نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: اوج عرفان در مناجات ماه شعبان

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    rooz اوج عرفان در مناجات ماه شعبان







    آیت الله سیدمحمدرضا مدرسی طباطبایی یزدی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

    بسم الله الرّحمن الرّحیم


    الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی أعدائهم أجمعین
    بحمدالله از این دعای شریف و روح نواز، با نوای خوش برادر بزرگوار بهره بردیم. امیدواریم مورد رضای حضرت حق عزّ اسمه و توجّهات حضرت ولیّ عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف و أرواحنا لتراب مقدمه الفِداء) قرار بگیرد. خداوند متعال این جلسه را مورد نظر خاصّ خود قرار داده و از مؤسّس و همه ی کسانی که شرکت نموده اند به أحسن وجه قبول بفرماید. در لحظاتی که خدمت برادران و خواهران مکرّم هستم، هیچ چیز مناسب تر از این نیست که کلّیّاتی درباره ی همین مناجات شریف شعبانیّه با این مضامین عالی طرح نمایم؛ گرچه سخن گفتن درباره ی این دعا واقعاً کار مشکلی است و بیان و ذوق و روح دیگری می خواهد.
    این دعا به حَسَب آن چه که نقل شده است، مناجات، گفتگو و ابراز شوق و علاقه ی امیرالمؤمنین و اولاد ایشان: و به تعبیری، عشق بازی آنان با پروردگار عالم بوده است. در بعضی از فقرات این مناجات، مضامینی وجود دارد که فوق عقول ماست. ما صرفاً الفاظش را تکرار می کنیم؛ ممکن است معانی تحت اللّفظی اش را هم بفهمیم؛ امّا درک عمق و ژرفایش آن-چنان که از زبان معصوم صادر شده برای افراد عادی و انسان های معمولی و حتّی برای کسانی که به عنوان عارف شناخته شده اند محال است؛ چه رسد به امثال من و کسانی که در این سطوح نازل، گرفتار
    رسوبات مادّیّت و إخلاد إلی الأرض و پای بند هوی و هوس خودشان هستند. امّا امیدواریم که خداوند متعال رَشحه ای از رَشَحات و قطره ای از آن بِحار معارف و محبّت ها را نصیب ما بگرداند .


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    بستر مناجات شعبانیّه

    از آغاز تا پایان این دعا سلسله ای از معارف و حقایق عالَمِ وجود است؛ از مبدأ هستی و غِنا و عظمت پروردگار، از ضعف و مسکنت مخلوق و از عشق و محبّت الهی سخن می گوید و این که غیر از او هیچ نیست و جز او همه ظُلُمات است و تاریکی. این مضامین به گونه ای بیان شده که اگر انسان آن را با توجّه بخواند و مخصوصاً تکرار نماید، معنویّت آن در ژرفای جان می-نشیند، به اعماق روح تزریق می شود و در باطن آدمی جای می گیرد.
    این مناجات حقیقت عرفان است. البتّه مقصود از عرفان آن چیزی است که مورد تأیید اهل بیت پیامبر9 و خاندان وحی: است؛ نه آن چه که با سوء برداشت ها و سوء استفاده ها، به ناحق به عنوان عرفان معرّفی شده است. مراد ما عرفان کسانی است که در طریقه ی پیامبر9 و اهل بیت او: هستند و به اهل بیت صد در صد تعبّد محض دارند امثال سلمان وکمیل، و آنان که پرورش یافته و شاگردان امام باقر و امام صادق8بودند و شاگردان شاگردان آن ها، تا به امروز.
    ممکن است مطالبی در کتاب های کلامی، فلسفی و یا درآثار عرفانی بخوانیم، ولی حقیقت معانی آن در عمق جان رسوخ نمی کند و قلب و روح متحقّق به آن معانی نمی شود. امّا دعاهایی که از ائمّه وارد شده است می تواند این معانی را در عمق جان نفوذ بدهد و وجود انسان را به آن حقایق متحقّق کند؛ به گونه ای که نورانیّت آن را حس نموده و شهود نماید. حتّی چه بسا افرادی که اصطلاحات علمی را نمی دانند نه این که بگویم ندانستن کمال است، نه، اشتباه نشود؛ راه حقیقی از راه معرفت و علم و دانش است امّا به کمک همین ادعیه و مناجات هایی که ائمّه: تعلیم فرمودند، نتیجه و غایات آن دانش ها را با عبادت ها، ذکرها، مناجات ها و انس شان به این دعاها و مداومت بر آن حقایق، کشف نمودند.
    دریایی از دعاها با مضامین عالی از ائمّه ی اهل بیت: برای ما به یادگار مانده که اثرات علمی تربیتی فراوانی دارد؛ معارف حقّه را بیان نموده و انسان ساز است. بحمدالله این معارف با همه ی فشارها و تلاش هایی که برای حذف آن ها توسط ظالمان و غاصبان صورت گرفته در لابلای کتب تا به امروز باقی مانده و به دست ما رسیده است. هم چون دعای کمیل، دعای صباح،
    ص: 3
    دعای جوشن ، دعای عرفه ، صحیفه ی سجّادیه، دعاهای ماه رمضان، زیارات ودعاهای بعد از آن ها و غیر این ها. در میان این دعاها بعضی واقعاً از غُرر ادعیه به شمار می آیند. خود این ادعیه با هم تفاوت دارند. از لحاظ مضامین و معانی، از نظر الفاظ و از حیث آهنگ و موسیقی کلمات. حالا علّتش چه بوده، هرچه می خواهد باشد، یقیناً بی حکمت نبوده است. این دعاها برای بالا بردن معرفت انسان به مبدأ و معاد، و برای ارتقاء اندیشه و عمق بخشیدن به آن درباره ی حقیقت هستی، و هم چنین برای تربیت اخلاقی و کسب خصایل عالی انسانی، بسیار مؤثّرند.
    از جمله غُرَر ادعیه، همین دعای شریف و مناجات ائمّه: در ماه معظّم شعبان است که به مناجات شعبانیّه معروف شده است. این دعا همیشه مورد توجّه علما و عرفای حقیقی و اهل ذوق و حالات معنوی و روحانی بوده است. مرحوم محدث قمی1 می فرماید: هر چند این دعا به مناسبت ماه شعبان است و دعای امیرالمؤمنین و ائمّه: در این ماه بوده است. ولی هر وقت که حضور قلبی باشد خواندن آن مناسب است. از این جا معلوم می شود که این دعا مورد توجّه بوده است. و خوشبختانه بعد از این که حضرت امام خمینی که خود مربّی نفوس و مزکّی قلوب بود عنایت خاصّی به این دعا ابراز نمود، بحمدالله دعا فراگیرتر شد.
    هر فقره ای از این مناجات از لحاظ معرفتی و تربیتی، مطالب و مضامین بسیار والایی دارد که در سر تا سر این دعا موج می زند. در واقع، این دعا از یک طرف، فلسفه به معنای اعمّ است که حقیقت هستی را تبیین می کند که اصلاً هستی چیست؟ مبدأ هستی کدام است؟ غایت هستی چیست؟ أسماء حسنای الهی چیست؟ انسان چه نقشی در این عالم هستی دارد؟ چگونه باید رفتار کند؟ چه خصوصیّتی دارد؟ ضعف درونی انسان کدام است؟ از طرف دیگر، جهات اخلاقی و تربیتی دارد. انسان برای رسیدن به هدف نهایی و کمال انسانی خود نمی تواند تنها به معرفت اکتفا کند؛ بلکه باید تربیت هم بشود. ابزار تربیتی که در این دعا به کار رفته، انسان ساز است. واقعاً اگر انسان با این دعا انس بگیرد و با توجّه به معانی اش آن را زمزمه کند، روحش صیقل می خورد؛ به اهتزاز در می آید و کم کم عادت می کند به عالم معنا متّصل شود. همان طور که در خود این دعای شریف آمده است: خدایا ارواح ما را به محلّ قدست معلّق و متّصل گردان.(1)
    ________________________________________
    1- «إِلَهِی!....تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِک». بحارالأنوار، ج91، ص98.
    ص: 4






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    اوج مناجات شعبانیّه


    با خواندن این دعا روح لحظه به لحظه اوج می گیرد و بالا و بالاتر می رود تا آن جا که از رسوبات مادّیِت رها شده و به سرچشمه ی هستی نزدیک و نزدیک تر می گردد و آن گاه در یک حالت مستعدّی می خوانیم:
     إِلهِی هَب لِی کَمالَ الإنقِطاعِ إِلَیک و أنِر أبصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیک حَتَّی تَخرِقَ أبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلی مَعدِنِ العَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أرواحُنا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدسِک؛ «خدایا! به من ببخش نهایت بریدن به سوی خودت را، و روشن فرما چشم های دل های ما را به کمک نگاه های آن ها به تو. تا چشم های دل ها پرده های نور را بشکافد و به معدن عظمت برسد و ارواح آویخته ی به عزّ قدس تو شود».
    ما چیز هایی را می گوییم و الفاظی را تکرار می کنیم و حتّی معانیی را برای خودمان ترسیم می نماییم، ولی معانی به قدری دقیق و بالا و با عظمت است که اگر امثال ما با این ظرفیت های کم، حقیقت آن را بفهمیم معلوم نیست که بتوانیم ادامه ی حیات بدهیم. نظیرش همّام حتّی با آن روح بلند که وقتی خدمت امیرالمؤمنین علی7 رسید و گفت: صفات متّقین را برای من توصیف کن. حضرت خطبه ی جانانه ای را خواندند. عاقبت این شخص فریاد و صعقه ای زد و قالب تهی کرد. اگر ما هم این ها را بفهمیم حداقل این است که باید صعقه ای زده و مدهوش شویم. به هر حال اگر دستمان به اوج نمی رسد، در مرحله ی پایین تری این معانی را زمزمه کنیم و به اندازه ی ظرفیت های خودمان جرعه ای از این اقیانوس رحمت و برکت را برگیریم. در درگاه خداوند متعال این گونه می گوییم:
     إِلهِی هَب لِی کَمالَ الإنقِطاعِ إِلَیک.
    یعنی فرد از هرچه غیر خداست ببرد و هیچ دل بستگی و وابستگی به غیر خدا نداشته باشد. از مال، فرزند، همسر، جاه، مقام و خلاصه از دنیا و ما فیها و بلکه حتّی از بهشت و جهنّم هم ببرد و فقط خدا و تنها خداوند متعال را مدّ نظر داشته باشد. این کمال انقطاع است؛ بداند که غیر خدا، هیچ چیز اصالت ندارد. هرچه هست پوچ است. هیچ چیز هیچ قدرتی ندارد. همه از خداست؛ تمام قدرت ها، تمام نعمت ها، تمام رحمت ها و تمام هستی از اوست. حتّی اگر توفیقی هم پیدا کرده
    ص: 5
    باشیم در این وادی سخنی بگوییم آن هم به عنایت خداوند است. «کُلَّمَا وَفَّقتَنِی بِخَیرٍ فَأنتَ دَلِیلِی عَلَیهِ وَ طَرِیقِی إِلَیه»؛(1) «در هر خیری که مرا موفّق فرمودی، تو راهنمای من بر آن، و راه من به سوی آن هستی».
    باید بدانیم که هرچه غیر خداست، جز ذلّت و مسکنتْ چیز دیگری نیست. رسیدن به این حقایق، لمس کردن و احساس کردن آن ساده نیست. گفتنش خیلی مشکل نیست ولی این که کسی متحقّق به این حقیقت شود و به گونه ای باشد که با تمام وجودش این معنی را بفهمد و بالطّبع در اعمالش هم ظاهرگردد، به این سادگی ها دست یافتنی نیست.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    خَلیلَیَّ قُطّاعُ الفَیافی إلی الحِمیٰ کََثیرٌ و أمّا الواصِلونَ قَلیلٌ

    «دوستان! ره روان بیابان ها به سوی مأمن دوست زیادند؛ امّا به مقصد رسیدگان اندکند». یاد خدا باید همه ی وجود را فرا گیرد که هیچ غفلتی نباشد بلکه همیشه حضور باشد و چشم حقیقت از رخسار محبوب بر نگیرد.
    لِکُلٍّ إلی شَأوِ العُلی حَرَکاتٌ ولکِن عَزیزٌ فی الرِّجالِ ثَباتٌ
    «برای همه به سوی دور دست ها حرکاتی است ولیکن ثبات در آن مراتب نادر است». آری یاد خدا باید عین جان بشود؛ نه فقط به زبان باشد. البتّه باید لسانی هم باشد و لازم هم هست. همان طوری که در دعای شریف کمیل می خوانید:
     واجعَل لِسانی بِذِکرِکَ لَهِجاً؛ خدایا زبان مرا قرار بده تا به ذکر تو حرکت کند.
    ولی این ذکر زبانی کافی نیست. این اوّل سلوک است. اگر کسی به معنی واقعی کلمه به یاد خدا بوده و غفلت نداشته باشد، آن وقت می تواند بفهمد که انقطاع الی الله چیست، تا کمال انقطاع را از خداوند درخواست کند. نتیجه ی رسیدن به کمال انقطاع چیست؟ «إِلهِی هَب لِی کَمالَ الإنقِطاعِ إِلَیک و أنِر أبصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیک حَتَّی تَخرِقَ أبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ». انسان به جایی می رسد که حتّی حجاب های نوری بین او و خداوند برداشته می شود و به معدن عظمت می رسد و تمام پرده ها کنار زده می شود. پرده ها و حجاب ها دو نوعند:
    ________________________________________
    1- بحارالأنوار، ج99، ص55.
    ص: 6
    الف) گاهی حجاب ها و پرده های ظلمانی است. آن هایی که امثال ما مبتلا هستیم گناهان است. دنیاطلبی ها، جاه طلبی ها، قدرت پرستی ها، اسارت به همسر و فرزند و امثال این هاست که حُجُب ظلمانی است.
    ب) امّا گاهی پرده هایی که بین عبد و خداست پرده های نورانی است. خیلی مهم است که شخص از این پرده ها نیز بگذرد و به معدن عظمت الهی برسد. ممکن است پرده های نورانی، عبادات و علوم خود شخص باشد. علم نور است. عبادت نور است. حتّی رفتن به بهشت نور است؛ ولی اگر کسی بخواهد به سرچشمه و معدن اصلی نور برسد حتّی این ها هم مانع رفتن می شود. آن قدر انقطاع الی الله مرتبه ی برتری است که علم و عبادت هم می تواند مانع شود؛ بلکه چه بسا برخی تجلّیات اسماء و صفات و چیزهای دیگری که فعلاً نمی خواهم بیان کنم می تواند مانع رسیدن به معدن عظمت شود. این مرتبه ای است که در لسان برخی، از آن به «فناء فی الله» تعبیر می شود؛ که دیگر جز خدا هیچ چیز را نمی بیند و اگر چیز دیگری را ببیند به خدا می بیند.
     «تَخرِقَ أبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ»؛ «چشم های دل ها پرده های نورانی را می شکافد».
     «بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیک»؛ «با آن نور خاصّی که به خداوند متعال نظر می کند».
     «وَ تَصِیرَ أروَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدسِک»؛ «آن وقت ارواح چنین افرادی به محلّ عزّت قدس الهی آویخته اند».
    دیگر چیزی واسطه ی بین عبد و خدا نیست. هرچه هست خداست. در این حال است که آخرین درجه ی کمال انسانی را به دست می آورد







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  9. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    محلّ عزّ قدس کجاست؟


    این محلّ عزّ قدس کجاست؟ آن محلّ أعلی کجاست؟ نزدیک به این تعبیر در قرآن کریم و نهج البلاغه و بعض کتب دیگر آمده است. شاید بتوانیم با مقایسه ی این ها تا اندازه ای بفهمیم محلّ عزّ قدس کجاست. در قرآن کریم در دو جا از ملأ أعلی نام برده شده است. در یک جا خداوند متعال به پیامبرش فرمان می دهد و می فرماید این چنین بگو:
    ص: 7
    (ما کانَ لِی مِن عِلمٍ بِالمَلَإِ الأعلی إِذ یَختَصِمُون)(1) «[ای پیامبر بگو] من علمی به ملأ أعلی نداشتم وقتی که فرشتگان درباره ی خلقت آدم مجادله می کردند».
    وقتی خداوند متعال به فرشتگان فرمود می خواهم آدم را خلق کنم، آن ها گفتند: این آدم موجود مُفِسدِ ظالم را برای چه خلق می کنی!؟ ما این جا بنده های تو هستیم و تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. آدم به چه دردی می خورد؟ خداوند فرمود: (إنِّی أعلَمُ ما لا تَعلَمُون)(2) همانا من می دانم آن چه را که شما نمی دانید. در آیه ی شاهد سخن، خداوند خطاب به پیامبر می فرماید بگو: (ما کانَ لِی مِن عِلمٍ بِالمَلَإِ الأعلی إِذ یَختَصِمُون) من به ملأ أعلی علمی نداشتم و نه کتابی خوانده بودم و نه از کسی شنیده بودم و با علم عادی نمی توانستم به آن دسترسی داشته باشم؛ بلکه تعلیم الهی بود.
    در جای دیگر خداوند متعال درباره ی راندن شیاطین از ملأ أعلی می فرماید:
    (لا یَسَّمَّعُونَ إِلی المَلَإِ الأعلی وَ یُقذَفُونَ مِن کُلِّ جانِب)(3) شیاطین نمی توانند سخنان فرشتگان را که در ملأ أعلی هستند بشنوند؛ مگر دزدانه که با شهاب(4) زده می شوند. بنابراین ملأ أعلی آن عالَم و جایی است که جمع فرشتگان در آن هستند.
    باز در نهج البلاغه می خوانیم که امیرالمؤمنین7 درباره ی اولیای ویژه ی خداوند می فرماید:
    و صَحِبُوا الدُّنیا بِأبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَهٌ بِالمَحَلِّ الأعلَی.(5)
    به تن همدم دنیایند، ولی جان شان به محلّ اعلی آویخته است. این ها چه کسانی هستند؟ این ها خلفاء الله هستند. کسانی هستند که حضرت می فرماید: علم به آنان هجوم آورده است، آن هم علمی که بر اساس حقیقت است.(6) ما می خواهیم یک کلمه بیاموزیم باید چقدر تلاش کنیم؛ حالا درست
    ________________________________________
    1- ص، آیه 69 .
    2- البقره، آیه 30 .
    3- الصافات، آیه 8 .
    4- (إِلاَّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَأتبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ). الحجر، آیه 18.
    5- نهج البلاغه ی صبحی صالح، حکمت 147، ص 495.
    6- همان. «هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلَی حَقِیقَهِ البَصِیرَهِ و باشَرُوا رُوحَ الیَقِینِ و استَلانُوا ما استَوعَرَهُ المُترَفُونَ و أنِسُوا بِما استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلُونَ و صَحِبُوا الدُّنیا بِأبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَهٌ بالمَحَلِّ الأعلَی أولَئِکَ خُلَفاءُ اللَّهِ فی أرضِهِ و الدُّعَاهُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوقاً إِلَی رُؤیَتِهِم».
    ص: 8
    یا غلط یاد بگیریم. آن وقت امیرالمؤمنین درباره ی آنان می فرماید: علم به آن ها هجوم آورده است. آن علمی که با آن حقیقت اشیاء را می فهمند. «و باشَرُوا رُوحَ الیَقِینِ» و علمی که همراه یقین است و در جانشان رسوخ کرده است. امیرالمؤمنین می فرماید: آه آه! شیدای دیدار آنانم؟
    من در این جا می خواهم یک ارتباطی بین دعا و کلمات امیرالمؤمنین برقرار کنم. برادران و خواهران بزرگوار! هنگامی که این مناجات شعبانیّه را من و شما می خوانیم، باید ببینیم چه چیزی را طلب می کنیم؟ ببینیم چه کار می خواهیم بکنیم؟ آیا برای این سفر طولانی و مهم، توشه اش را هم آماده کرده ایم؟ یا تنها لقلقه ی زبان است؟
    محلّ عزّ قدسی که درخواست می کنیم از آن ملأ أعلی که جمع فرشتگان است برتر است. در آن ملأ أعلی حداقل این است که شیاطین می توانستند دزدانه سَرَک بکشند و رانده شوند؛ امّا آن چه در این جا آمده است محلّ عزّ قدس و معدن عظمت است؛ حتّی شیاطین دزدانه هم نمی توانند نفوذ کنند. پاکی محض است و در عین حال مرتبه ی عزّ است. تمام غیر قدس بودن آن جا مقهور است.
    آن چه در این مناجات هست، از آن ملأ أعلی که در آیه آمده بالاتر است و شاید همان چیزی باشد که در نهج البلاغه امیرالمؤمنین7 از آن یاد کرده اند: «و صَحِبُوا الدُّنیا بِأبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَهٌ بِالمَحَلِّ الأعلَی»؛ این خوبان و پاکان و قدسیان با دنیا آن چنان مصاحبت می کنند که روحشان معلّق به محلّ أعلی است. از این قطعه استفاده می کنیم که این آویختگی به عالم بالا برای بعد از مرگ نیست!! در همین دنیا با این بدن هایی که من و شما داریم، مصاحبت می کنند؛ امّا باطن آنان که ارواح شان باشد، معلّق به ملأ أعلی و در آن محلّ قدس است. هرچه می بیند خداست. اگر دیگری را هم می بیند به خداوند می بیند. شاید این قطعه ی نهج البلاغه مثل آن چه باشد که در مناجات شعانیّه آمده است که:
    فَناجَیتَه سِرّاً و عَمِلَ لَکَ جَهراً؛ «خدایا تو به سِرْ بنده ات را ندا می دهی، در حالی که او آشکارا برای تو کار می کند».
    به سِر ندا می دهی یعنی روحش معلّق به عزّ قدس است، در حالی که بدنش در میان مردم می باشد و مصداقی است از: «...کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی
    ص: 9
    یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُه....»(1)؛ «من گوش عبد می شوم که به آن می شنود، و چشم او می شوم که به آن می بیند، و زبان او می شوم که بدان سخن می گوید، و دست او می شوم که بدان عمل می کند. اگر مرا بخواند، جوابش گویم و اگر درخواست کند، به او عطا نمایم».





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  11. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    برخی از ویژگی های آویختگان به محلّ عزّ قدس


    الف) به هر حال از مقایسه ی این فراز از مناجات شعبانیّه با آن فراز از خطبه ی مذکور می فهمیم آن ها که ملحق به عالم عزّ قدس هستند و ارواحشان معلّق به ملأ أعلی است و این حُجُب ظلمانی و نورانی را طی کرده اند و به آن مرتبه رسیده اند، کسانی هستند که: «هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلَی حَقِیقَهِ البَصِیرَهِ و باشَرُوا رُوحَ الیَقِینِ»؛ «بادرستی بصیرت علم به آنان هجوم آورده و روح یقین را بی هیچ واسطه ای اقتباس کرده اند». و این مقام یقین، مرتبه ی ساده ای نیست. یقین مرتبه ای است که اگر انسان به آن برسد، دیگر همه چیز را دارد. یقین در عمق جان اولیاء الهی جای کرده است. در روایتی قریب به این معنا وارد شده است که: «هیچ چیز در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است».(2) آری! یقین، نعمتی بسیار والاست. آن هم یقینی که ناشی از علم صحیح باشد؛ یعنی یقینی که ثابت باشد و با حوادث روزگار بالا و پایین نشود. یقینی که تا آخرین لحظه همراه انسان باشد.
    ب) از ویژگی ها و خصایص دیگر آنان که به عزّ قدس ملحق و معلّق شده اند این است که وقتی روح یقین را در آغوش گرفتند، آن چه را که مترفین، مرفّهین و نازپروردگان عالم، پست و لئیم و ناگوار می شمرند یعنی مشکلات دنیا برای آن ها سازوَر، لیّن و خوش آیند می شود؛ آن چه برای آن ها سخت است، برای این ها که به یقین رسیدند ملایم می شود. صبر در راه محبوب و فرمان برداری از او برای اهل یقین شیرین خواهد بود:
    ________________________________________
    1- الکافی، ج2، ص352. «قالَ رَسُولُ اللَّهِ 9 قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَن أهانَ لِی وَلِیّاً فَقَد أرصَدَ لِمُحارَبَتِی و ما تَقَرَّبَ إلَیَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أحَبَّ إلَیَّ مِمّا افتَرَضتُ عَلَیهِ و إنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنّافِلَهِ حَتَّی أحِبَّهُ فَإذا أحبَبتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِی یَسمَعُ بِهِ و بَصَرَهُ الَّذِی یُبصِرُ بِهِ و لِسانَهُ الَّذِی یَنطِقُ بِهِ و یَدَهُ الَّتِی یَبطِشُ بِها إن دَعانِی أجَبتُهُ و إن سَألَنِی أعطَیتُهُ و ما تَرَدَّدتُ عَن شَی ءٍ أنَا فاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَن مَوتِ المُؤمِنِ یَکرَهُ المَوتَ و أکرَهُ مَساءَتَه».
    2- «ما قُسِمَ فی النَّاسِ شَی ءٌ أَقَلُّ مِنَ الیَقِینِ». بحارالأنوار، ج67 ، ص136.
    ص: 10
     و استَلانُوا ما استَوعَرَهُ المُترَفُونَ.(1)
    آن چه که برای جاهلان مایه ی ترس است و آن ها از آن وحشت دارند، برای این ها که صاحب یقین اند مایه ی خوشی است و با آن انس دارند:
     و أنِسُوا بِما استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلُونَ.(2)
    ج) ویژگی دیگر آن است که آن ها در همان حال که با این بدن دنیایی در این جهان زندگی می کنند و به حَسَب ظاهر با من و شما حرف می زنند، در عالم واقع ارواحشان آویخته به ملأ أعلی است و در کنار قدسیان و عرشیان هستند و در عالم دیگری سیر می کنند. و در همین حال حیات دنیوی به آن مقامّات رسیده اند: «و صَحِبُوا الدُّنیا بِأبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَهٌ بالمَحَلِّ الأعلَی».
    و در همین جا عبد به درگاه خداوند عرضه می دارد:
     إلهی و اجعَلنی مِمَّن نادَیتَه فأجابَکَ و لاحَظتَه فصَعِقَ لِجَلالِکَ فناجَیتَه سِرّاً و عَمِلَ لَکَ جَهراً؛ «خدایا مرا در زمره ی کسانی قرار ده که او را خواندی و پاسخت داد؛ به او توجّه کردی پس از جلال و بزرگی تو فریاد زد و مدهوش شد؛ با او نهانی راز گفتی و او آشکارا برای تو کار کرد».
    عبد در این لحظه به عنایت حضرت حق تمام هستیش خدایی می شود و با توجّه خاصّ پروردگارْ اراده اش در اراده ی حق مُندک و با صعقه ای تمامِ أنانیّت مضمحلّ و متلاشی می گردد و غیر از حضرت حق، در آن مرتبه چیز دیگری نمی بیند و به سرّ راه یافته و از سرّ وجود به وجود ظاهر می رسد و می یابد که «هو الاوّلُ و الآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ».(3) و متحقّق به این معنی می شود که «بِنُورِ وَجهِکَ الَّذِی أضَاءَ لَهُ کُلُّ شَی»(4) همه چیز متنوّر به نور الهی است و از خود هیچ ندارد.
    امیرالمؤمنین علی7 در خطبه ی متّقین درباره ی مؤمنین اهل یقین چنین می فرماید:
    ________________________________________
    1- نهج البلاغه ی صبحی صالح، حکمت 147، ص 495.
    2- همان.
    3- الحدید، آیه 3.
    4- مصباح الکفعمی، ص555.
    ص: 11
     وَ لَولا الأجَلُ الَّذی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم فی أجسَادِهِم طَرفَهَ عَینٍ شَوقاً إِلَی الثَّوابِ و خَوفاً مِنَ العِقَاب»؛(1) چه خبر است؟ ما کجاییم؟ چه قدر بدبختیم! چه قدر إخلاد به ارض داریم! چه قدر گرفتار مادّیّت هستیم! شهوات، دست و پای امثال من را بسته است! ملکات بد و خصایل ناپسند ما را گرفتار کرده است! و گرنه امیرالمؤمنین7 می فرماید: اگر نبود که خداوند متعال مقدّر فرموده که تا فلان لحظه باید در این دنیا بمانیم، افرادی که به یقین رسیدند، مرغ روحشان از شوق به لقاء پروردگار، به عالم بالا پرواز می کرد و به آن معدن عظمت می رسید. در زیارت شریف امین الله می خوانیم: «فاجعَل نَفسِی.....مُشتاقَهً إلَی فَرحَهِ لِقائِک»؛(2) «خداوندا جان مرا...... شیدای سُرور دیدارت قرار ده».







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  12. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  13. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    نکته ای در ره زنی شیطان

    در این جا مناسب است نکته ای را یادآوری کنم تا توجّه کنیم چگونه شیطان با روش های زیبا سدّ راه اتّصال به عالم بالا می شود. متأسّفانه بعضی افراد نیز که در جمهوری اسلامی با تزویر به بالاترین موقعیّت ها دست انداختند و الحمدلله زحمت شان هم کم شد در این دام گرفتار شدند، دیدم در کتابی این آیه ی شریفه ی (و اعبُد رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الیَقینُ)(3) را آورده وآن را غلط و منحرفانه معنی کرده است. اساساً در فهم این آیه دو گروه اشتباه کردند:
    یک گروه صوفی ها و بعضی از عارف نماها نه عارف واقعی که می گویند معنی آیه آن است که باید عبادت کنیم تا به یقین برسیم. وقتی به یقین رسیدیم دیگر عبادت نمی خواهیم . بعد از وصل، طلب معنی ندارد در حالی که عبادت برای طلب است. بیچاره! آیا وصل شما بالاتر از وصل پیامبر9 می شود؟! وصل شما بالاتر از وصل امیرالمؤمنین می شود که می فرماید: «لَو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازدَدتُ یَقِیناً»؛(4) اگر پرده ها کنار برود چیزی بر یقین من افزوده نمی شود. آیا این بزرگان
    ________________________________________
    1- نهج البلاغه ی صبحی صالح، خطبه ی193، ص303.
    2- کامل الزیارات، ص40.
    3- الحجر، آیه 99.
    4- بحارالانوار، ج40، ص153.
    ص: 12
    یک لحظه شد که از عبادت غافل شوند؟! شگفتا که معنی آیه این باشد: عبادت کنید تا به یقین برسید. وقتی به یقین رسیدید دیگر عبادت نکنید؟!!
    نه آقا! این یقین کنایه از مرگ است. اگر به پنجاه تفسیر مراجعه کنید می بینید همه ی تفاسیر معتبر معنی کرده اند: (و اعبُد رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الیَقینُ)؛ یعنی تا فرا رسیدن مرگت پروردگارت را عبادت کن. دقیقاً عکس سخن صوفیان. و این نظیر آیه ی سوره ی مبارکه ی مدّثر است که از زبان مجرمانی که در دوزخ به سر می برند، نقل می فرماید:
     (و کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَومِ الدِّینِ حَتَّی أتَانَا الیَقِین)(1) «و همواره روز جزا را انکار می کردیم تا آن که مرگ ما فرا رسید».
    صوفی ها این آیه را آن طور انحرافی معنا کردند و دسته ی دیگر که آن کتاب نیز از زمره ی اینان است به نحوی دیگر آیه ی شریفه را به طور غلط معنی کردند: (و اعبُد رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الیَقین) عبادت کن خداوند را تا یقین پیدا کنی. یعنی آیه می فرماید: عبادت، راه رسیدن به یقین است. البتّه اصل مطلب درست است؛ ولی معنای آیه این نیست. بله، عبادت یقین هم می آورد؛ ولی آیه ی مبارکه نمی خواهد این مطلب را بفرماید. آیه می فرماید: تا لحظه ی مرگت باید عبادت کنی. کما این که در سوره ی مبارکه ی مدّثر از زبان مجرمان فرمود: عصیان کردیم تا این که یقین یعنی مرگ سراغ ما آمد؛ یعنی تا آخرین لحظه که مرگ سراغشان آمد، مشغول عصیان بودند؛ نه این که آن قدر گناه کردند که به یقین رسیدند! عصیان کردن تا رسیدن به مرحله ی یقین یعنی چه؟! عصیان موجب تکذیب است نه یقین.
    حالا چرا آیه را این طور معنا کردند؟ این ناشی از مطلبی در عمق اندیشه ی این گونه افراد است که این چنین ناشیانه بُروز یافته است. می خواهند بگویند: شما بی جهت دنبال علم و درس می روید؛ حوزه و فقه، حتّی فلسفه و عقل همه بی خود است؛ همه را کنار بگذارید؛ فقط بروید عبادت کنید! بعد هم به این اکتفا نمی کنند، می گویند: عبادت هم یک امر شخصی است. هر کسی چیزی برای خودش پیدا می کند. یکی خدا را مثل هندوها می فهمد، دیگری مثل اشعری ها، کسی مثل معتزلی ها و اشخاصی هم مثل من و شما می فهمند. شما نباید به کسی کاری داشته باشید!
    ________________________________________
    1- المدّثر، آیات46 و 47.
    ص: 13
    نهایتاً ملّی گرا باش! همین بس است. باید از این ها بپرسیم: از (لَعَلَّکُم تَعقِلون)(1) و (أفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرآن)(2) چه می فهیمد؟ شما به جوامع روایی که مراجعه کنید، فصل اوّلش درباره ی عقل و جهل است «کتاب العقل و الجهل». مگر می توانیم بگوییم فقط عبادت؟ پس جایگاه عقل چه شد؟ البتّه عبادت خیلی مهم است ولی معنایش تعطیلی عقل نیست. عقل است که میزان و مقیاس درستی و نادرستی همه چیز است. حتّی میزان و معیار سنجش عبادت هم عقل است:
     فبِالعَقلِ عَرَفَ العِبَادُ خالِقَهُم.......و عَرَفوا بِه الحَسَنَ مِنَ القَبِیح؛(3) بندگان به وسیله ی عقل به خالق شان معرفت پیدا می کنند........ و به وسیله ی عقل خوب را از بد می شناسند.
    بنابراین می بینیم این ها برای آن که با حوزه، علما، فقه و استدلال و تعقّل که این همه مورد توجّه اسلام است مخالفت کنند (چرا که به قول خودشان تکثّر گرا هستند) آیه ی شریفه را آن -طور معنا کردند. این در حالی است که اصلاً مبنای اسلام بر عقل و استدلال استوار است. عرفان اسلامی هم هیچ گاه مقابله ای با عقل ندارد. تبّاً بر آن عرفانی که با عقل مخالف باشد! تبّاً بر عرفانی که مخالف شرع باشد! چنان که به قول صدرالمتألهین1: «تبّاً بر آن فلسفه ای که مخالف شرع باشد».
    حالا این ها چرا می خواهند فکر و استدلال را از حوزه بگیرند و از دست مردم خارج کنند؟ باید بگوییم این یا از جهالتشان است یا بر اساس توطئه های حساب شده و دقیق، و یا تلفیقی از هر دو. متأسّفانه ظرف هفت هشت سال گذشته(4)، آن ها این گونه افکار را در جمهوری اسلامی ترویج کردند و حتّی در کتاب های رسمی خودشان نوشتند. تا این که الحمدلله مردم یک مقدار بیدار و متوجّه شدند و در نهایت شرّ آن ها کم شد، گرچه به طور غیر رسمی مشغولند.
    به هرحال، امیر المؤمنین7 می فرماید: افرادی که به یقین رسیدند، مرغ روحشان از شوق و محبّت خدا نزدیک است به عالم بالا پرواز کند. و این ها همان کسانی هستند که طبق مناجات شعبانیّه از جلال و عظمت حق تعالی مدهوش هستند و آشکارا برای خدای متعال کار می کنند و در تمام کارها او را مدّ نظر دارند و حاضر نیستند برای غیر او قدمی بردارند.
    ________________________________________
    1- البقره، آیه73.
    2- محمّد، آیه24.
    3- الکافی، ج1، ص28.
    4- . به اصطلاح دوره ی اصلاحات غربی.
    ص: 14






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  14. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  15. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    فطری بودن محبّت حضرت حق عزّ و جلّ

    در فراز دیگری از مناجات شعبانیّه عرض می کنیم:
    الهی لَم یَکُن لی حَولٌ فَانتَقَلَ بِه عَن مَعصِیَتِکَ إلّا فی وَقتٍ أیقَظتَنی لِمحبّتک؛ «خدایا! برای من نیروی تحرّکی نبود که از حال نافرمانیت منتقل شوم، مگر وقتی که مرا برای محبّت خودت بیدار کردی». ببینید سخن از ایجاد محبّت نیست بلکه سخن از بیداری محبّت است. نمی گوید محبّت را القا کردی بلکه می گوید فقط برای محبّتت بیدارم کردی تا از معصیت تو دور شوم.
    امّا این شوق و محبّت از کجا آمده است؟ این محبّت در عمق جان هر انسانی هست. انسان به اقتضای فطرت و خلقت، خالقش را که وجودش و هستی اش از اوست و مُنعِمش را کسی که این همه نعمت و برکت به او داده در حالی که خودْ غنیّ و جمیل علی الاطلاق است دوست دارد. فقط گاهی بر اثر گناهان و بر اثر عوامل خارجی این احساس به خواب رفته است. این جا هم اگر عاملی باشد که انسان را بیدار کند آن محبّت فَوَران می کند. پس اگر کسی مُنعِم خود را دوست نداشت علّتش چیست؟ علّت این است که روی فطرتش پا گذاشته و فطرتْ به خواب رفته است. کافی است فطرت بیدار شود تا محبّت الهی را بیابد. البتّه این محبّت علامت و نشانه هم دارد. نشانه ی محبّت الهی اطاعت از خداست. اگر محبّت خدا در عمق جان رسوخ کند از معصیت خدا دست می کشیم. امام صادق7 طبق نقل فرمودند: من تعجّب می کنم از کسی که ادّعای محبّت خدا نموده و در عین حال عصیان خداوند را می نماید. و بعد این دو بیت را خواندند:
    تَعصِی الإلَهَ و أنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ *** هَذا لَعَمرُکَ فی الفِعالِ بَدِیعٌ
    لَو کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَأطَعتَهُ *** إِنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعٌ (1)
    «عصیان خداوند می کنی و در همان وقت می گویی محبّت خدا دارم و اظهار دوستی با خدا می کنی! به جان تو سوگند! این یک امر تازه و شگفت انگیزی است! اگر محبّت تو راست بود اطاعت خدا را حتماً انجام می دادی؛ زیرا مُحِبّ همیشه مُطیع محبوبش است».
    ________________________________________
    1- وسائل الشیعه، ج15، ص308.
    ص: 15





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  16. تشكر

    درگاه حق (24-04-2018)

  17. Top | #10

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    ترس و امید در این مناجات
    از معارف و اصول تربیتی دیگری که در این مناجات وجود دارد مسأله ی خوف و رجاست که در سراسر آن موج می زند، از جمله:
     إلهی! إن کانَتِ الخَطایا قَدْ أسقَطَتنی لَدَیکَ فَاصفَح عَنّی بِحُسنِ تَوَکُّلی عَلَیک؛ «خدایا! اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته، به خاطر حسن توکّلم بر تو از من درگذر».
     إلهی! إن حَطَّتنی الذُّنوبُ مِن مَکارِمِ لُطفِکَ فَقَد نَبَّهَنی الیَقینُ إلی کَرَمِ عَطفِک؛ «خدایا! گرچه گناهانم مرا به انحطاط کشانده و پستم کرده و از (رسیدن به اوج) کَرَمت (مانع شده) ولی یقین مرا به لطف و کرمت آگاه و بیدار ساخته است».
     إلهی! إن أنامَتنِی الغَفلَهُ عَنِ الاستِعدادِ لِلِقائِکَ فَقَد نَبَّهَتنی المَعرِفَهُ بِکَرَمِ آلائِک؛ «خدایا! اگر غفلت و بی خبری از آماده شدن برای ملاقات با تو خوابم کرده، در عوض شناختی که از کرم و مهربانی ات دارم مرا بیدار و متنبّه نموده».
    خوف و رجا دو ابزار تربیتی اسلام است. در روایت آمده است:
     لا یَکونُ المُؤمِنُ مُؤمِناً حَتَّی یَکونَ خائِفاً راجِیاً؛(1) معبد نمی تواند مؤمن باشد مگر این که هم ترسان باشد و هم امیدوار».
    خوف از عذاب الهی در مقابل کوتاهی ها، و امید به رحمت الهی با همه ی بدی ها. در بعضی روایات دارد که باید خوف و رجاء در دل مؤمن مساوی و هم سنگ باشد:
     لَو وُزِنَ هَذا لَم یَزِد عَلَی هَذا و لَو وُزِنَ هَذا لَم یَزِد عَلَی هَذا؛(2) «اگر خوف و رجاء را به میزان در آورند، نه خوف بر رجاء سنگینی می کند و نه رجاء بر خوف».
    ازامام صادق7 روایت شده است که در وصیّت لقمان7 به فرزندش عجایب و شگفتی هایی نهفته است. قرآن می فرماید: (وَ لَقَد آتَینا لُقمانَ الحِکمَهَ)(3) «ما حکمت را به لقمان دادیم». یکی از سخنان حکمت آمیز لقمان به فرزندش که قرآن کریم آن را نقل فرموده چنین
    ________________________________________
    1- الکافی، ج2، ص71.
    2- الکافی، ج2، ص67.
    3- لقمان، آیه 12.
    ص: 16
    است: (لا تُشرِک بِاللَّه إِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِیم)(1) «به خدا شرک نَوَرز که شرک ظلمی سنگین است». امام7 می فرماید: شگفت ترین سخن لقمان به فرزندش این است:
     خَفِ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خِیفَهً لَو جِئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ لَعَذَّبَکَ وَ ارجُ اللَّهَ رَجاءً لَو جِئتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ لَرَحِمَک؛(2) «از خداوند عزّ و جلّ چنان بترس که اگر نیکی جنّ و انس را بیاوری تو را عذاب خواهد کرد و چنان امیدوار به خداوند باش که اگر گناهان جنّ و انس را بیاوری تورا مورد رحمت قرار خواهد داد». ای فرزند! اگر گناه ثقلین را داشته باشی از رحمت خدا نا امید نباش و اگر عبادت ثقلین هم داری به خودت مطمئن نباش. باید به گونه ای باشد که خوفت تو را از معاصی نگه دارد و رجایت تو را امیدوار به رحمت الهی کند.
    اگر این مناجات را تا آخر بخوانیم، می بینیم ظاهراً با روایت اندکی تفاوت دارد. جنبه ی رجاء قوی تر است. امید به رحمت پروردگار بیشتر است. چگونه این تفاوت ظاهری با آن چه که در برخی روایات به تساوی بین وزن رجا و خوف وارد شده است، قابل جمع است؟ به نظر می آید این تفاوت مربوط به شرایط و حالات است. این دعا دعایی است در زمان خاص از زبان افراد خاصّی و در شرایطی خاص صادر شده است. در این شرایط باید طوری بود که جنبه ی رحمت و رجاء بیشتر موج بزند . انسان با این مضامین عالی به معدن عظمت می رسد. به جایی می رسد که:
     سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَه؛(3) خداوند رحمتش سابق بر غضبش است.
    پس در آن عالم باید جنبه ی رجاء غلبه داشته باشد. امّا در حالات معمولی که انسان گرفتار تیرگی های مادّیت است و در این عالم ظلمانی گرفتار کار و کسب و معامله و رفت و آمد و مذاکرات با مردم، غیبت و تهمت و امثال این هاست، در چنین موقعیّتی انسان نباید حالتی داشته باشد که جنبه ی رجایش غالب باشد و الّا شیطان سوء استفاده می کند. باید آن جا خوف و رجاء مساوی باشد.(4) در چنین شرایطی که شرایط غالب است باید این دو جنبه مساوی باشد. امّا یک جایی باید جنبه ی رجاء قوی تر باشد. به نظر می رسد که در ابتدای جوانی و اوایل زندگی باید این
    ________________________________________
    1- لقمان، آیه 13.
    2- الکافی، ج2، ص67.
    3- بحارالانوار، ج87، ص157.
    4- و یا شاید حتّی خوف اندکی غالب باشد
    ص: 17
    دو خصلت خوف و رجاء مساوی باشد. امّا هرچه سن بیشتر شده و شهوات شکسته می شوند و احتمال مرگ بیشتر می گردد، آ ن جا بیشتر باید امیدوار بود.(1) چنان که در روایت است:
     أنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِیَ المُؤمِنِ بِی إن خَیراً فَخَیراً؛(2) من نزد گمان عبد خودم هستم. اگر گمان خیر به من داشت من هم خیر به او می دهم.
    باز در روایت چنین وارد شده است که: «...لِأَنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ بِیَدِهِ الْخَیْرُ یَسْتَحْیِی أَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَ...»؛(3) خدا حیاء می کند که عبدش به او گمان نیک داشته باشد و او گمان نیک او را به عمل نرساند.
    و نیز مناسب است که محتضر را به رحمت خداوند امید وار کنند تا با این حال از دنیا برود. چنان که از امام صادق7 چنین عملی نقل شده است.(4)
    اشاره به نکته ای در آغاز و انجام دعا به صلوات
    از جمله مطالب مهمّ مربوط به این مناجات، شروع و ختم آن به صلوات بر پیامبر و آل پاک اوست. قرآن می فرماید:
     (إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ و العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُه)(5) به سوی خدا کَلِم طیّب و سخنان پاکیزه بالا می رود؛ و عمل صالح آن کَلِم طیّب را به سوی خداوند بالا می برد.
    ________________________________________
    1- رُوِیَ عَنهُم:: «یَنبَغِی فِی حالَهِ المَرَضِ خُصُوصاً مَرَضَ المَوتِ أن یَزِیدَ الرَّجاءَ عَلَی الخَوف»؛ « سزاوار است که در هنگام بیماری علی الخصوص در بیماری منجر به مرگ، میزان رجا را نسبت به خوف بالا ببرد». عُدَّهُالدّاعِی، ص35.
    2- . الکافی، ج2، ص72.
    3- وسائل الشیعه، ج15، ص230. متن کامل روایت چنین است: «عَن أبِی جَعفَرٍ7 قالَ وَجَدنا فی کِتابِ عَلِیٍّ7 أنَّ رَسُولَ اللَّهِ 9 قالَ عَلَی مِنبَرِهِ: و الَّذِی لا إلَهَ إِلّا هُو ما أُعطِیَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنیَا و الآخِرَهِ إِلّا بِحُسنِ ظَنِّهِ باللَّهِ و رَجائِهِ لَهُ و حُسنِ خُلُقِهِ و الکَفِّ عَنِ اغتِیابِ المُؤمِنِینَ. و الَّذِی لا إلَهَ إِلّا هُو لا یُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤمِناً بَعدَ التَّوبهِ و الإستِغفارِ إلّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ و تَقصِیرٍ مِن رَجائِهِ لَهُ و سُوءِ خُلُقِهِ و اغتِیابِ المُؤمِنِینَ. و الَّذِی لا إلَهَ إِلّا هُو لا یَحسُنُ ظَنُّ عَبدٍ مُؤمِنٍ بِاللَّهِ إلّا کانَ اللَّهُ عِندَ ظَنِّ عَبدِهِ المُؤمِنِ لأنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ بِیَدِهِ الخَیرُ یَستَحیِی أن یَکونَ عَبدُهُ المُؤمِنُ قَد أحسَنَ بِه الظَّنَّ ثُمَّ یُخلِفَ ظَنَّهُ و رَجاءَهُ فأحسِنوا بِاللَّهِ الظَّنَّ و ارغَبوا إلَیهِ».
    4- «سَألَ الصّادِقُ7 عَن بَعضِ أهلِ مَجلِسِهِ فَقِیلَ عَلِیلٌ فَقَصَدَهُ عائِداً و جَلَسَ عِندَ رَأسِهِ فَوَجَدَهُ دَنِفاً فَقالَ أحسِن ظَنَّکَ بِاللَّهِ فَقالَ أمّا ظَنِّی بِاللَّهِ فَحَسَنٌ... الحَدِیث». بحارالانوار، ج78، ص235. قال الشهید الاوّل1: «یستحب حسن الظن بالله فی کل وقت و آکده عند الموت و یستحب لمن حضره أمره بحسن ظنه و طمعه فی رحمه الله». ذکری الشیعه فی أحکام الشریعه، ج1، ص294.
    5- فاطر، آیه 10.
    ص: 18
    همه ی آن چه که در این دعا هست از صفات و اسماء حُسنای الهی، کَلِم طیّب است و عمل صالحی که آن را می تواند بالا ببرد و تربیتی که ما با این دعای شریف می شویم جهات مختلفی دارد. در روایت دارد که آن عمل صالحی که کلمه ی طیّبه را بالا می برد، ولایت اهل بیت: است؛ و کسی که اهل صلوات باشد، اهل ولایت هم هست. اگر می خواهی این ثناء الهی و این سخنانی که با خدا داری بالا برود، باید ولایت داشته باشی. لذا یکی از مصادیق عمل صالح، ذکر صلوات است.
    در روایت آمده است که اگر با صلوات دعایت را شروع کردی و با صلوات ختم نمودی، چون درود بر پیامبر را خداوند می پذیرد، دعای شما را هم می پذیرد.(1) این یک قاعده است که ابتدا و اختتام نام محمّد و آل محمّد باشد؛ چرا که: «بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا یَختِم»؛(2) خداوند با ما شروع فرمود و به ما پایان می برد.
    از أبان بن تَغلَب نقل شده است که ایشان خدمت امام صادق7 رسید. حضرت فرمودند: وقتی به کوفه رسیدی از جانب من این سخن را روایت کن. حضرت فرمودند: به مردم بگو: «مَن شَهِدَ أن لا إله إلّا الله مُخلِصاً وَجَبَت لَهُ الجَنَّه»؛ «هر که از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید بهشت بر او واجب می شود». أبان بن تَغلَب با تعجّب قریب به این مضمون عرض کرد: آقا! اگر بگویم هرکه بگوید لا اله الا الله از روی اخلاص بهشت بر او واجب می شود، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود. حضرت فرمودند: نترس. کسی که امر ولایت را نشناسد اگر لا اله الا الله هم بگوید روز قیامت از او گرفته می شود. ببینید روایت می فرماید: کلمه ی طیّبه ی لا اله الا الله با آن عظمتش اگر کسی ولایت نداشته باشد از او گرفته می شود.(3) خداوند متعال همه ی ما را با کلمه ی طیّبه ی لا اله الا الله و ولایت اهل بیت: زنده بدارد و بمیراند.
    ________________________________________
    1- «قالَ أبو عَبدِ اللَّهِ7: مَن کانَت لَهُ إلَی اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ حاجَهٌ فَلیَبدَأ بِالصَّلاهِ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ ثُمَّ یَسألُ حاجَتَهُ ثُمَّ یَختِمُ بِالصَّلاهِ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ فَإنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ أکرَمُ مِن أن یَقبَلَ الطَّرَفَینِ و یَدَعَ الوَسَطَ إذا کانَتِ الصَّلاهُ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لا تُحجَبُ عَنهُ». الکافی، ج2، ص494.
    2- بحارالانوار، ج32، ص308.
    3- الکافی، ج2، ص520.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi