صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 51

موضوع: اشعار ویژه ولادت مولای منتظران

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض اشعار ویژه ولادت مولای منتظران



    آسمان امشب به دل از اختران گل می‌زند
    هر شهاب از آسمان تا سامرا پل می‌زند

    می‌رسد از عرض حق صد لشگر از افلاکیان
    می‌خَرَد اهلِ سما ناز از دو چشمِ خاکیان

    می‌کشد سرمه خدا بر چشم شمس و ماه خود
    چرخش هر نه فلک گم کرده امشب راه خود

    کهکشان آذین کند طاق جنان را با سرور
    حق کند امشب دوباره خلقت گل را مرور

    گوییا در عالم والا چراغان کرده‌اند
    یاس و سوسن با شقایق جمله مهمان کرده‌اند

    جشن زیبایی برای غنچه بر پا کرده است
    صوت داوود است این در سینه غوغا کرده است

    صاحب این محفل شادی خدای عالم است
    بین خوش آمد گوی آن محفل رسول خاتم است

    نوح کشتی دلش را می‌کند گهواره گون
    می‌دمد عیسی به آه خود به صهبای جنون

    حضرت موسی دل دریایی اش وا می‌کند
    دیده ی یعقوب نور رفته پیدا می‌کند

    یوسف از شوق و شعف هر جا خمار و بی‌قرار
    آدم و حوا نشسته در هوای انتظار

    قلبِ ابراهیم و هاجر در تلاطم گشته است
    چشم اسماعیل از شادی چو انجم گشته است

    انبیاء یک یک همه مدعو جشن داورند
    اولیاء دل را ز جمع اهل مجلس می‌برند

    حضرت زهرا به تخت با شکوه کوثر است
    در کنارش حضرت والا مقامِ حیدر است

    عرشیان از سامرا یک خانه دل آورده‌اند
    بیت پاک عسگری را مستقل آورده‌اند

    خانه را در بین مجلس بوسه باران می‌کنند
    گَرد او را سرمه‌ی چشمِ خماران می‌کنند

    همچو کعبه انبیاء گرم طواف خانه‌اند
    خانه شد شمع و به دورش یک جهان پروانه‌اند

    ناگهان آمد نوایی از میان آن بهشت
    از لسان بانویی حیدر دل و زهرا سرشت


    ای کرامت پیشه‌گان ای عاشقان مرتضا
    خواهر هادی منم، دخت جواد ابن الرضا

    نام من باشد حکیمه، خُلقِ من هم عهدی است
    هر دو چشمم شاهد خلقِ وجودِ مهدی است

    من پرستار وجود ماه احمد بوده‌ام
    دل اسیر حجت آلِ محمّد بوده‌‌ام




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
    امشب نمک به سفرۀ دنیا گذاشتند

    امشب به روی دامن نرجس از آسمان
    ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند

    امشب به خانۀ حسن عسگری برو
    چون راه را برای همه واگذاشتند

    از بس که آمدند پی دستبوسی اش
    از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند!

    یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
    او را برای نوبت فردا گذاشتند

    لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
    از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند


    امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
    کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند

    از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
    از یک طرف شبیه علی با عطوفت است


    از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
    از یک طرف شبیه حسن با صلابت است

    با این همه صفات جمال و جلالی اش
    درسی که از حسین گرفته شجاعت است


    چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و
    ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است

    مثل علی اکبر ارباب قد رشید
    مانند عمه زینب خود با ابهت است


    دست توسل همه انبیا به اوست
    از بس که کار دست کریمش کرامت است

    طاووس جنت آمده زیباتر از همه
    آقای آسمانی و آقاتر از همه


    او می رسد که عدل علی را به پا کند
    درد طبیب های جهان را دوا کند

    او می رسد که تربت مادر عیان شود
    بعد از مدینه روی به کرببلا کند


    دارم به روز آمدنش فکر می کنم
    وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند

    عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان
    تا این که در نماز به او اقتدا کند


    بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است
    با صوت حیدری همه مان را صدا کند

    ای کاش روز آمدنش بین آن همه
    ما را خودش برای سپاهش سوا کند


    چون صاحب صفات جلالی حیدر است
    او لایق عماعۀ سبز پیمبر است

    آقای من تمامی جان ها به دست توست
    رمز عروج عالم بالا به دست توست


    ای وارث تمام ذوات مقدسه
    باران و رود و چشمه و دریا به دست توست

    ما غصۀ بهشت خدا را نمی خوریم
    وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست


    پروندۀ قبولی ما را رقم بزن
    مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست

    هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری
    روز ظهور پرچم سقا به دست توست


    تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست
    چون انتقام حضرت زهرا به دست توست

    تو می رسی و ارض و سما می شود بلند
    در زیر پات عرش خدا می شود بلند


    ماندم چگونه نام شما را صدا کنم
    ماندم چگونه روی به سوی شما کنم

    چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای
    تا این که در نماز برایت دعا کنم


    کارم بدون تو همه دم معصیت شده
    من در گناه هم نشد از تو حیا کنم

    شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام
    آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم

    شرمنده ام به جای دعای سلامتی
    روزی هزار با به قلبت جفا کنم

    با حال معصیت به خدا می شود مگر
    شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم


    برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش
    برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش


    شاعر : مهدی نظری


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    زبس که داد زدم صاحب الزمان بی تو
    دگر نمانده در این ناتوان توان بی تو

    شکست اگر دل ما بند بر نمی دارد
    به جای خود نشود بند آسمان بی تو


    دلم شکسته مرا گریه اختیاری نیست
    گرفته سیل غم از دست من عنان بی تو

    چه گریه ها که نکردم ز درد بی چیزی
    جه غصه ها که نخوردم به جای نان بی تو


    هزار یوسف از این داغ پیرهن گشتند
    که سرد می رود این خسته کاروان بی تو

    من و خیال تو و جمعه های طولانی
    من و کمیل سحرگاه و دوستان بی تو


    دگر نگاه مکن ،صید تو زپا افتاد
    رسیده زخم محبت به استخوان بی تو

    شکایت از تو فقط بر تو می توانم برد
    که ره به جای ندارند قاضیان بی تو

    سبو کشان همگی نعره هایشان خشکید
    فدای خلوت آن سید خراسانی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار
    سر زد دوباره لاله و نسرين به كوهسار

    صدها شقايق از دل صحرا شكفته شد
    در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزار


    بگذشته سوى دشت مگر آهوى ختن
    بنشسته روى كشت مگر ناقه تتار

    همراه با نسيم سحر مى رسد به گوش
    ما را نواى مرغ بهشتى ز شاخسار


    عيدى قرين عيد دگر گشته زان سبب
    امسال از هميشه نكوتر بود بهار

    زيباگلى به دامن نرگس شكفته شد
    آن نوگلى كه گلشن از او يافت اعتبار


    ماهى به نيمه مه شعبان طلوع كرد
    ماهى كه مهر از شرف او راست پرده دار

    شعبان زيمن مقدم او يافته مگر
    اين شوكت و جلالت و اين عزّ و افتخار


    سال نو و بهار نو و روزگار نو
    ساقى به يمن مقدم گل خيز و مى بيار

    سالى چنين مبارك و روزى چنان بزرگ
    فصلى چنين خجسته به تأييد كردگار


    لب تشنگان جرعه جام ولايتش
    نوشند از سبوى ولا آب خوشگوار

    اى آفتاب چهره نهان كرده در سحاب
    دل ها براى ديدن تو گشته بى قرار

    خرم شود جهان و عدالت به پا شود
    روزى كه در كف تو بود تيغ ذوالفقار

    احيا شود به عهد تو حكم كتاب حق
    اجرا شود به عصر تو آيين كردگار

    تو قاسم جنان و جحيمى كه در ازل
    يزدان به دست قدرت تو داده اختيار

    جان ها براى خدمت تو گشته در تعب
    دل ها براى ديدن تو گشته بى قرار


    اى منجى بشر كه نهانى تو در حجاب
    دارم اميد آن كه كنى چهره آشكار

    دارم اميد آن كه كنى با ظهور خويش
    بيرون ز جان منتظران رنج انتظار

    جمعى ستاده ديده به سويت در آرزو
    قومى نشسته ديده به راهت اميدوار

    اى مظهر خدا به عنايت به ما نگر
    اى ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببار

    تا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز
    تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تار

    از ما به پيشگاه تو صد كاروان درود
    وز حق به جان پاك تو صدآفرين نثار

    چون باعث ملال شود طول هر سخن
    شيرين بود چكامه «خسرو» به اختصار


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آسمان امشب زمین را بوسه باران می کند
    فرش دارد عرش را در خاک مهمان می کند

    باز هم دارد ملک سجده به انسان می کند
    سفره ها را دست حق دارد پر از نان می کند


    باز هم خوان کرم روی زمین گسترده شد
    باز هم دسته گلی از آسمان آورده شد

    نور خورشید است یا نور خداوند مبین
    نور صدها ماه می تابد به بالا از زمین


    باز بیرون آمده دست خدا از آستین
    باز پیدا شد نشانی از امیرالمؤمنین

    تا کویر سامرا باغ پر از گل می شود
    ناگهان اطراف قنداقه پر از گل می شود


    باغی از گل روی دستان امام عسگری ست
    این تمام هستی و جان امام عسگری ست

    آیه نه سوره نه قرآن امام عسگری ست
    این پسر شمشیر بران امام عسگری ست

    قرص ماه کامل است امشب هلال عسگری
    عرشیان گویند امشب خوش به حال عسگری

    ابر باریدن گرفت و رود و دریا شاد شد
    غنچه خندید و دل بی تاب صحرا شاد شد

    عطری از جنت وزید و عرش اعلا شاد شد
    بیشتر از کل عالم قلب زهرا شاد شد

    آمد آن کس که تمام انبیا را رهبر است
    آن کسی که تار و پودش تار و پود حیدر است

    روی زیبای محمد بین قاب روی او
    ذوالفقار حیدر کرار در ابروی او

    مثل عطر حضرت زهراست عطر و بوی او
    قدرت بازوی عباس است در بازوی او


    چون حسن لطف و سخا دارد عطای دست او
    دست حاتم را یقیناً در کرامت بسته او

    حضرت آدم بنازد بر رخ زیبای او
    مهر می سازد کلیم از خاک زیر پای او


    نوحِ کشتیبان شده محو قد رعنای او
    خضر می گیرد بقا با دیدن سیمای او

    باید ابراهیم لعنت بر دل شیطان کند
    جای دارد پیشش اسماعیل را قربان کند

    حضرت یوسف غلامی از غلامانش شده
    حضرت یعقوب نیت کرده دربانش شده

    حضرت عیسی گل مریم مسلمانش شده
    دست جبرائیل هم گهواره جنبانش شده


    مریم و سارا و هاجر پیش نرجس صف زدند
    نام او شد انتخاب و اهل عالم کف زدند

    می رسد روزی که روی کعبه پرچم می زند
    نعره مستانه ای در کل عالم می زند

    تیغ بر می دارد از دین خدا دم می زند
    بوسه بر پایش کنار مکه زمزم می زند

    سامرا، کرببلا٬ یک سر به مشهد می زند
    روی قبر حضرت صدیقه گنبد می زند

    چون حسین ابن علی او با شجاعت می رسد
    با سپاهش مثل کوهی با صلابت می رسد

    سیصد و اندی نفر با سیل غیرت می رسد
    روی دوشش پرچم سبز ولایت می رسد


    عدل و داد مرتضایی را به عالم می دهد
    مطمئنم او که برگردد نجاتم می دهد

    در عراق و سوریه یکباره غوغا می کند
    زخم قبر عمه جانش را مداوا می کند


    داعش بی شرم را رسوای دنیا می کند
    می زند سرهایشان را حق تماشا می کند

    کاشکی روز ظهورش مست آقا شیم ما
    کاشکی روز ظهور حضرتش باشیم ما


    شاعر : مهدی نظری


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار
    سر زد دوباره لاله و نسرين به كوهسار

    صدها شقايق از دل صحرا شكفته شد
    در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزار


    بگذشته سوى دشت مگر آهوى ختن
    بنشسته روى كشت مگر ناقه تتار

    همراه با نسيم سحر مى رسد به گوش
    ما را نواى مرغ بهشتى ز شاخسار


    عيدى قرين عيد دگر گشته زان سبب
    امسال از هميشه نكوتر بود بهار

    زيباگلى به دامن نرگس شكفته شد
    آن نوگلى كه گلشن از او يافت اعتبار


    ماهى به نيمه مه شعبان طلوع كرد
    ماهى كه مهر از شرف او راست پرده دار

    شعبان زيمن مقدم او يافته مگر
    اين شوكت و جلالت و اين عزّ و افتخار


    سال نو و بهار نو و روزگار نو
    ساقى به يمن مقدم گل خيز و مى بيار

    سالى چنين مبارك و روزى چنان بزرگ
    فصلى چنين خجسته به تأييد كردگار


    لب تشنگان جرعه جام ولايتش
    نوشند از سبوى ولا آب خوشگوار

    اى آفتاب چهره نهان كرده در سحاب
    دل ها براى ديدن تو گشته بى قرار


    خرم شود جهان و عدالت به پا شود
    روزى كه در كف تو بود تيغ ذوالفقار

    احيا شود به عهد تو حكم كتاب حق
    اجرا شود به عصر تو آيين كردگار


    تو قاسم جنان و جحيمى كه در ازل
    يزدان به دست قدرت تو داده اختيار

    جان ها براى خدمت تو گشته در تعب
    دل ها براى ديدن تو گشته بى قرار


    اى منجى بشر كه نهانى تو در حجاب
    دارم اميد آن كه كنى چهره آشكار

    دارم اميد آن كه كنى با ظهور خويش
    بيرون ز جان منتظران رنج انتظار


    جمعى ستاده ديده به سويت در آرزو
    قومى نشسته ديده به راهت اميدوار

    اى مظهر خدا به عنايت به ما نگر
    اى ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببار


    تا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز
    تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تار

    از ما به پيشگاه تو صد كاروان درود
    وز حق به جان پاك تو صدآفرين نثار

    چون باعث ملال شود طول هر سخن
    شيرين بود چكامه «خسرو» به اختصار




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دفترم واژه به واژه چشمه ای از نور شد
    تا که نامت در میان قلب آن منظور شد

    نامتان آمد دل غمدیده ام مسرور شد
    بزم شادیمان به امید وصالت جور شد


    مرتضی و مصطفی از روی پاکت منجلی
    ذکر دل امشب به عشقت یا محمد یا علی

    موج گیسوی تو دل از موج دریا برده است
    نور رخسار تو دل از ماه شبها برده است


    خال روی تو دل از نوح و مسیحا برده است
    قد و بالایت دل از صد قد رعنا برده است

    نور رویت جلوه گر در آسمان و نه فلک
    می چکد از گوشه ی ابروی تو حور و ملک


    با نگاه مهربانت قطره دریا می شود
    واله و مجنون رویت قلب لیلا می شود

    از شمیم روی تو گلزار، صحرا می شود
    با ظهور تو هویدا قبر زهرا می شود


    بر تمام انبیا و اولیا رهبر تویی
    آینه بر چهره ی عباس آب آور تویی

    از رخت گردیده ساطع جلوه های دلبری
    همچو زهرا بر همه جان دو عالم کوثری


    وارث دین خدا و ذوالفقار حیدری
    مهدی صاحب زمانی و شفیع محشری

    دل ز نرجس نه که یک دل بلکه صد دل می بری
    بر قد و بالای تو نازد امام عسگری


    در تمام زندگی با قلب ما همراه تو
    از تمام رمز و راز عالمی آگاه تو

    مصحف قرآن تو و تالی کتاب الله تو
    رهبر و فرمانده و میر و امیر و شاه تو

    کل عالم ریزه خوار سفره ی احسان تو
    دست یک عالم دخیل گوشه ی دامان تو


    با نگاهت پر بگیرد مرغ دل تا آسمان
    کاش یابم از مکان خیمه ی سبزت نشان

    هر دم از عشق رخت ای مهدی صاحب زمان
    بوسه می گیرد لبم از خاک پاک جمکران


    ای قرار سینه های بیقرار ما بیا
    با نگاهی روزی ما کن شبی را کربلا



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مثل یک سحر امشب سامرا چه غوغا شد
    بین خانه ی نرگس آفتاب پیدا شد


    تا که پلک زد چشمش گل به شوق او وا شد
    یک نفس کشید و بعد، دم به دم مسیحا شد

    آسمان چنان بارید که کویر دریا شد
    قبله از سر جایش پیش پای او پا شد


    هر کسی ذلیلش شد، نور چشم زهرا شد
    سائلش که سیّد شد، نوکرش چه آقا شد


    هر صدف به ذکر او قیمتی شد و دُر شد
    دست خالی ما هم از نگاه او پر شد


    کیستی که می تابی آفتاب دنیایی
    نه، نه آفتاب اما آفتاب زهرایی


    پس بزن نفس که تو برتر از مسیحایی
    پس تو آب را بشکاف که امام موسایی


    نوح هم مسافر توست چون تو نوح دریایی
    چشم حضرت یعقوب دارد از تو بینایی


    عالمی که مجنون شد حق بده تو لیلایی
    گاه مثل مجنونی گاه مثل لیلایی


    می نویسم از این پس نور چشم زهرایی
    انبیا همه جمعند در نگاه تصویرت


    بازتاب تو هستند مثل صورت و سیرت
    مثل حلقه ها هستند متصل به زنجیرت


    تک تک اقتدا کردند بر نماز و تکبیرت
    سر سپرده ی عشقند پیش حکم تقدیرت

    مرهم خدا هستند روی قلب دلگیرت
    آینه تویی آقا هر چه هست تصویر است


    این مقام تو آقا مستحقّ تکبیر است
    ای که روی سجاده شب به شب سحر داری


    تو به خاطر ماها این همه سفر داری
    از کنار ما آقا روز و شب گذر داری


    از قبیله از نسلم از خودم خبر داری
    قلب مهربان تر از، قلب یک پدر داری

    کی شده که از ما یک لحظه چشم بردرای
    چشم ما که می بیند چون به ما نظر داری


    ما چه غصّه ای داریم تا تو دلبر مایی
    آسمان مایی و سایه ی سر مایی


    کیستی که فرمودند در بهشت طاووسی
    بین ساکنان عرش ذکر نور و قدّوسی


    مثل نور سبز عشق مثل آبیِ طوسی
    گر چه غائبی اما مثل نور محسوسی


    تو به نور زهرایی آن قدر که مأنوسی
    عرش و فرش می افتد پای تو به پابوسی


    نور تو هُو النّور است بین آسمان پیداست
    نور تو تجلّیِ نور مادرت زهراست


    قبل آفرینش در جستجوی ما بودی
    تو امام ما بودی آبروی ما بودی


    مثل قبله همواره پیش روی ما بودی
    قبله گم نمی شد تا سمت و سوی ما بودی

    تا نماز می خواندی روبروی ما بودی
    تو همان مناجات و گفتگوی ما بودی


    یکسره همیشه در آرزوی ما بودی
    ما نه اینکه در دنیا در به روی خود بستیم


    قبل و بعد دنیا هم با تو بوده و هستیم
    ای که هیبتی مثل روز واپسین داری


    ای که همنشینی با مردم زمین داری
    ای که دست خوبانت حلقه و نگین داری

    یک قبیله از سلمان توی آستین داری
    چند تا بگو آقا یار نازنین داری


    مثل مالک اشتر مرد راستین داری
    مثل رهبر ایران سیدی امین داری

    یک بغل گل نرگس هدیه با خود آوردیم
    ای خدا مباد امشب بی نصیب برگردیم


    بی تو عهد با شیطان سر گرفت و محکم شد
    بی تو کفر بر ایمان سال ها مقدّم شد


    بی تو در خیابان ها تیرگی مجسم شد
    بی تو کوچه های شهر کوچه ی جهنّم شد


    بی تو دست یک عدّه رنگ سبز پرچم شد
    بی تو حال و روز من یکسره محرم شد


    پس بتاب ای خورشید بی تو باز سردم شد
    زیر بارش باران هق هقم کنید آقا


    می نویسم از اول عاشقم کنید آقا
    می رسی ولی تشنه مثل روز عاشورا


    گریه می کنی آن جا ناله می زنی آقا
    السلام یا مظلوم، السلام یا سقا


    ناگهان که می افتی یاد زینب کبری
    باز راه می افتی، سمت خیمه ی زن ها


    وای مادرم دیدی خیمه ها چه غارت شد
    سهم عمه ام این جا روضه ی اسارت شد


    شاعر : رحمان نوازنی





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
    ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

    دوباره پلک دلم می پرد،نشانه چیست؟
    شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

    کسی که سبزتر از هزار بهار
    کسی،شگفت کسی آن چنان که میدانی

    کسی که نقطه آغاز هرچه پرواز است
    تویی که در سفر عشق،خط پایانی

    تویی بهانه آن ابرها که می گریند
    بیا که صاف شود این هوای بارانی

    تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
    بیا که می رود این شهر،رو به ویرانی

    کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
    بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

    شعر از قیصر امین پور






    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بوی باران میـدهد امشب هـوای انتـظار
    چتر دل را می‎‎گشــایم در هـوای انتـظار

    پر شـده از ابر هجـرت آسـمان اشـتیاق
    میـدهم تـاوان هجـرت در ازای انتـظار

    میـزنم قـاب خیـالت را به دیــوار دلم
    می نشینم سـر به دیوار از جفـای انتـظار

    حجمی از یادت نمـایان شد ز پشت پنجره
    میـرسد از پشت در اینك صـدای انتـظار

    یـاد تـو گل كرده امشب تا به گلـدان دلم
    پر كشـد بـوی نجیبت در فضـای انتـظار

    بسكه چشم من ز لای در به سوی كوچه است
    جـا گرفته در نگــاهم رد پـای انتـظار

    من «رهــا» سـازم عنان اختـیارم را دگر
    تـا فـدا سـازد وجودش را بـرای انتـظار



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi