش جاری میگشت و نفسهایش به شماره میافتاد. روزی به خدا عرض كرد: «خداوندا! چه شده كه وقتی نام محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، علی ـ علیه السلام ـ ، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و حسن ـ علیه السلام ـ را به زبانم میآورم، اندوهم برطرف میگردد، ولی همین كه نام حسین ـ علیه السلام ـ را به زبان میآورم منقلب میشوم و اشكهایم سرازیر میشود؟»
خداوند ماجرای جانسوز شهادت حسین ـ علیه السلام ـ را به او خبر داد و فرمود:
«كهیعص» كاف اشاره به كربلا است، هاء اشاره به هلاكت عترت حسین ـ علیه السلام ـ است، یاء اشاره به یزید ستمگر است كه موجب ظلم به حسین ـ علیه السلام ـ میشود، عین اشاره به عطش حسین ـ علیه السلام ـ است، و صاد اشاره به صبر او است.
وقتی زكریا قصه حسین ـ علیه السلام ـ را شنید، سه روز از مسجد بیت المقدس بیرون نیامد و برای مصائب حسین ـ علیه السلام ـ گریه و ناله كرد و گفت: «خدایا! آیا علی و فاطمه ـ علیهما السلام ـ را به چنین مصیبت جانسوزی مبتلا میكنی؟!...»
آن گاه عرض كرد: «خدایا! به من فرزندی بده كه در این سنین پیری چشمم از او روشن گردد. سپس علاقه آن فرزند را در قلبم بیفكن، آن گاه همان گونه كه محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ حبیبت، را به فاجعه جانسوز قتل فرزندش مبتلا كردی، مرا نیز به فاجعه جانسوز قتل پسرم مبتلا گردان تا من نیز همدرد پیامبر اسلام گردم.»
خداوند حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ را به زكریا داد و همین حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ به خاطر نهی از منكر، به فرمان طاغوت زمان، كشته شد و سرش را در میان طشت طلا نهادند، و جریان شهادتش شبیه شهادت حسین ـ علیه السلام ـ ، جانسوز بود.[6]