۲. تبیین معارف به شکل صحیح و کامل
با اشاره به اینکه معارف دین، پایه و اساس اعمال و رفتار روحی و جسمی است گفت: پیشوایان دین بر مبنای وظیفه الهی خود، تلاش فراوانی میکردند تا معارف به صورت صحیح و کامل، در اختیار رهروان طریق سعادت قرار گیرد و امام زمان (عج) از همان دوران کودکی به این مهم اقدام کرد.
صدوق از شخصی به نام ابو نصر طریق نقل میکند: بر صاحب الزمان (عج) وارد شدم. حضرت فرمود: آیا مرا میشناسی؟ عرض کردم: آری. فرمود: من کیستم؟ گفتم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. فرمود: از این نپرسیدم. گفتم: فدای شما شوم برایم بیان کنید. فرمود: «انا خاتم الاوصیاء، و بی یدفع الله عزوجل البلاء عن اهلی و شیعتی»؛ (من آخرینِ اوصیا هستم و خدا به واسطه من بلا را از اهلم و شیعیانم دفع میکند).
امام در این بیان لطیف به روشنی بیان میکند که وظیفه یک شیعه و سالک راه حق، تنها شناخت شناسنامهای یک امام و نَسَب او نیست؛ بلکه باید به جایگاه او در عالم هستی معرفت پیدا کند.
۳. رسیدگی به هدایا و وجوهات
یکی از برنامههای مهم دین مقدس اسلام، توجه به مسائل اقتصادی و مالی است گفت: یکی از موارد مالی، وجوهاتی است که خداوند با عنوان خمس و زکات آن را واجب کرده و سرپرستی این اموال و وجوهات را به عهده امام گذاشته است. امام با دریافت این وجوهات و سایر هدایا، برای پیشبرد برنامههای مختلف دینی برنامه ریزی کرده و آنها را در مواردی لازم و مورد رضایت خدا، مصرف میکند.
امام مهدی (عج) در همان ایام کودکی با رسیدگی موردی به این گونه اموال، علاوه بر اثبات ولادت، نقش امامت و جانشینی پدر را نیز برای خود مطرح میکرد.
۴. علنی کردن امامت هنگام شهادت امام عسکری(ع)
یوسفیان گفت: آخرین فراز از زندگی حضرت مهدی (عج) در دوران امامت امام عسکری (ع)، مسأله رحلت امام حسن عسکری (ع) است. این بخش، در بردارنده نکات و مطالبی است. مثلا رحلت پدر حادثهای تلخ و جانگداز در زندگی هر فرزند است. حال اگر پدر، امام حسن (ع) و فرزند، مهدی موعود (عج) باشد، مسأله دردناکتر و مشکلتر خواهد بود! این روایت را عرض میکنم تا چند نکته از آن استفاده کنم.
«ابو الادیان میگوید: من خدمتکار امام حسن (ع) بودم و نامههای او را به شهرها میبردم. [امام] در آن بیماری که منجر به شهادت ایشان شد، نامههایی نوشت و فرمود: آنها را به مدائن برسان، چهارده روز [این سفر طول میکشد و تو] اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرا میشوی و از خانه من صدای واویلا میشنوی و [بدن] مرا در محلّ غسل مییابی. عرض کردم: سرور من! چون چنین روی دهد امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هرکس پاسخ نامههای مرا از تو بخواهد، او قائم بعد از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: کسی که بر من نماز بخواند، قائم پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: کسی که از آنچه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود.
هیبت و عظمت امام مانع شد که از امام بپرسم در آن کیسه چیست؟ نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا وارد شدم و در آن حال فریاد ناله و فغان از سرای آن حضرت شنیدم. [بدن] امام حسن (ع) را در محل غسل یافتم و برادرش جعفر را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعی از شیعیان، وی را برای مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک میگویند! با خود گفتم: اگر این (جعفر) امام است که امامت باطل و تباه میشود؛ زیرا او را میشناختم که اهل شراب و قمار بازی و تار زنی است. [از آنجا که در پی نشانهها بودم،] پیش رفتم و [مانند دیگران] تبریک و تسلیت گفتم؛ ولی او [جعفر] از من چیزی نپرسید. در آن حال عقید (یکی از خدمتکاران از خانه) بیرون آمد و [خطاب به جعفر] گفت: آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز و بر وی نماز گزار. جعفر داخل شد و برخی شیعیان همراه او بودند.
چون داخل شدیم، امام حسن (ع) را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد چون خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و فرمود: ای عمو! عقب برو که من بر نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.
جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت، آن کودک پیش آمد و بر بدن امام (ع) نماز گزارد و پس از آن [به من] فرمود: جواب نامههایی که به همراه داری به من بده، نامهها را به او دادم. با خود گفتم: این دو نشانه [از نشانههای امامت این کودک است] و جریان کیسه باقی مانده است.
[ابوالادیان ادامه میدهد]: ما نشسته بودیم که گروهی از قم آمدند و از امام حسن عسکری(ع) سراغ گرفتند، چون از شهادت ایشان با خبر شدند، گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر اشاره کردند! آنان بر او سلام کرده و تسلیت و تبریک گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامهها و اموالی است. بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟
جعفر در حالی که لباس خود را تکان میداد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ در این حال خدمتکاری [از اندرون] بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شما است (و نام و نشانی صاحبان نامهها را گفت) و نیز کیسهای با شماست که در آن هزار دینار است که نقش ۱۰ دینار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام است…».
ادامه دارد....