شولایی از نور بر شانه ات میاندازی
و دست در دست عاشقان طریق،
در حلقه مشتاقان به سماعی ازلی دست میگشایی.
پایکوبی میکنی در فضایی که از هر زاویه اش،
عطر خاص ترین دقایق هستی جاریست.
دست افشانی میکنی
در لحظاتی که هیچ کس را بدان راه نیست.
شعله روشن کرده ای با دستان نیازی
که به درگاه خداوند دراز کرده ای.
دستان قنوتت، چونان پروانه ای سبکبال
در فضای قرب بال گشوده اند؛ آزاد و رها.
با فکر رسیدن به معبود در ذهن،
تو را همراه خویش بالا میبرند.
دستان نیازت طلب میکند
نازی را که خداوند بر عاشقان خویش عنایت کرده است.
و تو همراه دیگر عاشقان حلقه شوق،
چشم بر الطاف الهی دوخته،
بر لب جاری میکنی ذکر سبزی را
که جز تقاضای قرب الی الله نیست.