درآمدی بر دین پژوهی و واژه شناسی دین - کلیات دین پژوهی (1)
درآمدی بر دین پژوهی
به گفته محققان و کاوشگران تاریخ فرهنگ و اندیشه بشری، بشر هیچ گاه بدون دین زندگی نکرده است، اعم از این که آن دین، یک دین آسمانی و توحیدی بوده، و یا جز آن. به عبارت دیگر، مساله پرسش و انجام دادن یک سلسله آداب و رسوم قداست آمیز، از خصایص مشترک همه انسان ها در طول تاریخ بوده است. حتی آنان که به ظاهر با دین به معنای مصطلح و معروف آن مخالفت کرده اند، ناچار شده اند دین دیگری را جایگزین آن نمایند، تا نیاز فطری خود را ارضا کنند.
البته آن چه در کانون بحث های کلامی قرار می گیرد، بیش از هر چیز ادیان توحیدی و آسمانی است. ولی دین پژوهی در شکل گسترده خود، همه انواع و اقسام دین را در برمی گیرد، تا آن جا که حتی مسلک های مادی و دنیوی نظیر مارکسیسم نیز از قلم نمی افتد.
دین به معنای خاص آن (دین توحیدی و شرایع آسمانی) در قرون اخیر (از رنسانس به این طرف) تطوراتی را پشت سرگذاشته است; روزگاری مورد عنایت و توجه دانشمندان بوده و روزگاری دیگر مورد بی مهری و بی اعتنایی بسیاری، و حتی مورد خصومت برخی از آنان بوده است. قرن هفدهم میلادی که علم جدید، تازه سربرآورده بود، دانشمندان پیشتاز علم جدید چون کپکر و گالیله و نیوتون و دکارت خود از شخصیت های دینی و علاقه مند به دین بودند. اما با فرا رسیدن قرن هجدهم، رفته رفته دین از متن مجامع علمی منزوی گردید; علم و عقل بشری تا سرحد پرستش مورد تمجید قرار گرفت و نظریه جبرانگارانه طبیعت، این پندار را به وجود آورد که جهان طبیعت خودبسنده است، و در ادامه هستی خود به مدبری آسمانی نیاز ندارد، و علم می تواند به همه نیازهای انسان پاسخ گوید.
قرن نوزدهم نیز تقریبا همین راه را ادامه داد، ولی در اواخر این قرن و قرن بیستم، به خاطر چند رخداد مهم اجتماعی - فرهنگی، بار دیگر دین مورد توجه جدی قرار گرفت:
اولا) تفکر یوزیتیویستی در باب معرفت شناسی و فلسفه علم مردود شناخته شد و این در حالی است که پوزیتیویسم یکی از سرسخت ترین مخالفان متافیزیک به صورت اعم و دین به صورت خاص بود.
ثانیا) قربانیان بی شمار و فجایع تلخی که جنگ های جهانی و منطقه ای برای بشر به بار آورد. این فجایع، نتیجه علم و صنعت جدید بود که متاسفانه از دین فاصله گرفته و به جای خدامداری، انسان مدار شده بود.
ثالثا) ناتوانی کمونیسم به عنوان یک مرام و مسلک زندگی مخالف دین، عملا ثابت گردید.
رابعا) با فاصله گرفتن بشر از دین و تعالیم دینی، نابسامانی های اخلاقی، روز به روز گسترش یافت و کیان خانواده متلاشی گردید.
مجموعه این عوامل، دانشمندان و محققان را به سمت دین، سوق داد و بار دیگر دین در کانون توجه عمیق قرار گرفت. امروز، دین پژوهی به شیوه علمی و با استفاده از روش های معتبر در علوم اجتماعی و انسانی جزء رشته های آکادمیک است. به گفته برخی از نویسندگان، در غرب، سالانه حدود دو هزار عنوان کتاب اعم از مرجع و عادی - قطع نظر از نشریه های بسیار - به سه زبان انگلیسی و فرانسه و آلمانی منتشر می شود. (2)
این توجه و اقبال به دین، در عین اینکه مایه خرسندی است، می تواند مشکل آفرین نیز باشد; زیرا تجربه نشان داده است که پیوسته افراد یا گروه های فرصت طلب، از نام دین برای نشر عقاید و افکار غیردینی یا ضددینی خود استفاده کرده اند، چنانکه مارکسیست ها در دوران قبل از انقلاب اسلامی، از طریق برخی گروهک های به ظاهر اسلامی، اندیشه های مادی گرایانه خود را در افکار جوانان و افراد کم اطلاع یا بی اطلاع تزریق می کردند، و در قرن دوم هجری پس از آن که اسطوره تحریم نگارش و نشر حدیث، شکسته شد، گروه زنادقه از ساده اندیشی عده ای از محدثان، سوء استفاده کرده و چه بسیار عقاید نادرستی که تحت نام حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در فرهنگ اسلامی وارد کردند و همین احادیث ساختگی به دست ظاهرگرایان، به عنوان مرجع عقاید اسلامی شناخته شد; که هنوز که هنوز است، این خار، چشم صاحبان بصیرت را می آزارد. به گفته دردمندی آگاه، هم اکنون در دنیای غرب، کسانی که هیچ باور دینی و تعهد مذهبی ندارند، چون نام و یاد دین، دلپسند بشر سرخورده امروزی از مسلک ها و ایسم های دنیاگرا و انسان مدار است، برای عرضه بهتر آثار و نوشته های خود، به کمترین مناسب، از نام و عنوان دین، استفاده می کنند. (3)
از سوی دیگر، دین مورد توجه دنیای غرب، بیش، از هر دین دیگر، دین مسیحیت است، که متاسفانه دستخوش تحریف بسیار قرار گرفته و معارف و احکام آن که در کتاب مقدس (تورات، انجیل) تبیین گردیده است، در مقایسه با عقل و علم دچار مشکلات بسیاری گردیده است، چنان که در مسایل مربوط به نظام اجتماعی دین و حکومت دینی نیز طریق و روش روشن و پذیرفته ای ندارد; مطالب آن، عمدتا مربوط به تاریخ گذشته، و نصایح اخلاقی و الهیات آن هم به صورت تحریف شده ونارسا است. و اصولا - همان گونه که استاد شهید آیة الله مطهری بیان کرده اند - (4) همین نارسایی مفاهیم دینی مسیحیت، یکی از عوامل مهم گرایش به مادیگری در قرون گذشته در جهان غرب بوده است و حال که مادیگری فکری و عملی، ورشکسته شده است، باید بشر را به سرچشمه زلالی از معارف و احکام دینی رهنمون شد و آن جز قرآن کریم و سنت و عترت پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله نیست.
این جاست که وظیفه بسیار خطیر و حساس عالمان دینی و حوزه های علمیه نمایان می گردد; زیرا آنان خود را حامیان و مبلغان دین می دانند، و جامعه اسلامی نیز آنان را به همین سمت می شناسد. پس باید به این تقاضای گسترده جدید بشریت، نسبت به ارمغان های نبوت و دستاوردهای شریعت آسمانی، پاسخ مناسب داد و عرضه را با تقاضا هماهنگ کرد. وگرنه، رهزنان و فرصت طلبان کالاهای بدلی و غیرسالم را، به جای کالاهای اصیل، وارد بازار معرفت دینی خواهند کرد; چنان که اگر به ترجمه هایی که از آثار غربی شده است، نظری بیفکنیم، به این حقیقت تلخ وقوف خواهیم یافت. این آثار، به دلیل اینکه پشتوانه استواری از وحی و فلسفه الهی ندارند، غالبا مشکل آفرین می باشند و اگر در پرورش شبهه ها توانایند، در حل آن ها عاجز و درمانده اند. آری آن بخش از این تحقیقات که به مسایل تاریخی و علمی مربوط می شود، نسبتا قوی و قابل استفاده است.
در هر حال، برماست که ضمن آشنایی با این افکار و آثار، دیدگاه های اسلامی خود را با زبان روشن بیان کنیم و با استفاده از وسایل مناسب و متناسب با فرهنگ جدید عرضه کنیم.
متاسفانه، نوعی غربزدگی پنهانی در گفته ها و نوشته های برخی گویندگان و نویسندگان - حوزوی یا دانشگاهی - به چشم می خورد. گمان یا باور اینان براین است که گویا غرب که از نظر علم و تکنولوژی بر ما برتری دارد، در فکر و فرهنگ نیز بر ما برتر است، و جدید بودن یک اندیشه به این است که مستند به فیلسوف یا متکلمی از جهان غرب باشد; در مثل اگر عالی تر و برتر از آن سخن را ملاصدرا در فلسفه، یا خواجه نصیرالدین در کلام، گفته باشند، چون این دو شخصیت مربوط به چند قرن پیش می باشند، و از طرفی متعلق به دنیای شرق هستند، آن سخن، راقی و بالنده نیست، ولی اگر ضعیف تر از آن را مثلا کانت یا رودولف بولتمان گفته باشند، اعجاب برانگیز خواهد بود! استاد مطهری پس از بیان برتری فلسفه اسلامی نسبت به فلسفه قدیم یونان و فلسفه جدید غرب می گوید: «اما چه باید کرد که فعلا هر چیزی که مارک اروپایی دارد، رونق دارد; اگر چه سخن پوسیده ای باشد که سال هاست ما از آن گذشته ایم ». (5)