کمی زیر باران قدم بزنیم { دلنوشته های ناب نوشتاری و تصویری بارانی }

[سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*]

گاهی باران همه دغدغه اش باغچه نیست


گاهی از غصه تنها شدنش می بارد

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

[نصرالله عاشق خداومولا]

تو آمدی و دل آسمان روشن شد


بر قلب من ببار تا شاید مرده ای زنده شود

[نصرالله عاشق خداومولا]

چه خوب است که تو می باری

دیگر کسی نمی فهمد اشک مهمان چشمان من است

[مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*]

باران که می بارد

میدانم هنوز امیدی هست

هنوز می توان برای شستشوی دل

از همه کینه ها باران شد و بارید

پس ببار ...بازهم ببار....

[سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)*]

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

وای باران .... باران ....


شیشه پنجره را باران شست


ازدل من اما


چه کسی نقش تو را خواهد شست!!!!

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم



و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده



از سر عشق ندا میدادم



پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است



گوش کن باران را که پیامی دارد


دست از غم بردار زندگی کوتاه است



باز کن پنجره را روز نو در راه است

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

ناودان‌ها شرشر باران بی‌ صبری ست
آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست

کفش‌هایی منتظر در چارچوب در
کوله‌ باری مختصر لبریز بی صبری ست

پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ست

و سرانگشتی به روی شیشه‌های مات
بار دیگر می‌نویسد: «خانه‌ام ابری ست»

قیصر امین‌پور