تبسّم اول
یاران پیامبر گرد آن حضرت نشسته بودند و از سخنان ایشان کمال استفاده را میبردند.
در این میان، لحظاتی پیامبر به فکر فرو رفته و بعد از آن تبسّمی کردند.
یکی از یاران آن حضرت، این سؤال را مطرح نمود: «ای رسول خدا، چه شده است که شما این گونه تبسّم کردید؟».
حضرت در پاسخ فرمود: «تعجب میکنم از مؤنی که به بیماری و بلا گرفتار شده است و به خاطر گرفتار شدن به آن بلا بیتابی میکند.
اگر مؤن میدانست که خداوند در مقابل این گرفتاری و بلا، روز قیامت چقدر ثواب به او میدهد، هر آینه مؤن آرزو میکرد که تا آخر عمر به گرفتاری، مبتلا باشد».21
رسول خدا میخواهد در این کلام خود به ما یاد بدهد که لازم نیست تا همه چیز ما جور باشد و در زندگی هیچ مشکلی نداشته باشیم و آن وقت بتوانیم شاد زندگی کنیم، نه، بلکه میتوانیم در اوج بیماری و گرفتاری و مشکلات نیز شاد باشیم.
مگر ما خداوند را عادل و حکیم نمیدانیم. این بلاها و گرفتاری هایی که برای ما پیش میآید همه از روی حکمت و مصلحتی است؛ البته به شرط اینکه خود ما باعث و مسبب آن نباشیم.
برای مثال اگر ما همه تلاش خود را برای سلامتی نمودیم اما باز هم به بیماری گرفتار شدیم، دو راه پیش روی خود داریم: اوّل اینکه غم و غصه به دل راه دهیم و با بیتابی کردن، زندگی را برخود و اطرافیان خود تلخ کنیم؛ راه دوم اینکه زاویه دید خود را عوض کنیم و باور کنیم که این بیماری ما از روی حکمت و مصلحتی است و به خیر و صلاح ما میباشد در این هنگام است که قلب خود را به سوی شادی باز کرده و لبخندی زیبا بر لبهای خود مینشانیم.
آری، ما باید چشمهایمان را بشوییم و گونه دیگر به زندگی خود نگاه کنیم و با آن نگاه تازه است که هر کس ما را ببیند گل لبخند در چهره ما خواهد یافت.