معنای اعتباری بودن از نظر شيخ اشراق
از عبارات شيخ اشراق چنين برداشت ميشود که منظور او از اينکه مفهومی اعتباری است, اين است که در خارج, آن مفهوم وجود منحاز و مستقلی ندارد, حتی او اجناس و فصول را هم جزء مفاهيم و اوصاف اعتباری لحاظ ميکند, همچنين از خصوصيات ديگر مفاهيم اعتباری اين است که بر بيش از يک مقوله صادق است. بتعبير ديگر, معنای اعتباری, يعنی معقول ثانی فلسفی بودن که عروض آن در ذهن و اتصاف آن در خارج است و در خارج وجود منحاز و مستقلی ندارد.
بنابرين او مفاهيم ماهيت, ذات, حقيقت, شيئيت بمعنای مطلق, وجود و امکان را معنای عقلی و يا اعتبار عقلی ميداند؛ چون بر بيش از يک مقوله قابل صدقند و در خارج ما بازاء نيز ندارند.
بنابرين هنگامي که فصلی مانند ناطق را يک وصف اعتباری میداند, قصد او نفی تحقق ناطق در خارج نيست, بلکه نفی وجود منحاز و مستقلی به نام ناطق است ناطق در ضمن هويتی به نام انسان وجود دارد.
شيخ اشراق کلاً صفات را به دو دسته تقسيم ميکند, يک دسته صفاتی که در خارج مابازاء دارند, مانند سواد، بياض و حرکت, و دسته دوم صفاتی که در خارج مابازاء ندارند و فقط در ذهنند, مثل: امکان, جوهر بودن, لونيت و وجود و مانند اينها. خصوصيات دسته اول اين است که چون مفهوم سواد در خارج مابازاء دارد ديگر بر بياض قابل صدق نيست و مفاهيم که بر بيش از يک مقوله صادق باشند مابازاء مستقل ندارند و از سنخ دسته دومند.([18])
قائلين به اصالت وجود نيز معتقدند که مفهوم وجود, امکان, علت و معلول, شيئيت از معقولات ثانيه فلسفيند که عروض آنها در ذهن و اتصاف آنها در خارج است و اين امر ضرری به اصالت وجود نميزند.
چنانچه حاجی سبزواری در شرح منظومه ميفرمايد:
ثم ان اتصاف الشیء الخاص بالشيئيه العامه فی الخارج ولکن عروضها له فی الذهن والا لزم التسلسل و ان لا تکون من الامور العامه.([19])
اتصاف شیء خاص به شيئيت عام در خارج است, ولکن عروض آن در ذهن ميباشد و اگر چنين نباشد, تسلسل لازم ميآيد و همچنين لازم ميآيد که شيئيت از مفاهيم عام نباشد.
در اينباره استاد شهيد مطهری ميفرمايد:
اگر شما به کتابی که روی ميز است اشاره کرده و بگوييد: «اين چيزی است» مفهومی به نام شيئيت يا چيز بودن را بر کتاب حمل کردهايد. اگر شيئيت معقول اولی باشد, بايد عروض شيئيت بر کتاب و اتصاف کتاب به شيئيت هر دو در خارج باشد (همانطور که در زيد قائم که قيام را بر زيد حمل ميکنيم چنين است) و چون عروض بايد در خارج باشد پس لازم ميآيد که در خارج دو وجود باشد, يکی وجود کتاب و يکی وجود شيئيت.
اکنون اگر چنين است ميگوييم: آيا خود کتاب قبل از اتصاف به شيئيت, شیء هست يا نه, اگر بگوييم شیء نيست لازم ميآيد که شيئيت از امور عامه نباشد, و حال آنکه هيچ موجودی را نميتوان يافت که شیء نباشد و محال است که کتاب لاشیء باشد و اگر بگوييم شیء است يا شيئيت بر آن عارض شده است باز نقل کلام ميکنيم که آيا قبل از اينکه اين شيئيت بر آن عارض شود شیء بوده است يا نه؟
اگر بگوييم بلی دارای شيئيت بوده است به اين معنی که شيئيت بر او عارض شده است, باز نقل کلام به اين شيئيت سوم ميکنيم و همينطور الی غير النهايه. پس اين فرض هم به تسلسل ميانجامد و لازم ميآيد که يک شیء بينهايت شيئيت داشته باشد, و آخر هم به جايی نرسد. نظير همين بيان را در مورد امکان ميتوان گفت. پس مفاهيمی از قبيل شيئيت و امکان از معقولات ثانيه فلسفيند.([20])
پس همانطور که از متن فوق بر ميآيد, اگر معقولات ثانيه فلسفی بخواهند در خارج وجود منحاز و مستقلی داشته باشند تسلسل پيش ميآيد.
همچنين نزد حکما شيئيت با وجود مساوقند, چنانچه حاجی سبزواری ميفرمايد:
ما ليس موجوداً يکون ليسا قد ساوق الشیء لدينا الايسا ([21])
چون شيئيت از معقولات ثانيه فلسفی است, مفهوم وجود هم از معقولات ثانيه فلسفی است که اتصاف آن در خارج ولی عروض آن در ذهن است.
شيخ اشراق در بحثهای متعددی که مطرح ميکند ميخواهد به شکلی بگويد که مفهوم وجود امر اعتباری است يعنی از معقولات ثانيه فلسفی است که عروض آنها در خارج نيست, چنانچه ميفرمايد:
الوجود يقع بمعنی واحد و مفهوم واحد علی السواد و الجوهر و الانسان و الفرس فهو معنی معقول اعم من کل واحد و کذا مفهوم الماهية مطلقاً و الشيئية و الحقيقة والذات علی الاطلاق فندعی ان هذه المحمولات عقلية صرفة.([22])
وجود بمعنای واحد بر سياهی, جوهر و انسان و اسب حمل ميشود (يعنی وجود مشترک معنوی است) و اين مفهوم معنای عقلی است که اعم از هر يک از جزئيات مذکور است و همچنين مفاهيم ماهيت بمعناي اعم و شيئيت و حقيقت و ذات بطور مطلق مانند معناي وجود يك معناي عقليند. (زيرا که اين مفاهيم بر اشياء زيادی اعم از جوهر و عرض حمل ميشوند) پس اين محمولات صرفاً ذهنی يا اعتبارات عقليند.
و همچنين شيخ اشراق در المشارع و المطارحات ميگويد:
و تعلم اذا قلت ذات الشیء او حقيقته او ماهيته فمفهوم الماهية من حيث انها ماهيته او حقيقة او ذات _ لا من حيث إنها انسان او فرس _ ايضاً اعتبارت ذهنيه و من ثوانی المعقولات و قد سبق ان الحقيقه انما تقال علی الشیء بشرط الوجود.([23])
و ميدانی که هنگامي که ميگويی: ذات شیء يا حقيقت شیء يا ماهيت شیء, پس مفهوم ماهيت از جهت اينکه ماهيت يا حقيقت يا ذات است _ نه از آن جهت که انسان يا اسب است _ نيز اعتبارات ذهنی و از معقولات ثانيه فلسفيند و به تحقيقي که گذشت حقيقت به شرط وجود بر شیء حمل ميشود.
همانطور که ملاحظه ميکنيم شيخ اشراق مفاهيم ذات شیء يا حقيقت شیء يا ماهيت شیء را جزو مفاهيم اعتباری قلمداد ميکند. حتی مطرح ميکند که حقيقت به شرط وجود بر شیء حمل ميشود. پس مفهوم ماهيت که بر اشياء مختلف النوع حمل ميشود يک مفهوم اعتباری ذهنی است, مانند مفهوم وجود که بر اشياء مختلف حمل ميشود.