خاطرات جنگ تحمیلی از ناوبان سوم تکاوردریایی احمد جنگجو
من ناوبانسوم تکاوردریایی احمد جنگجو خدمت گذار امام و امت هستم.مدت 16سال است که در ارتش خدمت میکنم و حدود 2سال بعنوان مربی اموزشهای نظامی و رزمی در خدمت نیروهای مردمی و سپاه بودم.در تمام مدت جنگ تحمیلی در جبهه های حق علیه باطل در حال انجام وظیفه بودم که یکی از خاطراتتو به مختصر براتون شرح میدهم.
چند روز قبل از سقوط خونین شهر درست موقعیتی پیش امده بود که جنگ حالت تن به تن به خود گرفته بود.متاسفانه مهمات من تمام شده بودواز دیگر همرزمانم جدا شده بودم و عده ای عراقی در تعقیب من بودندکه من خواستم از یه خانه به عنوان سنگر موقتی استفاده کنم وقتی به پشت دیوار ان خانه رسیدم صدای قهقهه ای را از پشت دیوار شنیدم به عنوان شناسایی صدا خود را ارام به بالای دیوار کشاندم دیدم 8نفر عراقی درون خانه و پشت همان دیوار به خوش گذرونی مشغولند.در اینجا براورد کردم که اگر از سمت راست یا چپ بپرم ممکن است در کمترین زمان به من حمله کنند در نهایت با یه فریاد به وسط انها پریدم در این لحظه همه ان 8نفر از جا بلند شده ودستهای خودرا بالا گرفتندو با اسلحه خودشان انها را به رگبار بستم و فوری از خانه بیرون امدم .
یکه و تنها در میان دشمنان مانده بودم که به کدام طرف رو کنم حدود 14 ساعت بود غذایی نخورده بودم اما مگر بجز مقاومت راهی باقی مانده بود؟
از هر سو صدای شلیک گلوله به گوش میرسیدو هر چند دقیقه یک بار خمپاره ای در چند قدمی من منفجر میشد.
بی هدف ارام ارام به این کوچه و ان کوچه میرفتم تا اینکه صدای موتور تانک بگوشم رسید صدای تانک دشمن لحظاتی پیش با سرعت از جلو کوچه ای که من در ان بودم گذشت .وارد کوچه شدم کنار تیربرقی نشستم وارام به سمتی که تانکها رفته بودند خیره شدم.
از صداهایی که به گوشم رسیده بود احتمال دادم که یکی از تانکها منهدم شده باشدبله حدسم درست بود .، این تانک توسط اخرین موشک ار پی جی 7یکی از برادران بسیجی که مثل من در تله دشمن افتاده بود منهدم شده بود.