بررسی رابطه میان قضای و قدر و آزادی و اختیار انسان
طبق قضا و قدر تكويني، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهي مي شود، ولي اين موضوع هيچ گونه مخالفتي با آزادي اراده و اختيار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود اوست و هم مستند به خدا.
هنگامی كه امام علی(ع) را تهديد به قتل و ترور كردند، فرمود: «پروردگار براى من سپر محكمى قرار داده كه مرا از حوادث حفظ مىكند و هنگامى كه روز من فرا رسد از من دور مى شود و مرا تسليم حوادث مى نمايد، در آن روز نه تير خطا مىكند و نه زخم بهبودى مىيابد.(اما امروز وحشتى ندارم)
شبیه چنین سخنی از دیگر معصومین(ع) هم نقل شده است. بعد از شهادت امام موسي کاظم(ع) در سال 183 ه.ق در زندان بغداد، امامت به فرزندش علي بن موسي الرضا(ع) رسيد، اين دوره همزمان با دوران هارون بود. حضرت از همان آغاز به صراحت در ميان شيعيان امامت خويش را اعلام كرد و فرمود: هارون در مقابل من هيچ كاري نمي تواند انجام بدهد و هيچ زياني هم نمي تواند به من برساند.
اين مطلب را از بيانهاي مختلف آن حضرت مي توان استفاده كرد:
1- صفوان بن يحيي مي گويد: هنگامي كه موسي بن جعفر(ع) درگذشت و علي بن موسي الرضا(ع) امر امامت و خلافت خود را آشكار ساخت، به حضرت عرض شد: شما امر بزرگ و خطيري را اظهار مي داريد و ما از اين ستمگر (هارون الرشيد) بر شما مي ترسيم. حضرت فرمود: «هرچه ميخواهد تلاش كند. او بر من راهي ندارد.»
2- از محمد بن سنان نقل شده است كه به امام رضا(ع) در ايام خلافت هارون، عرض كردم: شما امر امامت خود را آشكار ساخته، به جاي پدر نشسته ايد؛ در حالي كه هنوز از شمشير هارون خون مي چكد! حضرت فرمودند: گفتار پيامبر اكرم(ص) به من نيرو و جرأت بخشيده كه فرمود: اگر ابوجهل توانست مويي از سر من كم كند، بدانيد من پيامبر نيستم و من به شما مي گويم: «اگر هارون مويي از سر من كم كند، بدانيد من امام نيستم.»
3- اباصلت هروي مي گويد: روزي قاصد هارون به حضور حضرت رضا(ع) آمد و گفت: «هماكنون هارون شما را خواسته است، دعوت او را اجابت كن.» حضرت برخاست و به من فرمود: اي اباصلت! در اين وقت هارون مرا نخواسته جز اينكه آسيب بزرگي به من برسد. پس به خدا سوگند، در قدرت او نيست كه كاري انجام دهد كه خوشايند من نباشد و نمي تواند آسيبي به من برساند به خاطر كلماتي كه از جدم رسول خدا(ص) به من رسيده است.» ابا صلت مي گويد: همراه حضرت، نزد هارون رفتيم، وقتي نگاه امام رضا(ع) به هارون افتاد، حضرت دعایی خواند و هارون به او نگريست و گفت: «اي ابوالحسن!، دستور داده ايم، صد هزار درهم در اختيار تو قرار دهند، تا نيازمنديهاي خانواده ات را با آن، تأمين كني.» پس هنگامي كه امام(ع) از نزد هارون بيرون آمد، هارون از پشت سر به امام نگاه كرد و گفت: من چيزي را اراده كردم و خدا چيز ديگر را اراده كرد و آنچه خدا اراده كرد خير بود.» البته هر چند هارون حضرت را تحت نظر داشت و گاه تصميم زيان و ضرر نيز عليه آن حضرت داشت.