صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: چیستی انسان شناسی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض چیستی انسان شناسی

    چیستی انسان شناسی


    چکیده
    انسان‌شناسی یکی از مهم‌ترین دانش‌های الهی و بشری است که در حوزه معارف بشری و دینی تأثیر به سزایی دارد. تحلیل چیستی انسان‌شناسی بر پایه پیشینه، تعریف، ضرورت و انواع آن صورت می‌پذیرد. مطلب قابل توجه این‌که انسان‌شناسی دارای انواع فلسفی، دینی، علمی، عرفانی و اخلاقی است. هریک از انواع انسان‌شناسی گرفتار بحران‌هایی است و تنها انسان‌شناسی دینی است که هیچ بحرانی در حوزه آن راه نیافته است.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مقدمه


    انسان­شناسی یکی از مهم­ترین دانش­های زیربنایی در علوم انسانی است. شناخت دقیق و جامع چیستی و هویت انسان­شناسی درآمد ورود به مباحث آن است. برای شناخت چیستی انسان شناسی تبیین مقولاتی از قبیل تاریخچه، تعریف، انواع، اهمیت و ضرورت و بحران­های انسان شناسی لازم به نظر می­رسد. این مقال درصدد تبیین چیستی انسان­شناسی و وجه ترجیح نوع دینی آن است.
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تاریخچه انسان ­شناسی


    انسان­شناسی از کهن­ترین علوم بشر به شمار می­آید، چراکه انسان همیشه دنبال یافتن منشاء پیدایش خود بوده و به همین منظور افسانه­ها و داستان­های فراوانی نیز ساخته و پرداخته است. انسان­شناسی در مشرق زمین برخلاف عالم غرب بیشتر قالبی مذهبی و دینی داشته است. حقیقت انسان، نحوه تکون و آغاز حیات او، سرنوشت و سرانجام و جایگاه او در نظام هستی مطالبی است که هم در شرایع توحیدی و هم ادیان غیر توحیدی مثل هندوئیسم و بودیسم (با نگرش­های مختلف) مورد توجه بوده است. تاریخچه انسان­شناسی از نظر شرایع آسمانی مانند اسلام به آغاز خلقت انسان برمی­گردد. انسان از همان آغاز خلقت مأمور به شناخت حقیقت، ظرفیت­ها، قابلیت­ها و سعادت و کمال خود بوده است. دلیل این همه توجه به شناخت انسان این است که انسان از نظر اسلام به عنوان خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین برگزیده شده است (بقره، 33-31) و رسیدن به این هدف فقط از طریق شناخت حقیقت انسانی، توانایی­ها، کمال و سعادت واقعی و راه وصول به آن ممکن خواهد بود.
    از نظر اسلام اولین انسان - حضرت آدم - اولین خلیفه خدا در روی زمین بوده است. او مسجود فرشتگان واقع شد و دیگر افراد انسانی نیز موظف هستند در جهت خلافت الهی گام بردارند (صدر، 1359، 11-9). بر همین اساس تأکیدهای فراوانی در متون اسلامی در مورد شناخت انسان وجود دارد. از جمله، علی(ع) در تعابیری فرموده­اند: «غایت معرفت این است که انسان خودش را بشناسد» (آمدی، 1407، ج2، 45)، «من تعجب می­کنم از کسی که دنبال گم شده خود می­گردد ولی خودش را گم کرده است و دنبال خودش نمی­گردد» (همان، 36) و «هرکس خودش را نشناسد از راه نجات دور می­شود و در گمراهی و جهل گرفتار می­آید» (همان، 232).
    اندیشمندان اسلامی هم در طول قرون متمادی آثار فراوانی درباره شناخت انسان تألیف کرده­اند، به خصوص عارفان اسلامی در کنار بحث از توحید و شناخت خدا بحث­های زیادی در مورد ویژگی­های خلیفه خدا و انسان کامل ارائه کرده­اند. کتاب­هایی مانند تمهید القواعد، شرح فصوص قیصری، فتوحات ابن عربی، مصباح الا نس و... از این قبیل است. همچنین فیلسوفان اسلامی مانند بوعلی سینا و ملاصدرا نیز بخشی از آثار فلسفی خود را به مبحث شناخت انسان اختصاص داده­اند.
    جهان غرب از لحاظ تاریخی سه دوره را در رابطه با انسان­شناسی گذرانده است. در دوره اول که از آن به دوره فلسفی تعبیر می­شود سقراط به عنوان اولین فلیسوف یونانی است که انسان را موضوع تفکر و اندیشه فلسفی خویش قرار داده است. مرحله دوم انسان­شناسی با ورود دین مسیحیت در کالبد اندیشه و فرهنگ غرب آغاز شد و با نگرش ایمان­گرایانه و تکیه بر کتاب مقدس انسان­شناسی دینی را مطرح کرد که به دلیل کمرنگ کردن نقش عقل در بسیاری موارد با مضامین عقلی در تضاد بود. در مرحله سوم انسان­شناسی در غرب به عنوان علمی مستقل مطرح شد (واعظی، ‌1377، 6). مغرب زمین در قرن هجدهم شاهد ظهور انسان­شناسی به عنوان علمی جدید با موضوع انسان است؛ این امر حاصل پیوند سه جریان همگراست:
    1. مطالعات طبیعت شناسانی چون بوفون (1788-1707م) که تلاش می­کنند انسان را در میان سایر انواع طبیعی موجودات طبقه­بندی کنند. به عقیده بوفون، انسان دارای خصوصیاتی است که او را از سایر جانوران تفکیک می­کند. ویژگی­هایی مانند سخن گفتن، اندیشه، قابلیت ابداع، زندگی در جامعه و به عبارت دقیق­تر، زندگی در جامعه­ای زیر مدیریت قوانین و ضوابط اخلاقی، حاکی از این حقیقت است که حتی میان تکامل یافته­ترین نوع جانوری و تکامل نایافته­ترین نوع انسانی هم نمی­توان طیفی مشاهده کرد. چرا که انسان دارای طبیعتی متفاوت از حیوان است و هرگز نمی­توان به صورت محسوس و تدریجی از انسان به میمون رسید.
    2. تأملات فلاسفه روشنگری از روسو تا کانت که دنبال ارائه یک نظریه در مورد طبیعت انسانی بودند. در این قرن فلاسفه به تأمل درباره طبیعت انسان پرداخته، دیدگاه­های خود را درباره بنیان­های انسانیت مطرح کردند؛ دیوید هیوم (1776-1711م) در سال 1738 کتاب «رساله طبیعت بشری»، ژان ژاک روسو (1778-1712م) در 1755 کتاب «گفتار در باب منشاء و بنیان­های نابرابری میان انسان­ها» و کانت فیلسوف آلمانی (1804-1724م ) در سال 1798کتاب « انسان­شناسی از دیدگاه عمل­گرا» را منتشر کردند.
    3. روایت­ها و مشاهدات حاصل از دومین موج بزرگ سفرهای اکتشافی در افریقا، امریکا و اقیانوس آرام مانند سفر اکتشافی کاپیتان کوک یا بوگن ویل به جزایر اقیانوس آرام (دورتیه، 1382، 32-31).
    مطالعات انسان­شناختی تا مدت­های زیاد تنها به جوامع ابتدایی محدود می­شد تا جایی که این تصور به وجود آمد که انسان­شناسی را باید علم جوامع ابتدایی به حساب آورد در حالی که بنابر وظیفه باید به کل جوامع انسانی بپردازد. مهم­ترین موضوعات مورد علاقه انسان­شناسی عبارت بود از: روابط خویشاوندی، نظام­های فرهنگی اسطوره­ها، مناسک، ادیان، زبان، باورها و اَشکال قدرت. امروزه این امر تغییر پیدا کرده و انسان­شناسان شروع به مطالعه جوامع مدرن کرده­اند و از جمله موضوع­های جدید انسان­شناسی پرداختن به مسأله قدرت در دولت­های مدرن، شهر، فضا و نماهای آن است (همان، 48).
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تعریف انسان­ شناسی


    دو اصطلاح «انسان شناسی» و «مردم شناسی» بازگردان واژگان Anthropologie و Ethnologie است که در لغت هم­معنا و معادلند. اولی از ریشه یونانی Anthropos به معنی انسان و دومی از ریشه یونانی Ethnosبه معنی قوم و مردم گرفته شده است. واژه آنتروپولوژی برای اولین بار توسط ارسطو مورد استفاده قرار گرفت و منظور او علمی بود که در جهت شناخت انسان تلاش کند (فربد، 1380، 3).
    اصطلاح انسان­شناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسی زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و به شاخه­ای علمی درباره موضوع انسان اطلاق می­شد که در پی مطالعه این موجود و زندگی اجتماعی او در مفهومی بسیار گسترده بود. از این رو موضوع مورد علاقه انسان­شناسی مطالعه جوامع موسوم به ابتدایی بود هرچند که حوزه­ای گسترده­تر از این را می­طلبید.
    اصطلاح مردم­شناسی نیز در آغاز قرن بیستم اغلب به مفهوم مطالعه انحصاری جوامع ابتدایی، اقوام و قبایل و... بود. در فرانسه واژه مردم­شناسی تا مدت­ها معادلی برای واژه انگلیسی «آنتروپولوژی» بود. اما امروز گرایش بسیاری به جایگزینی مردم­شناسی با انسان­شناسی وجود دارد. واژه انسان­شناسی در فرانسه مدت­ها فقط به مفهوم انسان­شناسی طبیعی، مطالعه ریخت­شناسی نژادهای انسانی به کار می رفت. در نخستین دهه از نیمه دوم قرن بیستم استراوس واژه انسان­شناسی را به معنایی که انگلیسی زبانان آن را به کار می­بردند وارد زبان فرانسه کرد. از نظر او انسان­شناسی در آن واحد هم به معنای شناخت تألیفی از سازمان یافتگی جوامع باستانی و هم به صورتی عام­تر به مفهوم مطالعه عمومی انسان بود (دورتیه، همان، 29-28).
    «شورای وضع و قبول لغات و اصطلاحات اجتماعی» در ایران در سال 1349، اصطلاح انسان­شناسی را در مقابل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه یعنی مطالعه عمومی انسان شامل جسمانی، تاریخی، باستانی، اجتماعی و فرهنگی قرار داد و اصطلاح مردم­شناسی را در مقابل کلمه «اتنولوژی» به معنی مطالعه هر یک از نهادهای انسانی (اقتصادی، اجتماعی، دینی، سنتی و فرهنگی) در محدوده معین انتخاب کرد (روح الامینی، 1372، 29-27). گرچه برخی از فرهنگ نامه­ها در ترجمه کلمه آنتروپولوژی از هر دو واژه انسان­شناسی و مردم­شناسی استفاده کرده­اند (نوربخش، 1380، 43 و 306؛ آشوری، ‌‌1381، 19).
    البته باید به این نکته اساسی توجه کرد که انسان­شناسی مصطلح در غرب که به عنوان یک شاخه علمی جدید مورد توجه است با آن­چه که در فرهنگ دینی به عنوان شناخت انسان مطرح می­شود متفاوت است. انسان­شناسی فرهنگ دینی محدودتر از انسان­شناسی علمی است و به عنوان زیر مجموعه­ای از انسان­شناسی علمی مشهور تلقی می­شود. از این انسان­شناسی در متون دینی به معرفت نفس یا خود­شناسی تعبیر می­شود و در آن، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار می­گیرد که موجودی کمال­پذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است و این انسان می­تواند با تأمل در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن هدف اصلی قرار داده شده است و توجه به کشش­هایی که در درونش نسبت به آرمان­های بلند انسانی وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و سعادت حقیقی­اش گام بردارد (مصباح یزدی، 1377، 5-4).
    با توجه به مباحث پیش گفته می­توان این نتیجه کلی را به دست آورد که ما در انسان شناسی دنبال شناخت انسان هستیم و از آن­جا که انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد و شئون وجودی مختلف است که بررسی و تحقیق همه آنها در یک شاخه علمی امری ناممکن به نظر می­رسد، هر شاخه­ای از معرفت که به گونه­ای ساحتی از ابعاد وجودی انسان را مورد بررسی قرار دهد، شایسته عنوان انسان­شناسی خواهد بود. پس عنوان جامع انسان­شناسی شامل همه شاخه­های علمی خواهد بود که به بررسی و شناخت و تحلیل بعد یا ابعادی از ساحت­های وجودی انسان یا گروه و قشر خاصی از انسان­ها می­پردازد (واعظی، همان، 13-12؛ خسروپناه، 1382، 215؛ رجبی، 1379، 16).
    از سوی دیگر بررسی­هایی که در مورد انسان صورت می­گیرد گاهی به بررسی بعدی خاص، گروهی خاص و یا انسان­های زمان یا مکانی خاص می­پردازد و گاهی هم انسان به طور کلی و با صرف نظر از بعد، شرایط، زمان و مکان خاص مورد توجه پژوهش­گر حوزه انسان شناسی قرار می­گیرد. در این نوع بررسی، سؤالات اساسی و محوری درباره آدمی طرح می­گردد و محقق باید به دنبال پاسخ به چنین سؤالاتی باشد؛ سؤالاتی از این قبیل: آیا انسان موجودی کاملأ مادی است به گونه­ای که همه فعالیت­های روانی و فکری او قابل تبیین فیزیولوژیک باشد؟ یا این که فعالیت­های روانی او ماهیتی غیرمادی دارد و مستند به جوهری غیرمادی به نام روح انسانی است؟ آیا انسان­ها دارای سرشت و طبیعت واحد و مشترکی هستند یا نه؟ کمال انسانی چیست و راه وصول به آن کدام است ؟ و....
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    انواع انسان ­شناسی


    انسان­شناسی بر اساس یک تقسیم­بندی از جهت روش موجود در آن به چهار نوع تقسیم می­شود:


    1) انسان­شناسی تجربی یا علمی؛


    در این نوع انسان­شناسی با روش تجربی انسان مورد بررسی قرار می­گیرد و این شاخه علمی شامل همه رشته­های علوم انسانی می­شود و نباید این نوع انسان­شناسی را با انسان­شناسی به مفهوم Anthropology خلط کرد، چرا که آنتروپولوژی هم یکی ازشاخه­های علوم انسانی است که تحت انسان­شناسی تجربی قرار می­گیرد. در آنتروپولوژی به مسائلی از قبیل منشاء پیدایش انسان، توزیع جمعیت و پراکندگی آن، رده بندی انسان­ها، پیوند نژادها، خصیصه­های فیزیکی و محیطی و روابط اجتماعی و موضوع فرهنگ، با روش تجربی پرداخته می­شود. واژه علوم انسانی نیز در فارسی گاه معادل واژه Humanities (دانش­های انسانی) است که امروزه درمورد دانش­هایی به کار می­رود که به زندگی، رفتار و تجربه انسانی می­پردازند، و گاهی هم معادل واژه Social sciences (علوم اجتماعی تجربی) است که به معنای مجموعه علوم تجربی انسانی در برابر علوم تجربی طبیعی به کار می­رود و شامل جامعه­شناسی، روان­شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و حتی علوم تربیتی، مدیریت و شاخه­هایی از علم حقوق می­شود (رجبی، همان، 17؛ خسروپناه، همان، 225).
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    2) انسان­ شناسی شهودی یا عرفانی؛


    در انسان­شناسی عرفانی از راه علم حضوری به مطالعه و بحث و بررسی در مورد انسان و معرفی انسان کامل و همچنین نحوه دست­یابی انسان به کمال پرداخته می­شود. عرفان شامل دو بخش است:
    الف) عرفان نظری؛ این شاخه از عرفان به تفسیر هستی می­پردازد و در آن از خدا، جهان و انسان بحث می­شود. عرفان نظری مانند فلسفه الهی است که آن هم در مقام توضیح و تفسیر هستی است‌ با این تفاوت که فلسفه در استدلال­های خود فقط به اصول عقلی تکیه می­کند ولی عرفان، مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را پایه استدلال­های خود قرار می­دهد و بعد آنها را به زبان عقلی توضیح می­دهد. از نظر عارف کمال انسان به این است که با سیر و سلوک به اصلی که از آن جدا شده است بازگردد و دوری و فاصله را با ذات حق تعالی از بین ببرد و از خود فانی شود و به جایی برسد که جز خدا را نبیند (مطهری، 1379، 91-89).
    ب) عرفان عملی؛ این بخش از عرفان روابط و وظایف انسان را با خود، جهان و با خدا بیان می­کند و عمده نظرش روابط انسان با خداست. این شاخه از عرفان علم سیر و سلوک نامیده می­شود و در آن توضیح داده می­شود که سالک برای این­که به قله رفیع انسانیت یعنی توحید برسد، از کجا باید شروع کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند. البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و تحت مراقبت یک انسان کامل و راه پیموده که از راه و رسم منازل عرفانی آگاهی دارد، طی شود تا بتواند خود را به شناخت خدا نزدیک کند. ابزار کار عارف دل و مجاهدت و تصفیه و تهذیب و حرکتش در باطن است (خسروپناه، همان، 87-85).
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    3) انسان­شناسی فلسفی؛


    انسان­شناسی فلسفی بر اساس ماهیتی که دارد، انسان کلی را مورد نظر قرار می­دهد، چراکه ماهیت شناخت فلسفی، شناخت مفاهیم کلی است و فیلسوف دنبال امور جزیی و شخصی نیست، لذا فلسفه در بخش انسان­شناسی هم به دنبال شناخت ماهیت انسان به صورت قضیه حقیقیه است. این نوع معرفت، همه انسان­های گذشته و حال و آینده را مصادیق موضوع خود می­داند و روش آن، تعقل و بهره­مندی از عقل است. فلاسفه­ای چون سقراط، افلاطون، ارسطو، ابن­سینا، فارابی و ملاصدرا از منادیان این دانش شمرده می­شوند. در این نوع انسان­شناسی مسائلی از این قبیل مطرح می­شود:
    الف) آیا انسان علاوه بر بدن، ساحت دیگری چون نفس دارد؟
    ب) درصورت تعدد ساحت­های وجودی وی، کدام یک از آنها حقیقت انسان را تشکیل می­دهد؟
    ج) تعریف نفس و ادله وجود و تجرد آن چیست؟
    د) رابطه نفس و بدن چگونه است؟
    ه) کدام یک از نفس و بدن در آفرینش مقدم هستند؟ و... (همان، 223-221).
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    4) انسان­شناسی دینی؛


    در این نوع از انسان­شناسی ابعاد، ویژگی­ها، حقایق و ارزش­های گوناگون انسانی از طریق مراجعه به متون مقدس دینی- کتاب و سنت- به دست می­آید. به بیان دیگر در انسان­شناسی دینی به جای بهره­گیری از روش­های تجربی، عقلی یا شهودی برای شناخت انسان از روش نقلی استفاده می­شود (همان، 223). پاره­ای از اشکالات در انسان­شناسی­های تجربی و فلسفی و عرفانی باعث شده که بهترین راه برای شناخت انسان، روش دینی و وحیانی باشد، چراکه حقیقت انسان، همانند کتابی است که نیازمند شرح است و شارح این کتاب هم کسی جز مصنف آن یعنی پروردگار آفریننده آن نمی­تواند باشد و خداوند سبحان هم حقیقت انسان را به وسیله انبیاء و اولیاء و فرشتگان خود شرح کرده است و با بیان این که آدمی از کجا آمده، به کجا می­رود و در چه راهی گام برمی­دارد، او را با خویشتن، با آفریدگار، با گذشته، حال و آینده­اش آشنا کرده است.
    البته باید توجه داشت که در ادیانی مانند مسحیت و یهودیت تحریف صورت گرفته است و لذا براساس متون مقدس آن ادیان نمی­توان به شناخت انسان دست یافت. ولی این مشکل در مورد اسلام که متن مقدس آن یعنی قرآن، مصون از هرگونه تحریف بوده و بیانات مفسران واقعی آن یعنی اهل بیت (ع) هم، موجود است، وجود ندارد. لذا می­توان با مراجعه به این ثقل اکبر و تفسیر آن به وسیله ثقل اصغر (ائمه(ع)) به انسان­شناسی دینی واقعی دست یافت. چند ویژگی عمده را می­توان برای این نوع انسان­شناسی بیان کرد:
    1. جامعیت: انسان­شناسی دینی ابعاد مختلف وجود انسان را مورد توجه قرارداده و از ابعاد جسمانی و زیستی، تاریخی و فرهنگی، دنیوی و اخروی، فعلی و آرمانی و مادی و معنوی سخن به میان آورده است؛ بر این اساس وقتی از بعدی خاص سخن می­گوید، با توجه به مجموعه ابعاد وجودی انسان آن را مطرح می­کند، چرا که گوینده سخن از معرفتی کامل و جامع نسبت به انسان برخوردار است. البته باید توجه داشت که دغدغه اصلی دین، هدایت انسان به سوی کمال و سعادت حقیقی اوست؛ لذا هر معرفتی از انسان که در این جهت مؤثر باشد، مورد توجه و عنایت کامل دین است و حتی گاهی از بقیه روش­های شناخت انسان مانند شناخت تجربی یا فلسفی نیز برای تأمین این منظور استفاده می­کند. در واقع در این نوع از انسان­شناسی بیان ابعاد مختلف انسان با توجه به هدفی که مورد نظر تعالیم دینی است، صورت می­گیرد و در هر بعد، موضوع به اندازه تأثیری که در رساندن انسان به سعادت و کمال دارد، مطرح می­شود.
    2. توجه به مبدأ و معاد: برخلاف انسان­شناسی­های غیردینی که در آنها، انسان یا به کلی از مبدأ و معاد بریده است و یا در قالبی کلی از آنها سخن به میان می­آید که نمی­تواند برای چگونه زیستن انسان راه گشا باشد، در انسان­شناسی دینی مبدأ و معاد به عنوان دو مسأله مهم برای انسان مورد توجه قرار می­گیرد و پیرامون رابطه زندگی انسان با مبدأ و معاد به تفصیل بحث می­شود.
    3. اتقان: انسان­شناسی دینی به دلیل بهره­مندی از معارف وحیانی خطاناپذیر، از استحکام و اطمینان بالایی برخوردار است.
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ضرورت انسان ­شناسی


    سؤال از خدا، انسان و هستی همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژه برخوردار است تا آن­جا که دعوت به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از تعالیم اصلی بسیاری از مکاتب فلسفی، عرفانی و ادیان بوده است. در تعالیم دینی ما شناخت انسان از خود، پرفایده­ترین شناخت­ها (معرفة النفس انفع المعارف) (آمدی، همان، 172) و از سوی دیگر، عدم شناخت انسان، جهل به همه چیز دانسته شده است (لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء) (همان، 598). یکی از اصلی­ترین شعارهای سقراط حکیم به این صورت ذکر شده است: «خودت را بشناس». گاندی رهبر فقید هند نیز در صفحه 22 « این است مذهب من» می­گوید: « در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد و آن شناسایی خود است. هرکس خود را شناخت خدا و دیگران را شناخته است. اما هرکس خود را نشناخت هیچ چیز را نشناخته است» (واعظی، همان، 3).
    شاید دلیل این همه تأکید بر شناخت انسان این باشد که انسان بدون شناخت نسبت به حقیقت خویش هرگز از زندگی انسانی خود بهره­ای نخواهد برد، هرچند که از لذات مادی و شهوانی هم برخوردار باشد. البته مراد از شناخت، شناخت سطحی، به این صورت که بداند وجود دارد و باید زندگی کند، نیست؛ چرا که حیوانات هم از چنین شناختی برخوردارند، بلکه مراد، شناخت عمیق نسبت به خود است، به این معنا که علاوه بر علم به هستی خود و لزوم زندگی انسانی، علم به خالق خود و کمال و سعادت و راه وصول به آن هم داشته باشد، و بداند زندگی بدون فضیلت و معرفت و خداشناسی ارزشی ندارد و باید زندگی او همیشه توأم با تعقل و تفکر و اندیشه باشد (امین زاده، 1372، 10) چرا که مَثَل انسان در این زندگی مثل بازرگانی است که با سرمایه خود داد و ستد می­کند و فقط در صورتی می­تواند به سود بالایی دست یابد که ارزش سرمایه و کالایی را که خرید و فروش می­کند به خوبی بشناسد، و گرنه ممکن است در مدت زمان اندکی نه تنها سودی کسب نکند بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده و زیانکار گردد.
    اهمیت و ضرورت مبحث انسان­شناسی از دو حیث قابل توجه و بررسی است:
    الف) انسان­شناسی در چارچوب معارف بشری
    1. معنا بخشی به زندگی؛
    معناداری و یا پوچ­ انگاری زندگی انسان ارتباط مستقیم با کیفیت شناخت او از انسان دارد. به این معنا که اگر تصویر ما از انسان به عنوان موجودی دارای هدفِ معقول باشد که در طول حیات دنیوی خود به سوی آن هدف در حرکت است و با اختیار و اراده خود این توانایی را دارد که سرنوشت خود را رقم بزند، در این صورت زندگی انسان هدفمند خواهد بود، در حالی که اگر تصویر ما از انسان به این صورت باشد که او را موجودی بدون اراده و اختیار قلمداد کنیم که در زندگی خود محکوم به جبر زیستی، تاریخی، اجتماعی و الهی است و خود هیچ دخالتی در تعیین سرنوشت خویش ندارد، در این صورت زندگی او یک زندگی بی­معنا و پوچ خواهد بود.
    2. عقلانیت و کارآمدی نظام­های اجتماعی؛
    این مسأله امری بسیار روشن است که همه نظام­های اجتماعی و اخلاقی از قبیل نظام اقتصادی، سیاسی، حقوقی و تعلیم و تربیت در جهت تأمین نیازهای اساسی انسان تلاش می­کنند. با توجه به این مطلب اگر تصویری که ما از انسان داریم تصویری صحیح و مطابق با واقعیت انسانی نباشد، به طور قطع نیازهای اساسی او هم برای ما روشن نخواهد شد و ما در تشخیص نیازهای کاذب و غیرحقیقی انسان از نیازهای واقعی او دچار خطا و سردرگمی خواهیم شد. در چنین صورتی نظام­های اجتماعی مربوط هم، بر پایه نیازهای واقعی انسان پایه­ریزی نشده، در نتیجه از پشتوانه معقول و منطقی برخوردار نخواهد بود و احکامی هم که باید برای چنین موجودی وضع گردد تا در سایه عمل به آنها به کمال و سعادت دست یابد، وجود نخواهد داشت.
    3. موجودیت، اعتبار و جهت­گیری علوم انسانی[1]؛
    بدون شک تصویر ارائه شده از انسان در انسان­شناسی ارتباط مستقیم با موجودیت علوم انسانی دارد؛ چرا که هیچ علم انسانی بدون شناخت انسان به وجود نمی­آید. در واقع انسان­شناسی از جهت تأمین اصل موضوعی برای علوم انسانی مانند: حکمت، کلام، ادبیات، هنر، اقتصاد، سیاست، جامعه­شناسی، روان­شناسی و... دارای اهمیت است. به عنوان مثال اگر ما منکر وجود سرشت مشترک بین انسان­ها شویم از آنجا که در این فرض، انسان یا حیوانی پیچیده خواهد بود که با توسعه علوم حیوانی می­توان به شناخت قوانین حاکم بر انسان­ها و رفتار و روابط آنها دست یافت و یا این­که هر انسانی موجودی منحصر به فرد و با دنیایی متفاوت از انسان­های دیگر تلقی می­شود که در این صورت، نمی­توان با بررسی یک نمونه یا نمونه­هایی از آن و کشف قوانین حاکم بر هر یک به قانونی عام و فراگیر نسبت به دیگر انسان­ها دست یافت و در نتیجه علوم انسانی به مفهوم رایج آن بی­معنی خواهد بود.
    از سوی دیگر تعیین قلمرو و جهت­گیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی هم ارتباط محکم با مباحث انسان­شناسی دارد تا جایی که می­توان ادعا کرد بیشتر نزاع ها و اختلافات سیاسی، فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و... بر مبنای پیش­فرض­های انسان­شناسانه است. همین مطلب در غرب باعث تحولات عمیق در حوزه­های معارف سیاسی، فرهنگی، دینی و غیره گردیده است و ایدئولوژی­های مختلف سیاسی از قبیل لیبرالیسم، سوسیالیسم، دموکراسی، ناسیونالیسم، فمینیسم و غیره زائیده نگرش خاص در مورد انسان بوده است. اگر در اقتصاد، روان­شناسی اجتماعی، دین و اخلاق، از تعامل عقلانی چگونگی ارتباط فرد با محیط و کیفیت وصول به غایت انسانی سخن گفته می­شود، همه آنها بر پایه نگرش خاص در مورد انسان است. لذا انسان­شناسی بر سایر علوم و معارف بشری تقدم دارد.
    علوم انسانی بر پیش­فرض­های انسان­شناختی خاصی استوار است که زیربنای بسیاری از تحقیقات بدین وسیله فراهم می­شود و نظریه­هایی که در علوم انسانی پیشنهاد می­شود مستقیم یا غیرمستقیم مبتنی بر این پیش­فرض­ها است. لذا جهت­گیری کلی دیدگاه­های یک شخصیت علمی با مبانی انسان­شناختی او نهایت ارتباط و همبستگی را دارد تا آنجا که تغییر در این مبانی و پیش­فرض­ها موجب تغییر در جهت­­گیری نظریه­های او خواهد شد. به عنوان نمونه این آموزه را در نظر می­گیریم: حقیقت انسان متشکل از ساحتی مجرد به نام روح است که بعد از مرگ هم باقی خواهد ماند و پایان زندگی دنیا نیستی و نابودی نیست. این آموزه مستلزم آن است که جهت­گیری تحقیقات علوم انسانی به سوی ابعاد غیرمادی و عوامل ماوراء طبیعی مؤثر در حیات انسان و تأثیرات متقابل روح و بدن بوده، نوعی تبیین غیرمادی یا حداقل مرکب از مادی و غیرمادی در این علوم مطرح شود، برخلاف زمانی که چنین نگرشی نسبت به انسان وجود نداشته باشد که در آن صورت موضوعات ماوراء طبیعی و تأثیری که عوامل غیرمادی می­توانند در زندگی این جهانی انسان داشته باشند، در بررسی پدیده­های انسانی نادیده گرفته شود.
    برای نمونه در علم تعلیم و تربیت بدون توجه به مباحث اساسی در مورد انسان، هرگز نمی­توان نظریه­ای صحیح در مورد رشد عرضه کرد. مثلاً دیدگاهی که رشد انسان بر اثر تربیت را به رشد گل و گیاه تشبیه می­کند، این پیش­فرض را پذیرفته است که هرانسانی استعدادهای خاصی دارد که در شرایط مناسب شکوفا می­شود و وظیفه مربی فراهم آوردن آن شرایط است نظیر باغبانی که برای رشد گیاه به آماده­سازی شرایط رشد آن می­پردازد. اما اگر این دیدگاه را با دیدگاه کسانی مانند توماس هابز (1679- 1588م) مقایسه کنیم که انسان را ذاتاً شرور می­داند (فروغی، 1372، 120)، در نتیجه از دیدگاه او رشد، عبارت خواهد بود از مهار طبیعت شرور انسانی؛ و در این فرآیند رسالت یک مربی مهار و تغییر زمینه­های طبیعی و ذاتی انسان خواهد بود.
    در علم جامعه­شناسی هم راه حل­های عملی که توسط یک جامعه­شناس برای حل بحران­های اجتماعی عرضه می­شود، متأثر از دیدگاه او در مورد انسان است. چرا که هرگونه تبیین از بحران و عوامل آن و ارائه راه حل برای آن بدون شناخت از انسان بی­معنی خواهد بود. از سوی دیگر پذیرش یک دیدگاه خاص درباره انسان، یاری دهنده پژوهشگران علوم اجتماعی در فهم کامل از پدیده­های اجتماعی خواهد بود. به عنوان مثال اعتقاد به فطری بودن گرایش دینی و میل به پرستش در انسان، در توجیه دین­گرایی جوامع مؤثر است و به یک جامعه­شناس این توانایی را می­دهد که در مقابل تحلیل­های مادی برخی جامعه­شناسان، تفسیر و تحلیل جدیدی از دین­گرایی عرضه نماید[2].
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    4. تأثیر در علوم تجربی؛


    از آن­جا که بهره­ برداری از علوم تجربی در قلمرو انسانیت انسان است لذا این علوم نیز بر انسان شناسی مبتنی است. طبق یافته­های دانشمندان علوم پزشکی بسیاری از بیماری­های جسمی انسان در اثر مشکلات روحی او ایجاد یا تشدید می­شود و از این جهت ارتباط عمیقی بین روح و جسم انسان برقرار است. لذا در علومی مانند روان پزشکی، شناخت درد و درمان و معالجه انسان بدون انسان­شناسی میسر نیست، چراکه بیماری­هایی در انسان یافت می­شود که در هیچ حیوانی دیده نمی­شود، از جمله بیماری­ای که قرآن از آن به مرض در قلب تعبیر می­کند[3]. برای علاج چنین موجودی که به تعبیر قرآن به دلیل مریض بودن قلب با شنیدن صدای نامحرم تحریک می­شود و به طمع می­افتد، باید راه درمان را به گونه­ای پیمود که بدن چنین انسانی در خدمت روح ملکوتی او قرار گیرد. لذا اگر کسی حقیقت انسان را جان اوکه موجودی ملکوتی است بداند و آن را هم بر اساس هستی شناسی توحیدی بشناسد و چنین هستی شناسی توحیدی را هم در سایه معرفت خدا شکل دهد، در معالجه انسان هرگز او را با حیوانات یکسان نمی­بیند. البته اموری که فقط به طبیعت و جسم انسان باز می­گردد از این بحث خارج خواهد بود (جوادی­آملی، 1382، 23-22).
    امضاء

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi