صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: انسان و اسلام از منظر امام خمینی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض انسان و اسلام از منظر امام خمینی

    انسان و اسلام از منظر امام خمینی


    تردیدی نیست که نگرشها یا به تعبیری جهان بینی رهبر فقید انقلاب؛ درآمد کامیابی های شخصی و اجتماعی و سیاسی وی تلقی می شود. بسا کسانی که چون بینش واقع بینانه ای درباره انسان و اسلام نداشته و به تعصب ورزی های جاهلانه خود اصرار ورزیده بودند، توفیق راه یابی به مقام رهبری فکری و سیاسی انقلاب را به دست نیاوردند. از کلام و رفتار و مواضع سیاسی پیش و پس از پیروزی انقلاب که امام خمینی آشکار ساخته اند، به روشنی می توان خطوط معرفتی ایشان را در باب انسان شناسی و نیز در حوزه اسلام شناسی به چنگ آورد. دست پروردگان آن پیشوا را که می نگریم هر کدام بهره هایی درخور استعداد از این عرصه برگرفته اند. البته جایگاه شهید بهشتی و شهید مطهری در این میانه در خور تأمل است. به هر حال آنچه امام خمینی درباره انسان و اسلام اظهار داشته و یا در رفتار و سلوک و تربیت شاگردان خود نشان داده اند، به دست می دهد که همین درستی و راستی نگرشهای او بود، که بسترساز تحّول حوزوی و انقلاب و نوسازی اجتماعی در عصر حاضر شده است. در این مجال برآنیم که کوششی در ارایه جهان بینی و ایدئولوژی رهبری داشته باشیم و تفاوت ها و تمایزهای فکری و دینی را آشکار سازیم.


    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    1- انسان شناسیِ امام خمینی


    رهبر فقید انقلاب، پیش از آنکه بنیان گذار یک نظام سیاسی مبتنی بر ارزش های متعالی باشد، آموزگار اخلاق و عرفان بوده است؛ از این رو جست و جوی ما برای دریافت دیدگاه انسان شناسانه اش ممکن و برکت خیز است. در این جا می توان از مکتب اخلاقی امام در مدرسه فیضیه (روزهای پنج شنبه)، و نصایح


    شفاهی و نامه های معنوی و عرفانی به فرزندان دلبند و بزرگوارش، و همچنین کتاب گران قدر چهل حدیث، و پاره ای از خطابه های تفسیری مانند تفسیر سوره حمد یاد کرد. گفتنی است که مراد ما از طرح دیدگاه های امام، صرفاً مسایل نظری و به عبارتی تئوریک و آکادمیک نیست. آنچه ما را وامی دارد تا به انسان شناسی رهبر فقید پی ببریم و توشه اندوزیم، همانا شناخت هایی می باشد که در بوته عمل و سلوک، روشنی و زلال خود را نمایانده است. به عبارتی دیگر، می کوشیم تا از رهگذر طرح نگرش انسان شناسانه امام، راهی به جهان معنوی او بگشاییم و از پیروزی ها و تأثیرگذاری های شخصیتی اش، رازگشایی کنیم. سخن استاد مطهری در این رابطه، شاهد گویاست:


    «آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم، آن را نزد استادی [امام خمینی] که برخلاف اکثریت قریب به اتفاقِ مدعیان و مدرسان این رشته، صرفاً دارای یک سلسله محفوظات نبود. بلکه الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان آنها را بازگو می کرد- می آموختم... خلاصه یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در یک جهان بینی گسترده بود... معارف توحیدی قرآن و نهج البلاغه و پاره ای از احادیث و ادعیه پیامبر اکرم و اهل بیت اطهار را در یک اوج عالی احساس می کردم.»[33]
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    1-1- فطرتِ کمال گرایانه انسان


    انسان از دیدگاه امام خمینی، موجودی کمال طلب است. باطنِ ناآرام او همواره طلب عاشقانه دارد. مردمان هرکدام به نوعی می کوشند تا به خواسته های متنوع خویش دست یابند. عالم و عامی، فقیر و غنی، ضعیف و قوی در این وادی، سلوک می کنند. تفاوت سلوکها و شخصیتهای افراد به خاطر وضع خاص مادی و معنوی است که در آن به سر می برند. گریز از وضع موجود و امید به آرزوی وضع مطلوب، در هر صنف و جماعتی دیده می شود. استعدادها و سرمایه ها و برخوردها و امتیازهای عادلانه و غیر عادلانه، سبب اختلاف های فردی و جمعی می شود. بنابراین، ناکامی ها و کامیابی های آدمیان در عرصه های گوناگون، حاکی از عوامل اختیاری و غیر اختیاری است که نظام های تربیتی و سیاسی تحمیل می کنند. امّا آنچه در وجود آن نمی توان شکی به خود راه داد و عمومیت یا فطری


    بودنش را انکار نمود، همانا عشق ورزیدن و کمال جستنِ انسان هاست. هابیل یا قابیل، نیکوکار یا تبهکار، دادگر یا ستمگر، هر یک به دنبال توسعه و فزونی و پیشرفت خود می باشند. آنگاه که سخن از انگیزه ها یا نیتها به میان می اید، تقرّب به خداوند یا راندگی از پیشگاه حق مطرح می شود. به عبارتی دیگر، مطلوب ها و معشوق های انسان ها نشان می دهد که کدام فرد یا گروه، به تشخیص و تمیز حق از باطل نایل گشته اند. در این جاست که فلسفه بعثت های ابراهیمی رخ نشان می دهد و نقش و تأثیر پیامبران را به دست می آوریم. آنان با اعلام توحید و نفی شرک و کفر، در حقیقت خواسته اند سلوک عاشقانه حق را متجلی سازند. معیارهای عشق ورزیدن و کمال گرایی را براساس حقیقت و خیر و عدل آشکار سازند. انبیا هدایتگران نسلها به سوی عشق و طلب و کمالی بوده اند که با رستگاری دنیوی و اخروی آنان سازگار است. بدین سان، انسان موجودی متمایل به خوبی ها و توانمندی ها می باشد، تربیت ها و توارث ها و کنشها و منش هاست که او را به خطا یا صواب راه می برد. پیش از آنکه انتخابها و پیامدها را به تصویر کشیم، گوش جان به سخن معلم اخلاق می سپاریم:


    «یکی از فطرت هایی که جمیع سلسله بنی الانسان مخمّر بر آن هستند، و یک نفر در تمام عائله بشر پیدا نمی شود که برخلاف آن باشد، و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن، آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرتِ عشق و کمال است... هریک معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبه آمال خود را در چیزی توهّم کرده و متوجه به آن شده، از دل و جان آن را خواهان است.»[34]


    هرکس که معشوق و مطلوبی یافته، با مشاهده معشوق زیباتر و مطلوبِ بهتر، باز طلب را ادامه داده و رنج وصال آن را بر خویشتن هموار می سازد. بدین سان در عشق و طلب، منزل امن و آرامی به چشم نمی خورد. بانگ کوچ در هوای منزل دیگر پیوسته دل را پریشان و طالب می دارد. امام خمینی مثال محسوس و ملموسی می آورد تا تصویری روشن از فطرت کمال گرایانه انسان به دست دهد:


    «مثلاً شما اگر به جمال زیبا و رخسار دل فریب[متوجه] هستید و چون آن را پیش دلبری سراغ دارید، دل را به سوی کوی او روان کردید. اگر جمیل تر از آن را ببینید و بیابید که جمیل تر است، قهراً، به آن متوجه شوید و لااقل هر دو را خواهان شوید. و باز


    آتش اشتیاق فرو ننشیند و زبان حال و لسان فطرت شما آن است که: «چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم»... وصف بهشت را اگر بشنوید و آن رخسارهای دلکش را-گرچه خدای نخواسته معتقد به آن هم نباشید- با این وصف فطرت شما گوید: ای کاش چنین بهشتی بود و چنین محبوب دلربایی نصیب ما می شد!»[35]


    این همه از آن حکایت دارد که انسان کمال طلب، در نهایت سر به درگاه پروردگار یکتا می ساید و او را کمال مطلق می یابد. چرا که در معشوق های موهوم یا موجود، همواره نقص در جمال بوده و ناخرسندی دل و روح کمال گرای انسان را می نمایاند. امام خمینی با بیان کمال گرایی فطری انسان، به این آموزه رهنمون می شود که انسان ها فطرتاً شیفته معبود یگانه و توانا و دانا و مهرورزند. انسان، اساساً یکتاپرست آفریده شده و پیوسته متمایل به سوی حق متعال می باشد. اختلاف ها و نزاع ها ناشی از جهل و حجاب هایی است که بر جان و زندگی مردمان سایه شوم و سنگین اش را افکنده است.


    «پس این نور فطرت ها را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسله بشر... متوجه به کمالی است که نقصی ندارد؛ و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد؛ و علمی که جهل در او نباشد؛ و قدرت و سلطنتی که عجز همراه آن نباشد؛ و حیاتی که موت نداشته باشد و بالاخره، کمال مطلق، معشوق همه است...»[36]
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2-1- آزادی خواهی انسان


    از سرگذشت افراد و اقوام بشری برمی اید که مطلوب شان آزادی و حاکمیت اراده و عقل شخصی یا خرد جمعی بوده است. جان باختگی های بشر در طی تاریخ هبوط، به روشنی از فطرت آزادی خواهانه او حکایت دارد. شنیدن پیام انبیای ابراهیمی از سوی ستمدیدگان و مستضعفان، جلوه ای انکار ناپذیر از ضرورت نجات بخشی و نیل به آزادی های انسانی و اجتماعی بوده و هست. اساساً توحید که بنیاد دعوتهای الهی را شکل بخشیده است، درون مایه ای از آزادی و آزادگی انسان ها را می نمایاند. نظری به ایات بعثت، به خصوص بعثت خاتم پیامبران حاکی از گشودن غل و زنجیرهای نهان و آشکار و حیات بخشی به بشریت در پرتو ایمان به خدای یگانه و فرستاده اوست. عقیده ها و خصلت های ستایش شده دین، هر کدام به سهم خود در گسستن بندهای درونی و برونی انسان تأثیرگذار است. امام


    خمینی، حریت انسان را، نوعی فطرت یا سرشت الهی او می شمارد و از این رهگذر ابدیت و آخرت را قابل اثبات می خواند.


    «می توان آن عالم را به فطرتِ حریت و نفوذ اراده – که در فطرت هر یک از سلسله بشر است- اثبات کرد. چون مواد این عالم و اوضاع این دنیا و مزاحمات آن و تنگی و ضیق آن تأسی دارد از حریت و نفوذ اراده بشر، پس باید عالمی در دار وجود باشد که اراده در آن نافذ باشد، و مواد آن عصیان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم؛ فعال مایشاء و حاکم مایرید باشد، چنانکه فطرت، مقتضی است.»[37]


    از منظر تفسیری و عرفانی امام خمینی، فطرت الهی و یکتاگرای بشری، از دو جناح عاشقانه برخوردار است. نخست طلب آسایش و راحت در زندگی، و دیگر آزادی و امکان نیل به خواسته ها و ظهور قدرت خلیفه الهی. اگر در فلسفه گرایش های مذهبی، به خصوص در عصر پیامبران ابراهیمی، نیک نگریسته شود، به دست می اید که مخاطبانِ گرویده و فداکار و فرمانبر حقیقت، کسانی اند که از تنگناهای نفسانی و اجتماعی به ستوه آمده اند. حواریون مسیح- که از فرودستان جامعه و زمانه بودند- به آن حضرت می گروند و به یاریگری او و ایین


    توحیدی و عدالت خواهانه اش برمی خیزند. شکی نیست که عدالت طلبی و آزادی خواهیِ جوشیده از فطرت زلال الهی، سبب ساز آن ایمان و مقاومت گشت. و همین سان می توان درباره سرگذشت بنی اسرائیل و دوران پیش از هجرت پیامبر اسلام،داوری داشت. امام، بهره گیری انسان از شیفتگی فطری نسبت به آسایش و آزادی را، همان امانتِ بزرگ خداوند تلقی می کند که او ستانده است.


    «... جناح عشق به راحت و عشق به حریت، دو جناحی است که به حسب فطرة الله غیر متبدله، در انسان[به] ودیعه گذاشته شده که با آن ها، انسان طیران کند به عالم ملکوت اعلی و قرب الهی.»[38]


    بدین سان آشکار می گردد که نهایتِ آزادیخواهی انسان، جوار حق و خشنودی و سلام و فلاح و خرسندی انسان از گرایش او به حقیقت است. مقصود از آزادی انسان، در واقع همان آزادگی اوست که عرصه اندیشه و عمل و تکامل روح را فراخ می سازد و او را خداگونه ای در زمین و زمان خویش درمی آورد. این که امام، از عشق سخن به میان می آورد و آزادی خواهی را کنشی عاشقانه می خواند، به روشنی از ریشه دار بودن آزادی در جان و روان آدمی حکایت دارد. در نگرش یکتا گرایانه پیامبران، معراج روحانیِ انسان یا شکوفایی استعدادهای متنوع و متعالی او، در بستر وارستگی های نفسانی ممکن است. ایا می توان بدون رغبت و عشق به کمال مطلق، و نجات و آزادی از موانع عشق ورزیدن، بدان همه دست یافت؟ کاربرد عشق یا دوست داشتن در ارتباط با آدمیت و تکامل انسانی، از سویی واقعیت سرشت آدمی را نمایان می سازد و از سویی دیگر، ضرورت توسل به دل و عواطف نیرومند معنوی خویشتن در رویارویی با وسوسه های باطنی و شیطانی را خاطرنشان می کند. دشواری رهایی از علاقه ها و عادتها و سنتها و تعصب های جاهلانه، سالکِ حقیقت و کمال را متوجه منبع لایزال محبت الهی می نماید.


    سلوکِ دوستدار حق و فضیلت، که سلوکی عاشقانه و عارفانه است، آن گاه به ثمر می نشیند و سالک را به سلامت از منزل ها عبور می دهد که بر پایه خود آگاهی و آزادی و انتخاب او باشد. نمی توان با ارشادها و نصیحت ها و تقلیدها و تلقین ها – که غالباً در رابطه مرید و مرادهای خانقاهی به چشم می خورد- سفر معراج را آغازید. چرا که این همه به نوعی تحمیل مسلک و سلیقه بوده و خواه ناخواه ناخوشایندی سالک را درمنزل های سلوک هویدا می سازد.
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این که رسول اکرم(ص)، بعثت بزرگ خویش را زمینه ساز مکارم اخلاق انسانی در طی روزگاران یاد می کند و بدین گونه دین و زندگی و اخلاق و اجتماع را پیوند می زند، در حقیقت بستر محبّت و حریت نسل ها را فراهم می سازد. به سخنی دیگر، از آنجا که آفریدگار مهرورز و رهنما، حیات طیبه انسانی را در گروه فضیلت هایی می داند که محبوب اوست، باید در هموار سازی طریق اخلاق کریمه کوشید. یعنی سعی در تخلّق به اخلاق الله داشته باشیم و اندک اندک خویشتن را از ظلمات اخلاق شیطانی خارج سازیم. این حرکت مفهومی به جز آزادی و آزادگی ندارد. در حدیثی از امام صادق-علیه السلام- دلیل تمسک به مکارم اخلاق یا روح بعثت جاودانه پیامبر، محبت حق تعالی تلقی شده است، و از طرفی اخلاق و اعمال ناپسند و خودپرستانه، نمودار خشم و قهر او خوانده شده است.


    «علیکم بمکارم الاخلاق فان الله عزوجل یحبها و ایاکم و مذام الافعال فان الله یبغضها...»[39]


    «در کسب مکارم اخلاق بکوشید که خداوند آن را دوست دارد، و از رفتارهای ناپسند پیراسته باشید که ناخوشایند خداست.»


    بدین گونه تقابلی میان ایمان و آزادی وجود ندارد و هر ایمان آورده ای می تواند خواستار آزادی های فردی و جمعی باشد. حساسیت ها و تعصب های پاره ای از افراد نسبت به مقوله آزادی، و اصرار در نفی و طرد آن، ناشی از بدفهمی هایی می باشد که برخی فرهنگ ها و سیاست ها و مسلک ها تحمیل نموده اند. آنان از آن جا که فلسفه و ثمره آزادی خواهی را در بسترهای الحادی و بیگانه با دین و کرامت انسانی چیزی به جز بی بند و باری نمی نگرند، آزادی ستیزی می کنند. حال آنکه فطرت آدمی بر پایه آزادی و آگاهی و انتخاب استوار گشته و هرکس تمایل به اظهار عقیده و شخصیت خود را می پرورد. تردیدی نیست که این همه طبعاً به منظور تکامل صورت می پذیرد و بی گمان از خودباوری انسان سرچشمه می گیرد. محرومیتِ کسان و ملت ها از موهبت الهی آزادی، اراده و تفکر و تعقل را از بین می برد و مردمان را به تقلید و تحجر می آلاید. ایا دین و بعثت و ایمان به خدای یکتا و ابدیت با این همه که تحقیر انسان است و او را به تباهی و بردگی می کشاند، سازگار خواهد بود؟ از این روست که در مقوله آزادی و آزادی خواهی فطری انسان ها، نخستمرزبندی نمود و آن همه را از پلیدی و فریب جدا ساخت. آزادی ستیزی همان اندازه برای دین زیان بار است و سبب ساز انزوای آن، که بی بند و باری و ترویج مظاهر آن. انسانِ متعادل و امتِ وسط و اسوه در منظر پیامبران، در عین حال که به آزادی و اراده و اندیشه و اقدام خیرخواهانه حرمت می نهند، دل به خدا و فرمان زندگی بخش او بسته اند.
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در دوران استعمار نو، و همچنین عصر حاضر که جهانی شدن را نشان می دهد، اسلام را متهم ساخته اند که با آزادی خواهی انسان در مغایرت است و انقلاب ها و دولتهای اسلامی، شهروندان و به خصوص زنان را به اسارت کشانده اند. بدون تردید، این همه حاکی از بی مهری بزرگان دین و سیاست به آزادی است. چنان که واژه آزادی را در مقایسه با دیگر واژگان مرتبط با حیات و فرهنگ جمعی بنگریم، به دست می اید که وحشت از آزادی و آزادی خواهی سبب نادیده انگاشتن آن شده و بسا به آزادی ستیزی انجامیده است. چگونه می توان از اسلام، به عنوان یک مکتب و ایین توحیدی یاد کرد و در عین حال بستر یکتاگرایی را که خردورزی و تکاپوی علمی و عملی را می طلبد، ناهموار ساخت؟ به راستی می توان ملتی را از آزادی های فردی و اجتماعی بی نصیب ساخت و از آن انتظار پیشرفت و دست یابی به ارزش های اخلاقی در عرصه نوسازی جامعه را داشت؟ نگاهی به پدیده تأثیرگذار انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، از عنایت به حقوق فطری انسان ها، به خصوص آزادی حکایت دارد. چنانکه در شعارهای بنیادی بامداد انقلاب دقیق شویم، درمی یابیم که نظامِ مردمی –دینی ایران، وام دار استقلال و آزادی است. اساساً جمهوریت مبتنی بر ایمان و اسلام، با آزادی شهروندان پیوندی تنگاتنگ دارد و استمرار و تعالی آن را سبب می شود. جامعه و نظامی که به مردم سالاری تن داده است، به سهولت و رغبت در برابر هر تهدید خارجی ایستادگی خواهد داشت. در فضای مشارکت همگانی – که زاییده حرمت نهادن به انسان و حقوق انسانی یک ملت بیدار و زنده است- کمترین اثری از یأس و خودباختگی و بی تفاوتی دیده می شود و بدین سان استقلال همه جانبه فراهم خواهد آمد.


    در نهضت بیدارگرانه و انقلابی امام خمینی، بارها به اتهام زدایی از اسلام، به ویژه در مقوله آزادی برمی خوریم. مواضع دینی- سیاسی رهبری که به تدریج در صورت قوانین نهادینه شد، جامعه مذهبی ایران را دچار تحول نمود. در این جا به موضع گیری


    معظم له درباره زنان و آزادی آنان می پردازیم، که بیش از دیگر گروه های جامعه، دین و نظام را به آوردگاه کشانده است.


    «این ها می ترسانند شما را از حکومت اسلامی، می گویند اگر حکومت اسلامی باشد، زنها را می کنند توی یک اتاق و درش را قفل می کنند...[40] چه کسی، چنین چیزی به شما گفته است که باید این طور باشد؟ آن ها آزادند مثل مردها»[41].


    در جای دیگر، رهبر فقید انقلاب، رژیم ستم شاهی پیشین را مخالف آزادی ملت می شمارد. به عبارتی امام تعلیم می دهد که نظام و حاکمیت دادگستر و مردمی، رویکرد آزادی خواهانه دارد و آزادی های فردی و اجتماعی یک جامعه پویا و سالم را با راهبردهای سیاسی و اقتصادی موجود ناسازگار نمی داند.


    «دستگاه جبار...[پهلوی] برای احدی از افراد ملت، آزادی قایل نیست و سال هاست [که] سلب آزادی از ملت را وسیله مقاصد خود قرار داده»[42] «کدام مطبوعات ما آزاد بودند؟ کجا رادیو تلویزیون آزاد بود؟»[43]


    امام خمینی مانند متحجران خشک مغز، بدبینانه به انسان و جامعه و زمانه نمی نگرد و آزادی ستیزی نمی کند. در نگاه او، دو نوع آزادی هست؛ معقول و غیرمعقول. رهبری
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    انقلاب از آزادی، جانب داری می کند؛ کدام آزادی؟ آن آزادی که در وطن، در جان و فرهنگ و کیش و میراث کهن ریشه دوانیده و تعالی جویانه است. و از دیگر سو با آزادی وارداتی- که دام و تله ای برای ملت و نسل جوان اوست- در قهر و ستیز است. در واقع معیار امام، همان رستگاری و سلامت روان و اجتماع می باشد که دین و خرد می طلبد.


    «[در رژیم شاه] آزادی در کار نبود...تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها می خواستند برای مملکت ما... تعبیر می کنم به آزادی وارداتی! آزادی استعماری!...»[44]


    «روحانیت با ترقی مخالف نیست. با ترقی «محمد رضایی» مخالف است، با این تمدن... با این آزادی[استعماری]... مخالفند! نه با آزادی»[45]


    چنان که گذشت، امام خمینی چه در حوزه تفسیر و اخلاق و عرفان، و چه در عرصه زندگی و جامعه و حاکمیت، آزادی را ارج می نهد و آرمانی مقدس برمی شمارد که نمی توان بی مدد آن به رشد مادی و معنوی دست یازید. در حقیقت، جهان بینی و انسان شناسی رهبر فقید انقلاب، او را مدافع آزادی و کرامت انسانی ساخته است. تأمل در آموزه های گفتاری و رفتاری پیامبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع) به دست می دهد که هدف نهایی از بعثت و ولایت توحیدی، گشودن راه ها و بسترهایی می باشد که مجالی بلند برای دیدن و شنیدن و گزیدن خیر فراهم می سازد. در سیاست نامه علوی خطاب به مالک اشتر و حکم رانان روزگاران دیگر که همچنان نکته آموز و شوق انگیز است- به خوبی نشانه هایی از تکریم انسان و آزادی و کمال او به چشم می خورد. پیشوای پارسایان، رحمت الهی را متوجه جامعه و حاکمی می نگرد که آشکارا در دیدار با مردم باشد و آزادی اندیشه و بیان نمایندگان ملت را در عرصه انتقاد و اعتراض پاس دارد. علی(ع) با یاد کرد تعلیم بلند نبوی در ارتباط میان دولت و ملت، جامعه و نظامی را درخور تقدس و تعظیم می خواند که همخوانی با آزادی و عدالت داشته باشد.


    «و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک، حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول فی غیر موطن:«لن تقدس امة لایوخذ للضعیف فیما حق من القوی غیر متتعتع». ثم احتمل الخرق منهم و العی، و نحّ عنهم الضیق ولانف یبسط الله علیک بذلک اکناف رحمته و یوجب لک ثواب طاعته.»[46]


    « و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش و سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند یا تو را پاسبانان، از آنان بازدار، تا سخن گوی آن مردم با تو گفتگو کند بی درماندگی در گفتار! که من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که می فرمود:«هرگز امتی را پاک-از گناه-نخوانند که در آن امت –بی آن که بترسند و – در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند» و درشتی کردن و درست سخن نگفتنِ آنان را بر خود هموار کن و تنگ خویی بر آنان و خود بزرگ بینی را از خود بران، تا خدا بدین کار، درهای رحمت خود را بر روی تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید.»
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    رهبر فقید انقلاب، در عرصه آزادی خواهی، اخلاق انسانی را یادآور می شود تا از پیامدهای زیان بار تجاوز به حقوق دیگران پیش گیری شود:


    «روزنامه ها باید مسایلی را که پیش می اید نظر [و نقد] کنند. یک وقت انتقاد سالم است، این مفید است. یک وقت انتقام است نه انتقاد! این نباید باشد. این با موازین جور نمی اید... پرده دری نباشد ولی انتقاد خوب است.»[47]


    و در جایی دیگر مرز میان آزادی و خیانت را تصویر می کند. از نگاه امام خمینی، آزادی خواهی معقول مغایرتی با نظام سیاسیِ مورد حمایت ملت، و اسلام و ملیت و حاکمیت ملت ندارد. هرکس و گروهی می تواند با گردن نهادن به این اصول-که محورهای وفاق ملی تلقی می شود- راهبردها و راهکارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و قضایی موجود را از منظر انتقادی بنگرد، و آزادانه اظهارنظر کند.

    «جمعیت های سیاسی و مذهبی آزادند. مادامی که اعمال شان بر ضد جمهوری اسلامی و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد.»[48]
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    2- اسلام شناسیِ امام خمینی


    کاوشهای تاریخی کشورمان در حوزه شناخت اسلام نشان می دهد که از سید جمال، حرکتی دین شناسانه آغاز گشت. مقصود از طرح این دوران، همانا نمایاندن ارتباط تنگاتنگ اسلام و زمان است که به طور جدی و پیگیر در نوشتارها و گفتارهای احیاگرانه اسلام شناسان معاصر و سده اخیر صورت گرفت. البته احیاگری دین به ایران اختصاص نداشته و در کشورهایی همچون مصر و پاکستان، چهره هایی دعوتگر ظاهر گشته اند. آنچه اسلام شناسیِ رهبر فقید


    انقلاب را متفاوت و متمایز می سازد، موفقیت وی در دست یابی به قدرت و حاکمیت سیاسی می باشد. در این جا، با نگرشی از اسلام رو به رو می شویم که در عرصه های مرتبط با زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم، رسمیت یافته است. آمیزش تعلیم ها و سیاست ها، بی شک نوعی قابل تأمل از این را عرضه می نماید که می بایست جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. آن گاه که از اسلام شناسیِ امام سخن به میان می اید، در حقیقت از تجربه ها و آزمون هایی بحث می شود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در منظر پژوهش گرانه نهاده اند. به سخنی دیگر در این مجال، فریادهای نهادینه شده و پذیرفته و حاکم بر روابط جمعی را می نگریم. شکی نیست که مطالعه این گونه خاص در روند احیاگری اسلام، پژوهنده را در تحلیلِ توانمندی اسلام در بستر دوران معاصر و اینده، یاری می دهد. و از طرفی به اتهامها و ابهام هایی که در رابطه با و نقش تأثیر اسلام سیاسی وجود دارد، پاسخ می دهد. به هر حال جست و جوی حاضر، چهره روشن اسلام مورد نظر امام را به نمایش می گذارد و نادانی ها و غرض ورزی های پاره ای از کسان که از ظّن خود یار می شوند و برداشت های خویش را به رهبری نسبت می دهند، آشکار می گردد. بیشتر باید از رهگذر پیام ها و خطابه های عمومی، نیاز پژوهشی خود را پاسخ گفت. البته کتاب های کشف الاسرار و ولایت فقیه و چهل حدیث و غیر آن، هرکدام سهمی در انتقال معرفت دینی امام به مخاطب دارند. به نظر می رسد که کتاب های استاد مطهری-که از دست پروردگان امام بوده و عنایت و حمایت فکری رهبری را به دنبال داشت- می تواند مددکار پژوهشگر باشد. به هر حال، در این بخش، پاره ای از سخنان امام خمینی – که یادآور شناخت های اسلامی می باشد- ارایه می شود، و در ضمن اشاره ای به ویژگی های آن خواهد آمد.
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    1-2- اسلام و سیاست


    از مشروطیت به بعد، هرچه جلوتر می اییم، روند اسلام سیاسی را نظرگیرتر و همچنین تأثیرگذارتر می نگریم. در حقیقت، هجوم مکتبهای الحادی شرق و غرب- که موجی میان نسل جوان و تحصیل کرده پدید آورده بود- مسلمانان را متوجه طنین و فریاد بیدارگران مسلمان ساخت. اسلام در دهه های پیش از انقلاب، به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی زندگی ساز مطرح شده بود. متفکران دانشگاهی و حوزوی، هریک


    خدمات شایان اعتنا نمودند. به طوری که اسلام و قرآن، به صورت پناهگاه فکری و روحی جوانانِ نگران و سرگردان و اسیر امواج تبلیغ ایدئولوژیک بیگانه درآمد و آنان را اندک اندک جذب کرد. بی گمان عامل اصلی این جاذبه، حماسه آفرینی نهفته در آموزه های اسلام بود که احیاگران تفکر دینی قرآن به زبانی مناسب زمانه و جامعه خویش عرضه داشته بودند. استخراج فرهنگی-ایدئولوژیک آن روزگاران، از سویی مصونیت در قبال تهاجم فرهنگیِ شرقی و غربی را فراهم آورده بود و از سویی دیگر بسترساز انقلاب و جمهوریت متکی به دین گشته بود. درخشش رهبریِ فکری- سیاسی امام خمینی، سبب شد تا نیروهای پراکنده به وفاق دست یابند و اسلام مبارز را توسعه بخشند. شاید امروز چندان از اسلام سیاسی در شگفت نشویم و به هم آمیختگی دین و سیاست را پذیرا باشیم. ولی چنان که در سخنانی از رهبر فقید انقلاب خواهد آمد، در سالیان پیش از انقلاب قبول و ترویج آن بسی دشوار می آمد. واکنشهای سیاسی امام خمینی در برابر توطئه های تبلیغاتی شاه پیرامون اسلام، به روشنی از اصرار او در ترسیم چهره واقعی و تأثیرگذار اسلام در عینیت جامعه و زندگی حکایت داشت. پاره ای از گفتارها و


    نوشتار های آن دوران، در جهت نمایاندنِ ناکارایی دین در عصر پیشرفت بود و در نهایت زمینه ساز انزوای اسلام به شمار می آمد. امام با طرح جامعیت و واقع نگری اسلام، به مقابله با اسلام زدایی از فرهنگ و تمدن ایرانی برخاسته بود. عنایت به اسلام سیاسی یا به عبارتی جهان بینی و ایدئولوژی توحیدی-اجتماعی قرآن کریم، در حقیقت حضور دین را در زمان نشان می داد. چنانکه در بخش پیشین گذشت، مسأله زنان در روزگار استبدادزده پهلوی، چالشی هراس انگیز پدید آورده بود و تبلیغات رژیم با تکیه بر حقوق آزادی نیم جمعیت ایران، سعی در راندن اسلام به گوشه معابد و مدارس داشت. در مقابل، امام خمینی با شجاعت و صراحت از رابطه اسلام و زنان سخن می گفت و دین را به تعصب و خشونت و ارتجاع نمی آلود. ایشان در این باره چنین گفته اند:


    «چنان موضوع آزادی زن را برای مردم مشتبه کرده اند که خیال می کنند اسلام آمده است که فقط زن را خانه نشین کند! چرا با درس خواندنِ زن مخالف باشیم؟ چرا با کار کردنِ او مخالف باشیم؟ چرا زن نتواند کارهای دولتی انجام دهد؟ چرا با مسافرت کردن زن مخالفت کنیم؟ زن چون مرد در تمام این ها آزاد است. زن هرگز با مرد فرقی ندارد. آری در اسلام، زن باید حجاب داشته باشد ولی لازم نیست که چادر باشد، بلکه زن می تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند... اسلام می خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد... احترام و آزادی که اسلام به زن داده، هیچ قانون و مکتبی نداده است.»[49]


    رهبر فقید انقلاب، با تقسیم بندی سیاست –اسلامی یا شیطانی- مقصود خود از مفهوم و فلسفه اسلام سیاسی را بیان می نمود. در این نگاه، هر حرکت صادقانه جمعی که خیرخواهی همگانی را به همراه داشته باشد، مقبول و معقول است. امام با تعریف سیاست در ارتباط با پیشرفت و تعالی مردم، پیامبران و پیروان آنان را سزاوار کار سیاسی تلقی می نمود. به عبارتی دیگر، استبداد و استعمار که می کوشیدند با غیر اجتماعی خواندن اسلام، دین زدایی کنند. در برابر مواضع هوشیارانه امام، سخت دچار درماندگی سیاسی شدند. چرا که نمی توان برخوردهای پیامبر اسلام، و همچنین مقابله موسی و فرعون در قرآن کریم را – که حاکی از نگرش و کوشش جمعی و سیاسی بود- نادیده انگاشت و انکار کرد. از طرفی امام


    خمینی سعی داشت که کهنه اندیشانِ عافیت طلب را در نزد عوام خلع سلاح نماید. این که می توان سیاسی بود، ولی تابع وحی و رسول اکرم(ص) بود و در جهت مصالح مسلمانان اهتمام ورزید، اهل تحجر را منزوی می ساخت، آنان به گونه ای ترویج می کردند که گویی فقط ستمکاران اهل سیاست بوده و فرمان رانده اند! حال آنکه ایات چشمگیر و فزونی از قرآن، درباره امتها و بیدادگری ها و مجاهدت های انبیا و اولیاست! و از طرفی تاریخ حیاتِ خاندان پیامبر، قبول دعوت سیاسی شهروندان در باب حکومت و عدالت و مشاوره سیاسی و صلح و جنگ و احیاگری مفاهیم ستم ستیزانه دین در قالب دعا و تعلیم را نشان می دهد. امام بر این اساس است که از اسلام سیاسی یا سیاست اسلامی جانبداری می کند:


    «سیاست به آن معنایی که این ها[دستگاه تبلیغاتی شاه] می گویند که دروغگویی [است و]... چپاول مردم با حیله و تزویر و سایر چیزها! تسلط [ظالمانه] بر اموال و نفوس مردم! این سیاست هیچ ربطی به سیاستِ اسلامی ندارد. سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد... این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام.»[50]


    بدین سان بدست می اید که مراد از اسلامِ سیاسی، اسلامِ حاضر در عرصه های زندگی می باشد که رستگاری این جهانی و آن جهانی انسان ها را فراهم می آورد. هدایتگری ابراهیم و موسی و هارون و داوود و سلیمان و یوسف و مسیح، -چه در دوران ستم ستیزی و چه در دوران حکومت و مدیریت- خطوط سیاست توحیدی را ترسیم نموده است. بر همین اساس بود که پیامبر اسلام و مولای متقیان، سیاست و جهاد و دفاع از حقوق انسان ها را فریضه الهی می شمردند و مسلمانان را بدان فرا می خواندند. امام خمینی، پرداختن به سیاست یا به سخنی ترویج اسلام سیاسی را تکلیف دینی و ایمانی تلقی می کردند. در حقیقت، این همه از پیوند تنگاتنگ دین و سیاست در اندیشه او حکایت می کرد.


    «اساساً حکومت کردن و زمامداری در اسلام، یک تکلیف و وظیفه الهی است که یک فرد در مقام حکومت و زمامداری، گذشته از وظایفی که بر همه مسلمین واجب است یک سلسله تکالیف سنگین تری نیز دارد که باید انجام دهد.»[51]


    از این منظر، اسلام سیاسی حاکی ازبدعت یا ابزارسازی اسلام در جهت کسب قدرت نیست و به سخنی دیگر، سیاست بر اسلام تحمیل نشده است. جوهر دین خداوند، اجتماعی بوده و روشنای جامعه انسانی در پرتو حاکمیت حق و عدل را می طلبد. اگر در پاره ای از زمان ها و مکان ها، سخنی و نشانه ای از اسلام سیاسی یا سیاست و مدیریت اسلامی به چشم نمی خورد، بی گمان بستر مناسبی برای حضور همه جانبه اسلام وجود نداشته است. تکلیف تلقی کردن سیاست و مبارزه برای حاکمیت اسلام، حاکی از قداستِ کوشش اجتماعی در روند چیرگی حق بر باطل می باشد. از این رهگذر است که کار سیاسی خالصانه و تأثیرگذار و خیرخواهانه، عبادت خدا شناخته می شود و سیاست عین دیانت یاد می شود. دشمنانِ مسلمانان سعی در تقدس زدایی از سیاست و اسلام سیاسی دارند، تا توفیقی در راندن دین از عرصه جامعه و مدیریت آن به دست آورند.


    امروزه شاهد تزویر سیاست پیشگانی هستیم که اسلام سیاسی را در خط تروریسم نمایانده و مسلمانان آزادی خواه و عدالت طلب را تروریست می خوانند. با نگاهی به جریان سرکوب گرانه جنبش های مسلمانان در دوران معاصر، به دست می آوریم که فلسفه تروریست خواندن مجاهدین مسلمان، در واقع هراس درونی دشمنان را از حضور اسلام نشان می دهد. به عبارتی دیگر منفعت جویی و قدرت طلبی و سلطه گری بر جهان عقب نگاه داشته، بازیگران سیاسی غرب را نسبت به اسلام سیاسی نگران و مهاجم ساخته است، با از میان رفتنِ جهان دوقطبی و رنگ باختن کمونیسم، اسلام سیاسی خطری جدی برای منافع سلطه گران غرب به شمار می اید. از این رو طرح اسلام معنوی و اخلاقی به جای اسلام سیاسی یا اسلام فراگیر و نجات بخش در دستور کار استکبار جهانی، یک ضرورت شناخته شده است. البته باید در نظر داشت که اسلام تیزی پیشینه ای دراز و درخور تأمل دارد و با مشاهده آثار فریادگری احیاگران اندیشه جامع دینی در میان اهل قبله، بیش و کم تبلیغ دشمنان به چشم می خورده است، امام خمینی، به طور جدی و پیگیر با این توطئه شیطانی در ستیز و انکار بود.


    «تبلیغ می کردند اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده، اسلام فقط احکام حیض و نفاس دارد، اخلاقیاتی هم دارد، اما راجع به زندگی


    و اداره جامعه چیزی ندارد!»[52]


    اگر دیدی واقع بینانه وجود داشته باشد؛ می توان سیاست یا جامعه گرایی و نوسازی جامعه را در آموزه های اخلاقی اسلام سراغ گرفت. چرا که اخلاق اسلامی، اخلاق یک مسلمان است. یک مسلمان هوشیار و اجتماعی و ظلم ستیز. مفاهیم والایی همچون صبر و زهد و همدلی و اخوت و گذشت و غیر آن، بی ارتباط با جامعه و هدایت آن به سمت رشد و خوداتکایی و پایبندی به ارزش های زندگی ساز نیست. از همین رو به گفته رهبر فقید انقلاب، احکام غیر سیاسی اسلام هم، در واقع جنبه سیاسی و اجتماعی پیدا می کند:


    «اسلام، احکام اخلاقیش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن است که مؤمنین برادر هستند. این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است... تمام ممالک اسلام باید مثل برادر باشند و اگر توده های کشورهای اسلامی باهم برادر باشند بر همه قدرت های عالم مسلط خواهند شد.»[53]
    امضاء

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi