((امداد غیبی و الهی ))
((سرلشگر خلبان شهید مصطفی اردستانی))
در عملیات والفجر۸ از طرف شهیدبابایی مسئول دسته پروازی بودم. روز سوم یا چهارم آزادسازی فاو بود عراقیها جلوی نیروهای پیاده ما مقاومت میکردند و آماده حمله شده بودند. در همین ایام نزد برادر رحیم صفوی فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه رفتم ایشان گفتند:
– شما چکار میتوانید بکنید؟
– هرچه شما بخواهید انجام میدهیم.
آن روز پس از مشخص شدن هدف با گروهم پرواز کردم. من آخرین هواپیمای دسته بودم که از زمین بلند شدم...
((وضع آشفته ای بود و از هر طرف گلوله میبارید. هرکدام از هواپیماها که میرفتند صدمه دیده برمیگشتند...))
من صدمه دیدن یکی از هواپیماهای خودی را دیدم آن هواپیمارا “
سروان اسدزاده هدایت میکرد. ناگهان آتش گرفت و درحالیکه از مسیر منحرف شده بود با سر به زمین خورد و اسدزاده درجا به شهادت رسید...
با این خبرها شیطان وسوسه برگشتن را در دلم راه میداد ولی #ایمان_به_خدا تقویتم میکرد. به هرحال با سرعت خیلی زیاد از اروند رود رد شدم. ناگهان در عمق ۱۰ کیلومتری خاک عراق موشکی به هواپیمایم چنگ کشید و باک مرکزی هواپیما کنده شد و به سر بال هواپیما چسبید.
فکر نمیکنم تا الان چنین حادثه ای اتفاق افتاده باشد با دیدن این حالت شروع کردم به خواندن آیه ((وجعلنا...))و از اهل بیت (ع) کمک خواستم و بمبهای خودم را رها کردم.
در این فکر بودم که بیرون بپرم یا نه. هواپیما از کنترل خارج شده بود در همین افکار دست و پا میزدم که ناااااگهان حس کردم هواپیما در کنترل من است...
پرنده ام چرخشی ۱۸۰ درجه کرد و متوجه شدم با سرعت کم و در ارتفاع پایین به سمت پایگاه در حرکت هستم...
برایم عجیب بود. خودم هم نفهمیدم چطور هواپیما سریع چرخید و برگشت. به هرحال با یک موتور سالم و آرام روی باند نشستم.
وقتی پیاده شدم زیر هواپیما را نگاه کردم دیدم سوراخی حدود نیم متر زیر هواپیما ایجاد شده و موتور سمت چپ هم به کلی منهدم شده است...
این سالم برگشتن را من جز با امداد غیبی تفسیر نکردم آن حادثه تأثیر زیادی بر روحم گذاشت.
*****************************
((جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح امیران رشید اسلام شهیدان بابایی و اردستانی فاتحه و صلواتبفرستید و به اشتراک بگذارید))