نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: آيا جبر و اختيار با قضا و قدر فرق داره؟

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض آيا جبر و اختيار با قضا و قدر فرق داره؟

    فلسفه جبر و اختيار چيه؟ آيا جبر و اختيار با قضا و قدر فرق داره؟


    1ـ بحث جبر و اختيار يا بهتر است گفته شود بحث جبر و تفويض و اختيار ، از اين سوال نشأت گرفته كه « آيا خدا خالق مطلق بوده و خالق حقيقي ديگري غير او نيست.؟» پاسخ مسلمين به اين سوال ـ در سايه ي براهين عقلي و نقلي ـ اين است كه خداوندِ قدير ، خالق مطلق بوده همه ي امور را او آفريده است و غير او هيچ خالق حقيقي وجود ندارد. امّا در پي اين پاسخ اين پرسش نيز مطرح مي شود كه تكليف افعال ارادي انسان در اين ميانه چه مي شود؟ آيا خالق افعال ارادي انسان نيز خداوند متعال است؟ اگر گفته شود كه خدا خالق آنها نيست و انسان خود پديد آورنده ي افعال ارادي خود است ، لازم مي آيد كه خدا، خالق مطلق نباشد و انسان نيز در اين ميان يك نيمچه خالقي باشد ؛ و اگر گفته شود كه خالق افعال ارادي انسان ، فقط خداست ، جبر لازم مي آيد.
    اين مسأله، عدّه اي از مسلمين را بر آن داشت كه به سمت اعتقاد به جبر كشيده شده مختار بودن انسان را منكر شوند. در تاريخ كلام از اين عدّه با نام « مُجَبّره » ياد مي شود. اين اعتقاد، بعدها توسّط ابوالحسن اشعري ــ مؤسس مذهب اشعري ــ چهره اي ديگر به خود گرفته با نام نظريه ي «كسب» مشهور شد ؛ كه در حقيقت چيزي جز همان جبر نبود. بر اساس اين تفكّر، خالقيت مطلق خدا حفظ ، ولي حكمت و عدل او زير سوال مي رود. چون طبق اين مبنا ، وجود بهشت و جهنّم و تكليف و ارسال انبياء و كتب آسماني و وعد و وعيد حقّ تعالي ، همگي اموري لغو و بيهوده خواهند بود ؛ و خداوند متعال به خاطر ارتكاب اين امور لغو و بيهوده ، ديگر حكيم نخواهد بود. همينطور به خاطر به جهنّم بردن بدكاراني كه هيچ اختياري در انجام فعل خود نداشتند ظالم خواهد بود. اشاعره براي اينكه از اين لازمه ي باطل نيز فرار كنند، حُسن و قبح عقلي را هم انكار كرده گفتند: عقل انسان به هيچ وجه قادر به درك خوب و بد نيست. حسن و قبح ، فقط و فقط شرعي است ؛ يعني اگر خدا امر به خوبي چيزي كند آن چيز خوب مي شود و اگر از چيزي نهي نمايد آن چيز قبيح خواهد بود. لذا حُسن و قبح براي خدا معنا ندارد. اين نظر نيز به بداهت عقلي باطل است چرا كه حتّي منكرين خدا نيز با عقلشان ادراك مي كنند كه برخي امور مثل دزدي، دروغگويي، خيانت، تجاوز به حريم ديگران، كشتن ديگران و ... قبيح و در مقابل ، راستگويي، وفاداري، رعايت حقوق ديگران و احترام به جان و مال مردم خوب است. لذا در ملحدترين حكومتها نيز دزد و آدم كش را زنداني و قانون شكن را مجازات مي كنند.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    گروه ديگري از مسلمين كه متوجّه اين نقيصه ي بزرگ در نظريه ي جبر و كسب شده بودند و آن را در تضادّ با عقل و اسلام و قرآن مي يافتند به دفاع از عدل و حكمت خدا پرداخته گفتند: خدا ما را آفريده و به ما قدرت انجام افعال ارادي را داده است امّا او خالق افعال ما انسانها نيست. خالق و پديد آورنده ي افعال ارادي انسان ، خود انسان است كه با قدرت داده شده از سوي خدا دست به آفرينش افعال خود مي زند. در تاريخ علم كلام، از اين گروه با نام «مُفَوّضه» و از نظريه ي آنها با عنوان « نظريه ي تفويض » ياد مي شود. بارزترين مذهب معتقد به اين نظريه ، مذهب معتزله بوده است، كه امروزه وجود خارجي ندارند. بر اساس نظريه ي تفويض، عدل و حكمت خدا توجيه مي شود ولي خالقيّت مطلق خدا زير سوال مي رود؛ و انسان نيز به عنوان شريك خدا در خالقيت، مطرح، و يك نوع خالقيت محدود براي انسان پذيرفته مي شود. و اين در حالي است كه خداوند متعال مي فرمايد:«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْء »(الزمر:62) و بي ترديد «كلّ شيء»، شامل افعال ارادي انسان نيز مي شود.
    اين دو گروه از مسلمين، كه همگي از اهل سنّت هستند، بر اين گمان بوده اند كه جبر و تفويض، نقيض يكديگرند ؛ و محال است دو نقيض، در آنِ واحد و از جهت واحد، در يك جا جمع شوند يا هر دو باهم برداشته شوند. براي مثال محال است چيزي هم انسان باشد هم غير انسان كما اينكه محال است چيزي نه انسان باشد و نه غير انسان. مجبّره و مفوّضه بر اين گمان بودند كه جبر و تفويض نيز شبيه چنين حالتي را دارند لذا مي گفتند محال است انسان در يك فعل ارادي خاصّ، نه مجبور باشد نه مُفَوّض؛ كما اينكه محال است هم مجبور باشد هم مفوّض.
    امّا در اين ميان ، اهل بيت(ع) با هر دو نظريه مخالف بوده هر دو را در تضادّ با قرآن و برهان عقلي معرّفي مي كردند ؛ و معتقد بودند كه جبر و تفويض نقيض هم نيستند بلكه متضادّ همند ؛ و دو متضادّ اگرچه در يك موضوع جمع نمي شوند ولي مي توان هر دو را از موضوع خاصّي برداشت ؛ مثل سياه و سفيد كه محال است يك چيز در آنِ واحد ، هم تماماً سياه باشد هم تماماً سفيد؛ ولي همان چيز مي تواند نه سياه باشد و نه سفيد بلكه سبز يا قرمز يا آبي باشد. از اينرو امام صادق(ع) فرمودند:«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن. ــــــ نه جبر و نه تفويض بلكه امري بين آن دو» (التوحيد للصدوق،ص 206)
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    امّا در اينكه مراد از«امرٌ بين الامرين» چيست؟ سخنهاي فراواني گفته شده و تفاسير گوناگوني از آن ارائه شده است. از عوامانه ترين تفسير، كه مي گويد انسان درصدي مجبور و درصدي مفوّض است، گرفته تا پيچيده ترين تفسير كه بر پايه ي وحدت شخصي وجود استوار بوده از حدّ فهم افراد عادي و غير آشنا به عرفان نظري خارج است. در اين نوشته تنها به يك تفسير كه فهم آن نسبتاً راحتر است اشاره مي شود. الف ـ در اين كه انسان مختار است شكّي نيست؛ شكّ در مختار بودن انسان شكّ در يكي از بديهي ترين يافتهاي انساني است. چرا كه انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلكه با علم حضوري و وجداني ادراك مي كند كه خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه كه وجود خود، شادي خود، غم خود، شكّ خود، عقل داشتن خود و امثال اين امور را با يافتي دروني مي يابد ، مختار بودن خود را هم به همين گونه ادراك مي كند. انسان به وضوح درمي يابد كه ارتعاش دست يك انسان مبتلا به پاركينسون (لرزش بي اختياري بدن) تفاوت فاحشي دارد با لرزش دست يك هنرپيشه كه نقش يك انسان مبتلا به پاركينسون را بازي مي كند. همينطور مي فهمد كه تفاوت فراواني است بين كسي كه در خواب حرف مي زند يا در خواب راه مي رود با كسي كه در بيداري سخن مي گويد يا راه مي پويد. ب ـ طبق براهين عقلي و شواهد نقلي در اين هم شكّي نيست كه خداوند متعال خالق مطلق است لذاخالق فعل انسان نيز مي باشد ؛ به اين معني كه خدا به فعل انسان وجود مي دهد؛ امّا مجراي افاضه ي وجود به فعل ارادي انسان ، اختيارخود انسان است. لذا فعل ارادي او در عين اينكه مخلوق خداست به اختيار خود او نيز هست. خدا به همه ي موجودات به يك صورت افاضه ي وجود مي كند مثل نور خورشيد كه به همه ي اشياء به يك صورت مي تابد ؛ امّا اين فيض وجود، در هر موجودي به تناسب ساختار وجودي آن موجود ظاهر مي شود. از اينرو اين فيض ، وقتي از راه وجود مختار انساني گذر كرده به فعل او مي رسد به صورت فعل اختياري آن شخص ظاهر مي شود ؛ همانگونه كه نور سفيد خورشيد در گذر از شيشه ي آبي، آبي رنگ و در گذر از شيشه ي قرمز، قرمز رنگ مي شود. همانطور كه در اين مثال حقيقت هر دو نور آبي و قرمز از خورشيد است امّا آبي و قرمز بودن آن ناشي از شيشه هاست نه خورشيد؛ افعال اختياري انسان نيز از نظر وجودي، معلول خدا هستند ولي خوب و بد بودن آنها منتسب به خدا نمي شود بلكه ناشي از وجود مختار آدمي است.
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وقتي بچّه اي زاده مي شود خداست كه به او وجود مي دهد و وجود مادر ، تنها مجراي فيض است امّا گفته نمي شود خدا زاينده ي نوزاد است ؛ چون زاييدن اسمي است كه از واسطه ي فيض انتزاع شده است نه از افاضه كننده ي آن.
    اگر انساني ، انسان ديگري را از باب قصاص بكشد نمي توان او را قاتل يا ظالم ناميد ؛ امّا اگر همين فاعل آن شخص را به ناحق بكشد او را قاتل و ظالم مي نامند. همچنين اگر همين فاعل ، همان شخص را به جرم تجاوز به حريم اسلام بكشد نه تنها نمي شود او را قاتل يا ظالم ناميد بلكه بايد او را مجاهد في سبيل الله خواند. همچنين اگر حيوان درنده اي آن شخص را به رسم شكار مي كشت حقيقتاً نمي شد آن حيوان درنده را قاتل يا ظالم قلمداد نمود ؛ گرچه مجازاً چنين وصفي به آن حيوان داده مي شود. در اين چهار مثال اگر با صرف نظر از منشاء فاعلي فعل ، به آن نگاه شود ، هر چهار حالت از حيث وجودي يكسانند ؛ يعني در هر چهار حالت يك فعل رخ داده است و آن ، كشتن يك انسان است ؛ لكن وقتي اين فعل واحد را نسبت به چهار منشاء مي سنجيم چهار عنوان متفاوت پيدا مي شود. به همين ترتيب اگر همان فعل واحد را نسبت به خدا در نظر بگيريم عنواني براي خدا نيز انتزاع مي شود ؛ كه عبارت است از عنوان مُميت. همچنين اگر اين فعل را نسبت به جناب عزرائيل (ع) بسنجيم عنوان قابض الارواح براي او انتزاع خواهد شد.
    بنا بر اين در افعال مخلوقات ، آنچه به خدا نسبت داده مي شود خود فعل ( حيثيّت وجودي فعل) است نه عناوين آنها ؛ چون عناوين افعال ، از نسبت آن افعال به رتبه ي وجودي منشاء فاعلي آنها انتزاع مي شوند. به عبارت ديگر عناوين افعال به نوعي تابع ماهيّاتند. لذا حتّي عناويني چون قصاص كننده و قاتل در رديف عناويني چون مميت و قابض الارواح نيستند. دو عنوان اوّل ، عناوين ماهوي اند ولي دو عنوان اخير عناوين وجودي اند.
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بنا بر اين ، خدا در تمام افعال اختياري انسان فقط و فقط وجود دهنده است ؛ دزدي و راستگويي و دروغگويي و غيبت و مدح و ... از آن جهت كه اموري وجودي اند مخلوق خدا هستند و انسان هيچ نقش وجود دهندگي نسبت به آنها ندارد ؛ چون انسان در ذات خود فاقد وجود است كجا رسد كه به چيزي وجود دهد. امّا تفاوت اين امور ، و خوب و بد شدن آنها از جانب خدا نيست بلكه مستند به وجود مجاري فيض مي باشد كه يكي از آنها اختيار انسان مي باشد ؛ لذا اصل وجودي اين امور از آنِ خداست ولي عناوين خوب و بد آنها مستند به اختيار بشر مي شود. و آنچه انسان را مستحقّ عقاب يا پاداش مي كند همين عناوين ماهوي هستند نه وجود الهي افعال وي ؛ و عذاب و پاداش آنها نيز چيزي نيست جز ظهور ماهيّت آخروي آن افعال. لذا انسان فاسق يا كافر و افعال بد او و جهنّم ، از حيث وجودي مستند به خدا بوده عين خير و خوبي هستند ؛ ولي از حيث ماهوي در مقابل مومنين و افعال حسنه و بهشت بوده شرّ و قبيح اند.
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2ـ رابطه ي قضا و قدر و بحث جبر و اختيار


    بحث قضا و قدر بحثي بسيار دشوار و پيچيده است كه ورود به آن بدون داشتن معلومات عميق فلسفي حقيقتاً كاري سخت و در عين حال خطرناك است ؛ لذا در روايات اهل بيت (ع) نيز ديده مي شود كه آن بزرگواران حقيقت اين مساله را براي هر كسي باز نمي كردند و اين مساله را تنها با كساني در ميان مي گذاشتند كه زمينه و استعداد لازم را داشتند.
    امّا خلاصه ي كلام اين كه بحث قضا و قدر ابعاد و محورهاي گوناگوني دارد كه يكي از ابعاد و محورهاي آن بحث جبر و تفويض و اختيار مي باشد ؛ بلكه در حقيقت ، قضا و قدر به نوعي تبيين كننده ي نظريّه ي امرٌ بين الامرين مي باشد. قضا و قدر الهي بيان مي كند كه اوّلاً همه ي امور طبق علم ازلي خدا رخ مي دهند. ثانياً خالق همه ي امور خداوند متعال است و بس. ثالثاً انسان در علم ازلي خدا مختار بوده ، لذا در مقام خلق نيز وجودي مختار آفريده شده است. رابعاً چون اختيار انسان ناشي از علم و اراده ي خداست ، لذا اختيار او نيز داخل در قضا و قدر مي باشد. پس منافاتي بين قضا و قدر و مختار بودن انسان نيست. يعني خواست ازلي و ابدي خدا اين است كه افعال ارادي انسان به اختيار خود او پديد آيند ؛ پس محال است كه چنين نشود.
    امضاء

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi