اسلام، که ختم نبوت را اعلام می کند، نه تنها به نبوت تشریعی خاتمه داده است، بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داده است. حال سخن بر سر این است که بر فرض پذیرفتیم که اسلام به واسطه ی کمال، کلیت و جامعیتش به نبوت تشریعی پایان داده است، پایان یافتن نبوت تبلیغی را چگونه می توان توجیه کرد. استاد در پاسخ این سؤال می گوید:
حقیقت این است که وظیفه ی اصلی نبوت و هدایت وحی، همان وظیفه ی اول است، اما تبلیغ و تعلیم و دعوت یک وظیفه ی نیمه بشری و نیمه الهی است ... ولی عالی ترین و راقی ترین مظاهر و مراتب هدایت است؛ وحی رهنمودهایی دارد که از دسترس حس و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزی از این ها جانشین آن نمی شود، ولی وحیی که چنین خاصیتی دارد وحی تشریعی است، نه تبلیغی، وحی تبلیغی برعکس است.
تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه ی عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین خود بشود؛ ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و علما جانشین چنان انبیا می گردند ... در عهد قرآن وظیفه ی تعلیم و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیا می شوند. (مطهری، 1375 ج، 173-174)
بنابر این از دیدگاه استاد مطهری، مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ی ختم نبوت، نقش مهمی را ایفا می کند. علمای امت در دوران خاتمیت که عصر علم است،قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الهی را استخراج و استنباط نمایند و بدین ترتیب بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی و قسمی از وظایف پیامبران تشریعی را (بدون آن که خود مشرع باشند) با عمل «اجتهاد» و به وظیفه خاصی رهبری امت انجام دهند. از این رو، در عین حال که نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبیلغاتی که از راه وحی رسیده، همواره باقی است، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانی و پیامبر جدید برای همیشه منتفی شده و پیامبری پایان یافته است. (ر. ک: مطهری، 1381 ب، 185)