اگر دستم را به دستان تو نسپارم،
در جاده سنگلاخ جهل، به کدام دستاویز متوسل شوم؟
با تو، هواى سرزمین دانش هرگز ابرى نیست.
آفتاب بى دریغ، معلم!
عشق، معلم است و معلم، عشق. خوشا آن که عاشق شود!
بهترین معلم، همان است که در کلاس نگاهش
میان ذهن و دل دانش آموز، طواف مى کند.
پایت را همیشه جاى پاى معلم بگذار؛ او راه را اشتباه نمى رود.
کسى که براى معلم خود بهترین شاگرد باشد،
روزى براى شاگرد خود بهترین معلم خواهد بود.
معلم بى مهر، جهاد خود را تباه مى کند.
آموزگار خوب، حتى نگاهش را
بین شاگردان خود به مساوات تقسیم مى کند.
همه جا مى تواند کلاس درس باشد
و همه آدمیان براى یکدیگر معلم.
آموزگارى که سینه اش لبریز از دانش و حقیقت است،
پیراهنش بوسیدنى است.
آموزگار حقیقى، غم هایش را پشت در جا مى گذارد
و با لبخند وارد کلاس درس مى شود.
آموزگارم! اگر تو نبودى،
کابوس شب هایم به رنگ سؤالاتِ بى جواب بود.
زنگ مدرسه، اذانِ شتافتن به آستان مقدس معلم است.
هر گیاه دانش که سر از خاک برمى آورد،
ابتدا به تو سلام مى کند.
هر انسانى که به دنیا مى آید،
بارى بر دوش معلمان زمین افزوده مى شود.
آن چه معلم روى تخته سیاه مى نویسد،
کمترین چیزى است که از او مى آموزیم.
نهایت آموختن معلم، رفتار اوست.
معلم خوب، ابتدا خوب زندگى کردن را به شاگرد مى آموزد
و پس از آن، خوب درس خواندن را.
عاقبت، روزى تخته سیاه ها زبان مى گشایند
و خستگى قرن هاى معلم را شهادت مى دهند.
معلم، لقمه هاى دانش را با دستان خویش،
در سفره ذهن دانش آموزان مى گذارد.